کلازویتس
و جنگ با
هواپیمای بی
سرنشین
(پهپاد)
مشکل
اخلاقی روبات
های جنگی:
جنگی که در آن
هیچ سربازی
زندگی اش را
به خطر نمی
اندازد تبدیل
به ترور
میشود.
نویسنده:
بیونگ-چول
هان،
پروفسور
فلسفه و معارف
فرهنگی در
دانشگاه
هنرهای برلین
ترجمه:
حسین
انور حقیقی
دی
تسایت شماره
۴٧ ص ٦٠ - ١٥ نوامبر
٢٠١٢
بی شک
پهپادها
نشانه پیشرفت
ابزار نظامی
هستند. ولی
آیا این به
معنی پیشرفتی
اخلاقی هم هست
که هیچگونه
خطری را متوجه
جان سربازهای
خودی نمی کند؟
آیا مجازیم
حریف مان را
بکشیم بی آنکه
خود حضور
یابیم و بی
آنکه خویشتن
را به خطر اندازیم؟
مگر خطر جان شرط
لازم برای
مشروع جلوه
دادن کشتن
حریف در جنگ
نیست؟ بنا بر
اخلاق شوالیه
ها، که افتخار
جنگی غرب تا
حد زیادی
مبتنی بر
آنست، حمله به
حریف، بی آنکه
خود خطر کنیم،
افتخارآمیز
نیست. کشتن
حریف در میدان
جنگ است که
افتخار آور
است. در
مقابل، کشتن مکارانه
حریف در جایی
خارج از میدان
جنگ همچون
مسموم کردن وی
بزدلانه بوده
و هیچ مایه
افتخار نیست.
توازن
ابزار برای
عدالت در جنگ حائز
اهمیت است. استفاده
از تیروکمان وقتی
حریف تنها
دارای شمشیر است
موجب سرزنش
است. بدین
جهت، استفاده
از پهپاد ها، به
نظر
مسلمانانی که
هدف این کشتار
ها هستند، غیر
اخلاقی و بزدلانه
می باشد. به
نظر آنها کشتن
با فشار تکمه ماوز
هم سنگ قتل ناجوانمردانه
است. در تاریخ
جنگ همواره
تلاشهایی
برای محدود کردن
وسایل کشتار
صورت گرفته
است. این
تلاشها، اگر
به زبان کارل
اشمیت
بگوییم، برای
"مراقبت جنگ"
بوده است.
مثلا در
لاترانکانسیل
دوم در ١١٣٩
برای جنگ میان
اشراف مسیحی و
مردم هرگونه
استفاده از
سلاح دوربرد
قدغن شد.
از
نظر کلازویتس
جنگ یک دوئل
است. به این
خاطر هم جنگ
بر خلاف قتل
که به چیزی
مقید نیست،
دارای قواعدی
است.کلازوتیس
در رساله
مشهور خویش "در
باره جنگ" (١٨٣٢)
جنگ را همچون
هماورد دو نفر
یا همان دوئل
تعریف میکند: "ما
نمی خواهیم در
اینجا وارد تعریف
مشکل و پیچیده
جنگ بشویم
بلکه
میخواهیم به همان
اساس دوئل بسنده
کنیم. جنگ
چیزی نیست جز
دوئل گسترش
یافته". یک
دوئل منظم و با
قاعده –
کلازویتس
تنها به این
خاطر است که
جنگ را همچون "سیاست
با ابزاری
دیگر" می
خواند، آنگونه
که در فورمول
معروف او آمده
است. در اینجا
تاکید نه بر
"ابزار دیگر"
یعنی قهر، آنگونه
که برداشت
عمومی است،
بلکه بر سیاست
است. از
آنجایی که جنگ
سیاست بوده و
خواهد ماند،
نتیجتا پایان
جنگ یا همان
قرارداد صلح
هم می تواند
باشد. به
واسطه صلح
امکان بازگشت
به سیاست با
ابزاری غیر
قهرآمیز
خواهد بود.
قواعد کشتار
که طرفین جنگ
بدان گردن می
نهند امکان
این را فراهم
می آورند که
بعد از جنگ هم
فضای کافی
برای بده
بستان سیاسی
باقی بماند.
در مقابل
کشتار بی
قاعده فضای
اقدام سیاسی
را نابود
میکند. جنگ به
مثابه دوئل
گسترش یافته
از بیخ و بن
مغایر با
عملیات جنگی
است که امروزه
بیش از پیش به
کشتار و ترور
متقابل ورای
دولت قانون
باور و حقوق
بین الملل تبدیل
شده است. جای
جنگ میان
کشورها را
اکنون جنگ
میان گروههای
مختلف مردم با
یکدیگر و یا
اقدام جنگی بر
علیه عوامل
غیر دولتی
همچون شبکه
های ترور
گرفته است.
غیر دولتی شدن
جنگها به غیر
سیاسی شدنشان منجر
شده که بدنبال
خود نااخلاقی
بودن جنگ و
عدم مراقبت و
حفاظت از آن را
به بار آورده
است. در
جنگهای مدرن
قواعدی بر
کشتار موجود
نیست، تا نگهدار
جنگ باشد.
دشمنی
که جنگ به شکل
کلاسیک خود
علیه وی پیش
برده می شد،
جنایتکاری به
حساب نمی آمد
که حتما باید
نابود می گشت. پیش
از همه او
حریفی برابر
حقوق بود که
باید بر وی غلبه
می یافتیم. بدین
ترتیب همان
حقوقی را برای
دشمن در نظر
میگرفتیم که
برای خویشتن
قائل بودیم. جنگ
تابع مقررات
سفت و سختی
بود. حداقلی
از اخلاق ضمانت
میکرد تا جنگ در
عمل، همان
سیاست با
ابزاری دیگر
بماند. به این دلیل
کشتن
جنگجویانی که
قادر به جنگ
نبودند، ممنوع
بود.
جنگ
با پهپاد مانند
مبارزه نیست.
حتی این فرصت
به حریف داده
نمی شود که تسلیم
شده و یا از
خود دفاع کند،
زیرا قرار است
که به هر صورت
وی را کشته،
داغان کرده و
نابود کنیم.
او دشمن به
معنای معمول
آن نیست. بلکه یک
جنایتکار است.
از این جهت
کشتن هدفمند
وی نه بواسطه نظامیان
بلکه بدست لباس
شخصی های
سازمان های
سری صورت می گیرد.
پست شمردن و مقصر
شناختن حریف
تا حد یک
جنایتکار، پیش
شرط ترور
هدفمند است که
نمایانگر نه اقدام
جنگی بلکه
عملیات پلیسی است.
جنگ
با پهپاد
مسائل حقوقی و
نیز اخلاقی
مطرح می کند.
منتقدان آنرا
اعدام بدون
حکم دادگاه می
نامند. اینجا
انسانها با
معیارهای مشکوک
اعدام می شوند
بی آنکه
جرمشان ثابت
شده باشد. سوء
ظن برای کشتن
شان کافی است،
در نتیجه آنها
کشته می شوند.
کشتن هدفمند
به واسطه
هواپیماهای
بی سرنشین ناقض
اصول دولت
قانون مدار
است. ولی مدافعین
این شیوه به
حق دفاع از
خود اشاره می کنند.
اصل ٥١ منشور
ملل متحد می
گوید: "این
منشور به هیچ
وجه مانع حق
طبیعی کشور
های عضو در
دفاع فردی و
جمعی از خویش
به هنگام
تهدید و تجاوز
مسلحانه نیست."
و
اما کشتار
پیشگیرانه
مبتنی بر
سوءظن به خاطر
اینکه بدون
هرگونه تهدید بلافصلی
صورت می گیرد فاقد
هر گونه مشروعیتی
است. افراد
عادی هم در
اینجا کشته می
شوند. البته
آمریکائیها
بعدا "اظهار
تاسف" می کنند.
آیا "اظهار
تاسف" کردن بر
مرگ انسانهای بیگناه
ریاکارانه
نیست، بی آنکه
عاملین این
کشتارها
هیچگاه محاکمه
شوند؟
حقوقدانان
دانشگاه
استانفورد و
نیویورک در مطالعاتی
که اخیرا زیر
عنوان "زندگی
در سایه تهدید
پهپادها"
منتشر کرده
اند به این
نتیجه رسیده
اند که کشتن
پیشگیرانه
پهپادها به
کاهش تهدید
تروریستی منجر
نشده است.
چنین تهدیدی
حتی بعد از
بکارگیری
پهپادها بشدت
افزایش یافته
است، زیرا حس
تنفر و
انتقامجویی
را گسترش داده
است.
پهپادهایی که در
آسمان جولان
میدهند کل یک
منطقه و همه ساکنینش
را تروریزه می
کنند. مردم از
ترس نمیتوانند
به بازار و
مسجد بروند.
از سال ٢٠٠۴،
زمان شروع
حملات
پهپادها به
بعد نزدیک به ٣٠٠٠
نفر، که در
میانشان
تعداد زیادی
غیر نظامی و
بچه بوده اند،
کشته شده اند.
با
توجه به خطر
نسبتا کم تهدید
تروریستی در
غرب مسئله
تناسب و معنی
عمل کشتن مطرح
می شود که به
نوبه خود از
آن به مثابه
اقدامی تروریستی
برداشت می شود.
اگر دقیق تر
بنگریم در این
میان دشمنان
حتی همچون
جنایتکاران
هم در نظر
گرفته نمی
شوند، زیرا
آنها را می
کشیم بی آنکه
بازداشت نموده
و به دادگاه
بسپاریم. مگر
باید آنان را
جنایتکار اعظم
و نماینده شر
مطلق بدانیم؟
سلاح
هرگز بیطرف
نیست. حکم مک
لوهان : "سلاح
خود پیام است"،
در باره آن هم
صادق است. یک
وسیله هیچگاه
پیام آور ساده
یک پیغام
نیست. بلکه
بیش از همه
وسیله پیغام
را برجسته می کند.
وسیله تفکر و
رفتار را
مشروط می کند.
نوعی نگرش را
مطرح می کند.
بنابر این
بکار گیری یک
سلاح جدید
کشتار تنها به
معنی نوسازی
ساده
تکنولوژیک
نیست. حتی
می تواند
بازتعریف جنگ
را الزامی
کند.کارل
اشمیت
بکارگیری
شکاری بمب
افکن ها را
بحث انگیز می
دانست.جنگ
هوایی (صرف
نظر از دوئل
هوایی بین دو
هواپیمای
شکاری) حریف
همطراز نمی
شناسد. وسیله
کشتار نو زمین
قدیمی، یعنی
نظم و
توپولوژی جنگ مبتنی
بر زمین و در
حقیقت خود نظم
مکانی(نوموس)
زمین را زیر
سوال می برد.
رودرویی
هم طراز
جنگجویان برروی
زمین از آنان
حریفانی
برابر حقوق می
سازد. دشمن،
یوستیس
هوستیس، یعنی
دشمنی با حقوق
برابر است. همطرازی
مکانی و
برابری حقوقی همدیگر
را لازم و
ملزوم
یکدیگرند. در
جنگ هوایی
تقابل و
رودررویی
جنگاوران وجود
ندارد.
بکارگیری
هواپیمای
جنگی هیرارشی
ایجاد می کند،
نوعی
توپولوژی
عمودی که
توپولوژی جنگ
معمولی
(کلاسیک و
قدیمی) را بی
اعتبار می سازد.
برتری
توپولوژیک،
یعنی قرار
داشتن عملی بر
فراز رقیب (در
جنگ هوایی)
رفتار و موضع
دیگری نسبت به
وی ایجاد می کند.
عدم تقارن
وسیله کشتار، طرف
برتر
(بالادست) را
به داشتن نظری
دیگر نسبت به
طرف ضعیف تر(پائین
دست تر) می
کشاند.
کارل
اشمیت در "نظم
مکانی (نوموس)
زمین" تز
شگفت انگیزی
را مطرح می کند:
"طرف برتر،
برتری سلاح
خود را دلیلی
بر امر حق
خویش (یوستا
کاوزا) دانسته
و دشمن را
جنایتکار می نامد،
زیرا دیگر مایل
نیست مفهوم
دشمن برابر
حقوق (یوستوس
هوستیس) را
واقعیت بخشد".
عدم
تقارن در
بکارگیری
پهپادها مطلق
است. همچنین
به این معنی
نیز مطلق است
که کشتن مهاجمی
که پهپاد را هدایت
می کند،
ناممکن است. زیرا
وی در
آنجائیکه عمل
کشتن انجام می
گیرد حضور
ندارد. این
نابرابری خود
به تنهایی
مفهوم جنگ را
منسوخ می کند.
کارل اشمیت می
گوید: برای
طرفین جنگ
فرصتی معین،
حداقلی از
امکان پیروزی
لازم است. اگر
این امکان از
بین برود، طرف
مقابل دیگر
تنها موضوعی
برای اقدامات
اجباری است.
کشتن
به مثابه
اقدامی
اجباری نه
تنها به معنی
پایان جنگ
بلکه به معنی
پایان سیاست نیز
است. عدم
تقارن ابزار
کشتار با
اعمال تبعیض و
زدن اتهام به
دشمن خوانائی
دارد. برای
چندمین بار
باز هم سلاح موضع
اخلاقی نسبت
به دشمن را
تغییر می دهد. ابزار
وی را به
جنایتکار
تبدیل می کند. نوعی
از پیش داوری،
ذاتی بکار
گیری پهپادها است
– یا حداقل
تکنیک و اخلاق
بر همدیگر
تاثیر متقابل
دارند. مشروط
بودن ابزاری
اخلاق باید
همواره مد نظر
باشد.
کشتن
هدفمند
انسانها با
فشار یک تکمه،
به شکاری می ماند،
که وحشیانه تر
و بی ملاحظه
تر از شکار
حیوانات وحشی
است. در زبان
شکارچیان "صدا
زدن شکار" به
معنی شناختن
سن، جنسیت و
سلامتی حیوان
است. آدم شکار را
"صدا میزند"،
قبل از اینکه
وی را بکشد.
کشتن بدون این
صدا زدن قتل
است. بنابراین
در شکار هم
حداقلی از
اخلاق هست.
اگر نباشد به
کشتاری کور
تبدیل می شود.
مثلا زدن مادر
بچه حیوانات
نادرست و
سرزنش آمیز
است. شکارچیان
از "هنر
صدا زدن شکار" صحبت
می کنند. این
بیان نشان
میدهد که
شکارچی ابتدا
باید با حیوان
رابطه برقرار
کند قبل از
اینکه وی را
بکشد. بنابر
این شکارچیان
قبل از شلیک
تیر با حیوان
حرف می زنند.
در
جنگ نیز کشتن
بدون صدا زدن
قتل است. ولی
تکنیک مدرن به
شکل فزاینده
ای چنین صدا
زدن و تماسی
را مشکل می کند.
این در بمب افکنی
بی هدف ممکن
نیست. البته مطلوب
هم نیست.
اینجا
دگردیسی جنگ
به ترور و قتل
شروع می شود. پهپادها
و روبات های
جنگی که بزودی
با تکیه بر
الگوریتم های
ویژه به شکل
خودکار تصمیم
خواهند گرفت،
اساسا در
موقعیتی
نیستند که با
انسان ها سخن
گویند، یعنی
بین خود و آنها
رابطه برقرار
کنند. همین
مورد به
تنهایی کافی
است تا آنها
را قدغن کنیم.
بسیار
ناهنجار است
که جلوی
مونیتوری
نشسته و تمامی
یک منطقه و
اهالی آن را در
ترس و وحشت
فرو بریم. از
نقطه نظر
اخلاقی کاملا قابل
سرزنش است که
راحت در صندلی
فرورفته و با
جوی استیک
انسانها را
بکشیم. جوی در
انگلیسی به
معنی لذت است. عادات
بازی با بازی
های ویدئویی
خود را به
کشتن با جوی
استیک تحمیل
می کند. حتی
تیرانداز
بازی
کامپیوتری را
می توان کشت.
ولی هدایت
کننده پهپاد مصون
از محدوده هر
نوع تهدیدی
قرار دارد.
عادت
دیجیتالی را،
که عموما به
سایش و از بین
رفتن احساس
مسئولیت منجر
می شود، نمی
توان در این شغل
کشتن کاملا از
یاد برد. این
عادت چون
حجابی کشتار واقعی
را با ظاهر
پدیده ای
مجازی می
پوشاند. کشتن
تنها به شکل
تصویری مبهم
تجربه می شود
که هر گونه
ضرورت وجودی
را از وی می گیرد.
خلبان های
پهپادها
شیفتی کار می کنند.
کشتن برایشان
به مثابه شغلی
است که بعد از
آن احتمالا به
پارتی هم می
شود رفت. تمامی
بار کشتن یک
انسان از
دوششان
برداشته می شود.
زیرا علی رغم
گسترش تمامی
ارتباطات
جهانی، خوشبختانه
هنوز هم، این
دوری و نزدیکی
مکانی انسانها
به همدیگر است
که رفتار
انسانی را شکل
می دهد. تنها
همین فاصله
زیاد مکانی،
که کشتار با
پهپاد از آن
صورت می
پذیرد، تمامی
ابعاد واقعی و
وجودی این عمل
را از وی می ستاند.
وسیله
در مقابل هدف
هیچگاه بی طرف
نیست. کافکا
حتی ارتباط
نامه ای و یا
تلگرافی را زیر
سوال می برد.
میتوانیم
شخصی را که
نزدمان است
لمس کنیم و به
کسی که دور
ازماست فکر
کنیم، هر چیزی
ورای این
فراتر از
ظرفیت انسان
است. کشتن
آدمی از آن
فاصله هم از
دایره ظرفیت
انسانی و بیش
از همه
انسانیت
فراتر می رود. کافکا
ملاحظات خود
در باره
ارتباطات از
راه دور را با کلمات
زیر به پایان
می برد: "اشباح
از گرسنگی
نخواهند مرد
ولی ما را به
خاک سیاه خواهند
نشاند."
آدمی
پیش از آنکه حیوانی
تکنیکی باشد حیوانی
است اخلاقی.
بر خلاف حیوانات
وحشی،
انسانها به
صدا
زنندگانشان
پاسخ می دهند. پاسخ
دادن نیازمند
پاسخگو بودن
است. پهپادها
بی زبان
هستند.
توانایی صدا
زدن و پاسخ
گفتن در آنها
نیست، آنها
خود نابود
کنندگان
زبانند. اگر
در هنر گفتگو
و صدا زدن و
فهم همدیگر
تلاش کنیم،
انسانی تر
خواهد بود تا سعی
مان را در فن
جنگ بکار
گیریم. مطمئنا آینده
بشریت را نه
تکنیک بلکه
اخلاق رقم خواهد
زد.
کارل فون
کلاوزویتس 1780-1831
ژنرال پروسی،
نظریه پرداز
نظامی و اصلاح
گر ارتش
کارل
اشمیت 1888 - 1981 حقوقدان
و نظریه پرداز
سیاسی آلمانی
مارشال مک
لوهان 1911 - 1980
فیلسوف
کانادایی
Carl Schmitt: Nomos der Erde
Carl von Clausewitz: Vom Krieg
Marshal Mcluhan: The medium ist he message