یک حرف بیش نیست پان ایرانیزم و من؛

از هر دهان که میشنوم نا مکرر است

 

هنوز از تخدیر مقاله آقای علی کشگر در نیامده بودم که چشمم به مقاله آقای بهرام خراسانی روشن شد. و چون خود ایشان هم متذکر شده بودند که ته دلشان با علی کشگر است تا با خانم مهرانگیز کار، لذا اشاره بسخنان ایشان جوابی هم به کشگر میتواند محسوب بشود. چون که صد آمد نود هم پیش ماست.

این طرز فکر و استدلال[روش آقایان کشگر و همفکرش آقای خراسانی] ازابداعات داریوش همایون فقید است که با لفاظی هر چه چربتر و با کشیدن شکل مار ادعای اشراف به مطلب مورد بحث را بدون اذعان بدان، و منطقی نشان دادن جدل خود، رضایت خاطر خویشتن را فراهم بکند. دوباره نخواندن نوشته از عادات مستحسن این مقوله از فعالان سیاسی است، و گرنه این همه مطالب ضد و نقیض در یک مقاله هر چند طولانی «بوقوع نمیپیوست».

چاشنی نوشته علی کشگر مقاله ای است از خانم کار که گویا طرف اهوازیها یا اعراب را نگهداشته است و این، با نطریه تبلیغ شده توسط آن مرحوم و ادامه یافته بوسیله آقایان مذکور در بالا مبنی بر یک کشور و یک ملت و یک زبان جور در نمیاید. در واقع خود این نظریه از دوران رضاشاه پهلوی بجای سیاست بنیادین دولتی بکار رفته و چنان در افکار ایرانیان ریشه دوانده است که تشخیص  مخالفان سلطنت پهلوی وشاهپرستان دو آتشه در این مورد از محالات است. ایده ئولژی ایرانی پهلوی پابرجاترین مخالفان وی را نیز آلوده کرده است و آنان از ایران خیالی خویش بهمان منظر میاندیشند که پهلوی پرستان عادی. و من از آن بعنوان پان ایرانیزم روزمره تعبیر میکنم. باری، هر قدر فشار و حمله به خانم مهرانگیز کار شدید و همه جانبه باشد کاندیداهای احتمالی دیگر را به دوباره و شاید سه باره اندیشیدن وا دارد.

اما حرف حساب این آقایان دوگانه در رابطه با نوشته خانم کار چیست؟ این که در ایران بهمه ظلم یکسان میرود و دشمن غدار همه جمهوری اسلامی است و مبالغی هم در شناعت اعمال رژیم اسلامی نوشته میشود. که سهم فارسها در حکومت فعلی از دیگران بیشتر نیست،که ترکها در این حکومت هم مانند رژیم پیشین سهم و اشتراک زیادی دارند. نمیدانیم آقای خراسانی از چه کسی شنیده است که مثلاً ترکها در صدد سهم خواهی برای شرکت در حکومت هستند؟ ترکهایی که سهمی میخواسته اند لابد بآن رسیده اند. وانگهی این ترکها که در میان بلندپایگان حکومت هم هستند چه تغییری در سیاستهای رژیم را سبب شده اند که بدون وجود آنان ممکن نمیبود؟ آیا سیاستهای کلان رژیم از جنس و تعلق فلان وزیر یا استاندار تأثیر میپذیرد؟ آیا تغییر و تعویض صددرصد نه تنها بلندپایگان، بلکه دون پایگان دستگاه دولت هم بعد از انقلاب تغییری در سیاست پان ایرانیستی حکومت پدید آورده است؟ آیا مذهب شیعه و زبان فارسی که دو تأکید اصلی قانون اساسی و متمم آن در رژیم پیشین بود در رژیم اسلامی با شدت و حدت بیشتری دنبال نشده است؟ پس لاف زدنها در مورد سهم ترکها در حکومت و یا ترک بودن خود رهبر رژیم اسلامی بچه درد دیگری جز جوش آوردن احساسات پان ایرانیستی میخورد؟ جالب اینستکه چیزی را که همه با چشم غیر مسلح می بینند اینان التفات چندانی بدان نمیکنند. در دوران سی ساله رژیم جمهوری اسلامی و در زمانیکه ترکهای هر چه بیشتری در حکومت جا خوش کرده بوده اند و بلندپایگان نیز بوده اند چندین و چند برابر دوران پنجاه و هفت ساله دودمان پهلوی کتاب مرجع و لغتنامه و دانشنامه بخرج «مشاع» این کشور و به نفع فقط یک زبان (زبان فارسی) به طبع رسیده است. ولی دریغ از یک چنین کتابی به کردی، به ترکی، به بلوچی و از همان بیت المال! چرا؟ در همین دوران آذربایجان به رده بیست و پنجم مناطق کشور از نظر اقتصادی نزول کرده است. این است نتیجه شرکت ترکان در حکومت؟

اما آقای خراسانی ادله مخصوص خود را هم دارد که باختصار بر میرسیم. یکی اینکه آنسیکلوپدیک وار از مسائل فلسطین و اعراب و اسرائیل و غیره هم سخن بمیان میاورد. میگوید «همانگونه که از عرب دوستی و ایرانی ستیزی بسیاری از بلندپایگان نظام اسلامی آگاه هستند». اگر چنین باشد چگونه است که تمامت کشورهای عرب برعلیه رژیم ایران با آمریکا هماوازند بجز سوریه با دلایل مشخص. و چرا در حالیکه عربی زبان قرآن است و نماز روزانه هم بدین زبان، حکومت اسلامی با رسمیت یافتن زبان عربی در ایران عرب نشین- نه آنطور که آقای خراسانی «عرب ساکن ایران نام میبرد که هیچ سازش بنیادینی با هم ندارند»- مخالف است؟ چرا اعراب در ایران بدین تعداد اعدام میشوند؟ در واقع این عربها ساکن ایران نیستند، ساکن سرزمین خویشند. اکنون ایرانیان اصفهانی و یزدی و.... ساکن زورکی سرزمین آنان شده اند و در واقع کلنیهای فارس هستند، برای عرب زدایی. عین کلنیهای فرانسوی در الجزایر.

آقای خراسانی بسیار مدرن هستند: حقوق بشری، لائیک، طرفدار برابر حقوقی همه؛ طرفدار مظلومان  (در حال حاضر بهائیان ایران) گوشه چشمی باسرائیل (برای مدرن بودن) ولی حکومت جمهوری اسلامی را متهم به این میکند که «تار و پودش با فرهنگ عربی بافته شده و ستیزی دیرینه با فرهنگ ایرانی دارد». مگر جمهوری اسلامی همان فرهنگی را ندارد که شما دارید و یکی از مبلغین این فرهنگ است؟. بعلاوه فرهنگ ایرانی کدام است که جمهوری اسلامی با آن سر ستیز دارد؟ چرا این فرهنگ را به ما نشان نمیدهید؟

چون مقاله خانم مهرانگیز کار در مورد اهوازیها بوده است آقای خراسانی نیز ناگزیر شده است بیشتر باین جنبه بپردازد. و بدین سبب است که از بی کفایتی  «کشورهای عرب با ۳۶۰ میلیون جمیت و ۲۳ کشور مستقل» که.... «از پس یک کشور کوچک اسرائیل بدون نفت» بر نیامده است سخن میگوید. البته میشد این جمله را بعنوان شوخی روز انتخاب کرد ولی شاید بگفتنش بیارزد که بلی، اسرائیل بدون نفت، ولی حداقل سالئ سه میلیارد دلار مفت آمریکا، بعلاوه تسلیحات مجانی آمریکایی  و از آخرین انواعش، و چندین صد بمب آتمی و تضمین آمریکا برای امنیت و رفاه آن، با پشتوانه وتوهای سبیل اللهی در سازمان ملل متحد، و اخیراً هم ورود خانم مرکل برای اشتراک در تأمین امنیت اسرائیل کافی است نه تنها شوخی بودن که مزخرف بودن فرمایش ایشانرا نشان بدهد. ولی این تمام ماجرا نیست. ایشان بروشنفکران غیرفارس- صد البته افرادی را بعنوان شاخص آنان در نظر داشته است .که مینویسد: «روشنفکری که نتوانسته یک فراورده فرهنگی ارزشمند برای ملت یا قوم خود پدید آورد سرکوب قومی و زبانی و یا هجمه فرهنگی دیگران را دلیل این ناکامی میداند». در اینکه روشنفکر ما باندازه لازم روشنفکر نبوده یا بقدر لزوم روشنفکری نکرده میتوان با ایشان همداستان بود ولی کسی حتم ندارد که اگر شرایط حداقلی که برای اینکار ضروری است فراهم نباشد، روشنفکر ناچاراً یا در زندان وطن، یا در «آزادی» غربت برای امرار «معاش» مجالی برای این تولید فرهنگی پیدا خواهد کرد. و اگر هم تولید فکر کرد با چه زبانی و با چه وسیله ای آنرا توزیع بکند که هم تمامیت ارضی را حفظ بکند و هم باقتدار مصنوعی زبان واحد رسمی کار نداشته باشد؟  ولی بد نیست ایشان نمونه ای از روشنفکر پان ایرانیستی را که به این تولید دست یافته است نشان بدهد که مایه عبرت دیگران شود.

وقتی آقای خراسانی از دیوار برلن ویران شده و دیوار چین متروک سخن میگوید، یادش میرود از دیوار جدیدی که سر در میاورد و در برابر دیوار برلن که غربیها دیوار شرم نام داده بودند، دیوار جنایت دموکراتیک برپامیشود در خاک اشغالی فلسطین نیز نام ببرد. من بیادشان میآورم که بسیاربسیار بلندتر از دیوار برلن است.

ایشان از خانم مهرانگیز کار پرسیده است که اشقیای داستان ایشان چه کسانی هستند. نمیدانم خانم کار جوابی هم بایشان داده است یانه؟ ولی جسارتاً عرض میکنم: اشقیای داستان ایشان خود آقای خراسانی، علی کشگر، داریوش همایون فقید؛ اشقیای مورد بحث خانم مهرانگیز کار را همه میشناسند. با اسم و رسم. مقالاتشان، نوشته هایشان، حرفهایشان تمام سایتها، تلویزیونها و رادیوها را پر میکند. و این لیست بسیار طولانی است. و باحتمال تعدادش از اشقیای صحرای کربلا زیادتر باشد!....

جائيکه آقای خراسانی در اشاره به اعراب ایران و در جواب حرمتی که مردم عرب از نداشتن آن گلایه دارند، -و لابد در ضمیر آگاهشان، سایر ایرانیان غیرفارس را در نظر دارد- و میگوید: «انسان باید محترم باشد تا دیگران به او احترام بگذارند»، تلویحاً میگوید اینان محترم نیستند، آیا نام بردن ایشان در صف اشقیا رعایت انصاف نیست؟

قبل از اتمام این حرفها اشاره ای نهایی هم به طرز فکر غیر قبیله ای ایشان لازم است.  ایشان مینویسد امروز کسی را بجرم عرب بودن یا ترک بودن دستگیر نمیکنند. شاید. ولی بخاطر خواستن حقوق برای همین خلقها بزندانهای سنگین هم محکوم میکنند. پس اینهمه زندانی آذربایجانی در خود آذربایجان، حتی بخاطر چاپ اعلان مجلس ترحیم پدری بزبان غیر رسمی که مستوجب زندان است، و زندانیان در اهواز و بلوچستان و کردستان بخاطر چیست؟ بخاطر بهایی بودنشان است؟ مینویسد که «این نگارنده با ادبیاتی که مردم یک جامعه بزرگ امروزین را [که لابد جامعه مدرن ایرانزمین باشد] بر پایه نژاد و زبان تقسیم میکنند هیچگونه همخوانی ندارد. چنین سخنان بوی کهنگی انبان فئودالیسم و قبیله گرایی را میدهد». پس جامعه بزرگ امروزین را بر چه مبنایی تقسیم میکنند؟ با سلمانی آرایشگرش؟ با مد لباسش؟ با حساب بانکی اش؟ یا اصلاً تقسیم نمیکنند؟ و همه باید «وحدت کلمه» داشته باشند؟ با این تفاصیل آیا اصل کذایی تمامیت ارضی هیچ بوی کهنگی سهل است که بوی پوسیدگی نمیدهد؟ زمانیکه میگفتند جامعه به طبقات تقسیم شده است جواب میدادند بین مردم دعوا راه نیاندازید. . حال که بوی گند قلوبالیزاسیون از دودکش بانکهای جهان برخاسته است پان ایرانیزمی که از بدو تاریخ این مرز و بوم را با مرزهای شناخته شده بین المللی اش بدینجا رسانده است چه میگوید؟ غیر از حرفهای همیشگی که اصلاً کهنه نمیشود و هر وقت از آب بگیرند تازه است؟

 

احمد رحیمی