بسم الله الرحمن الرحيم

‏خواهر ارجمند خانم معصومه شفيعي دام توفيقها

‏ ‏پس از سلام و آرزوي قبولي طاعات و اظهار همدردي ; نامه مورخه ‏1384/8/4‏ شما را در مورد‏ ‏همسر مظلومتان آقاي اكبر گنجي خوانده و بسيار متأثر شدم .

‏ ‏انقلاب اسلامي و تشكيل جمهوري اسلامي براي اين بود كه ارزش هاي اسلامي محقق گردد و از ظلم‏ ‏و تجاوز اجتناب شود، ولي متأسفانه اينگونه عمل نشد. اينجانب بارها اعلام كرده ام كه در صدر اسلام‏ ‏هيچگونه زنداني سياسي وجود نداشت و زنداني نمودن افراد به اتهامات سياسي ، ظلمي است فاحش‏ ‏و اگر به نام اسلام انجام شود بدعت و خلاف شرع ميباشد.

‏ ‏اينجانب به عنوان كسي كه در پيروزي انقلاب نقش داشته از ظلمي كه به شما و امثال شما در اين‏ ‏جمهوري ميشود احساس شرمندگي ميكنم .

‏ ‏اميدوارم در اين ماه مبارك رمضان تحولي در مسئولين امر پيدا شده و در كارهاي خود تجديدنظر‏ ‏نمايند و بيش از اين اجازه ندهند با زندانيان در بند اينگونه ظلم و ستم شود و از قرار دادن خود و ديگران‏ ‏در معرض هلاكت پرهيز نمايند.

‏ (واتقوا فتنة لا تصيبن الذين ظلموا منكم خاصة ).
‏ ‏والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته .
‏‏‏1384/8/6‏‏
‏حسينعلي منتظري

 

روشنگرى سايتيندان :

ضرب و شتم شديد گنجی در انفرادی
*معصومه شفيعی:چند نفرى بر سر گنجى مي‌ريزند و طى يك روز او را سه بار به شدت مورد ضرب و شتم قرار مي‌دهند به طورى كه غرق خون مي‌شود


روشنگری: معصومه شفيعی همسر اکبرگنجی با انتشار نامه ای که در تارنمای روز بازتاب يافت, جزييات تازه ای از شکنجه های وحشيانه ماموران امنيتی رژيم را درمدت 52 روز بی خبری در قبال گنجی فاش ساخت. متن کامل نامه معصومه شفيعی به شرح زير است:

به نام خدا
ايام، ايام سوگوارى اسوه عدالت و تقوي، ياور يتيمان، غمخوار بى پناهنان و احياگر حقوق پايمال شده مظلومان، حضرت على(ع) است. به سوگ كسى نشسته‌ايم كه يكى از دغدغه‌هايش در واپسين دم حيات، بى عدالتى در حق قاتلش بود: "او به من يك ضربت زد، شما نيز به او يك ضربت بزنيد." از روح بزرگش استمداد مي‌كنيم و در برابر حقانيت و ابهت نظر و عملش سر تعظيم فرود مي‌آوريم.
دوستان، سروران! بنا نداشتم در اين ساعات ملكوتي، مزاحم اوقاتتان شوم و با سخنان ملال انگيزم، بارى هر چند خُرد بر دوشتان بگذارم، اما چه كنم؟ وقتى كارد به استخوان مي‌رسد، وقتى بعض در گلو مي‌شكند و تو نمي‌خواهى فرزندت، شريك اين سيل اشك باشد، وقتى همه درها را بسته‌ مي‌بيني، وقتى هر چه بيشتر تلاش مي‌كنى كمتر نتيجه مي‌گيري، وقتى شاهد ذره ذره آب شدن و از دست رفتن عزيزت و شريك همه هستي‌ات هستى و جز او چيزى براى از دست دادن نداري، وقتى سخن حق‌ات را همه تأييد مي‌كنند ولى ياراى ياريت را ندارند، وقتى كه لحظه لحظة زندگيت، خوابت، خوراكت از نگرانى و اضطراب پُر مي‌شود، وقتى كه خود را در انتهاى خط مي‌بيني، آنگاه مثل من مي‌شوى و مثل من تصميم مي‌گيرى.
اميد داشتم كه در ليالى قدر، آقاى گنجى را روانه منزل كنند تا دل خانواده‌اش شاد شود، مخصوصاً دل مادر پرپر، بيمار و غمگينش، ولى اين كار را نكردند. اميد داشتم كه بعد از 52 روز كه او را ملاقات مي‌كنم، دلشاد شوم، نيرو بگيرم و دست پر به منزل برگردم و با لبى خندان كل ملاقات را براى بچه‌ها تعريف كنم تا آنها نيز در شاديم شريك شوند، ولى نشد.
دوستان! واقعيت اين است كه روز دوشنبه 25/4/84 بعد از 52 روز بى خبرى محض، به همراه مادر آقاى گنجى و وكيل ايشان ? آقاى دكتر مولايى- به ملاقات رفتم. وقتى گنجى را ديديم در نگاه اول او را نشناخيتم؛‌ بسيار نحيف و تكيده شده، با موها و ريشى ژوليده و بلند.
همه گريه مي‌كرديم او نيز ما را همراهى مي‌كرد. چيزهايى كه او براى ما تعريف كرد دلمان را ريش و آه همه ما مخصوصا مادر ايشان را دو چندان كرد. آقاى گنجى اين‌گونه تعريف كرد كه:‌
دو سه روز بعد از آخرين ملاقات ما - چهارم شهريور- در بيمارستان ميلاد، تيم ويژه عملياتى دستگاه قضايى كاغذ و خودكار براى گنجى مى آورند و از او مى خواهند كه كتباً مانيفست جمهوري‌خواهى و پاسخ نامه آيت ا... منتظرى و آقاى دكتر سروش را پس بگيرد؛ او قبول نمي‌كند؛ در مرحله بعد از او مي‌‌خواهند دو نامه مذكور را پس بگيرد، او باز هم قبول نمي‌كند؛ در مرحله آخر به او مي‌گويند كتباً تعهد بده اگر بيرون رفتي،‌هيچ حرفى نزنى و هيچ مصاحبه اى نكني؛ گنجى باز هم زير بار نمي‌رود. سپس آنها در محل بيمارستان ميلاد در قرنطينه طبقه 12، چند نفرى بر سر گنجى مي‌ريزند و طى يك روز او را سه بار به شدت مورد ضرب و شتم قرار مي‌دهند به طورى كه غرق خون مي‌شود و دستش جراحت عميقى بر مي‌دارد؛ سرش را به شدت به تخت مي‌كوبند و در حالى كه الفاظى بسيار ركيك و زننده به كار مي‌بردند، مي‌گفتند: كسى كه چنين است، "خودش بايد برود" ما با او فلان و بهمان مي‌كنيم. ماجرا به همين جا ختم نمي‌شود، پس از چند روز سرپرست آن تيم عملياتي، كه "سماواتى" ناميده مي‌شود به آقاى گنجى مي‌گويد مي‌خواهيم تو را مرخص كنيم، سپس همان افرادى كه ضرب و شتم گنجى را به عهده داشتند، براى ترخيص او مي‌آيند. گنجى اعتراض مي‌كند، سماواتى مي‌گويد: "اينها مي‌خواهند از تو دلجويى و عذرخواهى كنند" لذا گنجى را از بيمارستان سوار ماشين مي‌كنند به بزرگراه چمران كه مي‌رسند يكى از ماموران از صندلى جلو به عقب مي‌آيد و روى پاهاى گنجى مي‌نشيند به او چشم بند مي‌زنند و در حالى كه فحاشى مي‌كردند دست‌هاى او را به صورت قپانى از پشت دستبند مي‌زنند. دستبند قپانى زدن باعث آسيب ديدگى شديد كتف چپ آقاى گنجى مى شود. با وجود در رفتگى و درد شديد كتف او را به درمانگاه نمي‌برند، بلكه به بند انفرادى 2 الف مي‌برند، به او دارو هم نمي‌دهند، دريغ از يك قرص؛ مسئول بهدارى را به بند 2 الف مى آورند تا چند جلسه كتف او را فيزيوتراپى كند.
عزيزان! فرصت ملاقات محدود و بيشتر به گريه و زارى گذشت. من نمي‌دانم چگونه با او رفتار كرده‌اند كه وزنش به 51 كيلوگرم و فشار خونش به 5/7 روى 5 رسيده است.
حال و روز گنجى بسيار بدتر از زمانى است كه در بيمارستان ميلاد بود. در آخرين ملاقاتى كه در چهارم شهريور با او در بيمارستان داشتيم نسبتاً رو به راه شده بود و با تغديه، بسيارى از مشكلاتى در حال حل شدن بود. زندان، موظف به تغذيه و دارو_ درمان زندانى است چرا مدتهاست در زندان انفرادى به او غذا نمي‌دهند و هيچ ملاقاتى ندارد؟ چرا از دادن داروهايش به او خوددارى مي‌كنند؟ مگر مسئولين زندان موظف به رعايت حقوق انسانى زندانى نيستند؟
دوستان! مي‌دانم كه شما نيز مثل من كارى از دستتان برنمي‌آيد فقط مي‌خواهم از ظلمى كه بر ما مي‌رود،‌ مطلع باشيد. مسبب و مسئول اصلى اين وضعيت، كسانى هستند كه طرف اصلى انتقادات گنجى بودند و هستند.
برايش دعا كنيد و از روح بزرگ پرچمدار عدالت، على (ع) گشايش و فرجى بجوييد.

با تقديم احترام
معصومه شفيعى
4/آبان/84
4 آبان 1384    15:48