من با نه رای میدهم
نوشته یاکوب
آگوشتین
ستون نویس
اشپیگل
آنلاین، ناشر
هفته نامه فرایتاگ
(جمعه) در
آلمان
ترجمه : حسین
انورحقیقی
رفراندوم
اقدامی است از
سر ناچاری.
ولی همه می
دانند: مسئله
تنها بر سر یونان
نیست. بلکه سوال
اینست که آیا پول
در اروپا حکومت
می کند؟
مسئله به همه
ما مربوط است.
آلکسیس
تسیپراس تصمیم
درست و
جسورانه ای
گرفته است.
مذاکرات با
"موئسسات"
دیگر بیهوده
شده بود.
همزمان نادار
و سلب اختیار
شده؟ بدون هیچ گونه دورنمای
بهبودی؟ این
دیگر کمی زیاد
بود. حالا
یونانیان از
خود دفاع می کنند.
عالی است!
اروپای کمسیون
اروپا، صندوق
بین المللی
پول و بانک مرکزی
اروپا،
اروپای من
نیست.
آنگلا مرکل
خود را بی
گناه جلوه می
دهد. سخنان او در
پاسخ رسانه ها
بعد از شکست
مذاکرات و نیز
در پارلمان
آلمان دهشت انگیز
بودند. گویا
این صدر اعظم اصلا
متوجه نیست
که چه آشی
پخته است.
کافی است تنها
نگاهی به پشت
سر بیفکند تا
رد پای ویرانی
هایی را ببیند
که سیاستی که
بیش از هرکس
دیگری در آن
نقش داشته، در
یک کشور عضو
اتحادیه بوجود
آورده است.
شکست یونان
شکست مرکل
است. از سالها
پیش پیداست که
نوش داروی
مرکل بیماری
یونان را وخیم
تر کرده است.
اما این پزشک
حاضر نیست
بیاموزد تا
جایی که حتی
بیمار زیر دست
او جان می دهد.
یونان کشوری
است از کار
افتاده (دیس
فونکسیونل).
شرایط لازم حتی
برای اجرای
سیاست ضد
اجتماعی سفت
کردن کمربندها
(صرفه جویی – Austerität)،
که بزرگترین
بارها را به
دوش مردم عادی
می گذارد،
وجود ندارد.
مسئله یونان
بدهی ها
نیستند بلکه
مسئله بر سر
بنیاد نهادن
یک دولت است.
کمک های اروپا
به یونان ده
ها سال طول
خواهند کشید.
تنها با
دورنمای آینده
ای بهتر می
توان انتظار
داشت که
یونانیان تیز در
ازای بازسازی
مجدد دولت،
محدودیت خود
حکومتی خود را
تحمل کنند.
آیا یونان
باید
شهروندانش را
اخراج کند؟
در عوض این
"موئسسات" با
یونان همان
رفتاری را در
پیش گرفتند که
ملخ ها
(اصطلاحی در
آلمان برای بنیاد
های مالی که
تنها به دنبال
سود بیشتر
هستند) با یک
شرکت بحران
زده در پیش می گیرند:
سرعت پس
انداز
بیش از سرعت
کاهش سرمایه گذاری
تا به کمک آن
هرچه زودتر
حداقل طراز سوددهی
برقرار شود. و نیز
صحبت از "باز
سازماندهی"( Restrukturierung) است
که منظور همان
اخراج هاست.
چگونه یک دولت
می تواند بر
پایه این اصول
کار کند؟ آیا
یونان باید
شهروندانش را
اخراج (از کار)
کند؟
"موئسسات"
خود را در
برابر این
مسائل پاسخگو نمی
دانند. در
زبان بحران، به
صندوق بین المللی
پول، بانک
مرکزی اروپا و
کمسیون
اتحادیه
اروپا که به
ترویکا (سه
گانه) معروفند،
"موئسسه" می
گویند. نام
مناسبی است. بیش
از این نمی
شود با هرچه
انسانی است فاصله
گرفت!
این واقعیتی است
که در زیر نظر
آنگلا مرکل
نوعی بازسازی
ملی در سیاست
اروپا بوقوع
پیوسته است. وقتی
نمایندگان
نوزده کشور در
گروه اروپا با
هم ملاقات می
کنند هر یک به
دنبال منافع انتخاب
کنندگان خویش
است. قزینه
شوان ( Gesine Schwan استاد
دانشگاه و
کاندید سابق
ریاست جمهوری
آلمان) سوسیال
دموکرات می
گوید: "به این
سبب از نظر
ساختاری هر
روز مشکلتر از
پیش می توان
همبستگی کرده
و تنها منافع
خویش را در
نظر نگرفت". کار
با این روش پیش
نمی رود.
با این
کار نه دموکراسی
بلکه
پوپولیسم
توانمند می
شود.
سارا واگن
کنشت، مباحثه
گر چپ می پرسد:
"اساسا چرا در
آلمان شبیه
یونان
رفراندم مجاز
نیست؟" واگن
کنشت حاضر است
سر این شرط
ببندد که اگر
از آلمانی ها
سوال می شد، آنها
"رای قاطعی به
شروع مجدد یک
اروپای کاملا تازه
و حتی به یک
اروپای
سوسیال" می
دادند. واقعا ؟
این باز همان
شکایت دیرین
در باره کاستی
های دموکراسی
در اروپا است. ولی
کم می آورد.
بدون جامعه
مدنی، از
دموکراسی هر
چیزی، حتی
بد، در می آید. از
طرف دیگر یک
جامعه مدنی اروپایی
کارا موجود
نیست.
فیلسوف
فرانسوی آلین
بادیو (Alain Badiou ) گفته
است که او: "انتخابات
را به هیچ وجه
قبول ندارد،
بلکه نظر وی
بسته به کاری
است که این
نوع انتخابات
می کند. انتخابات
عمومی تنها
موردی است که
صرف نظر از نتیجه
آن قابل
احترام است.
چرا؟ " زیرا اگر
سیاست صرفه
جویی ( Austerität) به رای مردم
همین اروپا گذاشته
شود، می توان
با اطمینان
حدس زد که آن
را با کمال
میل رد کنند.
تسیپراس باید
برود
و اما اروپایی
دیگر به آنها
پیشنهاد
نخواهد شد. و
اگر نظر
"موئسسات" را
بخواهید همین گونه
هم
خواهد ماند. به
این خاطر است
که بر سر
یونان همان
آوردند که پاول
کروگمن آمریکایی
آنرا "خلاف
کورلئونه" می
نامد: آنها به
الکسیس
تسیپراس
پیشنهادی
دادند که نتواند
قبول کند. (م:
پیشنهادات
دن کورلئونه،
رئیس مافیا در
فیلم پدر
خوانده، غیر
قابل رد بودند
)
شکی نیست:
تسیپراس باید
برود. وی تنها
کسی است که
مقابل دگم صرفه
جویی ( Austerität) ایستاده
است. او علیه
سیاستی می جنگد
که موجب
افزایش
نابرابری در
خیلی از کشورهای
اروپایی شده
است. دولت وی
می خواهد قدرت
لجام گسیخته
پول را مهار
کند. جای تعجب
نیست که این
آدم خاری است
در چشم قاره
تحت سلطه
نئولیبرالیسم.
بعد از شکست
مذاکرات،
سیگما
گابریل(م:
رئیس حزب
سوسیال
دموکرات آلمان
و معاون اول
مرکل) گفت که
دولت یونان
"از نظر
سیاسی، البته می
شود گفت
ایدئولوژیک،
منطقه
اروپایی
دیگری"
میخواهد. پناه
بر خدا! مثل
اینکه آنها
واقعا دنبال
سیاستی دیگر هستند.
این برای
سوسیال
دموکراسی
آلمان غیر
قابل تصور
است. گابریل
در اینجا رکورد
تازه ای در
دوری و
بیگانگی از
بنیادهای
سوسیال
دمکراتیک می زند.
نه یونانی ها
در یکشنبه
آینده به معنی
آری به چنین
سیاست دیگری
است. موفقیت
دولت یونان می
تواند بذر
انقلاب آینده
اروپا را
بپاشد. گزینه
شوان گفته
است، که
وولفگانگ
شویبله وزیر
دارایی آلمان
از همان اول
خواهان شکست
سریزا بود:
"برای اینکه
خطر سرایت آن
به اسپانیا و
پرتقال نباشد."
خدا را جه
دیدید شاید
یونانی ها
بواسطه
رفراندم یکشنبه
دقیقا در این
کار موفق
شوند: قاره را
با همان
بیماری آلوده
کنند که قدرت
پول بیش از
همه ازآن می
ترسد – امید.