یونس
شاملی :
جمعه
گردی های آقای
اسماعیل نوری
علا و حقوق برابر
ملیتها
آقای
اسماعیل نوری
علا اخیر
مقاله ایی تحت
عنوان"گفتگوی
مشوش در کشوری
چند ملیتی"
نگاه نسبتا
تازه ایی به
مسئله ملی و
ترکیب اتنیکی
داشته و
دریچهء تازه
ایی برای یک
چشم انداز
سیاسی در
ایران گشوده
است.
جنبه بسیار
مثبت و حتی
اظهار نظر
شجاعانهء آقای
نوری علا
دقیقا در همین
نکته نهفته
است که نگاه
تازه ایشان
اگر که بتواند
توجه دیگر احزاب
و شخصیتهای
سیاسی مرکز
گرا و فارس
محور در جنبش
عمومی و سیاسی
ایران را جلب
کند، میتواند
چشم انداز
سیاسی ایران
بعد از جمهوری
اسلامی را
قرین موفقیت
کند و سیر
مبارزات خلقهای
ایران را به
مسیری کم
هزینه تر و
راهی مطمئن تر
برای دستیابی
به یک نظام
عادلانه تر با
حقوق برابر
ملیتهای ساکن
در ایران
رهنمون شود.
ایشان
به حق فضای
سیاه یک جانبه
نگری، محدود اندیشی،
غلبه
قومیتگرایی
افراطی بر
افکار عمومی
جامعه ایران
را چنین توصیف
میکنند؛"
در فضای گفتگو
در مورد
راهکارهای
پايان دادن به
تمرکز مشکل
زای کشورداری
در صد سال
اخير کشورمان،
عباراتی
همچون «حکومت
فدرال» و «مليت
های ايران»
حکم مين هائی
را دارند که
اگر پا روي شان
بگذاری منفجر
می شوند. با
اين همه،
بخاطر اينکه
در موضع گيری
های سياسی
معتقد به«شفافيت
حداکثری»
هستم، «مصالح
شخصی» را کنار گذاشتم
و پيه سرزنش
شدن را به تن
ماليدم.
انتظارم
هم چندان ديری
نپائيد و چند
واکنش عصبی،
مبنی بر اينکه
من هم «تجزيه
طلب» شده ام،
از راه
رسيدند. "
نکته مرکزی
تفکری که من
آن را دریچه
تازه و
شجاعانهء
آقای اسماعیل
نوری علا
نامیده ام در
همین جاست که
ایشان واقعیت
چند ملیتی
کشور ایران را
هم درک میکنند
و هم میپذیرند
و نظرات سیاسی
خود را با
واقعیتهای
اتنیکی ایران
منطبق
میکنند، کاری
که دیگر جریانات
و شخصیتهای
سیاسی متعلق
به جنبش سیاسی
جامعه فارس
ایران، نه
تنها از این
واقعیت دوری
میجویند،
بلکه حتی در
ضدیت با این
واقعیت
میخواهند
ایران را
برابر فارس
تلقی کنند. جنبه
دمکراتیک نظر
آقای نوری علا
دقیقا در این
نکته نهفته
است. در همین
مقاله آقای
نوری علا چنین
میخوانیم؛
" صريح
بگويم: من هيچ
ابائی ندارم
از اينکه
اعلام کنم که
آرزويم ديدن
استقرار
نظامی فدرال
در کشورم
ايران است. من
حتی از اينکه
احزاب اتنيکی
ايران گرد هم
آمده و
«کنگرهء مليت
های ايران
فدرال» را
بوجود آورند
هيچ هراسيده و
نگران نمی
شوم. بيائيد
کمی در همين
نام دقت کنيم:
آيا عبارت «ايران
فدرال» با «حفظ
تماميت ارضی
ايران» تضادی
دارد؟ اگر
ايران وجود
خارجی نداشته
باشد«فدرال
کردن» آن چه
معنائی می
تواند داشته
باشد؟ آيا
«ايران فدرال»
نام رؤيای
آباء مشروطه
نيست که در
اصل 92 قانون
اساسی مشروطه
نوشتند: «انجمن
هاي ايالتي و
ولايتي "اختيار
نظارت تامه" در
اصلاحات
راجعه به منافع
عامه دارند؟» آيا اين
تعريف، در
نظام
کشورداری،
معنائی جز
«خودگردانی
فدرال» دارد؟
براستی چرا از
اينکه «مليت
های ايران
فدرال» کنگره
تشکيل داده اند
تا حق طبيعی و
انسانی خود را
در آيندهء
کشورمان
تضمين کنند
بايد نگران
شد؟ "
اما با
تمامی شجاعت،
واقعگرایی و
دمکراتیسم در
نگاه آقای
اسماعیل نوری
علا، بررسی
چند نکته در نظرات
ایشان را لازم
و ضروری
میدانم.
خلط تعریف
ملت با تعریف
دولت-ملت؟
آقای نوری
علا در این
نوشته تعریف
دولت-ملت را
به جای تعریف
از ملت نشانده
اند و ملت را
به پیازی
تشبیه کرده
اند که لایه
های مختلفی
دارد که ایشان
مهمترین این
لایه ها را
"ملت"،
"ملیت"
و"ابرملت" نام
نهاده اند.
آقای
اسماعیل نوری
علا در تعریف
از ملت مینویسند؛
"هر «کشور»
دارای تنها يک
حکومت، يک
ملت، و يک سرزمين
با مرزهای
شناخته شدهء
بين المللی
است."
وی در خصوص
تعریف ملیت
مینویسند؛ " لايهء پس
از «ملت» را که
جزئی از «ملت»
است Sub-nation می
خوانند. هر
ملت، به دلايل
گوناگون
تاريخی،
اقتصادی و
فرهنگی، به
اجزاء مختلفی
تقسيم می شود
همچون گروه
های قومی،
زبانی، مذهبی
و غيره. اين
اجزاء را Sub-nation می خوانيم
و در دو دههء
اخير اين
مفهوم / واژه
را به «مليت»
ترجمه کرده
اند."
آقای
نوری علا دولت
و مردمانی که
در جغرافیای سیاسی
آن دولت زندگی
میکنند را ملت
می نامد. این
تعریف ملت
نیست، تعریف
دولت-ملت است.
در تعریف ملت
ترکیب دولت
وارد نیست،
بلکه ملت شوندگی
یک گروه
انسانی طی
تکامل یک پروسه
تاریخی و با
شالوده های
مشترک(زبان
مشترک،
سرزمین
تاریخی
مشترک، تاریخ
مشترک، فرهنگ و
سنن مشترک و
حتی گاه دین
مشترک و...) شکل
میگیرد. در
صورتیکه در
تعریف
دولت-ملت،
مفاهیمی چون دولت،
کشور
(جغرافیای
سیاسی) و
مردمی با
پیشینه های
زبانی،
سرزمینی،
تاریخی،
فرهنگی و
اقتصادی
بسیار متفاوت
نقش باز
میکند.
یکی از
جهت های دیگر
خلط تعریف
دولت-ملت با
تعریف ملت
اینست که ملیت
های ایران
برای ارتقا به
درجه ملت
بایستی در پی
تاسیس دولت
ملی خود باشند
تا بتوانند
سری درمیان
سرها داشته
باشند. به
بیانی دیگر
آقای نوری علا
به ملیت های
غیرفارس که
محرومیت و
فشار
هشتادساله
دولت اتنیکی
فارسی برحیات
و هیبت تاریخی
و فرهنگی شان
چنگ انداخته
است توصیه
میکنند که
برای ارتقاء
به درجه ملت
شدن بایستی
دولت ملی خود
را تشکیل
دهند. نتیجه
ایی که ابدا
آقای نوری علا
آن را آرزو
نمیکنند.
آنچه که
بایستی آقای
نوری علا بدان
توجه نشان
میدادند خلط
تعریف ملت با
دولت-ملت
نبود، بلکه
روشن کردن
ماهیت دولت-ملتی
است که در
فردای جمهوری
اسلامی میخواهد
سرنوشت مردم
را رقم بزند.
اگر ایران یک
کشور
چندملیتی
(کثیرالملله)
است، اما
ماهیت دولتهای
دیروز (پهلوی
ها) و امروز
(جمهوری اسلامی)
آن تک ملیتی و
تک اتنیک فارس
بوده است. بنابراین
آنچه که در
فردای جمهوری
اسلامی اهمیت
دارد، نفی
ماهیت دولت تک
ملیتی و حرکت
بسوی برپایی
یک دولت چند
ملیتی (مثل
سوئیس، کانادا،
هندوستان،
عراق و...) در
ایران است.
این آنچیزیست
که آقای نوری
علا از قلم
انداخته اند.
تناقض
در توضیح علت
و معلول
آقای
اسماعیل نوری
علا در توضیح
منشاء تجزیه کشور
به حق چنین
مینویسند؛"تجزيهء
يک مملکت دو
منشاء و علت
اصلی دارد: يکی
وجود يک دولت
مرکزی متجاوز
و تبعيض آفرين
و پايمال
کنندهء حقوق
مردمانی که در
گروه های مختلف
قومی و زبانی
و مذهبی در
سرزمين تحت
سلطه اش زندگی
می کنند، و
يکی هم قدرت و
زور و اسلحه
ای که از جانب
بيگانگانی
علاقمند به
تجزيه شدن يک
کشور در
اختيار عمال
خودفروش محلی
گذاشته می
شود. بی اين دو
عامل نمی توان
در ميان مردمی
که سال ها با
صلح و صفا
کنار هم زيسته
اند علائمی
حاکی از ميل
به تجزيه
يافت."
اما
با وجود این
توضیح در دو
جا از کسانیکه
فکر تجزیه
طلبی (جدایی
خواهی و یا
استقلال طلبی)
دارند به
عنوان
"میکروب" و
"خانمان
برانداز"یاد
میکنند.
پرسش
اینست که اگر
منشاء یا علت
تجزیه طلبی (جدایی
خواهی)
سیاستهای
دولت و تبعیض
در حقوق ملیتهای
مختلف است،
چرا بایستی
جدایی خواهان و
به زعم آقای
نوری علا
تجزیه طلبان
را که معلول
آن سیاست است،
میکروب و یا
خانمان
برانداز خواند؟
آیا این تناقض
در نوع نگرش
به علت و معلول
نیست؟ آیا علت
را رها کردن و
برسر معلول کوبیدن
با منطق عقلی
سازگار است؟
ضدیت
با آزادی بیان
و عقیده
همچنانکه
عنوان کردم
آقای نوری علا
در دو جای نوشته
خود تجزیه
طلبان را
"میکروب"
و"خانمان
برانداز"
خوانده اند.
این در حالیست
که تجزیه طلب،
جدایی خواه و
یا استقلال
طلب بودن، جدا
از درستی و یا
نادرستی آن یک
اندیشه است.،
یک تفکر سیاسی
است. منشور
جهانی حقوق
بشر به آزادی
عقیده و تبلیغ
آن در بند 17
تاکید دارد.
آزادی عقیده و
تبلیغ و ترویج
آن یکی از
ارکان منشور
جهانی حقوق
بشر است.
وقتی
آقای نوری علا
تجزیه طلبان
(جدایی طلبان)
را میکروب
میخواند، در
واقع دشمنی
آشکار خود را
با آزادی
عقیده و آزادی
بیان مستتر در
منشور جهانی
حقوق بشر نشان
میدهند. تصور
کنید که اگر
تفکر آقای
نوری علا در
اریکه قدرت
نشسته باشد،
آیا غیر از
اینست که
خواهد کوشید تا
میکروب نابود
کند؟ و نابودی
میکروب مورد نظر
آقای نوری علا
عملا به
نابودی آزادی
اندیشه و
آزادی بیان
منجر خواهد
شد. پاسخ آقای
نوری علا در
این خصوص
واقعا چیست؟
با وجود اینکه
من فدالیستم و
بیش از 25 سال
است که در این
خصوص قلم میزنم،
اما دفاع از
آزادی بیان و عقیده
را یکی از
مبرم ترین
وظایف انسانی
خود میدانم.
چه اگر در
دفاع از آزادی
بیان و عقیده
احمال شود،
دقیقا در همان
نکته نطفه های
استبداد جدید
در کشور بسته
خواهد شد.
امیدوارم
آقای نوری علا
با فکر من در
این زمینه
مخالفتی نداشته
باشند.
خلط
ماهیت اتنیکی
دولت فارسی با
ملیت فارس
فراز
دیگری که
بایستی در
جمعه گری مورد
بحث ما به آن
انگشت گذاشت
خلط مفاهیم
است. این خلط
به عینه در
نوشته زیر به
چشم میخورد.
آقای نوری علا
مینویسند؛ "من
البته از مشکل
جعلی اشاره به
«قوم فارس» و«شوونيسم
فارس» و «ستم فارس
ها» نيز
آگاهم."
در این
بخش خلط بسیار
زیاد است. دقت
کنید؛
"قوم
فارس"که نام
اتنیسیتیت
(قومیت) ملیت
فارس است،
"شونیسم
فارس" که یک
تفکر
(ضددمکراتیک)
حاکم بر
دولتهای
ایران در
هشتاد و اندی
سال گذشته است،
"ستم
فارس ها" که
مفهومی کاملا
نادرست و من
درآوردی است،
را در
کنار هم نهاده
و همهء آن ها
را جعلی خوانده
است. در
صورتیکه تنها
مفهوم جعلی در
اینجا استفاده
از مفهوم "ستم
فارس ها" است.
و واقعا نمیدانم
آقای نوری علا
این مفهوم از
کجا نقل کرده
اند؟! چون
وقتی فارس ها
به مثابه یک
ملیت خود تحت
اسارت ستبداد
سیاسی و دینی
جمهوری
اسلامی
هستند، چگونه
میتوانند منشاء
ظلم باشند؟
اما جعلی
خواندن
مفاهیم قوم و یا
ملیت فارس در
ایران و یا
جعلی خواندن
شونیسم فارس
در واقع چشم
پوشیدن به
واقعیتهاست.
اگر مردم فارس
زبان کشور قوم
و یا ملیتی
نیستند پس
بافت و ماهیت
اتنیکی و قومی
این مردم (فارسها
و یا فارس
زبانان) چیست؟
زبان فارسی از
آسمان نازل
شده است یا طی
یک پروسه
تاریخی و در
کنشهای مردمی
مشخص پروسه
تکاملی خود را
طی کرده و
امروز ملت و
یا ملیتی به
نام فارس را
شکل داده است؟
دقیقا پروسه
تکاملی که
ترکها، کردها
و یا بلوچها و
عربها آن را
طی کرده اند.
اگر فارسها
دارای زبان
مشترک،
سرزمین، فرهنگ،
تاریخ و حتی
دین مشترکی
هستند، چه چیزی
جز ملت و یا
ملیت میتوان
به این مردم
نامید؟ بنابراین
جعلی خواندن
قوم، ملیت و
یا ملت فارس
چشم پوشیدن به
واقعیت های
پیرامونی است.
این چشم پوشی
تاکنون نتایج
بسیار
ناگواری هم
برای ملیت
فارس و هم
برای ملیتهای
غیرفارس در
ایران داشته
است.
جعلی
خواندن "ملیت
فارس" نتیجه
اش عملا به کتمان
و کنار گذاشتن
وجود "شونیسم
فارس" به مثابه
یک تفکر در
ایران است.
چون وقتی
قومیتی به نام
فارس وجود
نداشته باشد،
آنگاه دولتی
هم با ماهیت
قومی فارس نمیتواند
بوجود آید و
بنابراین اگر
دولتی با ماهیت
اتنیکی فارس
شکل نگرفته
باشد دیگر
وجود شونیسم
فارس که
سیاستی دولتی
علیه ملیتهای
غیرفارس در
ایران است
قابل فهم
نخواهد بود.
می بینیم که
توضیح و تعریف
نادرست از
مفاهیم چه خطاهای
ناهنجار
تحلیلی را
میتواند سبب
شود. در بروز
چنین خطاهای
نجومی این
سوآل بزرگ قد علم
میکند که آیا
تحلیل گر در
ارائه
تعاریفش واقعا
ناخودآگاه
بوده است و یا
آگاهانه به
نیمچه دسیسه
ایی مستمسک
جسته است؟!
نتیجه
ناهنجار
دیگری که از
انکار وجود
"ملیت فارس" و
"شونیسم
فارس" تا کنون
عاید ملیت فارس
در ایران شده
است، قربانی
شدن و محروم
ماندن این ملیت
از حقوق
دمکراتیک در
کشور ایران
است. چه تا زمانیکه
با شونیسم و
حتی فرم
نژادپرستانه
ماهیت دولت
ایران مبارزه
ایی قاطع صورت
نگیرد و دولت
ایران خود را
با ماهیت
اتنیک فارس
تعریف کند،
چارهء جز
بازتولید
استبداد جدید
در ایران نیست
و طبیعی استکه
ملیت فارس نیز
در کنار دیگر
ملیتهای
قربانی این
تفکر
ضدانسانی و
ضددمکراتیک
خواهد بود.
آقای
نوری علا در
این خصوص
مینویسند؛ "اما می
دانم که هر
آدم منصفی
ملتفت می شود
که بايد بجای
واژهء «فارس»
واژهء «حکومت
مرکزی» را نشاند
تا اين عبارات
معنا پيدا
کند"
آقای
نوری علا
آشکارا از
ماهیت اتنیکی
دولت ایران که
فارسی است
میگریزد. اما
فراموش میکند که
مردم هر روز
بیش از روز
پیش از ماهیت
اتنیکی این
دولت باخبر
میشوند. پرسش
اینجاست که
آیا واقعا
آقای نوری علا
نمیدانند که
در ایران این
تنها هویت
فارسی است که
رسمیت دارد و
دیگر هویتهای
اتنیکی نه تنها
انکار میشوند
بلکه هر روزه
در معرض
ناجوانمردانه
ترین تحقیر ها
توهین ها و
تبعیض ها هستند؟
ماهیت
اتنیکی (قومی)
دولت ایران
فارسی است. درست
مثل دول عربی
مصر و اردن و
سوریه. این
بدان معنی
نیست که دولت
ایران منتخب
مردم است.
بلکه تاکید به
فرهنگ، تاریخ
و زبان فارسی
تکیه گاه اصلی
دولت ایران در
دوره شاه و شیخ
است.تازه دولت
ایران کل کشور
ایران را سرزمین
فارسی قلمداد
میکند و در
این راستا
سیاست می
راند. اگر
آقای نوری علا
انصاف خرج
دهند بسیار
ساده متوجه
ماهیت اتنیکی
دولت ایران
میشوند؛ زبان
رسمی در قانون
اساسی ایران
فارسی است.
زبان دولت،
زبان مدارس،
زبان دانشگاهها،
زبان
دادگاهها و
زبان ارتش و
زبان ادیبات و
زبان شعرا و
زبان سینما و
زبان رادیو و
تلویزیون و
همه و همه
فارسی است.
تاریخی که
میخواهند
برای تمامی
مردم ایران آن
را حقنه کنند
و کورش و
داریوش را در
راس این تاریخ
برایمان
تدریس کنند
نیز فارسی
است. تازه
گیها کوروش
بازی به قدری
شورش درآمده
استکه محمود
احمدی نژاد و
مکتب ایرانی
اش هم طرفدار
کوروش شده است.
امروز وقتی در
مجامع دولتی و
حتی غیردولتی
از ادبیات
ایران سخن
میرود. آیا
مقصود از
ادبیات ایران
غیر از ادبیات
فارسی است؟ کانون
نویسندگان
ایران چتر
کدامین
نویسندگان در
ایران است؟
غیر از فارسی
نویسان؟
سینمای ایران
غیر از زبان
فارسی به
کدامین
زبانها فیلم
تولید میکند؟
تلویزیون
ایران مگر
تلویزیون
فارسی نیست؟
تازه در کانال
سحر تلویزیون
جمهوری
اسلامی که
برای تبلیغ
سیاست دولت
ایران است و
به اصطلاح
برای کشورهای
بیگانه
برنامه تولید
میکند، زبان
ترکی
آذربایجانی،
کردی و عربی
درکنار زبان
انگلیسی
زبانهای
بیگانه محسوب
میگردد. این
ننگین ترین و
آشکارترین
سیاست جمهوری
اسلامی در
برخورد با
مردمان غیرفارسی
زبان ایران
است و تاکنون
هرگز و جای
دیده نشده است
که از سوی
اپوزیسیون
سیاسی علیه
این سیاست
جمهوری
اسلامی
اعتراضی صورت
گرفته باشد. چرا
این دولت به
زبانهای
غیرفارسی
فضایی کوچکترین
فضایی برای
تنفس باز
نکرده است؟
تازه در بخش
هایی از
فیلمها و
سریالهای
تلویزیونی که
زبانهای
غیرفارسی
مطرح میشوند،
در آنجا توهین،
اهانت و تحقیر
تنها شیوه ایی
است که علیه
ملیتهای
غیرفارس
اعمال میشود.
باز هم آقای نوری
علا شک دارند
که ماهیت
اتنیکی دولت
ایران فارسی
است؟ زبان
ترکی
آذربایجانی
که زبان جمعیتی
بیش از سی
ملیون را شامل
میشود، غیر از
اهانت و تحقیر
و توهین علیه
زبان و خلق ترک
در ایران چه
چیزی نسیب این
ملت و یا ملیت
شده است؟
پدرانمان
همیشه تکرار
کرده اند که
انصاف هم چیز
خوبی است و
توصیه ما هم
برای آقای نوری
علا غیر از
این نیست.
ماهیت
دولت جمهوری
اسلامی
ایران، از نظر
سیاسی
استبدادی، از
نظر
ایدئولوژیک
دینی، از نظر
اتنیکی فارسی،
از نظر طبقاتی
سرمایه داری و
از نظر جنسیتی
مردسالارانه
است. اگر کسی
به این بافت
دولت کنونی
ایران شک کند
بایستی در
دانش آن شخص
تردید به خرج
داد.
یونس
شاملی
20110824
______________________
گفتگوی مشوش
در کشوری چند
مليتی/ اسماعیل
نوری علا
http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2011/080511-PU-EN-Language-of-disbursment.htm