آذربایجان
و تحرکات اخیر
در ایران
م - ائینالی
موج شورش و
تظاهرات خیابانی
پس از اعلام نتایج
انتخابات ریاست
جمهوری سرتاسر
ایران را در خود
فرو برده است. میلیونها
شهروند ایرانی
برای رساندن صدای
اعتراض خود به
گوش جهانیان در
تهران و شهرستانها
راهپیمائی کردند.
شواهد و قرائن نشان می دهد
که این اعتراضات
تداوم یافته و
چشم انداز آرامش
در وضعیت سیاسی
کشور نیز دیده
نمیشود. در رابطه
با شرکت در انتخابات
و هم چنین حمایت
از کاندیدهای اصلاح
طلب از مدتها پیش
بحثهای داغی ما
بین فعالین آذربایجانی
در جریان بود. اما
با آغاز اعتراضات
سراسری موضعگیری
در بارۀ حمایت
و پیوستن جنبش
ملی به تحرکات
سراسری بحثها و
تبادل نظرها را
بیشتر به این امر
متوجه ساخت. دو
بینش، هم در رابطه
با انتخابات اخیر
وهم در رابطه با
حمایت از جنبش
سراسری کنونی،
قابل تشخیص در
متن بحثها بوده
و هست. این دو بطور
کلی عبارتند از: 1ـ تحریم انتخابات
و عدم حمایت از
تظاهرات سراسری 2ـ شرکت در
انتخابات و پیوستن
به تحرکات سرتاسری.
ترکیبی از این
دو نظر نیز وجود
دارد که در درون
این بحث جای می
گیرد.
در همین رابطه
و برای روشن شدن
صورت مسئله قصد
دارم در این نوشته
به دلایل و چراهای
درستی شرکت در
انتخابات اخیر
و ضرورت پیوستن
و حمایت آذربایجان
از اعتراضات سراسری
بپردازم. سئوالاتی
که لازم به پاسخگوئی
می بینم به شرح
زیراست:
آیا خواستها و
اهداف اصلی تحرکات
سراسری در جهت
و همسو با خواستهای
جنبش ملی آذربایجان
می باشد؟ آیا آذربایجان
می تواند با حمایت
و پیوستن به این
اعتراضات از نتایج
آن بهره مند شود؟ کدام شرایط
ویژه پیوستن به
موج سراسری را
موجه میسازد؟ برای
پاسخگوئی به سئوالات
ذکر شده بررسی
اجمالی وضعیت سیاسی
ایران ضروری می
باشد.
وضعیت جمهوری
اسلامی
اعتراضات خیابانی
زمانی آغاز شد
که مردم ایران
ازدستبرد به صندوقهای
رأی آگاهی یافته
در نتیجه میلیونها
نفر با خواست ابطال
نتایج انتخابات
و برگزاری انتخابات
آزاد و دموکراتیک
به خیابانها ریختند.
جمهوری اسلامی
با تقلب در نتایج
انتخابات و برخلاف
قانون اساسی خود
به میلیونها رأی
دهنده بی
اعتنائی و دهن
کجی کرد. مردم نیز
برای دفاع از رأی
به سرقت رفتۀ خود
اعتراضات و تظاهرات
خیابانی را سازمان
دادند. شعار "موسوی
رأی مرا پس بگیر"
نمایانگر خواست
مردم بود.
سیر حوادث
نشان داد که سرقت
رأی و در پی آن تظاهرات
و اعتراضات خشونت
بار مشکلات جدّی
و حیاتی برای رژیم
بوجود آورده است.
این امر قبل از
هر چیز گسترش شکاف
ما بین جناحهای
درونی رژیم بود بطوریکه
حتی سردمداران
جناح حاکم و سران
نظامی آن (خصوصاً
دررابطه با نحوۀ
برخورد با تظاهرات) مواضع متفاوتی
از خود به نمایش
گذاشتند. دو دستگی
و شکاف در میان
بالائیها حتی به
لانۀ آیت الله
های قم، یعنی پایگاه
معنوی رژیم، نیز
رسوخ کرده و تعدادی
از آنها به حمایت
از خواسته های
مردم و تعدادی
دیگر در حمایت
ازجناح حاکم چپ وراست
اعلامیه صادر کردند.
گذشته از ایجاد
دودستگی درونی
دستگاه حاکم، عملکرد
حکومت شکاف عمیقی
نیز مابین اکثریت
قاطع مردم ایران
و کل نظام جمهوری
اسلامی بوجود آورد.
در واقع می توان
گفت تحرکات اخیر
به مشروعیت سیاسی
رژیم بطور جدٌی
خدشه وارد ساخته
است. فاصله گیری
مردم از رژیم با برخورد
وحشیانۀ نیروهای
امنیتی در مقابله
با اعتراضات آرام
و مدنی معترضین
و دستگیریهای بی
حساب وکتاب هر
روز بیشتر وعمیق
تر می شود. افزایش
خشونت حتی منجر
به زیر سئوال رفتن
نقش شورای نگهبان
و مهمتر از آن ولی
فقیه یعنی این
مهمترین ارکان
و ستون وحدت حکومتیان
شده است. این امر
بعد از سخنرانی
آیت الله خامنه
ای در خطبه های
نماز جمعه و طرفداری
آشکار وی از احمدی
نژاد و نتایج انتخابات
قلابی بخوبی نمایان
شد. اخطار او به
مردم اعتراض کننده
شک وشبهه های موجود
در مورد گرداندۀ
اصلی و پشت پردۀ
مهندسی انتخابات
را نزد افکار عمومی
از بین برد.
بر خوردهای
خشن و دستگیریهای
گسترده همچنین
باعث اختلالات
جدّی در روابط
جمهوری اسلامی
با کشورهای خارجی
نیز شده است بطوریکه
رژیم بیشتر از
پیش در سطح بین
المللی به انزوا
کشیده می شود. مقابلۀ
غیر انسانی با
اعتراضات مدنی
مردم تمامی زحمات
و تلاشهای سالهای
اخیر جمهوری اسلامی
برای نشان
دادن خود به عنوان
یک رژیم ملایم
و دموکراتیک به
جهانیان را نقش
بر آب کرد. جمهوری
اسلامی با عملکرد
خود تمام رشته
هائی را که با هدف
کسب مشروعیت بین
المللی، خروج از
ایزولاسیون که با صرف
میلیونها دلار
در سالهای اخیر
بافته بود درعرض
چند روز به پنبه
تبدیل کرد. این
امر دقت و تمرکز
افکار عمومی جهانی
و رسانه های آن
را به آنچه در ایران
گذشته و می گذرد
بیشتر کرده و حرکتهای
خود سرانه، غیر
متعارف و لجام
گسیخته را محدودتر
و محتاطانه تر
ساخته است. حال
با ذکر اجمالی
وضعیت سیاسی کشور
و موقعیت ویژۀ
جمهوری اسلامی
به نظرات مورد
بحث و مطرح در درون
جنبش ملی آذربایجان
می پردازم.
فعالین
جنبش ملی
دوستان و فعالینی
که سیاست تحریم
انتخابات و عدم
حمایت از کاندیداهای
اصلاح طلبان را
تبلیغ میکردند
دلایل خود را براین
اساس قرارداده
بودند که انتخابات
جاری انتصابی بوده و نمایانگر
یک انتخابات دموکراتیک
نیست لذا نتیجۀ
آن نیز از پیش تعین
شده است. آنان همچنین
اضافه می کردند
که در واقعیت امر
مسئلۀ انتخابات
جنگ درونی و تضاد
جناحهای داخلی
رژیم بوده و در
صورت پیروزی هرکدام
از کاندیداها چیزی
عاید ملت آذربایجان
نخواهد شد. تبلیغ
تحریم انتخابات
و عدم حمایت از
کاندیداهای اصلاح
طلب بعد از افشای
دستبرد به صندوقهای
رأی توسط رژیم
و بدنبال آن آغاز
تظاهرات گستردۀ
خیابانی کم کم
تبدیل به تبلیغ
عدم شرکت و حمایت
از تحرکات و اعتراضات
سرتاسری شد.
اما سیرحوادث
نشان داد که توده
های میلیونی ترکان
با شرکت فعالانه
خود در انتخابات
اخیر، و حمایت
قاطع از میرحسین
موسوی، بسیار هوشیارانه
تر ازآن بخش حرکت
ملی عمل کرده اند
که معتقد به بایکوت
و نظاره گری در
انتخابات و عدم
حمایت از اصلاح
طلبان بودند. این
امر شامل حمایت
بخشی از مردم آذربایجان
از تحرکات سراسری
در چند روز اول
شروع اعتراضات
خیابانی در تهران
و سایر شهرستانها
نیز می شد. صرف نظر
از اینکه انتقادات
این دوستان ازموضعی
بسیار دلسوزانه
بوده ولی
این واقعیت را
نمی توان از نظر
دور داشت که اولین
و مهمترین دست
آورد انتخابات
اخیر شکست آن طرح
و آن نیروئی بود
که میخواست آذربایجان
را به عنوان یک
آکتور اساسی از
صحنۀ سیاسی ایران
خارج کند. انتشار
فیلم توهین خاتمی
به آذربایجانیها،
آن هم درست در آستانه
انتخابات، نشان
داد که هدف دستگاههای
امنیتی رژیم در
کل تضعیف اصلاح
طلبان و خصوصاً
میر حسین موسوی
در مهمترین و محکمترین
پایگاه حمایتی
وی یعنی آذربایجان
بوده است. تهاجم
فوق هم چنین تلاشی
بود برای منفعل
کردن و ایجاد فاصله
ما بین آذربایجان
و جنبش آزادیخواهی
سرتاسری ایران.
آذربایجان
و منافع ملی
در شرایط کنونی
آذربایجان شاهد
یک جنبش توده ای
و سرتاسری در ایران
است. اهداف این
جنبش توده ای بازگرداندن
رأی های به سرقت
رفته و برگزاری
انتخابات آزاد
می باشد. از آنجا
که برگزاری انتخابات
آزاد یک اصل پذیرفته
شدۀ دموکراتیک
و جهانشمول است
منافع جنبش ملی
ـ دموکراتیک آذربایجان
نیز نمی تواند
در تعارض با آن
باشد. دفاع از انتخابات
آزاد دفاع از حق
شهروندی وحق رأی
نیز می باشد. برگزاری
انتخابات آزاد
در واقع یکی از
اصولی است که آذربایجان
در دوره های گذشته
مکرراً خواستار
تحقق آن بوده است.
این مسئله درجریان
نامزدی آقای اعلمی
نیز بطور جدٌی
مطرح شد. هر چند
در صورت تأئید
صلاحیت آقای اعلمی
جمهوری اسلامی
به یک انتخابات
کنترل شده، و نه
واقعاً دموکراتیک،
تن می داد اما با
تصفیۀ او نشان
داد که حتی به مهره
های سابق خود نیز
که صد در صد نظرات
رسمی را منعکس
نمیکنند اجازۀ
عرضه اندام نمی
دهد.
گذشته از پرنسیپ
های دموکراتیک
بهترین مشخصۀ تأئید
سیاست حمایت و
شرکت در اعتراضات
سراسری شرایط بحرانی
بوجود آمده و موقعیت
کنونی جمهوری اسلامی
است. من در سطور
آغازین این نوشته
به اختصار به اهم
آن اشاره کردم
اما برای توضیح
بیشتر و بهتر شرایط
ویژۀ کنونی باید
به یک اصل کلی نیز
استناد کنم و سپس
مطلب را ادامه
بدهم.
اگر قبول داریم
که مبارزه ملت
آذربایجان جنگی
است برای رسیدن
به اهداف ملی ـ
دموکراتیک پس باید
قبول داشته باشیم
که این جنگ از قوانین
جنگی نیز تبعیت
می کند. قانون جنگ
چه می گوید؟ "ایجاد حداکثر
اتحاد دراردوی
خود و ایجاد حداکثر
تشدّت و پراکنده
گی در اردوی دشمن".
حال سئوال اینگونه
باید مطرح شود
که: آیا هیزم
بردن به خانۀ آتش
گرفتۀ دشمن باید
سیاست آذربایجان
باشد و یا نشستن
و منتظر خاموش
کردن آتش توسط
دشمن؟ آیا آذربایجان
و حرکت ملی باید
دست روی دست گذاشته
و نظاره گر حوادث
باشد و یا از آکتورهای
تأثیرگذار آن؟
تمام فاکتهای
صحنۀ سیاسی ایران
نشاندهندۀ این واقعیت
است که آب به لانۀ
مورچگان راه یافته
است. رژیم از هر
طرف زیر ضربه بوده
و ترس و سراسیمه
گی تاروپود آنرا
فرا گرفته است.
در حالی که جمهوری
اسلامی از حرکات
توده های میلیونی
به وحشت افتاده
و اعتماد به نفس
خود را از دست می
دهد، درحالی که
اختلافات درونی
رژیم به حد اعلای
خود رسیده، درحالی
که رژیم از مردم
هر چه بیشتر فاصله
گرفته و به خشونت
بیشتر روی می آورد،
در حالی که رژیم
در سطح بین المللی
بیشتر از پیش به
انزوا کشیده می
شود، جنبش ملی
آذربایجان نیز
باید به پراکنده
گی بیشتر اردوی
دشمن یاری رساند.
عنوان کردن
این مسئله که "
چون ملیتهای دیگر
آذربایجان را طی
حرکات اعتراضی
اول خرداد 85 و جریان
کمپین امضای آموزش
به زبان مادری
تنها گذاشته و
مورد حمایت قرار
نداده اند پس ما
نیز نباید از حرکات
آنان حمایت کنیم
" منطق قابل
دفاعی نیست. بنظر
من نباید از "دیگران"
انتظار زیادی داشت.
افکار شونیستی
بسیاری از آنان
را کور، لال و کر
کرده است. اما این
ما هستیم که باید
با عقل و منطق حرکت
کرده و تجزیه
تحلیل مشخص از
شرایط مشخص داشته
باشیم. "چون آنها
از ما حمایت نکردند
پس ما نیز نباید
حمایت بکنیم" در
واقع تنزل جایگاه
جنبش آذربایجان
به سطح شونیستهاست.
باید بیاد داشت
که درسیاست جائی
برای قهر کردن
وجود ندارد و جنبش
ملی آذربایجان
نباید تسلیم احساسات
و عواطف شود. آنچه
اهمیت دارد ارزیابی
درست شرایط کنونی
و استفاده از فرصتهای
پیش آمده است. تاریخ
فرصت بسیار نادری
پیش روی آذربایجان
قرار داده است.
دوستان و دشمنانی
که سوابق میر حسین
موسوی و اصلاح
طلبان را دلیل
عدم شرکت وحمایت
جنبش ملی آذربایجان
از اعتراضات سراسری
را عنوان می کنند
و به گذشتۀ سمبلهای
رهبری جنبش سرتاسری
متمرکز شده اند
باید توجه داشته
باشند که دموکراسی
را تنها نیروهای
دموکرات نمی توانند
ساخته و یا تحققٌ
ببخشند. نمی توان
دست روی دست گذاشته
و منتظر آن روزی
شد که رهبران ناب
و کاملاً معتقد
به دموکراسی از
آسمان نزول کرده
و جنبش را رهبری
کنند. اگر قبول
داریم که دموکراسی
بیشتر از هر چیز
نوعی تعادل قوای
متخاصم در جامعه
است پس باید قبول
کنیم که نیروهای
غیر دموکرات نیز
می توانند در بوجود
آوردن آن دخیل
و سهیم باشند. غیر
دموکراتها می توانند
برای حفظ منافع
خود و یا به هر دلیلی
دیگر با تضعیف
کردن و به چالش
کشیدن غیر دموکراتهای
بدتر وخشن تر از
خود به ایجاد آن
تعادل قوا که نیاز
تنفس دموکراسی
در یک جامعه است
کمک و یاری رسانند.
تنها با بوجود
آمدن این تعادل
قواست که نیروهای
واقعاً دموکرات
امکان رشد پیدا
کرده و جرأت و توان
به میدان آمدن
پیدا می کنند.
گذشته از آن
نباید فراموش کرد
که طرفداران میر
حسین موسوی (و کروبی) تودۀ یکدست
و یک پارچه ای نیستند.
در شرایط کنونی
هر کسی که دل خوشی
از رژیم سرکوبگر
نداشته و یا در
عرض این سی سال
از حاکمیت خبیث
جمهوری اسلامی
متضرٌر شده و
یا صدمه دیده است
پشت سر موسوی سنگر
گرفته اند. این
امر به مصداق "هر
کس از ظن خود شد
یار من" عمل می
کند. منافع و اهداف گروههای
پیرامونی و همسنگران
موسوی نیز ضرورتاً
نباید یکی باشد.
گذشته از آن سمبل
های حرکتهای سیاسی
ـ اجتماعی ضرورتاً
اهداف نهائی آن
حرکات را نمایندگی
نمی کنند. سمبل
ها می توانند همچون
خواستهای آن حرکت
مقطعی بوده و در
صورت عدم همراهی
آنان در جهت اهداف
جنبش کنار گذاشته
شده و یا تعویض
شوند. بنا براین
جنبش ملی آذربایجان
جنگ جناحهای رژیم
را باید به فال
نیک گرفته و نباید
با تکرار سوابق
غیر دمکراتیک موسوی
و یا کروبی حرکات
سرتاسری را تختئه
و یا بایکوت کند.
البته این به معنای
افشای عملکردهای
ضد دموکراتیک آنان
نیز نباید تلقی
شود و هر جا منافع
ملی آذربایجان
از سوی موسوی مورد
تهدید وتعرض قرار
گیرد باید عکس
العمل ما را نیز
به دنبال داشته
باشد. گذشته از
آن باید توجه کرد
که موسوی و کروبی
امروز موسوی و
کروبی دیروز نبوده
و نمی توانند باشند.
آنها برای بقاء
و حفظ خود باید
با مردم همگام
بوده و رفرمیست
تر و رادیکالتر
از گذشته باشند.
خواست مردم برگزاری
انتخابات آزاد
است امری که در
قاموس جمهوری اسلامی
ایران نمی گنجد.
تا موقعی که موسوی
با این خواستۀ
مردم همگام و همراه
باشد او رهبری
جنبش را بدست خواهد
داشت. عدول موسوی
از این وظیفه مساوی
است با خودکشی
سیاسی پدیدۀ ای
بنام موسوی.
باید در نظر
داشت که حوادث
امروز بازی مرگ
وزندگی و تسویه
حساب جناحهای رژیم
با یکدیگر است.
جناح حاکم سرنیزه
را در انحصار خود
دارد و سلاح موسوی
شعار انتخابات
آزاد به پشتوانۀ
ملت است. اما انتخابات
آزاد همانطور که
گفته شد در چهارچوب
جمهوری اسلامی
امکان ناپذیر است.
بنابر این درهای
سازش جناحها با
همدیگر در حال
بسته شدن است و
عقب نشینی هر کدام
از آنان از مواضع
خود به معنای پایان
کار و حذف یکی از
آنهاست. در این
معادله راه عقب
نشینی برای هیچکدام
از طرفین نمی توان
متصوٌر شد. پیروزی
هرکدام از جناحها
در آیندۀ جنبش
ملی آذربایجان
تأثیر بسزائی خواهد
داشت. در بازی مرگ
و زندگی آذربایجان
باید جناحی را
بکوبد که سرنیزه
دست اوست. این قانون
دوم جنگ است. انتخاب
آذربایجان باید
موسوی باشد. این
انتخاب قدمی است
کوچک در راه هدفی
بزرگ. درهمین رابطه
تجربیات تاریخی
باید چراغ راه
آیندۀ ما باشد.
بیاد دارم
که در اوایل انقلاب
و در جریان تصویب
قانون اساسی ایران
خیزش آذربایجانیها
بر ضد قانون اساسی
ولایت فقیه شکل
گرفته بود. سازمان
فدائیان خلق و
حزب توده با فرستادن
هواداران خود به
تظاهرات حزب خلق
مسلمان و پخش اعلامیه
هایی در مقابل
استانداری تبریز
به محکوم کردن
حرکت مردم آذربایجان،
"لیبرال" خواندن
آیت الله شریعتمداری
و حزب خلق مسلمان،
و با کشف دست "امپریالیستها
پشت سرآنان" ازمواضع
خمینی و قانون
اساسی ولایت فقیه
دفاع نمودند. آنان
عملاً در آن روزها
تنها اپوزیسیون
جدٌی جمهوری اسلامی
را به چالش کشیده
آنرا تضعیف و سپس
به سرکوب آن کمک
کردند و با اینکار
به تحکیم دیکتاتوری
ولایت فقیه یاری
رساندند. مورد
مشابهی نیر در
جریان کودتا علیه
بنی صدر صورت گرفت
که همان نتیجه
را ببار آورد. نه
آیت الله شریعتمداری،
با مواضع به غایت
محتاطانۀ خود،
بیانگر و نماینده
خواستهای دموکراتیک
و ملی آذربایجانیها
بود و نه بنی صدر
با افکار پان فارسیستی
خود ناجی دموکراسی
در ایران. اما درآن
ایٌام عدم حمایت
از آنان در مقابل
دشمنی هار و سرکوبگر
یک گناه نابخشودنی
بود. چیزی که نه
سازمان فدائیان
خلق و نه حزب توده
ازعواقب سیاسی
آن جان سالم بدر
بردند. حرکت ملی
آذربایجان نباید
به اشتباهات تجربه
شده دچار شده و
به تسلط و تحکیم
دیکتاتوری یاری
رساند.
تهران
یکی ازنتایج
انتخابات و تحرکات
اخیر اثبات این
واقعیت بود که
نبض سیاسی کشور
در تهران پایتخت
ایران می زند. بخش
بزرگی از شرکت
کننده گان تظاهرات
و اعتراضات اخیر
تهران (و سایر شهرستانها)
را بدون شک ترکان
تشکیل می دادند.
به جرأت می توان
گفت که ستم ملی
و فشار مضاعف زمینۀ
رشد حرکات ملی
دراین مناطق را
نیز آماده کرده
است.
اگر قبول داریم
که آذربایجانیها
و ترک زبانها اکثریت
نسبی جمعیت ایران
را تشکیل داده
و در سرتاسر کشور
پخش و پلا شده اند
پس باید به حرکتهای
سرتاسری نیز اهمیت
داده شود. این مسئله
از آنجا ناشی می
شود که موضوع کار
جنبش ملی آذربایجان
در وهلۀ اول توده
های ترک زبان و
آذربایجانی بوده
و اهداف نهایی
آن نیز رهائی کل
آحاد ملت است. آذربایجان
برای عدم تکرار
اشتباهات گذشته،
نائل شدن به اهداف
ملی و بحساب آمدن
در صحنۀ سیاسی
کشور و هم چنین
سهم گرفتن از سفرۀ
نتایج تحرکات سیاسی
باید از پوستۀ
تنگ و منطقه ای
خود بیرون آمده
و با پیوستن به
اعتراضات سرتاسری
اثرات هویتی خود
را بر آنها بگذارد.
حرکت ملی آذربایجان
باید برای سازماندهی،
جهت دادن و به حرکت
در آوردن عرق ملی
و بیداری توده
های میلیونی ترکان
در تهران و شهرستانها
وارد میدان شود.
تجربیات تاریخی
نشان می دهد که
پیروزی و فائق
آمدن بر قدرت مرکزی
بدون شرکت مؤثر
و وسیع توده های
سراسر ایران غیر
ممکن است.
آذربایجان
همچنانکه تاریخاً
پرچمدار مبارزات
ضد دیکتاتوری و
آزادیخواهی در
ایران بوده است
اینبار نیز باید
پیشتاز وپرچمدار
آزادی خواهی باشد.
اما تفاوت شرکت
و پیوستن به تحرکات
سرتاسری امروز
با حرکتهای آزادیخواهی
گذشته باید در
شرکت آگاهانه و
در الویت قرار
دادن هویت ملی،
صف مستقل و شعارهای
مستقل باشد.
خلاصه و جمع
بندی
تحرکات و تظاهرات
خیابانی اخیر شورش
و عصیانی است علیه
کارنامۀ سی سالۀ رژیم.
اعتراضات خیابانی
عکس العمل مردم
ایران به دستبرد
در صندوقهای رأی
توسط جمهوری اسلامی
است. خواست مردم
ابطال نتایج انتخابات
و برگزاری انتخابات
آزاد و دموکراتیک
می باشد. این خواست
در چهارچوب جمهوری
اسلامی ایران نمی
گنجد. دفاع مردم
از رأی به سرقت
رفتۀ خود دفاع
آنان از حق شهروندی
و حق رأی است. دفاع
از برگزاری انتخابات
آزاد چیزی جز دفاع
از اصول دموکراتیکی
که حرکت ملی آذربایجان
تحقق آنرا در صدر
برنامه های خود
گنجانده نیست.
شرکت درتظاهرات
سرتاسری و اعتراض
به سرکوب خشن تودهای
مردم دفاع از حقوق
بشر واهداف دموکراتیک
آذربایجان نیزهست.
حرکت ملی آذربایجان
باید به مبارزۀ
قلعه ای و منطقه
ای پایان
داده و جنگ را به
"خاک" دشمن بکشاند.
دشمن را باید در
هر جا که ضعیف تر
و آسیب پذیرتر
است مورد حمله
قرارداد. محصور
کردن حرکت در درون
قلعه، تمرکز نیروهای
امنیتی در مناطق
ملی را افزایش
داده و سرکوب آن
را آسانتر می سازد.
هر گونه شرکت در
تحرکات سراسری
باید با صف مستقل،
شعارهایی با رنگ
ملی و در
نظر گرفتن منافع
آذربایجان صورت
گیرد.
نقش
کلیدی تهران در
صحنۀ سیاسی کشور
با تحرکات اخیر
به ثبوت رسیده
است. آسیب پذیری
رژیم در تهران
بیشتر بوده و پایتخت،
در شرایط کنونی،
به پاشنۀ آشیل
جمهوری اسلامی
تبدیل شده است.
حوادث اخیر ضعف
تآثیر گذاری جنبش
ملی آذربایجان
در تهران، با وجود
کثرت تمرکز ترکان
در آن، را به نمایش
گذاشت. جنبش ملی
آذربایجان باید
برای تهران و اطراف
آن فکر اساسی بکند.
تجربیات
تاریخی و چند هفتۀ
گذشته نشان می
دهد که تحریم انتخابات
و عدم شرکت در اعتراضات
سراسری می تواند
آذربایجان را به
انفعال کشیده و
به تسلط دیکتاتوری
نظامی خشن تری
یاری رساند. ملت
آذربایجان با شرکت
فعالانه خود در
انتخابات اخیر،
و حمایت از میرحسین
موسوی، بسیار هوشیارانه
عمل کرد. مهمترین
دست آورد انتخابات
اخیر شکست توطئه
ای بود که هدف آن
حذف آذربایجان
از صحنۀ سیاسی
ایران به عنوان
یک آکتور اساسی
بود.
اعتراضات تا
بدآنجا گسترش
یافته است که مشروعیت
سیاسی و موجودیت
کل رژیم زیر سئوال
رفته است. شکاف
و دو دستگی تاروپود
رژیم سرکوبگر را
فرا گرفته، قدرت
عکس العمل آنرا
به تحلیل برده
و دایرۀ عمل آن
را محدود ساخته
است. درهای سازش
جناحهای رژیم در
حال بسته شدن است
و ایران بسوی بی
ثباتی می رود. امید
تغيیر در هوا موج
می زند. چشم انداز
فوق می تواند فرصتها
و امکانات وسیعی
در اختیار ملیتهای
ایران قرار می
دهد.
2009-06-23