وقت
تنگ است . بيماری
و کهولت سن
ديگر به آيت
الله خامنه ای
اجازه نمی دهد
ريسک کند و
چهار سال ديگر
را با اما و
اگرهای بسيار
سپری کند . ضمن
اين که ديگر
پروژه او به
اندازه کافی نخ
نما شده و
ديگر نمی
تواند آن را
مخفی کند . به همين
دليل تمام قد
وارد صحنه شده
و تمام اعتبار
و حثيت خود را
در دفاع از
احمدی نژاد
نشان داده است
. ظاهر احمدی نژاد
است و باطن
حکومتی که
بايد برای
فرزند ارشدش،
مجتبی که در
عين حال داماد
حداد عادل هم
هست ، به ارث
بگذارد
با
سخنرانی
امروز آيت
الله خامنه ای
در نماز جمعه
تهران و تهديد
مردم به کشتار
و اشوب های خيابانی
که توسط
نيروهای جان
بر کف ولايت
صورت خواهد
گرفت ، صورت
مساله کاملا
روشن شده است .
صورت مساله ای
که تحليل گران
تاکنون آن را
در لفافه ،
کمی پيچيده و
غامض وتنها
برای فهميدن
قشر خاصی مطرح
می کردند .
آنها با عبارت
هايی چون حکومت
سلطانی و
حکومت اسلامی
به جای جمهوری
اسلامی سعی در
نشان دادن
هدفی که برخی
ها دارند ،
داشتند .
اين
تحليل گران
حتی تلاش می
کردند بدون
اشاره مستقيم،
کسانی چون
مصباح يزدی را
در نوک حمله
انتقادات خود
به عنوان
تئوريسين حکومت
اسلامی نشان
دهند . آنها در
يکی دوسال
اخير احمدی
نژاد را هم
سمبل حرکت به
سمت يک حکومت
استبدادی
معرفی کرده و
اين روزها او
را ديکتاتور
می نامند . با
اين همه به نظر
می رسد که
هنوز درک
درستی از انچه
که اتفاق
افتاده وجود
ندارد و تحليل
هايی به مردم
ارائه می شود
که ناشی از همان
درک نادرست از
وضعيتی است که
امروز ما با
آن مواجه
هستيم .
ساختار
قانون اساسی
جمهوری
اسلامی در آن
واحد هم گرايش
به استبداد ،
ديکتاتوری و حکومت
فردی دارد و
هم گرايش به
جمهوريت . از
همين رو هر
زمان که
نهادهای
برآمده از رای
مستقيم مردم ،
چون شوراها ،
مجلس و رياست جمهوری
ضعيف بوده و
در مقابل
رهبری با آن
همه اختيارات
قانونی و
فراقانونی ،
دست پائين را
داشته اند ،
حرکت عمومی
فضای سياسی
ايران به سمت
ايجاد حکومت
استبدادی ، ديکتاتوری
،حکومت
سلطانی و يا
حکومت اسلامی
بوده است . در
مقابل هر گاه
اين نهادها از
مشروعيت
بالايی
بواسطه رای
مردم برخوردار
بوده و کسانی
در آنها مستقر
شده اند که
دارای تفکر ،
انديشه و ريشه
های اجتماعی
قوی در مقايسه
با موقعيت
رهبری بوده اند
، گرايش به
سوی اجرای
اصول قانون اساسی
، افزايش
آزادی های
مدنی و در
نهايت جمهوريت
بوده است .
نمونه
های هر دوی
اين وضعيت را
در ۲۰
سال اخير
به خوبی می
توان مشاهده
کرد . دور اول
رياست جمهوری
هاشمی
رفسنجانی و
تقريبا دو
دوره خاتمی
مواردی است که
با تشکيل نهادهای
مدنی ، گسترش
بخش خصوصی ،
اجرای اصل شوراهای
قانون اساسی
که حاکميت
حاضر به قبول
آن نبود و
افزايش آزادی
های مدنی و
مطبوعاتی،
عملا گرايش به
سمت جمهوريت
نظام تقويت شد
.
در
مقابل دوره
دوم هاشمی
رفسنجانی ،
يکی دوسال آخر
دوره دوم
خاتمی و چهار
سال اخيری که
محمود احمدی
نژاد رئيس
جمهور بود ، حرکت
به سوی ايجاد
حکومت
استبدادی و گرايش
های فردی و
اقتدارگرايانه
تقويت شد . اين
گرايش در دولت
احمدی نژاد و
با استفاده از
تمام امکانات
مادی و معنوی
کشور سرعت و
شتاب بيشتری
گرفت .
آيت
الله خامنه ای
از مشهد تا
تهران
علی
خامنه ای
علاقه ويژه ای
داشت که خود
را به تندروهای
اسلامی و
روشنفکران اسلامی
نزديک کند . هر
زمان که از
مشهد به تهران
می آمد يکراست
به خانه دکتر
حبيب الله
پيمان در شمال
تهران و در
خيابان ظفر می
رفت . از حشر و
نشر با آنها
لذت می برد .
دکتر شريعتی
هم يکی ديگر
از دلمشغولی
های خامنه ای
جوان بود .
او
در مشهد
ارتباط های
خود را با
انقلابيون و اسلامی
ها گسترش داد .
وقتی چريک های
مجاهدين خلق
از او می
خواستند که او
امام جماعت
نماز آنها
باشد ،علی
خامنه ای خود
را لايق اين
کار نمی دانست
و می گفت : من
بايد پشت سر
شما نماز
بخوانم .
سبک
پوشش خود را
به روحانيون
انقلابی و
روشنفکر آن
سال ها تغيير
داد . همانند بهشتی
، موسی صدر و
خاتمی لباس می
پوشيد و به ادبيات
علاقمند شد .
او پس از
انقلاب به
عنوان
نماينده واعظ
طبسی برخی
مواقع در جلسات
شورای انقلاب
شرکت می کرد .
هاشمی رفسنجانی
اگر چه او را
از پيش از
انقلاب می شناخت
، اما در همين
جلسات بود که
او را مستعد
تشخيص داد و
برای هميشه او
را به تهران آورد
.
در زمانی که
آيت الله خمينی
در سال های
ابتدايی
انقلاب از
ولايت فقيه
صحبت می کرد ،
خامنه ای يکی
از منتقدين آن
بود . در يکی از
نماز جمعه
هايی که امامت
آن را بر عهده
داشت به نقد
روش ولايت
فقيه پرداخت
که مورد خشم
ايت الله خمينی
قرار گرفت .
شنيده
شد يکی از
دلايل مخالفت
امام خمينی با
رهبری علی
خامنه ای ،
روحيه اشرافی گری
است که در او
به شدت وجود
دارد . روحيه
که در تمام ۲۰ سال
گذشته
اطرافيانش را
بابت آن ،
مورد حمله
قرار داده است
.
خامنه
ای در رهبری
بررسی
ها و
برآوردهای
گرايشی که
خواهان حکومت
فردی ، موروثی
و استبدادی
است ، اين بود
که در
انتخابات دهم
رياست جمهوری
با حداقل دست
کاری ها در
آرا ، احمدی
نژاد به عنوان
رئيس جمهور
برگزيده
خواهد شد و در
اين دوره چهار
ساله ، پروسه
تبديل جمهوری
اسلامی به
حکومت اسلامی
، سلطانی ، استبدادی
و موروثی را
تکميل خواهند
کرد . آنها
هرگز تصور نمی
کردند که مير
حسين موسوی با
اين اقبال
عمومی مواجه
شود . از همين
رو تمام تلاش
خود را معطوف
به حذف خاتمی و
جلوگيری از
آمدن او و
ماشين رای گيری
اش کردند .
آيت
الله خامنه ای
طراح اين
پروژه ۲۰ ساله است .
او از همان
روز ی که پس از
فوت آيت الله
خمينی به
عنوان رهبر جديد
جمهوری
اسلامی سوگند
خورد اين نقشه
را در سر پروراند
. تئوريسين آن
تز را هم کشف
کرد و او را مطهری
دوم خواند .
ايت الله
مصباح يزدی .
او در دوره
رهبری امام
خمينی به شدت
در حاشيه قرار
داشت و حتی
رهبر انقلاب از
اعضای دفترش
خواسته بود که
او را هرگز به
حضورش نياورند
.
آيت
الله خامنه ای
غير از
تئوريسن
حکومت موروثی
اسلامی مد نظر
خود ، به
ابزارهای ديگری
چون قدرت
سياسی ،
اقتصادی ،
نظامی و امنيتی
هم نياز داشت .
در حالی که
هاشمی رفسنجانی
تلاش داشت که
نقش ماهاتير
محمد مالزی را
در ايرن بازی
کند و خود را
به عنوان پدر
ايران نوين به
همه معرفی کند
، آيت الله
خامنه ای
ابزارهای
ديگر مورد نياز
خود را فراهم
می کرد . نسل
جديدی از
روحانيون را
به گرد خود
جمع کرد .
مصباح يزدی
تئوريسين تز
حکومت اسلامی
را در جايگاهی
قرار داد که
همه درهای
سياسی ، اقتصادی
، امنيتی و
نظامی کشور
برايش باز بود
. تعدادی از
روحانيون
سنتی سالهای مبارزه
و تبعيد را به
حاشيه راند ،
برخی ها را گرفتار
"چرب و شيرين
دنيا " آنطور
که خودش می
گويد کرد و
نزديکان به
گرايش و تفکر
ايت الله
خمينی را از
سد راه بر
داشت .
حالا
تنها کسی که
در مقابلش
قرار داشت
هاشمی رفسنجانی
بود .
رفسنجانی پيش
از انقلاب از
موقعيت مالی
بسيار خوبی
برخوردار بود
و در تمام سال
های قبل و بعد
از انقلاب
موقعيت سياسی
و اجتماعی
خوبی ، همطراز
با موقعيت
مالی اش برای
خود ايجاد کرده
بود . موقعيتی
که ايت الله
خامنه ای اشکارا
خود را پست تر
از آن می
دانست و نمی توانست
آن را تحمل
کند .
در
سپاه ، بسيج و
گروه هايی از
دانشجويان ،
خط فکری تخريب
هاشمی را کليد
زد . افکار
عمومی ناراضی
از وضعيت
اقتصادی و
سياسی کشور
نيز با اين
موج همراه
شدند . آنها
دست هاشمی را
در همه جا می
ديدند . سياست
خارجی ، داخلی
، فضای امنيتی
و نظامی ،
ترورهای کور
در داخل و
خارج و
درمعاملات
کلان اقتصادی
. از همين نقطه
هم شروع به تخريب
هاشمی کردند .
ماه
ها قبل از
شروع دوره دوم
رياست جمهوری
هاشمی ، به
نظر می رسيد
همه چيز برای کنار
گذاشتن رقيب
قدرتمند
فراهم است .
احمد توکلی از
انگليس
فراخوانده شد
تا با او در
انتخابات
رقابت کند .
قرار بود احمد
توکلی نقشی که
احمدی نژاد
اين روزها
دارد، ايفا
کند . تخريب
همه جانبه
هاشمی هم اغاز
شد . اما
پيروزی هاشمی
همه برنامه ها
را به تعويق
انداخت .
اخلال
در برنامه های
اقتصادی
هاشمی ، با
شروع برنامه
پنج ساله دوم
آغاز شد و مديران
اقتصادی و
سياسی اطراف
او را به
بهانه های
مختلف به
حاشيه راندند
و نيروهای وابسته
به رهبری جای
آنها را
گرفتند .
هاشمی
که با همراهی
علی خامنه ای
بخش بزرگی از
ياران انقلاب
را از خود
رنجيده بود ،
شروع به
بازسازی وجهه
خود در ميان
آنها کرد و
نتيجه کار،
تلاش و حمايتش
از آنها به
پيروزی خاتمی
در دوم خرداد ۱۳۷۶
منجر شد .
پيروزی بزرگی
که تمام
برنامه ها و
اهداف رهبر
انقلاب را
برای ۸ سال به
تعويق انداخت
.
حالا
غير از هاشمی
دشمن ديگری هم
ظهور کرده بود
که برخلاف
هاشمی به صورت
علنی با برداشت
های نادرست از
اسلام و حکومت
اسلامی
مخالفت می کرد
و رفته رفته
خطرش از هاشمی
هم بزرگتر می
شد .
با
اقدامات
امنيتی و
نظامی گسترده
ای جريان دوم
خرداد ظاهرا
خاموش شد و
هاشمی رفسنجانی
هم که به شدت
مورد انتقاد
اصلاح طلبان
بود ، به گفته
يکی از
نزديکانش همانند
زير دريايی به
زير آب رفته
بود . همه چيز
برای کليد
خوردن حکومت
موروثی اسلامی
آيت الله علی
خامنه ای
فراهم شده بود
.
تجربه
۱۶
سال کار کردن
با هاشمی
رفسنجانی و
محمد خاتمی به
او نشان داده
بود که برای
پيشبرد
برنامه خود به
افرادی بدون
شناسنامه ،
فاقد اعتبار و
تا حد ممکن
فاسد از نظر
اخلاقی و مالی
نياز دارد .
کسانی که هرگز
نتوانند برای
او و هدفش
مانعی هر چند
کوچک باشند و
برای کنار زدن
شان حتی نيازی
به لگد کردن
آنها داشته
باشد . اين فرد
را از سال ها
پيش پرورش
داده بود . به
کمک شورای شهر
دوم شهردار
تهران شده بود
و اينک لازم
بود تا گام
آخر برای خلافت
اسلامی را با
محمود احمدی
نژاد بر دارد .
نگاهی
به نزديکترين
ياران و افراد
آيت الله خامنه
ای نشان می
دهد که او در
تمام اين سال
ها فاسدترين
نيروهای
موجود در
جمهوری
اسلامی را در
اطراف خود گرد
آورده است .
نيروهايی که
برای
برخورداری
مالی و موقعيت
سياسی و اجتماعی
اجاره ای خود
، تن به هر
کاری می دهند
و در زير چتر
ولايت مطلقه
فقيه حتی راه
را بر ديگرانی
چون خود فاسد
، بسته اند .
احمدی
نژاد بهترين
فرصت را در
اختيار رهبری
انقلاب قرار
داد که بی
محابا به هاشمی
و تفکر او ،
خاتمی و يار
تش و نهادهای
مدنی و
اجتماعی شکل
گرفته در سال
های اصلاحات
حمله کند .
کاری که
عواقبش بر
عهده احمدی
نژاد می بود و
اگر لازم می
شد او را
قربانی می کرد
. حمله به
دانشجويان ،
زنان ، روزنامه
نگاران و وکلا
، تنها بخش کوچکی
از کاری بود
که احمدی نژاد
بايد انجام می
داد . هاشمی و
خاتمی در
اولويت نخست
قرار داشتند .
مادامی
که احمدی نژاد
در اين محدوده
به کار خود
ادامه می داد
هر کاری که او
و يارانش
انجام می
دادند مورد
تائيد و حمايت
ايت الله
خامنه ای بود .
خلاف های
گسترده مالی
اش در شهرداری
و استانداری
اردبيل ناديده
گرفته شد و به
او اجازه
دادند که آنها
را در دولت هم
ادامه دهد .
احمدی نژاد
کاتاليزور
تبديل جمهوری
اسلامی به
حکومت موروثی
اسلامی است و
بايد از همه
نظر پشتيبانی
می شد .
حالا
در دور دوم
رياست جمهوری
احمدی نژاد
اين پروژه با
يک مانع بزرگ
روبرو شده است
. مير حسين
موسوی و شيخ
مهدی کروبی .
هاشمی هم پس
از بازسازی
خود در ميان
افکار عمومی و
سياسيون ،
همانند زير
دريايی به سطح
آمده است و
همچنان يک خطر
بزرگ و تهديد کننده
است . خامنه ای
دوباره احمدی
نژاد را با تمام
قوا برای
تخريب هاشمی ،
روانه ميدان
مناظره های
تلويزيونی
کرد . و حالا
بازی مرگ و
زندگی برای
همه طرف های
درگير آغاز
شده است . بازی
ايی که سال ها
در خفا ادامه داشت.
وقت
تنگ است .
بيماری و
کهولت سن ديگر
به آيت الله
خامنه ای
اجازه نمی دهد
ريسک کند و
چهار سال ديگر
را با اما و
اگرهای بسيار سپری
کند . ضمن اين
که ديگر پروژه
او به اندازه
کافی نخ نما
شده و ديگر
نمی تواند آن
را مخفی کند .
به همين دليل
تمام قد وارد
صحنه شده و
تمام اعتبار و
حثيت خود را
در دفاع از
احمدی نژاد
نشان داده است
. ظاهر احمدی
نژاد است و
باطن حکومتی
که بايد برای
فرزند ارشدش،
مجتبی که در
عين حال داماد
حداد عادل هم
هست ، به ارث
بگذارد .