حرکت آزادیبخش ملی آذربایجان و کودتای انتخاباتی در جمهوری اسلامی!


 
ایدین تبریزلی


به دنبال مشارکت وسیع مردم در انتخابات اخیر ریاست جمهوری و شکست سنگین احمدی نژاد در صندوقهای واقعی رای مردم، جناح سپاهی و اطلاعاتی رژیم و روحانیون حامی خامنه ای و جنتی تصمیم به اجرای یک کودتای انتخاباتی گرفتند که با اطلاعیه سپاه درست پیش از برگزاری انتخابات مبنی بر در نطفه خفه کردن هرگونه تلاش برای انقلاب مخملی تا حدودی قابل پیش بینی بود. حوادثی که در حال حاضر در جریان است، نقطه عطفی در تاریخ جمهوری اسلامی خواهد بود. اگر معترضین بتوانند نظر خود را به رهبر و شورای نگهبان تحمیل کنند و انتخابات ابطال شده و انتخابات جدیدی برگزار شود، مطمئنا جناح سپاهی و اطلاعاتی هوادار خامنه ای به شدت تضعیف خواهد شد و امکان تغییر قانون اساسی، حذف نظارت استصوابی و کاهش اختیارات رهبری هم وجود خواهد داشت. البته جناح کودتا کننده با علم به این مسائل تصمیم به کودتا گرفته و پیشتر هم هشدار داده لذا عقب نشینی آنها به همین راحتی نخواهد بود و تا جاییکه کلیت نظام را در خطر فروپاشی نبینند و از تبدیل شدن اعتراضات مردم به اعتراضات میلیونی بر ضد اساس رژیم و ولایت فقیه را در برابر چشمان خود نبینند، حاضر به عقب نشینی نخواهند بود. چون این عقب نشینی به معنی اعتراف خامنه ای به دروغ گویی و حمایت آشکار از تقلب دولت و شورای نگهبان خواهد بود.
 
اگر جناح کودتاچی حواریون خامنه ای بتوانند کودتا را تا آخر به اجرا برسانند و بخش بزرگی از جناح موسوم به چپ، کارگزاران و اصلاح طلبان را از قدرت اخراج، زندانی و خانه نشین کنند، انتخابات در آینده سیاسی ایران خالی از مفهوم خواهد شد و به صورت رسمی جمهوری اسلامی به حکومت و ولایت اسلامی تغییر خواهد یافت. لذا این یک نبرد مرگ و زندگی سیاسی برای هر دو جناح درون حاکمیت است.
 
حال سوال اینجاست که موضع حرکت آزادیبخش ملی آذربایجان در این بازی بزرگ سیاسی که در جریان است چه می تواند باشد. آیا ملت آذربایجان که از مشروطیت به این سو پیشرو در مبارزات آزادیخواهانه بوده است، اینبار باید تنها نظاره گر تعطیل کامل جمهوریت ناقص و پر عیب جمهوری اسلامی باشد؟ یا باید به پاسداری از رای بالایی که مردم داده اند برخیزد و حق قانونی اش را در مورد حق انتخاب کردن براساس قانون اساسی ناقص جمهوری اسلامی مطالبه کند؟
 
به این مساله از زوایای مختلف می توان پرداخت. اول اینکه باید دید کدام یک از دو سناریوی فوق به نفع حرکت آزادیبخش ملی آذربایجان است: پیروزی کودتاچیان یا پیروزی جناحی که موسوم به اصلاح طلب است و به دلیل دردست نداشتن قدرت غیر انتخابی در رژیم تنها مجرایش برای ورود به قدرت انتخابات نیم بندی است که در این سی سال فقط بین کلکسیون داخلی قدرت برگزار می شد؟ پیش از این باید مقوله انتخابات-انتصابات رژیم را دقیق تر زیر ذره بین بگذاریم. آنچه که در جمهوری اسلامی با نام انتخابات برگزار می شود، عملا یک انتخاب از میان انتخاب شده هاست و نه یک انتخابات واقعی. یعنی اگر دقیقتر بگوییم در جمهوری اسلامی مردم در واقع «حق انتخاب شدن» نداشته اند و فقط «حق انتخاب کردن» داشته اند از میان انتخاب شده های جناحهای درون رژیم و کلکسیون دویست نفره قدرت همانگونه که اعلمی می گوید. یعنی در واقع انتخابات وسیله ای بوده تا جنگ قدرت درون جناحهای وفادار به رژیم را از طریق رای مردم حل و فصل کند. یعنی آنها به نوعی پذیرفته بودند که هیچ کس دیگری را به دایره قدرت راه ندهند ولی در بین خودشان، معیار رسیدن به قدرت، رای مردم باشد. با این وصف تا به امروز با وجود تقلبهای حداکثر چند میلیونی، مردم تا حدودی «حق انتخاب کردن» داشته اند هرچند «حق انتخاب شدن» نداشته اند.
 
درصورت موفقیت کودتاچیان این حق انتخاب کردن هم از مردم گرفته خواهد شد چون این اولین باری است که در جمهوری اسلامی در یک انتخاباتی، رژیم بدون توجه به آرای ریخته شده به صندوق ها تنها چند عدد و رقم ساختگی را اعلام کرده است! یعنی اصلا آرا شمرده نشده است. تقلبهای پیش از این از جنس تقلبهای موردی و صندوق به صندوق بوده یعنی چند صندوق باطل می شد، یا دزدیده شده و با آرای دیگری پر می شد و... که در حد دو سه میلیون می توانست آرا را جابجا کند و اتفاقا همین تاکتیک تقلب در انتخابات قبلی باعث به قدرت رسیدن احمدی نژاد شد و آرای کروبی را کم کرده و به آرای احمدی نژاد افزودند تا در نتیجه انتخابات دست ببرند و موفق شدند. اما این دوره اختلاف آرای موسوی و احمدی نژاد آنقدر زیاد بود که با این تقلبهای صندوق به صندوق و تکنیکهای سابق امکان تغییر نتیجه وجود نداشت! لذا تصمیم گرفته شد که عدد سازی شده و یک نسبتی بین کاندیداها از قبل تعیین شود و بعد براساس همان نسبت دلبخواهی مرحله به مرحله تعداد آرای هر کاندیدا را محاسبه کرده و از تلویزیون اعلام کنند!
 
گروه حامی احمدی نژاد که از تکنیکهای هیتلری دروغ بزرگ بسیار استفاده کرده، اینبار نیز این تقلب را آنقدر بزرگ انجام داد تا واقعا مردم به خودشان هم مشکوک شوند که شاید واقعا به احمدی نژاد رای داده اند و خودشان خبر ندارند! یعنی آنها احمدی نژاد را با 51 یا 52 درصد برنده اعلام نکردند بلکه با شروع از 69 درصد در نهایت به 63 درصد رضایت دادند!؟ دلیل این تقلب و دروغ بزرگ این بود که بیشتر قابل باور باشد و مردم بگویند که گیرم چند میلیونی هم تقلب شده وقتی 12 میلیون رای اختلاف بین احمدی نژاد و موسوی هست و آرای احمدی نژاد تقریبا دوبرابر موسوی است، دیگر کاریش نمی شود کرد و احمدی نژاد برنده قطعی است!؟
 
بنابراین درصورت موفقیت کودتاچیان فرصت تبلیغات انتخاباتی که زمینه ای برای طرح مطالبات مردم بود و بویژه در این دوره حضور مطالبه محور مردم به اوج خود رسیده بود و همین حضور موفقیت های بسیار بزرگی در عرصه رسانه های بین المللی نصیب حرکت ملی آذربایجان کرد و مساله اقلیتهای ملی در ایران را به بالاترین سطوح رسانه های بین المللی کشاند، برای همیشه از مردم گرفته خواهد شد و انتخابات در ایران یا به کلی برچیده خواهد شد یا به شکل انتخابات در مصر خواهد بود که کاملا نمایشی است و نتیجه از قبل کاملا مشخص است. مساله دیگر بحران هسته ای جمهوری اسلامی است که وارد مرحله نهایی شده است و اگر رژیم بخواهد همچنان به مسیر موجود ادامه دهد، تحریم ها و احیانا جنگ در انتظار جمهوری اسلامی خواهد بود. در صورت وقوع این حوادث بویژه حمله اسرائیل به تاسیسات هسته ای، رژیم نه تنها سقوط نخواهد کرد بلکه بازهم بسته تر شده و تبدیل به یک کره شمالی دیگر خواهد شد. یعنی بازرسان بین المللی را اخراج خواهد کرد، بمب اتمی را خواهد ساخت و آزمایش خواهد کرد و همانند کره شمالی در برابر هر قطعنامه شورای امنیت یک آزمایش هسته ای یا موشکی جدید انجام خواهد داد! قدرتهای جهانی هم مجبور به پذیرش جمهوری اسلامی هسته ای خواهند شد ولی همچنان ایران را در تحریمهای بسیار شدید و انزوا نگه خواهند داشت.
 
حال سوال این است که آیا در آنصورت طول عمر رژیم کمتر خواهد شد یا بیشتر؟ بگذارید رک بگویم، شعارهایمان نباید خودمان را فریب دهد! اینکه می گوییم هیچ دیکتاتوری تا ابد باقی نخواهد ماند بیشتر یک شعار است! البته درست است که چون طول عمر انسانها محدود است و پس از مرگ دیکتاتور باز امکان ایجاد خلا قدرت و فروپاشی رژیمهای دیکتاتوری وجود دارد ولی هرگاه یک دیکتاتور بتواند فضای سیاسی را همان طور که کره شمالی بسته است، ببندد، هرگز تا پایان عمرش سقوط نخواهد کرد مگر آنکه کسی چون بوش پیدا شود و به زور متوسل شود که با توجه به تجربه عراق دیگر بعید است! من با جدیت می گویم که امروز کره شمالی باثبات ترین کشور دنیاست که تا مرگ رهبرش کوچکترین خللی در قدرتش ایجاد نخواهد شد!
 
لذا خودمان را قول نزنیم، حکومت های دیکتاتوری در دورانی که به سمت اصلاح طلبی حرکت کرده اند و فضای باز سیاسی ایجاد کرده اند، سقوط کرده اند و در اوج دیکتاتوری هرگز خطری آنها را تهدید نمی کند! شاه وقتی تحت فشار کارتر فضای باز سیاسی اعلام کرد، سقوط کرد، اتحاد جماهیر شوروی وقتی گورباچف خواستار اصلاحات شد سقوط کرد... لذا حتی آنانی که به دنبال سرنگونی جمهوری اسلامی هستند نباید اجازه دهند تا رژیم به سمت بسته شدن فضای سیاسی حرکت کند و همواره سعی کنند تا تعادل بین جناحهای رژیم را حفظ کنند تا در فضای بین رقابتهای درون جناحی امکانی برای فعالیت سیاسی دیگران هم به وجود آید. باز تاکید می کنم که اگر هدف رژیم باقی ماندن در قدرت به هر قیمتی باشد حتی تحریم و انزوای شدیدی که در کره شمالی می بینیم را هم مطلوب خود بداند، کودتای خامنه ای و تعطیل کردن انتخابات نیم بند موجود و بستن فضای سیاسی، بهترین تصمیمی است که برای افزایش عمر رژیم حداقل تا پایان عمر خامنه ای گرفته شده است! پس از مرگ خامنه ای اگر بازماندگانش بتوانند به سرعت جایگزینی برای او انتخاب کنند و امکان بروز خلا قدرت را ندهند و کشمکش درونی وجود نداشته باشد، بازهم عمر رژیم تا مرگ دیکتاتور بعدی تضمین خواهد شد! پس در این لحظات حساس تاریخمان با تحلیل اشتباه مسائل، با سرنوشتمان بازی نکنیم و اگر از این مبارزات جناح اصلاح طلب رژیم دفاع هم نمی کنیم، با حرفهای تکراری سی سال اخیر، زیر پایشان را هم خالی نکنیم! ما در این مسائل نمی توانیم بی طرف باشیم. بی طرفی ما یعنی حمایت از کودتاچیان و شکست جناح اصلاح طلب. این اشتباهی است که اگر مرتکب شویم، آیندگان نفرینمان خواهند کرد!
 
عده ای می گویند که این جنگ، جنگ ما نیست، جنگ جناحهای درون رژیم است و ما اصلا نباید مداخله کنیم یا حتی در این لحظه که جناح موسوی زیر فشار شدیدی از سوی کودتاچیان قرار دارد، حتی جانب بی طرفی را هم فراموش کرده و به جناح موسوی هجوم می آورند! البته تصمیم سیاسی هر کسی به خودش مرتبط است اما نباید موضعی گرفت که بعدها مایه افسوس و شرمساری باشد. اما بگذارید توضیح دهم که چرا این جنگ، جنگ ما نیز هست! حرکت آزادیبخش ملی آذربایجان، همانگونه که از اسمش پیداست، حرکت یک ملت است و هیچ ملتی در قالب یک حزب و گرایش سیاسی قابل جمع کردن نیست. این اساس اعتقاد به پلورالیسم سیاسی است. عده ای این حرکت را با حزب ملی گرای حرکت ملی آنگونه که در ترکیه وجود دارد اشتباه می گیرند. حرکت آزادیبخش ملی آذربایجان، حرکت آزادیخواهانه یک ملت است که در درون آن ملت، احزاب ملی گرا، لیبرال دموکرات، سوسیال دموکرات، مذهب گرا ... هم وجود دارند و هرکدام از آنها در جای خود محترم و لازمند. لذا خواسته های ملت آذربایجان تنها محدود به حقوق زبانی وملی و عدم تمرکز و حاکیمت ملی منطقه ای نیست بلکه حقوق زنان، کارگران، معلمین ... آذربایجانی و از همه مهمتر آزادی و دموکراسی نیز در حیطه حرکت آزادیبخش ملی آذربایجان است.
 
آنچه که در درون کشور در جریان است، نبردی برای ابقای جمهوریت نیم بند و ناقص درون رژیم است که به صورت جدی در معرض خطر قرار گرفته است. اینجا بحث دفاع از موسوی یا کروبی یا دیگری نیست، بلکه بحث، بر سر این است که 40 میلیون نفر از مردم ایران و آذربایجان از حقی که قانون اساسی ناقص جمهوری اسلامی به آنها داده، استفاده کرده اند ولی رژیم برخلاف قانون اساسی خودش به این رای بزرگ دهن کجی کرده است! اعتراضات امروز مردم برای دفاع از رای خودشان است و نه شخص موسوی یا کروبی. اعتراضات مردم به نقض اصول قانون اساسی معطوف به جمهوریت است. عده ای می گویند این اصلا انتخابات نیست که بخواهیم از آن دفاع کنیم، بگذار پس از این خودشان انتخاب کنند. این درست است که ما این انتخابات را آزاد نمی دانیم ولی دفاع از همین انتخابات در همین حد موجود در راستای دفاع از آزادی انتخابات است. من این مساله را با مبارزه فعالان ملی داخل کشور جهت اجرایی کردن اصل پانزده قانون اساسی قابل مقایسه می دانم. همه ما می دانیم که اصل 15 قانون اساسی بسیار ناقص و نارساست و اصلا به این معنی نیست که اگر 2 واحد درس به زبان مادری در مدارس ایجاد شود که بنظر حد نهایت ظرفیت اصل پانزده قانون اساسی باشد، مشکل ما حل نخواهد شد! ما خواستار به رسمیت شناخته شدن زبان ترکی در ایران هم ارز با زبان فارسی و سایر زبانهای دیگر در ایران هستیم که خارج از چهارچوب اصل 15 است چون با صراحت فقط زبان فارسی را زبان رسمی اعلام کرده. اما بسیاری از فعالان ملی داخل کشور تمام مبارزاتشان را معطوف به اجرای همین اصل ناقص و ناکافی قانون اساسی کرده اند چون آن را اولین گام برای رسیدن به خواست نهایی می دانند.
 
حال مخالفت با حذف انتخابات ناقص جمهوری اسلامی که در آن حق انتخاب شدن وجود نداشت ولی حداقل حق انتخاب کردن تا به امروز وجود داشته، درست مانند دفاع از اصل ناقص 15 قانون اساسی است. این به آن معنی نیست که از فردای پذیرش رای مردم در این انتخابات و تجدید انتخابات ما دیگر ساکت خواهیم شد و هیچ انتقادی به نظارت استصوابی نخواهیم داشت بلکه در صورت پیروزی مبارزات مردم از طریق اعتراضات خیابانی که در جمهوری اسلامی بی سابقه بوده است، چنان جنبشی ایجاد خواهد شد که تا حذف نظارت استصوابی و حتی تغییر قانون اساسی برای تضمین سلامت انتخابات پیش خواهد رفت. جنبش دوم خرداد به این دلیل شکست خورد که خاتمی یک ترسو بود که هرگز جرات نکرد مردم را برای دفاع از خواسته هایش به خیابانها بکشد، اما موسوی تا به امروز نشان داده که حاضر به تسلیم نیست و راه را تا آخر خواهد پیمود یا حذف کامل از نظام یا تغییرات اساسی برای پررنگتر کردن جمهوریت نظام. ببینید نمی گویم پس ازاین، انتخاباتها در جمهوری اسلامی با معیارهای اروپایی برگزار خواهد شد ولی جناحی که قدرتش تنها از طریق انتخابات تامین می شود، برای تضمین باز بودن راه رسیدنش به قدرت، نظارت استصوابی را تغییر خواهد داد. شاید بگویید که موسوی هم بخشی از این نظام است! درست است ولی چون موسوی برای رسیدن به قدرت به مردم تکیه کرده است، مجبور است که تا حدودی به خواسته های مردم عمل کند تا همچنان در قدرت باقی بماند.
 
از طرف دیگر همانطور که گفتم حرکت آزادیبخش ملی آذربایجان، یک حرکت جامع و همه جانبه و پلورال است و باید هم باشد. لذا دلیلی ندارد که همه فعالین ملی از این اعتراضات حمایت مستقیم بکنند و طبیعی است که کسانی که از همان اول انتخابات را تحریم کرده بودند، شاید توجیهی برای دفاع از رای بالای مردم نداشته باشند. اما بهتر است حداقل سکوت کنند و به تخریب کسانی نپردازند که در درون کشور در انتخابات شرکت کرده اند و از نامزدهای موجود اصلاح طلب حمایت کرده اند. حتی آنها باید از مبارزه برحق آنها برای اعتراضشان به نادیده گرفته شدن آرایشان به صورت ضمنی دفاع کنند. درست مانند اینکه همه ما از مبارزه کسانی که در داخل کشور می گویند فقط اجرای اصل 15 قانون اساسی را می خواهند و هیچ خواسته دیگری ندارند، دفاع می کنیم با آنکه می دانیم این اصل تنها اندکی بیش از هیچ است! و درمان دردهای ما نیست ولی همان اندک هم از هیچ بهتر است. حال در مورد جمهوریت و رای مردم هم، حفظ همین اندک حقی که مردم در تعیین جهت حرکت کشور در محدوده امکانات جناحهای داخل رژیم دارند، حتما ضروری است و من مطمئنم که این جنگ چنان سخت خواهد بود که اگر بخواهد به پیروزی جناح موسوم به اصلاح طلب بیانجامد، چنان اوجی خواهد گرفت که اگر به سقوط کامل نظام منتهی نشود، جناح اصلاح طلب را در برابر مردمی که به صورت میلیونی به خیابانها ریخته اند و خواسته هایشان روز به روز در حال افزایش است، مجبور به عقب نشینی بسیار بزرگی به نفع جمهوریت نظام خواهد کرد. یعنی اگر آنها بتوانند مردم را به خیایانها بکشند، به همین راحتی نخواهند توانست دوباره مردم به خانه هایشان برگردانند و باید حداقل تکلیف نظارت استصوابی و حد اختیارات رهبر را روشن کنند و قولهایی برای تغییر بندهایی از قانون اساسی به این منظور بدهند. در این شرایط مهم است که مردم تا زمانی که این خواسته ها عملی نشده حضور در خیابانها را به عنوان یک گزینه برای پی گیری این خواسته برای خود محفوظ دارند.
 
لذا بخشهایی از فعالین ملی آذربایجانی که مستقیما مردم را به شرکت در انتخابات و رای دادن به یکی از کاندیداهای اصلاح طلب دعوت کرده بودند و بویژه شورای هماهنگی فعالین آذربایجانی که در حین انتخابات تشکیل شد و خواسته های آذربایجانیان را مطرح کرده بود و در نهایت بدون آنکه از کاندیدای مشخصی حمایت کند، به مردم گفته بود که یکی از دو کاندیدای اصلاح طلب یعنی موسوی و کروبی را نزدیکتر به خواسته های مردم می داند و به طور ضمنی از هر دو حمایت کرده و انتخاب را به خود مردم واگذار کرده بود، دوباره باید فعال شوند و همراه و هماهنگ با دو کاندیدای اصلاح طلب، از رای بالایی که مردم داده بودند حمایت کنند و خواستار ابطال انتخابات و برگزاری مجدد آن باشند. البته همراهی با دو کاندیدای اصلاح طلب به این معنا نیست آنها باید تمام و کمال و چشم و گوش بسته از خواسته های آنها دفاع کنند. بلکه باید مشخص کنند که اگر قرار است مردم برای بازگشت اصلاح طلبان به قدرت هزینه اعتراضات خیابانی را بدهند، باید خواسته های 6 ماده ای شورای هماهنگی آذربایجانیان مورد تایید صریح آنها قرار گیرد و این خواسته را در شعارهایشان در همایش اعتراض به تقلب های انتخاباتی هم تکرار کنند و از جمله دیگر خواسته های آذربایجانیان این باید باشد که اگر قرار است انتخابات دیگری برگزار شود، باید حداقل صلاحیت اکبر اعلمی هم تایید شود و انتخابات رقابتی تر و دموکراتیک تر باشد.