محمدآزادگر

 

سخنی در باره «ناسیونالیست های افراطی ودموکرات ها» در جنبش ملی آذربایجان

 

من اخیرا یاداشت کوتاهی تحت عنوان « آقای سیروس مددی براستی دنبال چیست؟»در رابطه با مباحثی که آقای سیروس مددی  با«21 آذر وامروز» راه انداخته بود ،نوشتم .این مطلب کوتاه آنچنان سیروس مددی را عصبی و خشمگین ساخت که عنان اختیار از دست داده و برای توجیه خود پیش خوانندگان، نوشته ای آکنده از توهین و افترا وجعل واقعیت ها علیه من وجنبش فدرال – دموکرات آذربایجان تحت عنون «تبرئه ناسیونالیستهای افراطی، اتهام علیه دموکراتها (پیرامون یک نوشته محمد آزادگر)» درسایت «اخبار روز»و چندسایت  دیگر منتشر کرد.

 

من درآن یادداشت کوتاه مگر چی گفته بودم که آقای مددی را اینچنین بر آشفته ساخته است. من در آن نوشته گفته بودم بحثی که آقای مددی راه انداخته بحث انحرافی است وحرکت ملی آذربایجان راتضعیف میکند.من گفته بودم جمهوری اسلامی وطیف سلطنت طلب و... از« پان ترکیسم» بعنوان حربه علیه حرکت ملی آذربایجان استفاده میکند. من در آن نوشته گفته بودم :

«درشرایطی که آپارتاید ملی  ومذهبی درحق ملیت ها و مذاهب و آپارتاید جنسی درحق زنان ازبنیان های ایدئولوژیک  جمهوری اسلامی است و عریانترین ستم ملی در حق ملل مظلوم بکار گرفته میشود؛ در کشوری که برای میلیون ها ترک در ایران یک مدرسه که سهل است ، یک مهد کودک ترکی نیز وجود ندارد و در کشوری که حتی حقوق بسیار ابتدائی انسانها  مثلا حق آموزش به زبان مادری نه تنها نادیده گرفته میشود بلکه مطالبه آن مجازات سنگین دارد؛ در کشوری که اکثریت مردم آن به فقر وفلاکت  و بدبختی کشانده شده است ، عرق ریزان دنبال پان ترکیسم و تورانیسم در حرکت ملی آذربایجان گشتن غيرعاقلانه است.»

آقای سیروس مددی بجای پاسخ صریح به نظرات من،با طفره رفتن از موضعگیزی شفاف به انواع واقسام تهمت هاو افتراها روی آورده است.

 

 

1) سیروس مددی همچنین مدعی شده است که گویا نوشته او جنبش فدرال- دموکرات آذربایجان را دچار آشفتگی وبحران کرده است.چرا که این سازمان« از گرد امدن افرادی با افکار واندیشه های متناقض شکل گرفته است.»

آقای سیروس مددی مگر چیز تازه ای نوشته است که فکر میکند مارا دچار آشفتگی وبحران می کند. نوشته او نکته تازه وبدیعی ندارد. این نکاتی که ایشان فکر میکنند تازه گیها «کشف» کرده اند مطالبی است که خیلی پیش از وی «کشف» شده بود. پان ایرانیست ها وشوونیست های فارس ازخطر پان ترکیسم وگرکهای خاکستری گرفته تا ناسیونالیسم افراطی آذربایجانی ها بسیار نوشته اند وآقای مددی با تاخیر ولی با هیاهو خود را به انها رسانده است.

ج.ف.د.آ افتخار میکند که توانسته است افکار واندیشه ها وسلایق مختلف(ونه متناقض!!) را بخاطر منافع خلق آذربایجان وملت ترک ساکن ایران در یک سازمان سیاسی گرد آورد. واین عملی نمیشد مگر بافداکاری های اعضا وهوداران وتجربه طولانی کار سیاسی و تشکیلاتی بنیان گذاران این جریان. آنچه همه ی این افکار واندیشه ها وسلایق مختلف را در زیر یک سقف ودر یک تشکیلات سیاسی گرد آورده است پلاتفرم جنبش فدرال ـ دموکرات آذربایجان و مبارزه در راه احقاق حقوق ملی وحقوق شهروندی ملت تورک ایران ومردم آذربایجان است. این اقدام جسورانه نه تنها در آذربایجان بلکه در صد سال گذشته در ایران بی سابقه است.

از همان اوایل تاسیس جنبش فدرال دموکرات آذربایجان توطئه ی سازماندهی شده ای از جانب جمهوری اسلامی و «چپ»وراست علیه تشکیلات ما راه افتاد. اما هیچکدام از این توطئه ها نتوانست در تشکیلات ما آشفتگی وبحران ایجاد کنند. قطعا حرف های آقای مددی نیز نمی تواند در میان صفوف ما بحران ایجاد کند.

 

 

2)سیروس مددی مینوسد:«اگر همه گفته های ایشان (محمد آزادگر) در طول زندگی سیاسی خود را هم کنار بگذاریم و صرفاً به همین حرفها و نظراتی که او در طی این سه ماه و نیم گذشته بیان کرده است بپردازیم، در می یابیم که هیچکدام آنها با محتوای این نوشته (« آقای سیروس مددی براستی دنبال چیست؟») خوانایی و مشابهت ندارد. از همین رو است که آنرا «غیرمنتظره» می نامیم.»

دلیل حیرت زدگی آقای مددی چیست؟ مگر خود او بنا به اعتراف صریح خودش درهمین نوشته ی اخیراش« تبرئه ...»،چهار سال پیش بخاطر مخالفت با نظرات من واسناد تصویب شده ماارتباط خود را با ما قطع نکرده بود؟! پس حداقل یک بار نیز چهار سال پیش مواضع من برای ایشان «غیر منتظره»  بوده است!!

بنظر میرسدآقای سیروس مددی زندگی سیاسی مرا خوب تعقیب نکرده لذا از درک مواضع کنونی من عاجز است. زندگی سیاسی من شامل مراحل مختلفی است که سیاه روی سفيد وعلنی و مکتوب ثبت شده است: من و دوستانم انشعاب از حزب توده را طی بیانیه ای تحت عنوان« خطاب به کادرها واعضای صادق حزب توده» ونوشته های دیگر در رابطه با انشعاب  از حزب توده درسالهای1364 - 1365  منتشر کرده ایم. دلایل انشعاب ازحزب توده را همین اواخر درشماره 100مجله آرش نیزمختصر توضیح داده ام.1

به نظر میرسد آقای مددی علت جدایی وانشعاب من از حزب توده را تا کنون نتوانسته هضم کند.

شاید آقای مددی مرا با خودش مقایسه میکند که نسبت به سی سال قبل عوض نشده است! تا آنجا که من میدانم آقای مددی دیگر عضو سازمان اکثریت نیست. اما من هیچ نوشته حتی چند خطی از آقای مددی درعلت فاصله گیری از اکثریت ندیده ام.

من حدود 18 سال عضو راه کارگر بودم. علت فاصله گیری وجدایی ام را از راه کارگر و شرکت دربنیانگذاری جنبش فدرال – دموکرات آذربایجان را نیز در مصاحبه با آچیق سؤز توضیح داده ام.2

 

پس مواضع سیاسی امروزی من آن چبزی نیست که آقای مددی میخواهد تفسیر کند. اما در رابطه با تعبیر وتفسیرهای آقای مددی از حرفها ونظراتی که درطی این 3 ماه ونیم  گویا با او ویا دوستان او بیا ن کرده ام ؛ این نیز از آن شیطنت ها است . آقای مددی چند روز پس از سخنرانی اش در سمینار کلن متن آنرا تحت عنوان « 21 آذر وامروز» پیش از انتشار سر پایی به من نشان داد تادر باره آن نظر بدهم. من نیز بطورگذرا(بمدت یک نخ سیکار کشیدن – یعنی چند دقیقه –) از نظر گذراندم وبه آقای مددی که کنار من ایستاده بود پس دادم وتنها چند نکته که به نظرم دیگر خیلی شور بود اشاره کردم. من بخودم اجازه نمی دادم در متن صحبت های ایشان، که چند روز پیش در حضور تعدادی آذربایجانی ایراد کرده بود، دست ببرم.  البته فکر میکنم حتی اگر من پیشنهاد اصلاحی هم داشتم آقای مددی حق نداشت  متن سخنرانی که قبلا ایراد کرده بود، واز آن سخنرانی فیلم هم بر داشته بودند، تغییردهد. بهر رو آن نوشته ، نوشته آقای مددی بود ومن نیز در آن سخنراتی حضور نداشته ام که بدانم این نوشته آیا همان سخنرانی است یا نه. اما گویا  منش دموکراتیک  من با آقای مددی  ا ین توهم را دروی ایجاد کرده بودکه من  نظرات او را تائید میکنم. من هیچوقت نظرات آقای مددی را تائیدنکرده ام. البته درست تر این میبود که با مددی وامثال او که ظرفیت مناسبات دموکراتیک را نداشتنند، قاطع برخورد میکردم. من چون مواضع آقای مددی را تائید نکرده ام این چنین ناراحت و زخمی شده اند،  والا هیچ دلیلی بر برافروختگی و عصبیت نمی بینم.

 

3)سیروس مددی مینویسد:« محمد آزادگر که مسئله شرکت من در بنیانگذاری این «تشکیلات» را دروغ قلمداد می کند، خود به خوبی می داند که علت اصلی کناره گیری و عدم همکاری من با این «تشکیلات»، مخالفت من با به کارگیری سیاست «نه سیخ بسوزد نه کباب» از سوی آنها بود.»

 

بنیانگذاران ج.ف.د.آ کسانی بودند که در بحث های پلاتفرم و ساختار تشکیلات وجهت گیری های عمده سیاسی آن از ابتدا مداخله داشته ومهمتر از همه دراجلاس مبتکرین و کنگره موسس شرکت داشته و پلاتفرم را امضا کرده باشند. شرکت دریکی دو جلسه اینرنتی (پالتاکی) از ده ها جلسه ای که قبل وبعداز تهیه پیشنویس پلاتفرم تشکیل شد، نمیتواند دال بر شرکت در بنیانگذاری یک جریان سیاسی باشد. آقای مددی در بحث های پلاتفرم شرکت نداشت. در جلسه مبتکرین شرکت نداشت وایضا در کنگره موسس نیز حضور نداشت وپلاتفرم را نیز امضا نکرده است. بنابراین ادعای شرکت در بنیانگذاری ج.ف.د.آ کذب محض است.البته دوستانی بودند که بدلایل فنی در جلسات مبتکرین وکنگره موسس شرکت نداشتنند و لی در بحث های پلاتفرم شرکت داشتند وآن را امضا کرده اند . آنها از موسسان هستند. کسی که پلاتفرم را امضا نکرده مطلقا بنیانگذار نمیتواند باشد! من واقعا نمیدانم آقای سیروس مددی «چه نیازی به قلب واقعیت دارد.»

اینجا لازم میدانم روی یک نکته نیز تاکید کنم وخیال آقای مددی وامثال مددی ها را راحت سازم.   جنبش فدرال – دموکرات آذربایجان بعنوان یک تشکیلات سیاسی آذربایجانی  تثبیت شده ودارای خط سیاسی و اندیشه روشنی است. استعفا ویاکناره گیری این یا آن شخص از موسسان و یا این یا آن عضو از تشکیلات مطلقا نمی تواند لطمه ای به ج.ف.د.آ بزند.

 

4)  آقای سیروس مددی مینویسد: «نامه ای که ما در رابطه با نوشته علیرضا اردبیلی به آدرس مسئولین آن فرستاده بودیم نیز بی پاسخ ماند.»3

آقای مددی در نامه ای که به هیئت اجرائیه ومسئول آن فرستاده بود ازمن ودیگر اعضای ه.ا میخواهد که نظرمان را درباره نوشته علیرضا اردبیلی در رابطه با نوشته سروس مددی« 21 آذر وامروز» اعلام کنیم وایضا ازما میخواهد که نظرمان را در باره نحوه برخورد علیرضااردبیلی  به مسایلی که وی (مددی) در نوشته خود مطرح کرده بیان کنیم!

آقای مددی که سالها بعنوان کادر در سازمان فدائیان خلق ایران( اکثریت) فعالیت کرده آیا همچو موردی را سراغ دارد که کسی مقاله ای نوشته باشد ویکی از اعضای اکثریت در رابطه با آن مقاله  مطلبی نوشته باشد وآن شخص از ه.ا اکثریت بخواهد که نظرشان را درباره نوشته عضو اکثریت اعلام کنند؟! ما در این شصت – هفتاد سال گذشته در تاریخ سازمان های سیاسی همچو نمونه ای سراغ نداریم.

 

5) آقای مددی مدعی است که یکی از آن نیروهایی که راه «دیالوگ» را سد کرد، همین «فدرال – دمکرات» ها بودند.سؤال این است که شما و امثال شما کدام دیالوگی را شروع کرده اید که ما از آن ممانعت کرده ایم؟ اگر منظور امثال شما کشف "پان ترکیست" در زیر یورش و حرکات سرکوبگرانه جمهوری اسلامی علیه فعالین مدنی و فرهنگی و سیاسی آذربایجانی ها باشد ، ما آنرا نه دیالوگ ، بلکه در بهترین حالت ، همسوئی نا آگاهانه با این سرکوبگری ها میدانیم.

ما هرگز مخالف دیالوگ نبودیم ونیستیم. ما با ایجاد بحث های انحرافی در حرکت ملی آذربایجان مخالفیم. ما حق داریم با بحثهای انحرافی که حرکت ملی آذربایجان را تضعیف میکند مخالفت کنیم. این نه به معنای فتوا صادر کردن است ونه به معنای سد کردن راه دیالوگ است. تصادفا ما از آن نیروهایی هستیم که به دیالوگ بسیار راغبیم.

 

6) آقای مددی مدعی است که من، او و دوستانشان را«مشکوک» و «وابسته» قلمداد کرده ام.من نمیدانم این مظلوم نمایی ونقش قربانی بازی کردن به چه منظور است. من نگفته ام که آقای سیروس مددی مشکوک ویا وابسته است. من گفته ام و الان هم میگویم که بحث هایی که  آقای سیروس مددی در «21آذر وامروز» و نوشته اخیر اش «تبرئه...» مطرح کرده به سود حرکت ملی و دموکراتیک آذربایجان نیست وبنابراین به سود دموکراسی و دموکراتها درآذربایجان و ایران نیست. من گفته ام بجای عمده کردن مسایل غیر جدی و اگراندیسمان کردن جریانهای حاشیه ای و البته انحرافی باید به مسایل اساسی و مطالبات دموکراتیک آذربایجانی ها و ترکهای ایران پرداخت.

 

7) یکی از مسایلی که آقای سیروس مددی در  «تبرئه ناسیونالیستهای افراطی، اتهام علیه دموکراتها »  به آن پرداخته گرایشات افراطی و انحرافات  درون جنبش ملی آذربایجان است. ایشان می پرسد که آیا گرایشات افراطی وانحرافات در حرکت ملی آذربایجان وجود داردیا نه؟

 

من در آن یادداشت کوتاه خود گفته بودم « ... البته بسیار طبیعی است که در میان حرکت ملی آذربایجان گرایش های افراطی ملی هم باشند که این ها نقداً خطری برای حرکت ملی آذربایجان نیستند. این گرایش های افراطی هم در حقیقت عکس العمل و بازتابی است در مقابل پان ایرانیسم و فارس گرایی افراطی و گرگ درنده حی و حاضر جمهوری اسلامی ....».

پس ما به وجود گرایشات افراطی ملی در حرکت ملی آذربایجان واقفیم. ما این را حاشا نکرده ایم. اما در اینجا بحث بر سر جثه و وزن این گرایشات است. من باردیگر تاکید میکنم که این گرایشات درمقابل جنبش ملی آزادیخواه وبرابری طلب و دموکراتیک آذربایجان از اهمیت جدی برخوردار نیستنند.

اما مورد اختلاف ودعوا اینجاست که آقای سیروس مددی این گرایشات افراطی ملی را آنچنان برجسته وبزرگ میکند که دیگر جایی برای دفاع ازحرکت ملی آذربایجان ومبارزه با افراط گرایی ملی فارس وپان ایرانیسم وراسیسم جمهوری اسلامی باقی نمیماند.

آقای سیروس مددی میپرسد: « آیا از نظر محمد آزادگر کدام گرایش ها افراطی هستند؟ ایشان برای نشان دادن این گرایش های افراطی به مبارزان ما، چه گامهایی برداشته است؟»

 

جنبش فدرال دموکرات آذربایجان  به گواهی دهها اعلامیه و اطلاعیه و اسناد سازمانی به این انحرافات  با توجه به وزن واهمیت شان برخورد کرده ویا درباره بحث های انحرافی هشدار داده و موضع گرفته است. رفقای ما درباره «مشروعه طلبان» و گرایشات ناسالم و مخرب که به زور میخواهند خودشان را به حرکت ملی آذربایجان بچسبانند تا آنرا از مسیر دموکراتیک منحرف کنند برخورد جدی کرده اند. نوشته هدایت سلطان زاده (ما ومشروعه طلبان ودموکراسی ومسئله ملی) 4و م. چتین- محمد آزادگر- (خرابکاران را در درون جنبش ملی آذربایجان بشناسیم! به زبان ـ ترکی آذربایجانی) 5نمونه ای از تلاشهای ما در ایزوله کردن خربکاران در درون جنبش ملی آذربایجان بوده است. آقای سیروس مددی! شما در این رابطه چکار کرده اید؟!شما هنوز هم که هنوز است جرات وجسارت مدنی ندارید که با خربکاران درون حرکت ملی رو در رو شوید ومبارزه کنید.

آقای سیروس مددی میپرسد: «  آیا خط کسانی که اخیرا، در روز روشن و در مقابل چشمان عده ای با تهدید از  آزادگر می خواستند، «بیرون بیاید» تا آنها با او «حرفهایشان» را بزنند، خط ضد دموکراتیک است یا نه؟»

آقای مددی معلوم است که این نوع تهدید ها ضد دموکراتیک است. در این شکی نیست! ولی آیا این نوع تهدید ها را میشود به حساب حرکت ملی آذربایجان نوشت؟ من این خط ضد دموکراتیک راخیلی خوب میشناسم! به همین علت نیز عمیقا معتقدم که اینها هر چقدر هم خودشان را با صدای بلند « پان ترکیست» و «بوز قورد» معرفی کنند، نه پان ترکیست اند ونه بوز قورد. اینها «نمایش» است! بخشی ازاین « بوزقوردها » و «پان ترکیست ها» از فرآورده ها و تولیدات خود جمهوری اسلامی است که با هدف ضربه زدن و ارائه تصویری کدر از جنبش ملی آذربایجان وبه انحراف کشیدن آن انجام میگیرد.

 

8) آقای مددی میگوید که من فرمان « بحث سیاسی ممنوع !!»  صادرکرده ام «زیرا دشمن سوء استفاده می کند». من کی همچو حرفی زده ام؟ من گفته ام این بحث محمد امین رسول زاده و... – انهم گزینشی− به سود حرکت ملی آذربایجان نیست. حرکت ملی آذربایجان مسایل بسیاری دارد که خیلی عاجل تر وجدی تر از مته به خشخاش گذاشتن و کشف «ناسیونالیستهای افراطی» در میان حرکت ملی آذربایجان است. اگر آقای سیروس مددی جدا قصد ونیت اش مدافعه از حرکت ملی و دموکراتیک آذربایجان است چرا ازناسیونالیستهای افراطی ملت حاکم وجنایات رژیم در حق آذربایجانی ها سخن نمیگوید! من مطلقا نمیخواهم به کسى توهین کنم ویا او را مشکوک جلوه دهم. حرف من این است که زاویه دید ودلمشغولی های ما و اولویت بندی های ما بسیار متفاوت است. آقای مددی سنگ را بسته سگ را رها کرده است. خیلی صریح وبی پرده  میگویم من درمقابل آن ناسیونالیستهای افراطی آذربایجان که از ظلم وستم ملی حکومت اسلامی به جان آمده اند ومیل افراطی شان از بی حقی مطلق سرچشمه میگیرد و با راسیسم جمهوری اسلامی مبارزه میکنند، بسیار احترام قائلم واینها را به «دموکرات ها» یی که سنگ را بسته و سگ را رها کرده اند و در مقابل ناسیونالیستهای ملت حاکم و پان ایرانیسم و راسیسم جمهوری اسلامی به تته – پته می افتند صد بار ترجیح میدهم!

آقای مددی خطاب به من مینویسد:«  آقای محترم! در میان مطالبی که هر روز از تلویزیون گوناذ پخش می شود، شما هیچ نکته  قابل انتقادی نمی یابید؟ همه آنچه که آنها می گویند صحیح است و هرآنچه سایت «آذربایجان» می گوید  خطاست؟ آنها همه خادم هستند و «آذربایجان» خائن؟»

اولا من نگفته ام سایت آذربایجان خائن است ونمیدانم  چرااین دوست ما تلاش میکند  بخودشان اتهام ببندد! اما در رابطه با تلویزیون گوناذ باید بگویم من نه با همه برنامه های آنها موافقم ونه با همه موضعگیری هایشان. اما نباید فراموش کرد در مقابل رسانه های بیشمار صوتی و تصویری جمهوری اسلامی وطیف ملیون ایرانی و سلطنت طلبان ، آذربایجان جنوبی تنها همین تلویزیون  با امکانات محدود را دارد . وما جز این هیچ رسانه ی تصویری که مسایل ومطالبات ملت مظلوم آذربایجان و ترکهای ایران را انعکاس دهد نداریم.

 

9) من نوشته بودم:« ... برخورد تحریف آمیز،  یک جانبه،  تحریف شده  و خام  به بیوگرافیهای سیاسی محمد امین رسول زاده ، ائلچی بیگ و یا حتی پیشه وری،  و استفاده ابزاری از آنها نه تنها در خدمت حرکت ملی آذربایجان نیست،  بلکه درست در تقابل با آن قرار د ارد». آقای سیروس مددی این جمله از نوشته من راجدا کرده وگرد وخاک راه انداخته است.آقای مددی این نظر مرا بخودش گرفته است!اساسا در این پاراگراف اشاره من عمومی بوده که هم شامل حال مددی میشد وهم دیگران که از این شخصیت های تاریخی بت ساخته اند.آقای مددی چه در «21آذروامروز» وچه درصحبت هایش در تلویزیون گوناذ وهمچنین در نوشته اخیر خود یک جانبه وگزینشی به بیوگرافی محمد امین رسول زاده پرداخته است.من نگفته ام که سیروس مددی بیوگرافی این شخصیت ها را نوشته است!چون در باره این افراد حداقل من نوشته ای – بیوگرافی ی ازآقای مددی ندیده ام.

اما فکر میکنم جا دارد در اینجا یک نکته رادررابطه با محمد امین رسول زاده خاطر نشان سازم.همکاری محمد امین رسول زاده بانازی های آلمان یک مساله تاریخی است وما نمیتوانیم از یک حادثه تاریخی _ بدون در نظر گرفتن شرایط آن دوران _ یک حکم انتزاعی بیرون بکشیم وهیاهو راه بیاندازیم که هدف وسیله را توجیه نمیکند!

آقای مددی ، 21 آذر را بهانه ای قرار داده  تا همکاری محمد امین رسول زاده با نازی ها و بطور ضمنی همردیف شمردن پان ترکیست ها با وی را به مسئله عمده وبرجسته  جنبش ملی کنونی آذربایجان تبدیل کند! در شرایط امروز ،نادیده گرفتن فاشیسم جمهوری اسلامی و ذره بین بدست در دریای جوشان حرکت ملی آذربایجان دنبال چند پان ترکیست گشتن و یا اعلام « جهاد » علیه محمد امین رسول زاده، ونبش قبر او  چیزی جز جنگ دن کیشوتی علیه پره های آسیاب نیست. همکاری محمد امین رسول زاده با هیتلر قابل توجیه نیست و ما آنرا مذموم می دانیم ولی دولت شوروی و رهبران آن کشور نیز با هیتلر همکاری کردند و با قرارداد مولوتف-ریبن تروپ، وزیر خارجه هیتلر، لهستان را بین خود تقسیم کردند که قبح اخلاقی و سیاسی آن بمراتب بیشتر است. اگر همکاری محمد امین رسول زاده با هیتلر دال بر فاشیست شدن او بوده باشد،  رهبران شوروی را نیز برا اساس همان معیار باید فاشیست نامید.  قصد من در اینجا توجیه کار م.امین رسول زاده نیست. قصد من در ایجا روشنایی انداختن به برخی مسایل روز است.

همه ما میدانیم که صدام حسین یکی از بزرگترین جنایتکاران زمانه ما بود. وی دشمن سرسخت کردها، شیعه ها و دگر اندشان و دموکراتها و آزادیخواهان عراقی بود. جنگ 8 ساله ایران و عراق را که هر دو کشور را به نابودی کشید همین صدام حسین به راه انداخت. علیرغم این همه جنایت، تمام اوپوزیسیون جمهوری اسلامی _ به استثنای حزب توده و سازمان اکثریت که خودشان را تماما در اختیار حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی قرار داده بودند _ به نسبت های مختلف از امکانات مادی کشور عراق علیه جمهوری اسلامی استفاده میکردند. درمقابل احزاب کرد عراقی اتحادیه میهنی (طالبانی) وحزب دمکرات کردستان عراق (بارزانی) برای مبارزه با رژیم صدام تحت حمایت همه جانبه جمهوری اسلامی بودند. بدون کمک های مادی جمهوری اسلامی و همکاری این احزاب با جمهوری اسلامی ای چه بسا این سازمانها از بین رفته بودند.  یا حزب کارگران کردستان(پ.کا.کا)بدون برخورداری از کمک و حمایت سوریه ، یونان، جمهوری اسلامی و ارمنستان نمیتوانست علیه ترکیه مبارزه کند وبه یک سازمان نیرومند در میان کردهای ترکیه تبدیل شود.

اینها تنها نمونه هایی بود برای درک درست و واقعی پدیده های سیاسی و واقعیت های تلخ تاریخی.در رابطه با پیشه وری نیز به نسبت هایی همین حکم صادق است. پیشه وری و قاضی محمد نیز از شرایط مناسب بوجود آمده بین المللی استفاده کرده و با کمک همه جانبه اتحاد جماهیر شوروی حکومت ملی آذربایجان و کردستان را تشکیل دادند. آیا حکومت ملی آذربایجان بدون حمایت مادی و معنوی اتحاد شوروی امکان داشت پیروزشود و یک سال حکومت کند .البته یکی از دلایل شکست حکومت ملی آذربایجان هم همین وابستگی به حمایت و کمک های شوروی بوده است.

من این نمونه ها را آوردم که با شخصیت ها ومسایل تاریخی باید با احتیاط برخورد کرد.

آقای مددی شعار میدهد که با ابزارهای کثیف نمی توان در راه آرمانهای پاک مبارزه کرد اما خود برای مبارزه در راه « ارمان های پاک » اش از هیچ وسیله ای رویگردان نیست.

آقای مددی زور چپان میخواهد« بحث» محمد امین رسول زاده را به حرکت ملی آذربایجان حقنه کند. مسئله رسول زاده را آنچنان عمده میکند که گویا بدون مرزبندی با رسول زاده حرکت ملی آذربایجان معنا و مفهوم ندارد! خوب دقت کنید: « رسول زاده در عین حال که  یک شخصیت است همزمان یک پرنسیپ و یک متد نیز هست. او و همدستانش را بخاطر همکاری با فاشیسم باید محکوم کرد. آنها بهیچ عنوان- حتی برای کسب استقلال آذربایحان نیز نمی بایست به این کار تن در می دادند.» آقای مددی که گویا« هدف وسیله را توجیه نمیکند» را تازگی ها یادگرفته بجا ونا بجا استفاده میکند: «کسانی که قادر به انتقاد از رسول زاده نیستند، از این پرنسیپ می ترسند.»

من در حیرتم که از کی انتقاد از رسول زاده پرنسیپ  شده است. واین چه ربطی به مبارزه روزمره حرکت ملی آذربایجان دارد.

 

10)سیروس مددی در رابطه با واهاب تبریزلی مینویسد:« محمد آزادگر این شخص - برای ما ناشناس را- مامور سازمانهای اطلاعاتی ایران معرفی می کند. محمد گرامی! آیا این اتهامات شما متکی به سندی است؟ یا نظرات او  شما را به این نتیجه رسانده است؟ من واهاب تبریزی را نمی شناسم و درباره او حاضر نیستم به کسی هم «چک سفید» بدهم. ولی مامور اطلاعاتی خواندن فردی صرفا به خاطر نظراتش امری بی نهایت غیر اخلاقی است. شما بی آنکه این شخص را بشناسید، بخاطر ترجمه گفته های من او را متهم می کنید. لطفا درباره مامور بودن او به جامعه توضیح دهید!.»

بسیار خوب آقای مددی!این هم توضیح من:

الف- نرم و قاعده بر این است که انسانها را با نظرات و اعمال ورفتار شان داوری میکنند. نظرات، اعمال ورفتار این شخص «ناشناس» بگونه ای است که برای شناساندش توضیحات زیادی لازم نیست. او خودش میگوید که کیست وچه میخواهد.

ب) من بخاطر ترجمه گفته های شما به اوپاسخ نداده ام و«متهم» نکرده ام! آقای مددی اگر کمی از خود مرکزبینی فاصله می گرفت متوجه می شد که  واهاب تبریزلی تقریبا دو سال پیش از زبان « یک درد آشنای آذربایجانی» مطلبی در دفاع از جمهوری اسلامی نوشته بود تا قبح دفاع از جمهوری اسلامی را در حرکت ملی آذربایجان بشکند. یعنی دفاعی حساب شده! چند ماه پیش نیز در نوشته دیگر اتهاماتی را متوجه آقایان احمد ابالی وصالح ایلدیریم و خانم شهناز غلامی کرده بود.( در این باره من در جواب نامه واهاب تبریزلی  شفاف وروشن نوشته ام.) پس نظر من نسبت به واهاب تبریزلی بخاطر ترجمه گفته های مددی نیست!

ج) من نگفته ام که واهاب تبریزلی « مامور اطلاعات» است. ولی گفته ام که کار جمهوری اسلامی و اطلاعات را میکند. حالا مامور اطلاعات است یا نیست در اصل قضیه توفیر نمیکند. آقای مددی خیلی حق بجانب از من سند اطلاعاتی بودن واهاب تبریزلی را طلب میکند. آقای مددی!! من چه سندی برایتان ارایه بدهم! میخواهید من فیش بانکی و رتبه سازمانی وکارت عضویت وی درسازمان اطلاعات رژیم را نشان بدهم؟! من در باره هیچ مامور مخفی ویا«علنی» وحتی شکنجه گران رژیم نمی توانم سندی که شما را  قانع کند برایتان ارائه دهم.

من فکر میکردم آقای سیروس مددی پس ازدیدن پاسخ من به واهاب تبریزلی دیگر در دفاع از وی جانب احتیاط را رعایت خواهدکرد. ولی گویا مددی تصمیم اش را پیشاپیش در دفاع از واهاب تبریزلی گرفته است . مبارک باشد!

 

 

1)

http://www.arashmag.com/content/view/704/46/1/19/

مجله آرش در شماره 100 درباره انشعابات پس از انقلاب 1357 درحزب توده ی ايران مینویسد:

،  محمد آزادگر مشاور سابق کميته ی مرکزی و از مسئولينِ کنونی «جنبش فدرال-دمکرات آذربايجان» در رابطه با حزب توده و دلايل جدايی از اين "حزب" چنين گفت:

 «حزب توده ايران منافع ديپلماسی دولت اتحاد  شوروی را به منافع زحمتکشان ايران ترجيح می داد. حزب توده اساسا تحليل خود از جامعه ايران را از شعبه بين المللی حزب کمونيست اتحاد شوروی ميگرفت. شعبه بين الملل ح.ک.ا.ش توجيه گر ديپلماسی  دولت ا.ش بود.

وابستگی وعدم استقلال، چنان در هستی و ساخت حزب توده ريشه دوانده بود که عالی ترين ارگان رهبری اين حزب، نه تنها در اتخاذ خط مشی ها و تدوين برنامه ها وموضع گيری های داخلی وجهانی خود؛ بلکه در امور تشکيلاتی و برگماري های درونی خود نيز مسلوب الاراده بود و در هيچ زمينه اساسی بدون کسب تکليف از شعبه بين المللی ح.ک.ا.ش قادر به اتخاذ تصميم نبود؛ در واقع، حزب توده وبالاترين ارگان تصميم گيری آن در مقابل اين شعبه پاسخگو بود ولاغير!

... حزب توده معتقد بود پس از انقلاب 1357 تضاد عمده در جامعه ميان خلق و امپرياليسم (آمريکا) است. بنا براين مبارزه عليه آمريکا اولويت مطلق دارد و پافشاری برمطالبات دموکراتيک يک عمل انقلابي نمايانه وچپ گرايانه است که مبارزه ضد امپرياليستی را از اولويت می اندازد و مالا به سود امپرياليسم تمام ميشود. بر پايه چنين تحليلی، حزب توده مبارزات طبقات واقشار گوناگون مردم برای دموکراسی را تخطئه کرد، تعرضات رژيم اسلامی به آزادی های دموکراتيک در سطح جامعه را يا مسکوت گذاشت يا توجيه کرد... تحليل حزب توده از حکومت اسلامی وابسته به تحليل شوروی و تابعی از ديپلماسی آن کشور يعنی بنيادهای تئوريک «انقلابات ملي» و«راه رشد غیرسرمايه داری»  بود.

براين اساس حزب توده استراتژی خود را تشکيل جبهه متحدی از کليه پيروان «خط امام» واصول پنجگانه ای به عنوان پلاتفرم آن جعل نمود که کوچکترين مشابهتی به واقعيت خط امام نداشتند وچون اصول خط

امام در حقيقت چيزی جز اصول ولايت فقيه نبود، استراتژی حزب توده متحد کردن کليه طرفداران ولايت فقيه ـ يعنی مرتجع ترين و ضددموکرات ترين عناصر ـ دربرابر کل جامعه بود. حزب توده سياست اتحاد بي قيدوشرط با ارتجاع طبقاتی ـ مذهبی حاکم ومبارزه با نيروهای انقلابی ودموکرات را با قاطعيت تمام پيگيری کرد.

حزب توده به مقتضای مشی حمايت گری خود، قانون اساسی جمهوری اسلامی را تکيه گاه خود قرار داده و فعاليت درچهارچوب قانون را به عنوان تنها شيوه عمده بقا و فعاليت خود برگزيد. تلاش برای کسب مشروعيت قانونی، مشروعيت از ديدگاه حکام اسلامی، حزب توده را به تائيد قوانين ارتجاعی وضد دموکراتيک موجود و انطباق خود با اين قوانين ومعيار ها وضوابط حکومتي واداشت»

 

 

2)

http://www.achiq.org/herekat2/azadger%20danishiq.htm

سوآل ـ شما سالها ی طولانی عضو یک سازمان چپ مارکسیستی بوده اید،  چطور شد از آن سازمان جدا شدید وضمنا  رابطه مساله ملی ومسله طبقاتی را چگونه مبینید؟

 

جواب: من با تعدادى از رفقاى همفکر که عمدتا تورک بودند و در آذربايجان فعاليت ميکردند، پس از انشعاب از حزب توده ايران در سال ـ1364 ـ  به سازمان کارگران انقلابى ايران-راه کارگر پيوستم و حدود  ١٨ ـ١٩ سال عضو اين سازمان بودم.

 

از چند سال پيش به اين نتيجه رسيده بودم که براى ساختن يک جمهورى دموکراتيک و فدرال که بتواند دموکراسى، آزادى و برابرى را براى خلقهاى ايران تامين و تضمين کند، به سازمانها و احزاب سياسى ملتهاى تحت ستم احتياج مبرم وجود دارد و بدون وجود و حضور سازمانهاى سياسى ملل ساکن ايران که بتواند مبارزه براى حقوق ملى و حقوق شهروندى برابر را با خواستهاى عدالت طلبانه ى طبقات و اقشار محروم و زحمتکش مناطق ملى پيوند زنند، امر تاسيس دموکراسى در کشور کثير الملله  امکان ناپذير است!

 

ستم طبقاتى و ستم ملى در ميان ملل و اقوام غير فارس زبان ساکن ايران بطور جدی بهم گره خورده است . وخود ستم ملی ، شکاف طبقاتی وستم طبقاتی را در مقایسه  با مناطق فارس نشین  بسیار عمیق تر وفقر وفلاکت و بدبختی را در میان ملل تحت ستم گسترده تر کرده است. حل مساله ملی، طبیعی است که ستم طبقاتی را از بین نمی برد ولی می تواند شکاف طبقاتی وستم طبقاتی را در مناطق ملی کاهش دهد. و نميشود با شعار مبارزه با ستم طبقاتى، مساله ملى کشور کثيرالمله ايران را حل کرد و به عقب ماندگى وحشتناک مناطق ملى پايان داد. تجربه تاريخى نشان داده است که «احزاب کمونيست» هميشه «حق تعيين سرنوشت ملتها تا حد جدائى» را در برنامه هاى خود گنجانده اند ولى هرگز در «کشورهاى کمونيستى» چنين حقى بطور واقعی رعايت نشده و  احزاب کمونيست غير حاکم در کشورهاى چند مليتى هم، وقتى ملل تحت ستم خواسته اند سرنوشتشان را خودشان رقم زنند، اغلب با اين ملل همدلى و همراهى مثبت ومناسب نشان نداده اند.  در جامعه ايران، ما ستمهاى چندگانه اى داريم (ستم ملى، ستم جنسى وستم طبقاتی و ...) که حل يکى نميتواند حلال تمام مشکلات و ستمهاى موجود باشد. من  معتقدم که برای ساختن جامعه ی آزاد وآباد ودموکراتیک مبارزه ای همزمان وتوامان برای پایان دادن به ستم ملی وبرای پایان دادن به آپارتاید جنسی وسرکوب زنان و برای پایان دادن به بی عدالتی های گسترده وعمیق طبقات فرودست وزحمتکش ضرورت دارد.

 

 

3) «آذربایجان فدرال دموکرات حرکاتی» نین اجرائیه هیئتی!

اجرائیه هیئتی نین مسئول کاتبی  و عزیز دوستوم

حرمتلی محمد آزادگر!

 

سلاملارلا. بوگون (چرشنبه 21 ژانویه) سیزین تشکیلاتین سایتی «آچیق سؤز» ده،  منیم «21 آذر و بوگون» آدلی یازیما قارشی علیرضا اردبیلی  نین بیر یازیسی درج ائدیلمیش و باشقا سایتلارا دا گؤندریلمیشدیر. علیرضا اردبیلی نین سیزین تشکیلاتدا و اونون مسئول ارگانلاریندا اولدوغونو نظرده آلماقلا، یایدیغینیز یازی حقینده اؤز موضعیزی  بیلدیرمه گی خواهش ائدیریک.  بیلدیگینیز کیمی بیز «21 آذر و بوگون» آدلی یازینی یایارکن،  اوراداکی موضوعلار اوزره فکرلرین بیلدیریلمه سینی ایسته میشدیک. آیا علیرضا اردبیلی نین یازیسینین اساس مفکوره لری؛ «آذربایجان فدرال دموکرات حرکاتی» نین ؛ سیزین و دیگر احرائیه هیئتی عضولری نین  ده نظرلریدی. آیا آ.ف.د منیم یازیمدا اورتایا قویولان مسئله لرله بو نوع یاناشمانی تصدیق ائدیر.  بو مسئله نی آیدینلاشدیرماغینیزی خواهش ائدیرم.

لطف قیلیب بو مکتوبو منیم سلاملاریملا بیرلیکده  تشکیلاتینیزین باشقا مسئوللارینادا چاتدیرین.

احتراملاریملا

آذربایجان سایتی یازیچیلار هیئتی نین عضوی- سیروس مددی

21 ژانویه  2009کؤلن

 

4)  http://www.achiq.org/hidayetarsh.htm

 

5)  http://www.achiq.org/olaylar10/xeber39.htm