مسائل قوميت ها در مصاحبه با يوسف عزيزي بني طرف: فضاي سياسي بسته است

آراگون(يكشنبه) ٢٣ فروردين ۱٣٨٨ - ١٢ آوريل ۲۰۰۹ 

يوسف عزيزي بني طرف از فعالان سياسي و محقق درحوزه قوميت ها، در گفت و گو با روزتاکيد کرده است ‏که "اگر نوعي هماهنگي ميان قوميت هاي ايراني براي تحريم يا راي دهي به يك كانديدا ايجاد شود، مي تواند ‏در روند انتخابات موثر باشد." وي انتخابات دوره هاي هفتم و هشتم و اتفاق نظر همه خلق هاي ايران در ‏مورد انتخاب محمد خاتمي را نشانگر هماهنگي اين خلق ها در باره انتخابات مي داند ومعتقد است گرچه ‏خاتمي نيز در نهايت به وعده هاي خود – حتا در حد اجراي اصل 15 و 19 قانون اساسي – وفا نکرد، اما ‏نخبگان اين خلق ها از فضاي نيمه باز دوره اصلاحات براي گسترش آگاهي ملي (قومي) بهره بردند.از ‏نظروي تصميم بالايي ها بر آن است تا "پديده خاتمي" يا "مجلس ششم" ديگر تکرار نشود. اين گفت وگو ‏درپي مي آيد.‏

‎‎استان هاي قوميتي به تفكيك چند استان هستند؟‎ ‎

قبل از هر چيز لازم مي دانم نکته اي را توضيح دهم و آن کاربرد واژه "قوميت" به عنوان اسم و"قوميتي" به ‏عنوان صفت است که در اين پرسش نيز آمده است. اصولا لفظ "قوميت"، همه مردمان ساکن سرزمين ايران، ‏از جمله فارس ها را در برمي گيرد. يعني مردم فارس زبان نيز همانند ترک ها، کردها، عرب ها، بلوچ ها و ‏ترکمن ها يکي از قوميت هاي ايران هستند.اما بپردازيم به سوال شما. اساسا تفکيک استاني خلق هاي ‏غيرفارس از فارس ها در ايران قدري مشکل است، چون قوميت هاي غير فارس تقريبا در همه جاي ايران ‏هستند. اما عمدتا مي توان جغرافياي سکونت اين خلق ها را چنين ترسيم کرد: ‏

ترک ها اعم از آذربايجاني، خلج، قشقايي و ديگر گويش ها در مناطق زير زندگي مي کنند: استان هاي ‏آذربايجان شرقي و غربي، اردبيل، زنجان، قزوين، تهران، گرگان، خراسان، همدان، فارس و شهرستان هاي ‏کرج، ورامين، اسلام شهر و ساوه. برخي بر اين باورند که ترک ها حدود شصت در صد جميعت تهران را ‏تشکيل مي دهند و اين شهر پس از استانبول، بزرگترين شهر ترک نشين جهان است. شمار ترک هاي ايران را ‏ميان 25 تا 33 درصد جميعت کل ايران برآورد کرده اند. کردها – اعم از سوراني، بادينان و ديگر گويش ها ‏‏– در استان هاي ايلام، کرمانشاهان، کردستان، آذربايجان غربي، همدان، تهران و خراسان سکونت دارند. ‏شمار کردهاي ايران ميان 10 – 15 درصد جمعيت کل کشور برآورد شده است.‏

عرب ها – با گويش هاي بين النهريني، خليجي و ديگر گويش ها – در استان هاي خوزستان، ايلام، بوشهر، ‏فارس، بندرعباس، خراسان کرج وقم زندگي مي کنند. شمار عرب هاي ايران ميان 6 تا 8 درصد جمعيت کل ‏ايران برآورد شده است. بلوچ ها در استان هاي سيستان وبلوچستان، کرمان، خراسان و گرگان زندگي مي کنند ‏و جميعت آنان را ميان 3 تا 4 درصد جميعت ايران برآورد کرده اند. ترکمن ها در استان هاي گلستان و ‏خراسان سکونت دارند و شمار آنان حدود 3 درصد جمعيت ايران برآورد شده است. ‏

 

‎‎با توجه به پراكندگي قوميت ها، اين استان ها از نظر اقتصادي و سياسي درچه شرايطي قرار ‏دارند؟‎ ‎

‏ استان سيستان وبلوچستان عقب مانده ترين ( يا بهتر بگوييم عقب نگه داشته ترين) استان ايران است. به علت ‏خشونت هاي چند سال اخير، از نظر سياسي در اين استان شرايط امنيتي خاصي برقرار است که با ساير ‏استان هاي کشور تفاوت دارد. استان ايلام نيز يکي از فقيرترين استان هاي ايران است. در سطح کشور، ‏استان کردستان و آذربايجان غربي نيز از نظر توسعه اقتصادي در رده هاي پاييني قرار دارند. فعالان ‏آذربايجان چندي پيش با تحقيق و ترسيم نموداري ثابت کردند که ميزان سرمايه گذاري در استان کرمان - از ‏دوره رياست جمهوري هاشمي رفسنجاني به بعد - سيصد برابر استان آذربايجان شرقي بوده است. استان ‏اردبيل نيز وضع اقتصادي قابل تعريفي ندارد. فقر و بيکاري در ميان بوميان عرب خوزستان که هفتاد درصد ‏جميعت استان را تشکيل مي دهند، يکي از بالاترين نرخ ها در کشور است و اين استان نفت خيز که بيشترين ‏درآمدهاي ايران را تشکيل مي دهد – بنا به آمارهاي دولتي – از نظر اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي در رده ‏هجدهم قرار مي گيرد. فضاي سياسي براي فعاليت هاي مسالمت آميز مردم عرب استان بسته است و شرايط ‏امنيتي ويژه اي حاکم است. ‏

 

اوضاع سياسي در آذربايجان شرقي، غربي، اردبيل و زنجان نيز تعريف چنداني ندارد. شرايط سياسي ‏کردستان را همه روزه در حوادثي که در زندان ها، کارخانه ها و دانشگاه هاي آن ديار مي گذرد، مشاهده مي ‏کنيم.‏

 

‎‎در انتخابات گذشته كداميك از اين استان ها به احمدي نژاد راي بيشتري داده اند؟‎ ‎

‏ آمار دقيقي در دست ندارم اما در مجموع اين استان ها، يا مثل کردستان کمترين ميزان مشارکت را در ‏انتخابات داشتند يا مثل استان هاي آذربايجان شرقي وغربي و اردبيل و زنجان به کانديداي اصلاح طلب نه ‏چندان معروفي به نام مهر عليزاده راي دادند که دليلش البته آذربايجاني بودن وي و تاکيدش بر شعارهاي ‏خاص حقوق قوميت ها بود.ميزان مشارکت عرب ها در دوره نهم انتخابات رياست جمهوري نسبت به دوره ‏هشتم پايين تر بود واين به علت سرکوب تظاهرات مسالمت آميز فروردين سال 84 آنان و حوادث پس از آن ‏بود. ‏

 

‎‎اهالي مستقردراين استان ها درحال حاضر چه نگاهي به حاكميت وانتخابات دارند؟‎ ‎

‏ اهالي – يعني قوميت هاي غيرفارس – در اين استان ها "مستقر" نيستند بلکه آنان بومي اين استان ها هستند و ‏قرن هاست که در اين مناطق زندگي مي کنند. واقعيت اين است که نگاه اين خلق ها به حاکميت، شبيه ساير ‏مردم ايران است و تورم و بيکاري و فقر و ناداري دمار آنان را، همچون ساير مناطق ايران در آورده است. ‏در اين زمينه ـ البته - موضوع سرکوب زبان و فرهنگ اين قوميت ها را نيز بايد بيافزاييم. خلق هاي ‏غيرفارس منتظرند که کانديداهاي رياست جمهوري راجع به بهبود وضع اقتصادي و حقوق ملي شان چه مي ‏گويند و چه برنامه اي دارند. آنها خود نيز البته مطالباتي دارند که بخش حداقلي آن در بيانيه " گفتمان مطالبه ‏محور" آمده است که توسط شماري از فعالان سياسي و فرهنگي همه قوميت هاي ايراني منتشر شد. اما ‏برخلاف سه انتخابات پيشين رياست جمهوري که فعالان قوميت ها به شکل مستقل نيز خواسته هاي خودرا ‏بيان مي کردند، اکنون براثر فشارهاي شديد امنيتي ـ دستکم تا هنگام اين مصاحبه ـ قادر به اين کار نيستند.‏

 

‎‎استان هاي قوميتي اغلب استان هاي حاشيه اي تلقي مي شوند؛ اين استان ها تا چه اندازه مي توانند ‏انتخابات رادر متن ومراكز وكلان شهرها تحت تاثير قرار بدهند؟‎ ‎

همه استان هايي که خلق هاي غيرفارس در آنها سکونت دارند، "استان هاي حاشيه اي" نيستند. به عنوان مثال ‏شما نمي توانيد تبريز يا اهواز را يک شهر حاشيه اي بناميد. به هر تقدير اين دو شهر در کنار شهرهاي ‏بزرگي مثل تهران، اصفهان و شيراز نقش تعيين کننده اي در انتخابات دارند. به نظر من استان هاي داراي ‏خلق هاي غير فارس آن قدر مهم اند که در دوره نهم انتخابات رياست جمهوري، همه نامزدهاي رياست ‏جمهوري - از علي لاريجاني و کروبي گرفته تا معين و مهر علي زاده - مجبور شدند به شکلي از اشکال، ‏مساله قوميت ها را مطرح کنند. گرچه طرح برخي از آنان سطحي و عوامفريبانه بود. شما مي دانيد که احمدي ‏نژاد براي استمالت از اين خلق ها، وقتي به مناطقشان مي رفت لباس محلي آنان را بر تن مي کرد. در اهواز ‏دشداشه و چفيه مي پوشيد و در ترکمن صحرا لباس ترکمني و در کردستان لباس کردي. به هر روي به نظر ‏من اگر نوعي هماهنگي ميان اين قوميت ها به وجود آيد مي تواند در روند انتخابات موثر باشد. اين تاثير مي ‏تواند به شکل تحريم انتخابات يا مشارکت و راي دادن به کانديدايي باشد که در برنامه خود حداقلي از حقوق ‏آنها را مطرح کند. در اين زمينه لازم مي بينم به طور مشخص مساله را به اين صورت باز کنم که اگر در ‏انتخاباتي – مثل انتخابات رياست جمهوري- کردها اين انتخابات را تحريم کنند، و آذربايجاني ها مشارکت ‏کنند وبه آقاي "ايکس" راي دهند، و عرب ها و بلوچ ها نيز مشارکت کنند و به "ايگرگ" راي دهند، اين ‏ناهماهنگي به زيان اين خلق تمام خواهد شد؛ امري که در برخي از انتخابات گذشته شاهدش بوديم. اما ‏انتخابات دوره هاي هفتم و هشتم و اتفاق نظر همه خلق هاي ايران در مورد انتخاب محمد خاتمي، نشانگر ‏هماهنگي اين خلق ها در باره انتخابات است. گرچه خاتمي نيز در نهايت به وعده هاي خود – حتا در حد ‏اجراي اصل 15 و 19 قانون اساسي – وفا نکرد. اما نخبگان اين خلق ها از فضاي نيمه باز دوره اصلاحات ‏براي گسترش آگاهي ملي (قومي) بهره بردند.‏

 

‎‎دراين دوره فكر مي كنيد كه انتخابات و به طور مشخص انتخابات رياست جمهوري در رفتار اقوام ‏ايراني چگونه بازتاب مي‌يابد؟‎ ‎

انتخابات فرصتي است براي همه نيروهاي سياسي – و ازجمله قوميت هاي غيرفارس – تا مطالبات خودرا ‏مطرح سازند. چون به هر حال در فضايي که ايجاد مي شود مي توان نفسي کشيد و حرفي زد. گرچه ‏راستگرايان اقتدار گرا پس از انتخابات دوره نهم رياست جمهوري مبنا را بر مسدود کردن هرچه بيشتر ‏فضاي سياسي گذاشته اند و ما اين امر را در انتخابات شوراها در سال 1385 و انتخابات پارلماني سال ‏‏1386 ديديم. اکنون نبز مي توان اين مساله را در انتخابات رياست جمهوري دوره دهم مشاهده کرد. فضاي ‏سياسي در ايران - به ويژه در مناطق قوميت هاي غيرفارس - بسته است. گويي تصميم بالايي ها بر آن است ‏تا "پديده خاتمي" يا "مجلس ششم" ديگر تکرار نشود. به استثناي يکي دو سال اول انقلاب که فضاي سياسي ‏وانتخاباتي ايران کاملا باز بود، اين فضا طي سي سال گذشته هيچ گاه باز نبوده است. اما در دوره اصلاحات، ‏دوسه انتخابات نيمه آزاد برگزار شد. در انتخابات سال 1378 که همان دوره ششم مجلس شورا بود، مردم ‏عرب توانستند يکي دو نماينده دلخواه خودرا – از ميان چند نماينده – انتخاب کنند و در انتخابات شوراها در ‏سال 1381 نيز همه 9 نماينده شوراي شهر اهواز، عرب بودند. در ساير شهرهاي استان نيز عرب ها به ‏نسبت جمعيت خود توانستند اکثريت کرسي هاي شوراها را به دست آورند. اين تجربه نيمه آزاد ديگر تکرار ‏نشد.‏

 

به نظر من دموکراسي و انتخابات آزاد براي خلق هاي ايران همانند اکسيژن براي آدميزاد است. هرچه اين ‏اکسيژن کمتر و فضا خفه تر باشد مردم نيز خموده تر و بي نشاط تر خواهند بود. ‏

 

‎‎اولويت‌هاي مردم در انتخابات دراستان هاي قوميتي چه هستند؟‎ ‎

سه مساله عمده در زندگي خلق هاي غيرفارس همانا مسايل سياسي، اقتصادي و فرهنگي است. در نظام ‏‏"مرکز و پيرامون" که هم اکنون حاکم بر روابط سياسي، اقتصادي و فرهنگي جامعه ايران است، مناطق ‏قوميت هاي غيرفارس، "پيرامون" و پايتخت و شهرهاي نورچشمي، "مرکز" اين نظام را تشکيل مي دهند. ‏البته در ميان خود اين قوميت هاي پيراموني نيز تفاوت هايي وجود دارد. مثلا وضع اقتصادي بلوچ ها بدتر از ‏ساير قوميت هاست. پس از مسايل اقتصادي، حقوق فرهنگي و زباني مهمترين مطالبات اين قوميت ها را ‏تشکيل مي دهند که گاهي – مثلا در آذربايجان – در اولويت قرار مي گيرند. و به نظر مي رسد که در ‏کردستان و بلوچستان مساله حقوق مذهبي وفرهنگي و زباني، و در ميان عرب هاي خوزستان، مساله تبعيض ‏نژادي، برجسته تر است. از نظر سياسي نيز مشارکت قوميت هاي غيرفارس – اعم از شيعه و سني - در ‏قدرت سياسي مساله بسيار مهمي است. من همچنان بر ضرورت نشر برنامه حداقلي خاص قوميت ها تاکيد مي ‏کنم. کانديداها بايد برنامه خودرا به طور صريح و شفاف درباره اجراي اصول 15 و 19 قانون اساسي و ‏تدريس زبان هاي ترکي و کردي و عربي و بلوچي و ترکمني در دوره ابتدايي اعلام کنند. بايد به طور شفاف ‏بگويند چه برنامه اي براي توسعه اقتصادي مناطق غيرفارس نشين دارند. خود نخبگان و محافل اين قوميت ها ‏نيز بايد خواسته هاي خودرا اعلام نمايند تا هم از فرصت ايام انتخابات براي آگاهي بخشي خلق هاي خود ‏استفاده و هم مطالبات خودرا به کانديداها اعلام کنند.‏

 

‎‎نسبت ميان بحران قوميتي وبحران اقتصادي - سياسي درشرايط كنوني چيست؟‏‎ ‎

جامعه ايران هم اکنون از دو شکاف يا به عبارتي از دو بحران عمده رنج مي برد. يکي قوميتي و ديگري ‏اقتصادي. در بحران اول ما شاهد رشد دو جريان ناسيوناليستي ميان فارس ها از يک سو و غير فارس ها از ‏سوي ديگر هستيم. اولي به گفتمان باستانگرا و اسلام ستيز و عرب ستيز و ترک ستيز گرايش دارد. برعکس ‏آن قوميت هاي غيرفارس – که در حاشيه قدرت قرار دارند – بيش از پيش به آداب و رسوم و ادبيات و زبان ‏و فرهنگ خويش گرايش مي يابند. اين دو موضوع – البته در يک جامعه آزاد و دموکراتيک ـ مي توانند ‏نمايانگر پلوراليسم و تنوع فرهنگي و زباني باشد اما در جامعه کنوني ايران شکاف هاي قومي را فعال کرده ‏است. شکاف هاي اقتصادي و اختلاف طبقاتي نيز در سال هاي اخير ژرف تر شده است. اين را پژوهشگران ‏اقتصادي و حتي برخي ازمسوولان منتقد هم مي گويند و نسبت به آن هشدار مي دهند.‏

چهره بحران در مناطق فارس نشين صرفا اقتصادي است اما در مناطق غيرفارس نشين با مسايل قومي در ‏مي آميزد.بي گمان بحران ها و شکاف هاي اقتصادي، با شکاف هاي قومي در هم تنيده شده و تفکيک آنها ‏بسيار دشوار است. در واقع عقب ماندگي اقتصادي در مناطق قوميت هاي غيرفارس، از يک سو "معلول" ‏تبعيض هاي قومي است و از سوي ديگر"علت" آنها به شمار مي رود. اگر تبعيض هاي قومي را بشکافيم به ‏تبعض فرهنگي، زباني، مذهبي و نژادي مي رسيم.اما اين مناطق – نسبت به ساير مناطق ايران – از بحران ‏هاي اجتماعي حادتري نيز رنج مي برند. نگاه کنيد به آمارهاي خودکشي زنان، قتل هاي ناموسي، قاچاق مواد ‏مخدر، اعتياد و ديگر ناهنجاري هاي اجتماعي. چند روز پيش حجازي، استاندار خوزستان از وجود ناامني ‏هاي گسترده در اين استان سخن به ميان آورد. و اين البته موضوع جديدي نيست و مسوولان سابق استان ‏بارها نسبت به اين پديده هشدار داده بودند. اين ناامني ها هم سياسي است و هم اجتماعي و ريشه در مشکلات ‏قومي دارد. ‏

 

‎‎به نظر شما مردم به كداميك از بحران هاي مذكور حساسيت بيشتري نشان مي دهند؟‏‎ ‎

بحران اقتصادي مهمترين عامل محرک انسان ها براي اعتراض و مبارزه است زيرا با مسايل اساسي معيشت ‏و زندگي مردم پيوند دارد. اما اين بحران در مناطق غيرفارس نشين به شکل مطالبات قومي تبلور مي يابد. ‏مردمان اين مناطق عقب ماندگي اقتصادي خودرا ناشي از بي توجهي مرکزنشينان مي دانند و معتقدند که اين ‏عقب ماندگي، امري طبيعي نيست بلکه عمدي و ناشي از تبعض هاي قومي، مذهبي ونژادي است. لذا ‏حساسيت توده هاي مردم اين مناطق نسبت به مشکلات اقتصادي با حساسيت هاي فرهنگي، زباني، نژادي و ‏مذهبي در هم مي آميزد و کشيدن خط فاصل يا متمايز کننده ميان آنها دشوار است.‏