مصاحبه نشريه دانشجويى اويرنجى باخيشي با مهندس علیرضا صرافی در رابطه با روز جهانی زبان مادری

 

ساوالان سسی

 

مهندس عليرضا صرافي، از فعالين دانشجويي آذربايجان در سالهاي قبل از انقلاب ۱۳۵۷ بوده و مدیر مسئول نشریه توقیف شده دیلماج و از اعضای شورای ملی صلح می باشد.

 

مصاحبه زیر که در یکی از نشریات دانشجویی دانشگاههای تهران-اويرنجى باخيشي- به چاپ رسیده ٬ مجموعه نطرات این فعال آذربایجانی را در رابطه با روز جهانی زبان مادری ٬حقوق زبانی ٬ حرکت مسالملمت آمیز آذربایجانیها در سالهای اخیر ٬ روند پیشرفت حرکت ملی آذربایجان ٬ اصول ۱۵ و ۱۹ قانون اساسی جمهوری اسلامی و کمپین امضا آموزش به زبان مادری منعکس می نماید.

 

- درصورت امكان توضيحات مختصري را درمورد تاريخچه روز جهاني زبان مادري و علت اعلام ۲۱ فوريه به عنوان آن روز ارائه فرماييد؟

 

حتما مي دانيد كه هندوستان براي مدتي طولاني مستعمره ي انگلستان بود . بعد از جنگ جهاني دوم اين كشور مستقل شد و كمي بعد مسلمانان شبه قاره، تحت عنوان پاكستان استقلال خود را از هندوها اعلام نمود . مسلمانان عمدتا در شمال شرقي و شمال غربي هندوستان ساكن بودند، اين دو منطقه داراي زبانهاي متفاوت بودند و صدها كيلومتر نيز باهم فاصله داشتند. سران پاكستان در پروسه ي “ملت سازي ” درصدد تعريف اركان مليت جديد خويش برآمدند. در اين راستا زبان اردو، كه يكي از زبانهاي رايج در پاكستان غربي بود، زبان رسمي پاكستان اعلام شد، در حالي كه متكلمين اين زبان اقليتي در حدود ۱۰ % اهالي بودند . زبان اكثريت نسبي همان زبان بنگالي بود كه در پاكستان شرقي رواج داشت . در پي رسمي شدن زبان اردو در سال ۱۹۵۲ در سطح پاكستان شرقي اعتراضات گسترده اي صورت گرفت . روزهاي ۲۱ و ۲۲ فوريه آن سال اوج اين مبارزات بود كه چند تن از اساتيد و دانشجويان در دفاع از زبان مادريشان شهيد شدند . دو دهه ي بعد و در پي اين مبارزات، پاكستان شرقي با نام كشور “بنگلادش” استقلال خويش را اعلام نمود.

 

در سال ۱۹۹۹ طرحي با عنوان نامگذاري ۲۱ فوريه به عنوان روز جهاني زبان مادري از سوي كشور بنگلادش تسليم سازمان يونسكو شد و با موافقت آن سازمان اين روز به عنوان روز جهاني زبان مادري اعلام گرديد كه از سال ۲۰۰۰ اين روز گرامي داشته ميشود.

 

- در ايران چه اقداماتي در راستاي گراميداشت اين روز صورت گرفته و چه تاريخچه اي دارد؟

 

عليرغم اعلام چنين روزي از سوي يونسكو، متاسفانه این روز در رسانه هاي سرتاسري و دواير رسمي كشورمان تا پنج سال هيچگونه بازتابي نداشت و (البته الان هم فرق چنداني نكرده است!). من در آستانه پنجمين سالگرد روز جهاني زبان مادري موضوع را از يك نشريه معتبر دانشجوئي وقت بنام سايان (كه در اردبيل انتشار مي يافت) خواندم.

 

براي تبليغ اهميت اين روز لازم بود اقدام شايسته اي صورت گيرد لذا با تعدادي از دوستان فعال در تبريز مشورتي انجام شد و تصميم گرفته شد در دوم اسفند ۸۲ كنگره اي برگزار شود . با تلاش گسترده ي فعالين تبريز (و البته در كنار سنگ اندازي هاي معمول ) بالاخره موفق به برگزاري اولين كنگره ي زبان مادري در سطح كشور شديم . مهمانان بسياري از شهرهاي مختلف آذربايجان (زنجان و اردبيل و اورميه ومراغه و اهر و ...) و تهران و حتي خارج از كشور به محل برگزاري كنگره در تبريز دعوت شدند . اين كنگره در فضاي آذربايجان انعكاس وسيعي داشت، به طوري كه ابدا آنرا به حساب همايش هاي معمول كه يك حادثه ي مقطعي است،نمی توان گذاشت . بلكه اين كنگره سرآغاز يك جريان مستمر و دامنه دار بود.

 

در پايان، قطعنامه شركت كنندگان كنگره قرائت شد كه توسط كليه حاضرين امضا شد. در اين قطعنامه از مسئولين نظام خواسته شده بود در راستاي اجراي اصول ۱۵ و ۱۹ قانون اساسي قدم هاي عملي از جمله فراهم كردن شرايط لازم براي تدريس به زبان هاي مادري، تشكيل نهادهاي فرهنگي از سوي دولت و حمايت از نهادهاي مردمي فعال در زمينه هاي فرهنگ اقوام و ملل ايراني و رفع موانع بوروكراتيك در راه تشكيل احزاب مدافع حقوق مليتهاي ايران، بردارند. اين قطعنامه ظرف يك هفته به امضاي ۳۳۳۳ نفر ديگر در شهرهاي مختلف آذربايجان و تهران و خوزستان و ... رسيد و به چندين زبان زنده ي دنيا ترجمه شده، رونوشت آن به دفاتر سازمان ملل، يونسكو، دفتر رهبري، رياست جمهوري،آموزش و پرورش، فرهنگ و ارشاد و ديگر ارگانها ارسال گرديد. پس از آن ستاد ديگري براي پيگيري اين خواسته ها نيز تشكيل شد.

 

سال بعد نيز تدارك دومين كنگره ي زبان مادري در تبريز شروع شد. قرار بود اين كنگره عظيم تر و فراگيرتر از سال قبل برگزار شود. ولي اين بار از برگذاري آن ممانعت كردند و از آن به بعد هم كلا رخصت چنين اقدامي حاصل نشده است. اما در حوزه مردمي در كليه سال هاي بعد از اولين كنگره زبان مادري مراسم متنوع، مسابقات و برخي همايش هاي دانشجوئي مرتبا برگزار مي شود. همين ويژه نامه ي شما هم يكي از اين اقدامات است. از آن به بعد هر خانه اي در نوع خود يك آمفي تئاتر كوچك براي برگزاري مراسم روز جهاني زبان مادري شد. يكبار هم در سال ۱۳۸۴ براي اولين بار كودكان آذربايجاني به همراه مادرانشان در خيابان هاي تبريز تظاهرات كردند و من شعار” هاراي هاراي من توركم” را براي اولين بار از زبان آنان شنيدم، الان به جرات مي توان گفت كه اين روز ( مانند روز بابك ) وارد حافظه تاريخي ما شده است.

 

– نطر شمادر مورد مناسبت اين روز با وضعيت كنوني مليت هاي ايران، به خصوص ملت تورك آذربايجان چيست؟

 

درست است كه اين روز يك روز بين المللي و جهاني است ولي به نظر من اين روز براي ما آذربايجاني ها به مثابه ي يك روز ملي است . آذربايجان تا كنون در راه زبان مادري هزينه هاي زيادي كرده است، چنانچه تعداد شهداي دموكرات آذربايجان را (كه يكي از اهداف محوري آنها اعتلاي زبان و فرهنگ و ادبيات آذربايجان بود ) به ياد آوريم (كه رقم آن را ۲۵۰۰۰نفر نوشته اند)، آذربايجان در طول شصت و اندي سال اخير هر روز يك شهيد در راه زبان مادري داده است. لذا كمتر روزي در سال مي توان پيدا كرد كه براي ما معني دار تر و عزيزتر از اين روز باشد.

 

در حال حاضر ما از بسياري از حقوق مسلم زباني خود محروم مانده ايم. هرچند بعد از انقلاب اسلامي، آزادي هاي مختصر زباني براي ملل ايران پديد آمد ولي به دليل عدم حمايت هاي دولتي و عدم تدريس زبان مادري در مدارس، بار سنگين محدوديتهاي زباني همچنان روي دوش مردم باقي مانده است.

 

كساني هم كه با استفاده از امكانات شخصی خويش كتابي و نشريه اي به زبان مادري انتشار دهند زير بار اتهامات مختلف و بي ماخذي چون پان تركيسم و ... مي روند! در كنار ما، ساير ملل ايراني همچون ملل تركمن ٬ عرب ٬ كرد ، بلوچ ، و..... نيز از حقوق زباني خود محروم هستند.

 

مردماني كه آزادي زبانشان محدود شده باشد، طبعا زبان در كام مي كشند و از بيان افكار و طرح خواست هاي خويش نيز عاجز مي شوند و به تدريج به حاشيه رانده شده و در كليه زمينه ها عقب مي مانند.

 

دانش آموزاني كه به زبان نامادري تحصيل مي كنند، در كلاس درس اكثراً شنونده هستند تا پرسش گر و گوينده ؛ بخشي از استعدادهاي آنان به هدر مي رود. افت تحصيلي در اين جوامع نسبت به جامعه اي كه تحصيلاتشان به زبان مادري است به نحو معني داري بالاتر است.

 

اعمال سياست ستم زباني باعث مي شود كه سطح متوسط تحصيلات در بخش ستم زده جامعه، پايين تر از سطح تحصيلي بخش ديگر (كه چنين معامله اي با آنان صورت نمي گيرد) باشد. لذا در تقسيم طبيعي كار بخش ستم زده بيشتر در رده هاي پائين و فرودست جامعه (كارگران و تهي دستان شهري و كسبه ي خرده پا ) جاي مي گيرند و آن بخش ديگر ، امكان رشد بيشتري مي يابند و اغلب شانس بيشتري براي صعود به رده هاي بالاي جامعه دارند. به اين ترتيب مسئله ي ملي يك بعد طبقاتي نيز پيدا مي كند، در صد قابل توجهي زحمتكشان جامعه ايراني را ترك ها و كردها و لرها و .. تشكيل مي دهند، كه ستم زباني باعث افت تحصيلي در ميانشان شده است. ناگفته معلوم است كه ادامه اين وضع باعث ايجاد عدم تعادل در جامعه مي شود.

 

ما به عنوان روشنفكران آذربايجاني طبعا مدافع حقوق مردم خويشيم، ما مي خواهيم جامعه در حالتي پايدار به رشد خود ادامه دهد. ما خواهان محترم شمردن انسان ها و حقوق آنها و در جهت شكوفايي استعدادها و رشد فرهنگي و اجتماعي شان هستيم. ما دليلي نمي بينيم كه پس از حذف زبان مادري و حتي با حذف لهجه ي خويش به حقوق شهروندي مساوي با ديگران دست يابيم. به قول شادروان دكتر حميد نطقي كه در جريان يكي از سخنرانيهايش در دانشگاه تهران گفته بود: ” من نمي خواهم هنگام وارد شدن به سالن سخنراني زبانم را نيز همچون پالتو و چتر مزاحم خويش به رخت آويز بيرون در بياويزم و بعد وارد شوم”.

 

در هر حال چون چنين شرايطي به ما تحميل شده، متقابلا بايد حق داد كه تعدادي از مردم به مقابله و مبارزه با آن بپردازند. ما حق داريم از هر تريبوني براي بيان حقانيت خود استفاده كنيم . روز جهاني زبان مادري هم تريبوني براي طرح مدني ضرورتهاي حفظ زبان مادري و بهره گيري از آن در آموزش و پرورش و رسانه هاي جمعي و ... است.

 

- نظرتان درمورد اصول ۱۵ و ۱۹ قانون اساسي چيست؟ آيااين اصول دربرگيرنده ي حقوق ملي مليتها هستند؟

 

اصل ۱۹ مبني بر مساوي بودن تمام شهروندان از هر مليت و زبان و مذهب و ... اصلي است کلی وعام و البته با معنايي عميق و انساني. كه همه ما آرزو داريم كه در عمل پياده شود.

 

به اعتقاد بسياري اين اصل در كشور ما نه تنها به درستي رعايت نشده است، بلكه نشانه هاي اميدواركننده اي هم از تلاش براي تامين حقوق برابر زباني و مذهبي به چشم نمي خورد.

 

اصل ۱۵ نيز اصلي است كه تنها دربرگيرنده ي حداقل حقوق زباني مليت هاي ايراني است . ولي اين اصل نيز داراي اشكالاتي است. مثلاً در اين اصل زبان آموزشي فارسي است كه در كنار آن هم مي توان زبان مادري را آموخت.

 

البته اين اصل در همان حد محدود خودش هم از قوه به فعل در نيامده و معلوم نيست كه چه كسي بايد آن را اجرا كند فقط گفته مي شود اجراي آن بلامانع است . در حالي كه براي آموزش يك زبان بايد دولت براي وزارت آموزش وپرورش بودجه تعيين كند، تا كتاب بنويساند و به چاپ برساند، حقوق معلمين آنرا پرداخت كند . وزارت علوم بايستي در دانشگاه تربيت معلم، معلمين زبانهاي تركي ٬ تركمني ٬ بلوچی و كردي و ...را تربيت كند و در دانشگاه ها دوره هاي كارشناسي در رشته هاي ادبيات زبان هاي فوق را داير نمايد كه فارغ التحصيلان آن بتوانند عهده دار تدريس دروس زبان و ادبيات شوند . تاكنون ريالي براي اين كارها اختصاص نيافته و هيچ برنامه اي هم براي اين كار ٬ حتي روي كاغذ نوشته نشده است!

 

از بعد سياسي اگر بخواهيم وارد بحث شويم كه بايد بگوييم كه ملت احتياجات و مطالبات عمومي خود را از طريق انتخاب و به كار گماردن يك دولت،تامين مي كند لذا دولت نه تنها اجازه دارد (كما اينكه قانون هم او را منع نكرده ) بلكه موظف است كه در جهت حل مسائل مردم اقدام كند، متاسفانه دولت هاي ما تا كنون نخواسته اند صورت مسئله را هم بخوانند و عهده دار حل آن شوند . وظيفه ي دولت اين نيست كه براي ملت محدوديت تحصيلي وضع كند و براي او تعيين تكليف كند . آموزش به زبان مادري يك اصل علمي و لاز م الاجرا در تحصيل كودكان است و به علايق و اعتقادات شخصي من و شما و فلان وزير و وكيل وابسته نيست.

 

اهميت اين امر در كنوانسيونهاي بين المللي مرتبا تصريح شده، اساتيد تعليم و تربيت (پداگوژي) با دلايل علمي نيز لزوم آنرا اثبات كرده اند. تحصيل به زبان مادري يك ضرورت پداگوژيكي براي كودكان است ، حال آنكه با نهايت تاسف طرف مقابل ما آنرا در حد يك مشكل امنيتي پايين آورده و لوث كرده است.

 

بله اين اصول مسلما دربرگيرنده بخشي از حقوق ملي مليت هاي ايراني است، كه متاسفانه به همراه اغلب اصولي كه متضمن حقوق ملت است همچنان مسكوت و بلااستفاده مانده اند.

 

- نقش و وظيفه ي فعالان حركت ملي آذربايجان، علي الخصوص جنبش دانشجويي آذربايجان در احقاق حقوق زباني و ملي چيست؟ آيا اين هدف در قالب اصول ۱۵ و ۱۹ قابل مطرح شدن است و يا بايد فراتر از آنها مطرح شود؟

 

نقش دانشجويان در ميان تمام ملت ها و از جمله در آذربايجان بسيار مهم است . دانشجويان ما بر سر مطالبات ملي كه قسمت مهمي از آن را مطالبات زباني تشكيل مي دهد، به طور جدي و از طريق انتشار نشريه و نيز برپايي همايشها و گاه نيز اعتراضات و تظاهرات مدني فعاليت مي كنند. اكثر آنها متحمل هزينه هاي بالايي از جمله اخراج از تحصيل، زندان و ... مي شوند. شايد قريب به ۹۰ درصد كنگره هاي مربوط به مسائل آذربايجان و ۸۰ درصد كنسرت هاي آذربايجاني به همت دانشجويان و در محيط دانشگاهها برگزار مي شود.

 

دانشجويان به دليل قدرت عمل و تحرك بالا و ديد آيند ه نگر و سراسر اميد خود، موثرتر از بسياري از اقشار جامعه عمل مي كنند و قدرت بسيج بالاتري دارند . فضاي دانشگاه به راحتي آنها را كنار هم جمع كرده و به هم مربوط ساخته، لذا متشكل شدن آنها به راحتي ميسر مي شود. آنان مداوما در كنار همديگر تجربيات مشتركي كسب مي كنند. شور و شوق جواني، جسارت ، صميميت و صداقت وجه مشترك فعالين جنبش دانشجويي است . به همين دليل در اكثر جوامع مشاهده مي شود كه حتي وقتي همه جامعه را سكوت مرگباري فرا گرفته است، اين دانشگاهها هستند كه مي خروشند و پرچمدار مبارزه با ظلم و تبعيض و ديكتاتوري شده اند.

 

اما در پاسخ به قسمت دوم سوال شما كه آيا اصول ۱۵ و ۱۹ قانون اساسي براي ما كافي هستند يانه؟ نيز مي توانم بگويم كه اصل ۱۵ قانون اساسي كف خواسته هاي ما در مورد حقوق زبان مادري است. اصل ۱۹ فلسفه عمومي و مسير كلي را ترسيم كرده كه بر اساس آن لازمست دهها اصل و قانون جزئي تر را تعريف كرد، (قوانيني كه تا كنون تنظيم نشده اند.)

 

ميدانيم قانون را براي ايجاد نظم و رفع ظلم و تبعيض و گسترش عدالت در جامعه وضع مي كنند. در جامعه ايران ۸۰ سال است كه جرائم بزرگ و كوچكي توليد و بازتوليد مي شود. مثلا هر روز به زبان و لهجه ي ميليون ها انسان توهين مي شود و.... .

 

براي مقابله با اين توهينها چه قانوني تنظيم شده؟ آيا هربار مردم بايد به خيابانها بريزند و اعتراض كنند؟

 

يكي از دوستان مي گفت اگر تو به توهين كننده اعتراض كني، به عنوان مخل نظم متهم خواهي شد ! معلوم ميشود كه نظم موجود همين است كه به تو توهين شود و اين تويي كه حاضر به پذيرفتن نظم نيستي!

 

مسئول تنظيم قوانين ، مجلس شوراي اسلامي است . اما نمايندگان ما كه به آنجا راه مي يابند يا مدافع حقوق ما نيستند و يا اگر هم باشند امكان حركت و اقدام موثري در فضاي حاكم بر مجلس ندارند.

 

در پاسخ به اين سئوال كه آيا بايد در حد قانون اساسي متوقف شد يا خواست هاي بالاتري را عنوان كرد؟ بايد بگويم: گروهي مي گويند كه ما همچون ملت هاي پيشرفته جهان ميخواهيم به رشد و پيشرفت خود ادامه دهيم ، زيرا هيچ چيز از آنها كم نداريم و در اين راه تمامي موانع را بايستي از ميان برداريم. طبعا اين خواست ها در محدوده ي اصل ۱۵ قانون اساسي نمي گنجد. اما اگر گروهي در اين ميان با دولت وارد مذاكره شوند و خواستار اجرايي شدن اصل ۱۵ شوند نيز لطمه اي به كار كساني كه به چيزي بيشتر از آن فكر مي كنند نمي زند. لذا به نظر مي رسد كه هركس با توجه به توان خود گوشه اي از كار را بچسبد، كه گاه پيروزيهاي كوچك، خود سكوئي براي طرح مطالبات سطح بالاتري مي شود.

 

- وضعيت كنوني را در رسيدن به حقوق زباني چگونه ارزيابي مي كنيد؟ آيا از پيشرفت هاي مطلوبي برخوردار است؟

 

پيش از انقلاب سالهاي سال فضاي دانشگاهها تنها بستر فعاليت در زمينه مسئله ي ملي بود . من در سال ۱۳۵۲ وارد دانشگاه شدم . در آن روزها هرچند جنبش دانشجويان آذربايجاني به معناي مستقل كنوني وجود نداشت، ولي دانشجويان آذربايجاني در صفوف قابل تشخيصي از ديگران قرار داشتند، آنان در اغلب اعتصابات و اعتراضات دانشجوئي حضور پررنگي داشتند بي آنكه در ميان بقيه گم شوند.

 

من در بطن آن حركت بودم . پيش از وارد شدن به دانشگاه خودم را كاملا تنها حس مي كردم و احساس مي كردم هيچ كس در دنيا به اندازه ي من نگران سرنوشت سرزمين مادريمان (آذربايجان) نيست! به سختي مي شد چند نفري را پيدا كني كه با تو همفكر باشند . بعدها به دفعات به تبريز رفته و با دانشجويان تبريز ديدار مي كردم و با آنها در مورد مسئله ي ملي آذربايجان حرف مي زدم، آنها اغلب گوش مي دادند و تاييد مي كردند اما هيچ اقدام يا حركتي انجام نمي دادند. دانشجويان آذربايجاني (كه عموما هم دغدغه ي ملي داشتند ) به گروه هاي چپي ملحق مي شدند و مي گفتند اگر در كشور ما نظام سوسياليستي برقرار شود، حقوق ملي نيز تامين مي شود. مدل حل مسئله ملي از نظر آنها، چيزي شبيه تجربه ي شوروي يا چين بود . خارج از دانشگاهها، جاي ديگري نبود كه بتوان قدمي در زمينه طرح مسئله ي ملي و از آن جمله مسئله ي زباني برداشت . اما اكنون با گذشت سه دهه وضعيت كاملا متفاوتي حاكم است، اولا گاه به صحنه هاي بزرگ مشاركت مردم در اين زمينه برمي خوريم مثلا اجتماع صدها هزار نفر در قلعه ي بابك.

 

چند صدهزار نفر در خرداد ۸۵ به خيابان ها مي ريزند و از هويت فرهنگي و زباني خود دفاع مي كنند. امروزه در هر دانشگاهي صدها دانشجو جمع مي شوند و فعاليت آگاهانه در طرح و تبليغ مسئله به راه مي اندازند، مردم حتي حاضرند هزينه هايي را در اين راه پرداخت نمايند . اكنون شعورملی به مراتب بسيار بهتر از گذشته است

 

- همان طور كه مستحضريد در اين روزها كمپييني با عنوان “كمپين آموزش به زبان مادري ” در سطح شهرهاي آذربايجان و نيز در فضاي اينترنت به راه افتاده است. نظر شما در اين باره چيست؟

 

من مبتكرين اين كمپين را نمي شناسم و نميدانم كه افق كار را تا كجا ترسيم كرده اند. لذا اجازه مي خواهم كمي كلي تر صحبت كنم.

 

كار كمپين فقط جمع آوري تعدادي امضا نيست . كمپينِ هدف مقدسي چون تامين حقوق زباني بايد به عنوان يك پروژه ي بزرگ برنامه ريزي شود و مكانيزم هاي مناسبي را به كار گيرد، مانند ديدار حضوري و گفتگوي رودررو نه از طريق ارتباط در فضاي مجازي اينترنت . مي دانيم تعداد محدودي از مردم كاربر اينترنت هستند، ضمن اينكه امضاي اينترنتي اعتبار حقوقي ندارد و هر كس مي تواند با چند اسم مختلف امضا كند . از طرفي امضاي با نام مستعار هم بي معني است . لذا اگر بخواهيم به كار خود اعتبار حقوقي بدهيم بايستي امضاي واقعي جمع آوري كنيم. از سويي كميته ي خاصي هم براي ارجاع اين درخواست به متوليان امر لازم است كه آنها نيز بايستي شخصيت حقيقي يا حقوقي داشته باشند نه شخصيت مجازي.

 

به نظر من مديران كمپين اگر صرفا قصدشان يك نظرخواهي عمومي براي استفاده هاي تبليغاتي بوده باشد آنگاه همين جمع آوري امضا از طريق اينترنتي هم اشكالي ندارد، اما در صورتي كه خواهان مراجعه به مراجع رسمي و پيگيري اين مطالبات و ... باشند حتما بايستي امضاهاي موجهي در دست داشته باشند.

 

گذشته از آن جمع آوري امضاي حضوري براي يك كمپين خود تجربه ي با ارزشي است . وقتي با شخص صحبت رو در رو مي كنيم، مي توانيم بر او تاثير بگذاريم و با او ارتباط ايجاد كنيم. اين ارتباطات مستقيم و حضوري امكانات جنبش را افزايش مي دهد و فعالان جديدي به مجموعه اضافه مي كند.

 

ارتباط اينترنتي در فضاي مجازي يك ارزش دارد و اجراي يك پروژه عملياتي در سطح جامعه ارزش ديگري . و البته هزينه هاي اين دو نيز متفاوت و نتايج آنها هم متفاوت است.

 

پروژه ها نياز به نوعي سازماندهي و ايجاد كادرهاي فعال در ميان دانشجويان و دانش آموزان و فعالين شهرهاي مختلف و.... دارد. از دل چنين كارهايي ممكن است تشكیلاتي با اعتبار ملي و بين المللي ايجاد شوند.

 

نكته اي كه بايد در اينجا دقت كرد اين است كه به راه انداختن يك كمپين براي زبان مادري در مقايسه با طرح شعارهاي كلان (و گاه رومانتيكي كه مطرح مي شوند) هرچند هدفي كوچك را تعقيب مي كند اما هدفي قابل حصول و نزديك و در دسترس است . آن هم با جلب مشاركت همه ي مردم. اين اقدامي بسيار راهبردي است. زيرا هم رسيدن به يك هدف محدود منطقي تر و قابل حصول تر است و هم در كنار آن، مي توان به اهداف بزرگتري چون اتحاد و ... .

 

- جناب عالي به عنوان يك روشنفكر مدافع هويت آذربايجاني كه مورد قبول ملت هستيد، چه نارسائي هايي در جنبش مي بينيد و آينده را چگونه ارزيابي مي كنيد؟

 

خودم را بسيار كوچكتر از آن ميدانم كه چنين تعارفاتي را بكنيد . براي من همچون آفتاب روشن است كه در آينده، دير يا زود ابرهاي تيره از آسمانمان رخت برخواهند بست و راهي براي برون رفت از شرايط تحميلي كنوني خواهيم يافت. ولي بايد در اين راه مكانيزم هاي راهيابي را بشناسيم و با رعايت قانونمندي هاي هر فعاليتي حركت كنيم . در صورت عدم شناخت اين مكانيزم ها، كار سخت تر ميشود و راندمان ما كمتر.

 

يكي از وظايف بسيار مهم و جدي خصوصاً براي دانشجويان اين است كه سطح مطالعه ي سياسي خود را افزايش دهند. با اتكا به مطالعات زبانشناسي و ادبي، نمي توان ژست فعال سياسي گرفت، براي اين كار حتما بايد سواد سياسي داشت . نيل به اهداف جنبش، بدون شناخت از واقعيات جامعه و وزن هر يك از مسائل آن، بدون تشخيص گروههاي ذينفع (چه آنان كه با حل اين مسئله منتفع ميشوند و چه آنان كه متضرر مي شوند) ميسر نيست.

 

جامعه ي آذربايجان جامعه اي پيچيده و درهم تنيده است . لذا در تمام مسائل نيز ما بايد نگاهي همه جانبه به مسائل داشته باشيم، ما نمي توانيم از كنار خواست هاي مهمي چون عدالت اجتماعي، برابري حقوق زن و مرد، آزادي بيان و .... بي تفاوت بگذريم، اينها هم مسائل جامعه ي ما هستند . يك فعال حركت ملي بايستي مسئله ملي را بطور انتزاعي نبيند بلكه باید آنرا در رابطه ي ارگانيك با ساير مسائل ارزيابي كند.

 

ما بايد با ديدي مسئولانه نسبت به جامعه ي خود نگاه كنيم نه با ديد آنارشيستي . انسان مسئول سراغ عمق مسئله مي رود. و به فكر بسيج تمام نيروها جهت حل مسائل ملتش است.

 

معتقدم كه ما بايد همه جبهه ها را باز كنيم و هر كسي در هر جبهه اي كه كارايي بيشتري دارد گوشه اي از كار را بگيرد. بايد خود را به سخنان با ادبيات سياسي پذيرفته شده در سطح جهاني مجهز كنيم و رفتار خود را نيز با نرمهاي جهاني منطبق سازيم . ادبيات بومي حداكثر مصرف داخلي دارند، ما با بهر ه گيري از تاريخ و اساطير خودمان نمي توانيم حقانيت خود را به روشنفكران ديگر ملل يا مجامع بين المللي اثبات كنيم . آنان قادر به درك اين ادبيات نيستند، چنانچه ما نيز ادبيات سياسي بومي آنان نمي توانيم با منطق خود درك كنيم .

 

بروز نارسايي هايي از اين قبيل در كليه ي جنبش هاي جوان امري معمول است، جنبش ما نيز جنبشي جوان است، (هرچند كه سابقه ي نود ساله هم داشته باشد) . تجربيات تاريخي ما پيوسته نبوده، عمر اين مرحله از جنبش كمتر از ۲۰ سال است . و تا كنون راه دشواري را پيموده و صف آرائي قدرتمندي از خود در ميدانها نشان داده، معهذا هنوز اين جنبش منشا تغييراتي در سياست حاكم نشده است. كه طبعا بايد خود را براي چنين مرحله اي نيز آماده نمايد.

 

در حال حاضر نشانه هاي برجسته اي از پختگي سياسي در جنبش آذربايجان ديده مي شود، اقداماتي چون انتشار بيانيه هايي چون “آذربايجان سخن مي گويد”، “خواست هاي ملت آذربايجان در آستانه انتخابات دوره نهم”، ابتكار مراسم قلعه بابك و كنگره ها و مراسمات روز جهاني زبان مادري... نمودهائي از اين پختگي هستند.

 

اكنون كه در آستانه انتخابات دوره ي دهم رياست جمهوري هستيم، اطمينان دارم كه فعالين جنبش آذربايجان خواهند توانست با حضور (و نه الزاما شركت ) در انتخابات نقش بارزي در صحنه اجتماعي عهده دار شوند . لذا در صورتي كه سير جنبش را ارزيابي مي كنيم ملاحظه مي شود كه اين جنبش مرتبا در حال بالندگي مداوم بوده بنابراين تصوير آينده در ذهن من بسيار روشن و اميدوار كننده است.