نسل کشی علیه اهل حق در طی 29 سال حاکمیت این رژیم

http://qirxlar.blogspot.com/

این مقاله توسط مهدی قاسم زاده از علويان ترك (اوچ تپه میاندوآب) که امروز شنبه ٢٨ فوريه ٢٠٠٩ توسط جمهوري اسلامي و صرفا بدلیل اهل حق بودن در زندان اورميه بدار آويخته شد، در سال ٢٠٠٨ نوشته شده است:

مهدی قاسم زاده


با سلام بر انسانهای آزاده!

فرقه ای بنام اهل آتش بیگی که قرنهاست در ایران موجودیت دارند ودر گشورهای دیگر هم هستند از زمان حضرت مولا علی (هو) با نامهای گوناگون علی اللهی، علوی و گوزن (کلمه ترکی) و اهل حق در ایران بوده وهستند که حدود چند میلیون نفر مجموعا در حال حاضر هستند که سنتی دارند برگرفته از اوامر پیامبر عظیم الشان و امامان معصوم (هو) این فرقه تشیع علوی بوده و حتی اعتقادشان به ائمه اطهار بیش از فرقه های دیگر می باشد. ولی دارای ظاهری مخصوص هستند ، بعضی دارای شارب می باشند. این موضوع شارب برای آنها یکی از ارکان مهم اعتقادی می باشد و ضمنان یک امر سمبل و آرم و نشان شناختن همدیگر می باشد که در طول 14 قرن گذشته به خاطر همین موضوع همیشه در اجتماعات شیعی و غیر شیعی ایران مورد تمسخر و تحقیر واقع گردیده اند. که این تحقیر همیشه از طرف آخوندها و منبری ها صورت گرفته و اغلب اوقات علاوه از آن تهمتهای ناروائی ، بی دینی و بی قیدی جنسی و غیره و توهین های دیگری را ازپیش خودشان بطور کاملا کذب و دور از انصاف و عدالت و واقعیت بر هویت آنها چسبانده اند و از این مسئله سوء استفاده های زیادی هم کرده اند و موجبات حق کشیها و تبعیضهای اقتصادی و اجتماعی و قضائی و غیره را برای این قوم فراهم کرده اند. بحث ظلم های گذشته در طول تاریخ و دورانها بحث مفصلی می خواهد و فرصت مناسب و جای مناسب خود را دارد.از شروع حکومت جمهوری به اصطلاح اسلامی متظاهر به اسلام ، این فرقه را به محض شروع به کار مورد هدف ظلم وستم و تبعیض و ارعاب قرار داد و نسل کشی فرهنگی را با تمام قدرت بر علیه این قوم انجام می دهد و با جلوگیری از فعالیتهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و مذهبی و با جلوگیری از آموزش عالی و..... علی الخصوص ارعابهای مختلف شبانه وگروگان بردن بزرگان محلی به صحراها و نیزارها و تهدید با اسلحه و انواع تهدیدهای سری و ظاهری و تطمیع و خرید اعتقاد آنها نهایت سعی را در تحلیل و امحاء این قوم به اجبار تمام صورت داده اند. بطوریکه میلیونها جوان مجبور شده اند به خاطر یک لقمه نان روزمرۀ خود گذران زندگی ، مجبور به ترک عقیده خود شده اند که با تمام ناراحتی وجدان و فکر مجبور به زدن سبیل خود شده اند و همیشه معذب هستند. در طول این 29 سال گذشته نسل کشی فرهنگی و مذهبی را بسنده وکافی ندانسته و اقدام به ترور و نسل کشی فیزیکی هم کرده اند که نمونۀ آن بسیار است گه تعدادی از آنها را ذکر می کنیم ( البته در منطقه آذربایجان غربی)

1-
در سالهای گذشته 2 نفر از سربازان اهل حق را در پادگان کهریز ارومیه سبیل ها یشان را زده و سپس کشته اند و گفته اند که خودکشی کرده اند. که در محاکم قضایی پرونده آن موجود است.

2-
از اهالی شهرستان ارومیه طی سالهای 61-62 سبیلهای کریم حسنی زاده را زده و سپس کشته اند.

3-
دو برادر بنامهای محمد ولی زاده و بابا ولی زاده که عوامل رژیم با زور و زیر شکنجه سبیل هایشان را زده اند و در اثر تهدید وارعاب زیاد دق مرگ شده اند.

4-
امید چراغی از روستاهای ارومیه که پس از زدن سبیل هایش کشته اند.

5-
یک نفر مشهور به محمد کرم و پسرش از اهالی روستای کشین همدان را با نارنجک کشته اند، و صدها نفر دیگر را با ماشین و با تصادفهای عمدی ترور کرده اند

علاوه از نسل کشیها به انحاء مختلف ،پشت سر هم از طریق تلویزیون و تریبونهای نماز جمعه و تریبون مساجد و محفل و مدارس و ارتش و پادگانها و دانشگاه مرتبا بر علیه اهل حقها تبلیغ منفی و توهین های ناروا ادامه داشته و دارد . وخسارت معنوی جبران ناپذیری بر سر این قوم آورده اند که برای هیچ قومی بوجود نیامده، متاسفانه مسئلۀ این قوم به نهادهای حقوقی جهانی کشیده نشده است در این مورد هم واقعا بر این قوم حق کشی شده و مورد بی توجهی و بی اعتنایی واقع شده است.اگر مطالعۀ دقیقی شود هیچ اهل حقی با حفظ عقیدۀ خود حق ندارد در ادارات استخدام و یا از امکانات مملکت استفاده نماید و افرادی هستند که هنوز شناسنامه ندارند و یکی از آنها در خانوادۀ همین زندانیان مذکور است و شناسنامه ندارد که به مدرسه برود اسمش« مست علی » می باشد.یکی دیگر از این هتاکی ها در اوایل فروردین 1385 (مقارن با مسئله دراویش قم) :زیارتگاه قوم اهل حق آتش بیگی که در کرمانشاه شهرستان هرسین روستای « گره بان» در دل کوهها و ملک شخصی اهل حق می باشد ،به صورت مدام مورد بازرسی قرار می دهند و فشارهای طاقت فرسایی را در مورد ساخت وساز های اهل حق ها ( که برای زوار آنجا که از نقاط مختلف ایران می آیند امکانات فراهم می آورند ) وارد می کنند . بصورت آشکار و پنهان نمونه اش مقبره ای که برای پاسداشت احترام مولای گرانقدر اهل حقها بنا گردیده بود که با فشارهای نامرئی ایادی ظلم و کارشکنیهای فراوان از سوی دولت مواجه گردید و آن را به مسئله جانکاه برای این قوم و رهبر و مولا وآقای اهل حقها تبدیل کردند که عاقبت از آنجا برداشته شد. در صورتیکه بر همه آشکار است که چقدر سرمایه های هنگفتی از بیت المال صرف ساختن بناهای مختلف برای افراد خودشان می کنند. در نهایت موضوعی در پادگان کهریزک ارومیه در حضور چند هزار سرباز وافسر و غیره یکی از اهل حقها بوجود آوردند که مسئول پادگان آخوندی با درجه سرهنگی به نام رضا نوحی بود که برای یکی از اهل حقها به نام حسین محمدی بوجود آورده و او را ضمن توهین های شیطان پرست بودن و بی دینی و بی ناموس بودن و غیره مجبور می کرده است که سبیل هایش را بزند ، و حتی فتوای قتل او را در پادگان صادر کرده بود که سربازان دیگر به طور غیر رسمی و غیر قانونی او را بکشند که شواهد بسیار زیاد است . موضوع به وزارت کشور و فرماندهی های بالا دست و استاندار و کمیسیون اصل 90 مجلس و در نهایت به رهبری مملکت یعنی خامنه ای لز طرف پدر سرباز مذکور به طریق نامه نوشته می شود و در جریان گذاشته می شوند که این کارها خلاف قانون و خلاف آزادی و دینی و مذهبی تکرار نشود ولی همگی مسئولین کاملا بی اعتنایی می کنند که هیچ ، حتی نسبت به کارهای خلاف خود جدیت را بیشتر می کنند. و در پادگانها به اجبار نسبت به زدن سبیل اهل حقها اقدام می گردد با اینکه می دانند 14 قرن است که موضوع سبیل برای اهل حقها بار حیثیتی و دینی و مذهبی دارد. از طرفی آقای سلطانعلی محمدی پدر سرباز مذکور کتابی را تهیه و جهت انتشار آماده می کند که هویت اهل حقها را به طور حقیقی برای روشن شدن اذهان عمومی به چاپ برساند که از انتشار آن جلوگیری می شود. سپس آقای سلطانعلی محمدی و چند نفر دیگر قسمتهای از کتاب را بصورت بیانیه آکهی مانند انتخاب و تکثیر و در خیابانهای شهرستان میاندوآب بین مردم پخش می کنند بدون اینکه یک حرف غیر واقعی در آن بوده باشد و یک تابلویی در محل کار خودشان که نام رهبر فرزانه شان در آن بود به دیوار نصب می نمایند. به خاطر همین بیان یک کلمه از اعتقادشان،مورد حمله سه هزار نفری ایادی رژیم آخوندی قرار می گیرند و آنهمه با سلاحهای سنگین و نیمه سنگین با بی رحمی تمام نسبت به کشتار آنها و در نتیجه 6 نفر از آنها را در موضوع آخر به شهادت می رسانند و یک نفر از آنها در حین حملۀ مامورین زخمی و دستگیر می شود و 3 نفر باقیمانده بنابه تعهدات دولت ( مبنی بر آزادی آنها پس از بازجوئیهای لازم و همچنین برای حفظ صلح و آرامش منطقه) خود را معرفی می نمایند. و به هر 4 نفر آنها حکم اعدام صادر نموده اند. و فشارها و شکنجه های روحی و روانی بی نهایتی را در زندان به آنها وارد کرده اند و حتی در بیرون از زندان خسارت مالی هنگفتی هم به بار آورده اند که بسیار قابل توجه و چشمگیر می باشد. در این مورد هزاران نفر از اهالی روستاها و شهرها شاهدند و یا بطور واقعی شنیده اند و می دانند که رژیم حملۀ پیش دستانه و غیر قانونی به آنها انجام داده است که محل این کشتار روستای اوچ تپه کرد شهرستان میاندوآب می باشد. در بیرون از زندان شایعه کرده اند که اینها وامهای میلیاردی از بانکها دریافت کرده اند در حالی که با تحقیقات انجام شده ثابت می شود که تقریبا دو یا سه فقره وام صد میلیونی که آن هم اعضای متعددی دارد برداشته اند و تا حال هم دو برابر وام را به بانکها پرداخته اند ولی هنوز زیر فشارهای بانکها قرار دارند. و اگر بخواهند زمین ها و املاک خود را بفروش بگذارند . اطلاعات شهرستان میاندوآب نمی گذارد و به مشتریان می گوید که ایتها نیروهای دولتی را کشته اند و باید دیه بپردازند و شما حق خرید ندارید. اطرافیان زندانیان حق نزدیک شدن و ملاقات با اینها را ندارند و زیر شدیدترین فشارهای مستقیم و غیر مستقیم عوامل رژیم قرار دارند. و تمامی حرکات آنها را از طریق نصب میکروفون در خانه هایشان (که تعدادی از آنها کشف شده است)و شنود مکالمات و تعقیب آنها، زیر نظر دارند. و در زندان هم مستقیما اقدام به اجرای حکم اعدام نمی کنند و به فشار غیر مستقیم و فرسایش تدریجی روی آورده اند. توهین به عقایدشان از مسئول اندرزگاه و مدیر داخلی گرفته تا عوامل زندانی. (شایان ذکر است که یکی از آخوندهای زندان به عوامل زندانی خود گفته است که اینها از نظر ما کافرند و با اینها حتی دست هم نباید داد. پس می بینیم که در زندان هم جایی برای این چند نفر نمانده است). سال گذشته در تاریخ 9/6/1385 مسئول اندرزگاه شماره 3 به یکی از زندانیان دیگر اهل حق که جرم دیگری داشت ( در بند مجاور) توهین کرد ( که الان هم پروندۀ فرمالیته در شعبه 4 بازپرسی دادسرای عمومی ارومیه به بازپرسی جالیزبان مفتوح می باشد )[ لازم به ذکر است که هر شخصی از قوم اهل حق به جرم دیگر به زندان می آید توسط مامورین تهدید میشود که حتما باید سبیل هایشان را بزنند که این موضوع موجب ناراحتی و شکنجه روحی و آزار حیثیتی زندانیان مذکور می شود و اگر اعتراضی در مورد مامور خاطی جدی میشود وی را به زندان دیگری با ترفیع درجه انتقال و مامور دیگری می آید و روز از نو روزی از نو، و اعتراض کنندگان را در مضیقه قرار می دهند ( از جمله همان مسئول اندرزگاه شماره 3 ( داریوش بخشی) الان با ترفیع درجه مدیر داخلی زندان سلماس می باشد] و بعد از شکایت و نوشتن نامه به مدیر کل زندانهای ( آذربایجان غربی) مهدی قاسم زاده را به قرنطینه برده و به او گفته بود که اگر در بند مجاور 10 نفر اهل حق را به صف کنند و سبیل آنها را بزنند و به آنها توهین بکنند تو حق نداری از آنها دفاع کنی. رئیس زندان هم اعلام کرد که از نظر ما شما به خاطر این عقیده تان (علی اللهی) مهدور الدم هستید ولی ما نگه دارنده هستیم و به جرم شما کاری نداریم. ما موظفیم به بهداشت و تغذیه و سلامتی شما رسیدگی کنیم .الان هم مهدی قاسم زاده که بدلیل اصابت گلوله هنوز پس از گذشت 3 سال پایش عفونت شدید قرار دارد (البته محل اصابت گلوله خوب شده و شکستگی استخوان در اثر شکنجه عفونت دارد)و هیچ گونه اقدامی در جهت بهبودی وی بعمل نمی آورند و با وجود اصرار وی مبنی بر اینکه هر چقدر وثیقه و هزینه لازم است می پردازم .و با هزینه شخصی خودم عمل کنید. رئیس زندان می گوید : که خودت هم می دانی که تو زندانی ما نیستی و اختیار تو دست ما نیست و نمی گذارند. و دست سهند علی محمدی که در زندان ترک برداشته بود بدلیل نبودن امکانات به صورت سنتی بسته شده و الان هم بعد از گذشت 3 ماه بهبود نیافته و هیچ گونه اقدامی انجام نداده اند. و دست عباد الله قاسم زاده که قبل از زندان در صحنه تصادف ( که ایادی حکومت ترتیب داده بودند ) شکسته و دارای پلاتین است که با وجود درخواستهای مکرر هنوز هیچ گونه اقدامی صورت نمی پذیرد هر جند که مجوز اعزام به بیمارستان ، 2 سال پیش صادر شده بود و بعد از دادگاه منتفی شد ( به علت دفاع از حقوق اهل حق ).و مطلبی از همه مهمتر اینکه این چهار نفر به دلیل اعتقادات مذهبی خاصی که دارند غذای بیرون و غیر از خانه را در طول زندگیشان مصرف نکرده اند. ضمن اینکه در این مدت زندان از کوچکترین سهمیه اعم از وسایل و غذا را به خاطر اینکه رژیم را دشمن خود و غاصب و ظالم و جائل دینی می دانند و جیره دولت را بر خود حرام می دانند . در مدت این 3 سال بر همگان محرز است که با هزینه شخصی خود زندان کشیده اند.بعضی مواقع یک کمی نان خالی از خانه شان آنهم با هزار منت آورده اند (که آنهم قطع شده است) و الان 3 سال است که اینها غذای درست حسابی نخورده اند.البته مسئولین زندان باید ممنون باشند که اینها با هزینه کمتر و با خرج خودشان زندان می کشند. ولی مسئله دیگری است و آن اینکه زندانیان مذکور را از عقیده شان باز دارند که باید حتما غذای دولت را بخورند و اگر اینها اعتراضی هم می کنند رئیس زندان و مسئولین دیگر با تهدید به تبعید می گویند که تو عددی نیستی تو یک زندانی هستی و اگر با تو بنشینیم و صحبت کنیم سوء استفاده می کنی ، من رئیس زندان هستم و من می توانم نظر بدهم که تو چه چیزی را باید بخوری و تو زندانی من هستی .( پس چطور در مورد اعزام به بیمارستان می گوید که من کاره ای نیستم و تو زندانی ما نیستی ، آیا در حرفهای تو تناقض آشکار دیده نمی شود). آیا با هزینه خود زندان کشیدن خواسته زیادی است؟! و الان هم این 4 نفر در شدیدترن و ضعیت و ضعف جسمی بسر می برند و با این همه مریضی و درد و ضعف اما دریغ از یک کمی غذا و تغذیه مناسب .

مقارن با هتاکی به اماکن دراویش قم 3 نفر از این 4 را ( مهدی قاسم زاده را بعلت عفونت پا نمی برند)در تاریخ 26/11 1384 به مدت 20روز به سلولهای انفرادی اطلاعات بردند که بعد از اعتصاب این سه نفر به زندان بر گرداندند.

هر موقع احساس می شود که بازرسی می خواهد از زندان بازدید کند. این زندانیان را به زندانهای دیگر منتقل و دو الی سه روز در سلولها نگه می دارند

وقتی بازدید کننده ها می آیند درها را محکم می بندند نمی گذارند زندانیان سیاسی با آنها ملاقات کنند و اطراف آنها را زندانیان موافق حکومت می گیرند و وقتی از رسانه های جهانی وضعیت زندانیان سیاسی زندان مرکزی ارومیه پخش می شود می آیند و فیلم برداری می کنند و خودشان صحبت می کنند و می گویند مرخصی می دهیم و فلان ولی در عمل خبری نیست . نمونه اش پارسال تابستان 1385 وقتی از رسانه های جهانی در مورد بند سیاسی 12 این زندان صحبت شد. نماینده مجلس آقای عباسپور آمد و فقط از او فیلم برداری کردند و گفت ما همه طرفدار جمهوری اسلامی هستیم و اینجا بند 12 ارومیه است و زندانیان و ضع خوبی دارند و هیچ گونه مشکلی با دولت ندارند و وقتی زندانیان مذکور اعتراض کردند که به ما ظلم فراوان شده وعده داد (حتی شماره تلفن همراهش ) که می آییم و با شما گفتگو می کنیم ، من از اطلاعات و دستگاه قضایی در مورد شما گزارش گرفتم ولی با شما هنوز صحبت نکرده ام. ولی چند بار به موبایلش زنگ زدیم که خاموش کردند و گوش ندادند.

کلیه امکانات زندان در اختیار مجرمین اصلی هستند که اطراف آنها را گرفته اند ( از قبیل مرخصی و ملاقات های پی در پی) ولی زندانیان سیاسی و عقیدتی از همه چیز محرومند. البته سعی بر این است که ظاهر حفظ شود.

در بند 11-9 زندان مرکزی ارومیه انواع بیماریها از قبیل ( ایدزهیپاتیت و سل و....) موجود می باشد. که بیماران مذکور تابلو هستند و در بند های دیگر رفت و آمد دارند.

بعضی مواقع ملاقات را به بهانه ورود مواد مخدر تعطیل می کنند ، در حالی که الان بعد از 3 ماه تعطیلی ملاقات حضوری و تلفنی اینهمه مواد از کجا می آید؟ یکی از زندانیان که جرمش خرید و فروش مواد مخدر است . می گفت : به خدا قسم در بیرون اینهمه مواد یکجا ندیده بودم در حالی که اینجا 700 گرم هروئین را مثل خرمن جهت خشک شدن پخش می کنند.

در اواسط تابستان 1386 مسئول حفاظت زندان ( فردین حنیف کردلر )و مسئول بازرسی زندان ( احمد سهرابی ) و افسر نگهبان وقت (اکبر پیشه ور) فردی بنام داود عبدی پور که به جرم قتل عمد تقریبا 10 سال است که در این زندان بسر می برد ، را به علت پرخاشگری به مامورین به قرنطینه برده و زیر شکنج های .... قرار می دهند که بعد از مراجعت به بند مربوطه در اثر ضربات وارده بر سرش سکته کرده و بینائی خود را صد در صد از دست داده و نمی تواند بدرستی صحبت کند و بنابر اظهار نظر پزشکان احتمال فلج شدنش هم خیلی بالا است ( اگر احیانا بمیرد صورتجلسه ای مثل صورتجلسه های قبلی ترتیب خواهند داد و علت مرگ را نرسیدن مواد می نویسند).

«
شرح این گفتار و این خون جگر / این زمان بگذرد تا وقت دیگر»

«
اردتمند انسانهای آزاده و آزاد اندیش

مهدی قاسم زاده

27
مهر 1386

زندانیان مورد نظر در این بحث:

1-
سهند علی محمدی
2-
بخشعلی محمدی
3-
عبادالله قاسم زاده
4-
مهدی قاسم زاده