ترجمه مصاحبه يوردنت با خانم فاخته زماني دبير انجمن دفاع از حقوق زندانيان سياسي آذربایجان (آداپ)

صداي مصاحبه- بخش اول

صداي مصاحبه- بخش دوم

 یوردنت: در حضور دبیر انجمن دفاع از زندانيان سياسي آذربایجان، خانم فاخته زماني هستيم. ابتدا از شما تشکر ميکنم که در اين روزهاي پر مشغله اتان فرصتي داديد و اين امکان را فراهم کرديد که يک سري از مسائل روز در حرکت ملي آذربایجان را مورد بحث قرار دهيم. سئوال اولم در مورد مساله دفاع از حقوق بشر و موفقيت هاي استثنائي شما ميباشد. پيش از طرح اين سئوال، لازم است مقدمه مختصري بگويم. اين واقعيتی است و تقريبا تمام ناظران منصف نيز اين را تائيد ميکنند که در ايران، در آذربایجان يک جنبش بزرگ ملي در جريان ميباشد. همه اقشار مردم آذربایجان به حقوق سرکوب شده خود آشنا شده و آنرا قبول کرده و بطور جدي آنرا مطالبه ميکنند. ازنظر فرهنگي و ازنظر سياسي، با حاکميت هشتاد ساله فارس در ايران مرز بندي صورت ميگيرد. اما از طرف ديگر با وجود اين مساله، نمايندگان اين جنبش، افراد و يا تشکيلات مختلف که هر يک بخشي از اين جنبش را نمايندگي ميکنند، هر چه قدر تلاش ميکنند موفق نميشوند که در تفکرات افراد و تشکيلاتي که در درون اين سيستم شوونيستي فارس فعاليت ميکنند تغيير اساسي ايجاد نمايند. هنوز هم در ايران آنهائيکه خود را تشکيلات سراسري قلمداد ميکنند و تحت عنوان اپوزیسیون فعالیت میکنند و همچنین افراد مرتبط با آنان، خواه در داخل و خواه در خارج، از راست گرفته تا چپ، هنوز به تئوري هاي پوسيده هشتاد ساله خود چسبيده اند. در فکر و عملشان هيچ دگرگوني اساسي ديده نميشود. ماهيت واقعي جنبشي را که در آذربایجان ميگذرد تحريف ميکنند. در خصوص آينده ايران، تشکيلات وابسته به جنبش ملي آذربایجان را بصورت جدي به صورت طرف مذاکره قبول نميکنند. در مقابل اينها اما ميبينيم که در مساله دفاع از حقوق انساني آذربایجاني ها، شما و تشکيلاتتان (آداپ) اين سد را شکسته ايد اينجا يک وضعيت استثانئي ديده ميشود، بطوريکه در اينجا حقيقت آنچه که در آذربایجان ميگذرد در ميان سازمان هاي بين المللي و چند مدياي مهم و اثر گذار خود را نشان ميدهد. وقتي به اعلاميه هاي عفو بين الملل نگاه ميکنيم ميبينيم که اعلاميه هاي عمده اش در مورد آذربایجاني هاست. در اينجا سد شکسته شده است. بفرمائيد شما از اين زاويه شرائط را چگونه ميبينيد و به کدام دلائل هست که فعاليت هاي شما تا اين حد قرين موفقيت بوده است.؟

 فاخته زمانی: فرصتي است که در مورد کارهايمان و همچنين دستاوردهايمان مطالبي را با همه مردم در ميان بگذاريم. مساله ای که گفتيد اپوزيسيون و گروه هاي وابسته مستقر در خارج موانعي ايجاد کرده اند حقیقتا مشکلات بزرگي براي مان درست کرده است. يکي از گروه هائي که ما در آن رابطه کار کرديم عفو بين الملل بود که به مسائل آذربایجان توجه زيادي کرده اند. ما اولين دليل آنرا در اين ميبينيم که اينها قانون خوبي دارند مبني بر اينکه در خصوص مسائل هر کشوري، از کارکنان خود آن کشور نميتواند در گير شوند و اين منتج بر اين شده که يک جو بيطرفي در اين سازمان ايجاد شده و به همه مسائل با نظر بيطرفانه برخورد ميشود. از طرف ديگر از آنجا که از هيچ دولتي کمک مالي دريافت نميکنند، اين آزادي را دارندکه در مقابل سياستها و فشار هاي دولتها مقاومت کنند و در دنيا مسائل مرتبط با حقوق بشر را مطرح کنند. عفو بين الملل در واقع نخستين تشکيلاتي بود که حقوق آذربایجاني ها و مشکلات ملتهاي غير فارس را مور توجه جدي قرار داد. علاوه بر اين، جاهاي ديگر نيز از جمله وزارت خارجه آمريکا و يا پارلمان اروپا، سازمان ملل و يا مراکز ديگر بيانيه هاي زيادي ميدهند و از همه فعالان آذربایجان دفاع ميکنند و نسبت به فعاليت هاي آنها روشنگري ميدهند. در مورد مسائل آنها نيز ما با گروه هاي چندي روبرو شده ايم. يکي از آنها که من هميشه مطرح ميکنم يعني ديده بان حقوق بشر، اکثر کارکنانش چون از گروه هاي ايراني است موانع زيادي در مورد حرکات ماه مه ايجاد کردند. اما در سازمان هاي ديگر که افراد بيطرف و يا خارجي کار ميکنند ما تلاش کرده ايم که مسائل را بصورت مداوم با آنها در ميان بگذاريم و سعي کنيم که مسائلمان را به آنها روشن کنيم. هر چه باشد همانطور که اشاره کرديد، وقتي ديدند که از همه اقشار مردم، بازاريها، کارگران، جوانان، دانشجويان، روحانيون و همه گروه ها حضور دارند و در شکلي مدني بدين صورت فعاليت ميکنند و اينها شناسانده شدند، براي اين سازمان ها بسيار مشکل ميشود که دفاع از اينها را رد کنند با اينحال ما باز هم ميدانيم که در اين قسمت ها براي شناساندن زندانيان سياسي مان کارهاي باز هم بيشتري لازم هست و بهمين دليل. آداپ را تاسيس کرده ايم و تلاش ميکنيم که نه تنها خود آذربایجاني ها بلکه کشور هاي ديگر را نيز به اين مسائل آشنا بکنيم و از کمکهاي آنان استفاده کنيم.

 

- در مديا هاي ديگر چطور؟ مثلا در صداي آمريکا ايرانيان زيادي هستند، با اينحال در آنجا موفقيت بزرگي کسب کرده ايد. در اينجا چه کارهاي مشخصي شده که آنهائي که مانع ميتراشيدند کنار مانده اند؟

- ميدانيد که صداي آمريکا بعنوان مدياي وابسته به آمريکا فعاليت ميکند و اينها خودشان قانوني دارند که علت وجودي اش اين است که جو سانسور را در ايران بشکند و نظرات و پاليسي آمريکا را در آنجا پخش نمايد. واقعيت اينست که بخش فارسي آن در گذشته توسط عده اي اداره ميشد که به اين مسائل توجه نميکردند و حتي قوانين خود آمريکا را زير پا ميگذاشتند. ما در ديدارها و مراجعات متعددمان تلاش کرده ايم که هميشه اين مسائل را با دقت و استدلال و مانيتورينگ و اينکه اين شبکه به چه صورت اداره ميشود به نظر مسئولين آنجا برسانيم و اين موجب شده که تغييرات زيادي صورت پذيرد. طوري که مدير صداي آمريکا دان آستين، به کنگره آمريکا خواسته شده و اين موارد در آنجا نيز مطرح شده و شاهدان مطرح کرده بودند که در صداي آمريکا اين موارد بصورت دموکراتيک اداره نميشده و اين باعث شد که بعضي تغييرات نيز در مسئولين آن انجام گرديد و الان تلاش ميکنند که بصورت دموکراتيک اين شبکه را اداره کنند.

 

- بر اساس تجربه شما، چه طور ميشود براي پخش اخبار واقعي آذربایجان و مطالبات مردم در مديا هاي ديگر اروپائي اقدام کرد؟ مهمترين آنها بي بي سي است که يک مدياي معتبر بين المللي است.ما به بخش فارسي آن که نگاه کنيم يک جهت گيري ضد آذربایجاني در آن حس ميشود. بصورت قطعي نميشود گفت که اين بخش در مورد آذربایجان سياست دولت انگلستان را به پيش ميبرد. بخش ايران آنجا به نظر ميرسد که براي خودش خط مخصوصي دارد. شما براي فعالان ديگر چه توصيه هائي داريد که موانع موجود در آنجا را از پيش پا بردارند؟

- وقتي من در اروپا بودم با مسئولين زيادي از بي بي سي از جمله با مسئول بخش فارسي نيز ملاقات کردم. من احساس کردم که اينها اصلا علاقه اي به اين مساله ندارند. البته عکس العملي بمراتب شديد تر از اين را ما از مسئول صداي آمريکا ديديم. اگر اين دو شبکه را مقايسه بکنم، بخش فارسي بي بي سي تقريبا يک سالن کوچکي است با تعداد محدودي کارکنان، اما صداي آمريکا ساختمان بزرگي است با صد ها نفر پرسنل. ما وقتي آمار را بررسي کرديم ديديم که تماشاگران تلويزيون صداي آمريکا بيشتر است. بي بي سي هم مخاطب زيادي دارد ولي به اندازه صداي آمريکا نيست. من قبلا نيز اشاره کردم که ما تلاش ميکنيم که حداکثر استفاده را از امکانات محدودمان بکنيم و در نتيجه ديديم که تمرکز بر روي صداي آمريکا اهميت بيشتري دارد. بهر حال هر چه فعاليت هاي ما در خارج بيشتر باشد براي ما هم اهميت دارد. خود بي بي سي هم براي ما مهم است. فعالان آذربایجاني که بخصوص در انگلستان و در لندن زندگي ميکنند بايستي پيگير اين مساله باشند و من صد در صد مطمئنم که نتيجه گرفته ميشود. تنها گفتن اينکه اين بخش آنگونه که بايستي کار کند نميکند، قابل اثبات نميتواند باشد چون هر چه باشد اين افراد پرسنل آنجا هستند و شما مراجعان بيروني حساب ميشويد. بايستي دست شما مدارک واضحي باشد تا حرفهاي شما را اثبات نمايد. يکي اين است که اين جا بايستي مانيتور شود. همانطورکه قبلا هم اشاره کردم ما در صداي آمريکا اين کار را کرديم و هنوز هم اين کار را ميکنيم. يک راه اين است که ديدن برنامه ها را چند نفر بين خود تقسيم کنند و دقيقا به بينند در آنجا چه مطالبي مطرح ميشود و همه اينها ثبت شود. آمار بگيرند که سوابق همه مهماناني که در برنامه ها حضور پيدا ميکنند و اينکه به کدام گروه ها تعلق دارند و اينکه اکثر مهمانان اينها از کدام گروه ها ميايند. ما در صداي آمريکا متوجه شديم که اکثرا از سلطنت طلب ها ميباشند و من ميدانم که نه دولت آمريکا صداي آمريکا را تاسيس کرده که فقط از يک گروه در آنجا شرکت کند و نه بي بي سي و نه هيچ کشور ديگر اروپائي که راديو هاي مشابه را بر پا کرده اند. هدف اول اگر اين باشد که نظرات اين کشور ها را مطرح نمايد، هدف ديگر بايستي اين باشد که به مردم ايران نشان بدهند که اين راديو ها ميخواهند جو سانسور را در ايران بشکنند و به همه فرصت دهند که با مردم صحبت نمايند. خود اين باعث ميشود که تماشاگران و شنوندگان اينان زياد باشد و اين از اهداف مهم اينهاست. بر اين اساس مانيتور کردن و بررسي اينکه اينان چگونه راديو ها و وب سايت ها را اداره ميکنند حائز اهميت زيادي است. مطلب دوم اينکه حتي اگر ما نتوانيم به مسئولين بي بي سي دسترسي داشته باشيم بطور حتم اعضا پارلمان و مسئولين دولتي در کشور هائي که ما زندگي ميکنيم، هستند که ميتوانند از اين طريق به اينان دسترسي پيدا کنند. يک راه هم اين است که از مسئولين خود بخش فارسي ميتوانند شروع کنند و اين مسائل را مطرح کنند و از آنها طلب کنند که دقت نمايند. البته امکان زيادي دارد که اينها ترتيب اثر ندهند، اما به آنها نشان ميدهند که در کنار ملاقات با آنها با مسئولين مديا هاي ديگري نيز که به ايران برنامه پخش ميکنند ملاقات و اين مسائل را با آنها مطرح خواهند کرد. من اطمينان صد در صد دارم که اگر اينها بصورت خوبي مستند شود و مدارک کافي جمع شود، نتيجه گرفته ميشود هر چه باشد در اين کشور ها منطق به باور ها و احساسات غلبه ميکند.

 

- چند ماه گذشته شما در کنگره آمريکا در يک نشست شرکت کرده بوديد و با چند عضو کنگره ملاقات کرديد. بنا به اخبار منتشره، در آنجا عده اي – مشخصا سلطنت طلب ها – صداي خود را بلند کرده بودند و خواسته بودند که سخنراني شما را قطع کنند و حرکات ناشايستي کرده بودند. طبيعي است که اين رفتار در ايران کاري عادي است اما در کنگره آمريکا و در يک جلسه رسمي حتما کار عجيب و غريبي بايستي بنظر آمده باشد. لطفا بفرمائيد اين حرکات اينها چه تائيري در حاضرين بجا گذاشت؟

- ما پس از مدتها تلاش و ديدار هاي مختلف همراه با يک سازمان ديگر حقوق بشر در واشينگتون موفق شديم که در کنگره آمريکا در خصوص پايمال شدن حقوق بشر در ايران نشستي بر گزار شود. در اينجا نمايندگاني از گروه هاي مختلف و همچين از اقليت هاي مذهبي شرکت کرده بودند. در آنجا بخصوص وقتي مساله آذربایجاني ها مطرح شد عده اي خيلي سر و صدا راه انداختند و چندين بار سعي کردند که موقع حرف زدن من، صدايم را قطع کنند و در آخر نيز خيلي تلاش کردند که بصورت تهاجمي و بصورت فيزيکي به ما حمله کنند که اين باعث شد پليس دخالت کند و اينها را از کنگره خارج نمايد. در اخر صحبتهايم من گفتم که هميشه اين سئوال از من ميشد که مشکل چيست و من هميشه توضيحات زيادي مورد زبان و در مورد نژادپرستي که در ايران هست و ساير مشکلاتي که با آنها روبرو ايم ميدادم،، اما اين عمل اينها همه چيز را در يک جواب خلاصه کرد که اين مشکل ما ست که شما خودتان شاهد هستيد. جائيکه در آمريکا که آزادي بيان يکي از مهمترين بنيان هاي دموکراسي آنها است، حتی بما اجازه نميدهند که حتي در کنگره اش حرف بزنيم. بعدها در ملاقات هاي ديگر بما گفتند که ما متاسفيم که حتي در اينجا هم مانع شما ميشدند و تلاش ميکردندکه صداي شما را ببرند طوري که پليس آنها را خارج کرد. ما به آنها گفتيم که خودتان به ببينيد که ما وقتي نميتوانيم در کنگره آمريکا با امنيت حرفمان را بزنيم تصور کنيد ما در ايران باشيم و يا وقتي که اينان بر سر قدرت باشند و ما در ايران زندگي کنيم. اينان که حتي تشکيلاتي هم با عنوان دموکراسي درست کرده اند و از آزادي حرف ميزنند، نه به کوچکترين اصول آزادي باور دارند و نه اينکه رعايت ميکنند. از يک نگاه ديگري که به مساله نگاه کردم ديدم که خود اينان در امر شناساندن مسائل ما به آمريکائي ها خيلي مددکار ما شدند.

 

- در مساله دفاع از زندانيان سياسي آذربایجان سازمان هاي ديگري در خارج و داخل ايران فعاليت ميکنند که نمونه آن آسمک ميباشد. با اينها تا چه حد همکاري ميکنيد؟

- آسمک و گروه هاي ديگر حقوق بشر کارهاي زيادي ميکنند و به ما در رساندن اطلاعات به مراکز جهاني حقوق بشر کمک زيادي ميکنند. ميدانيد که آسمک سازماني است که در داخل کشور تاسيس شده و تک تک اعضا موسس آن زندان هاي زيادي متحمل شده اند و شکنجه ديده اند. يکي از موسسان آسمک آقاي عليرضا جوانبخت اينک در خارج به عنوان سخنگوي آسمک فعاليت ميکند. ايشان و ساير مدافعان حقوق بشر در داخل کشور بما کمک زيادي کرده اند که بتوانيم اين اطلاعات را به سازمان هاي بين المللي برسانيم. ما اگر چه در تشکيلات جداگانه اي فعاليت ميکنيم و اگر چه با عناوين متفاوتي کار ميکنيم اما در عمل يک تشکيلات هستيم و هميشه باهم همکاري ميکنيم. هدف ما همراه با همه مدافعات ديگر حقوق بشر اينست که حقوق پايمال شده نه فقط بازداشت شدگان آذربایجاني، بلکه ملل غير فارس ايران، و همچنين مسائل علوي ها و حتي گروه هاي فارس نيز اگر از آنان گزارشاتي دريافت کنيم را مطرح کنيم.

 

- آیا طرز تفکر فعالان و اينکه به کدام تشکيلات وابسته اند اثري در کار شما ميگذارد؟ پيش ميايد که به گروه خاصي اولويت قائل باشيد؟

-ما در مورد تمام آنهائيکه از حقوق آذربایجاني ها دفاع ميکنند خواه طرفدار استقلال آذربایجان باشند، فدراليست باشند و يا اينکه هوادار هيچ يک نبوده و به هيچ گروهي نيز وابسته نبوده و صرفا بصورت انفرادي فعاليت نمايند - که از اين فعالان زياد داريم- بصورت يکسان برخورد ميکنيم. تا آنجا که ما بتوانيم اطلاعات دقيق از وضعيت اينها داشته باشيم بدون هيچ اولويتي موضوعات اينها را دنبال ميکنيم. اينها را هم از طريق اعلام خبر و يا با رساندن موضوع به مراکز حقوق بشر و يا دولتها از جمله پارلمان اروپا و دولت آمريکا و يا کشور هاي ديگر مطرح ميکنيم. علاوه بر آذربایجاني ها، از سازمان هاي وابسته به ملل ديگر نيز بما مراجعه ميکنند، از جمله از مدافعان حقوق بشر بلوچ ها بما مراجعه کرده اند که مسائل آنها را از کانال هاي خودمان رسانده ايم. حتي قبلا نيز موضوع دستگير ي عرب هاي اهواز در يک مسجد بود که ما در اين خصوص نيز حتي مصاحبه هائي نيز انجام داده ايم تا کساني را پيدا کنيم که اين را از طريق کاميونيتي خود آنها پيگيري کنيم. از اينها گذشته در مواردي سیاسی و نيز مواردی، خانواده هائي از ايران مراجعه کرده اند که ما سعي کرده ايم مسائل آنها را مطرح کنيم.

 

-وقتي بحث زندانيان سياسي آذربایجان مطرح ميشود طبعا يک مورد از مسئوليت ها، مساله اطلاع رساني به مجامع جهاني و سازمان هاي بين المللي حقوق بشر در خصوص وضعيت اينها، دستگيري اشان و شکنجه شدنشان ميباشد،.  مساله مهم ديگر، مشکلات وکيل گرفتن و تامين وثيقه هاي سنگين در مرحله دادگاه و بعلاوه تامين زندگي خانواده اينها ميباشد. براي حل اين مشکل به نظر شما چه طور ميشود يک کار اساسي کرد. آيا لازم است که يک سازماني بوجود بيايد که کارش فقط جمع آوري کمک مالي باشد تا به تمام آنهائي که در جريان فعاليت هاي مدني خود در درون حرکت ملي آذربایجان مورد آزار و فشار قرار ميگيرند، کمک مالي ارائه دهد؟ طبعا اين موقعي ميتواند نتيجه موفقي داشته باشد که تشکيلاتي که متولي آن ميشود به هيچ گروه سياسي وابسته نباشد و در کارش نيز هيچ اولويتي به هيچ يک قائل نشود. نظرتان در اين مورد چيست؟

 -یکی از اهداف اصلي ما در سازمان آداپ اينست که حقوق همه آذربایجاني ها و در حد امکان سايريني که حقوق اوليه آنها در ايران پايمال ميشود را دفاع کرده و و صداي آنها را در دنيا منعکس کرده و در مبارزه آنها کمکي باشيم. در اين مورد ميدانيد که در داخل مشکلات زيادي وجود دارد، اخبار بازداشت و شکنجه اينها در جريان دستگيري آنها با گستردگي پخش ميشود اما آن چيزي که در خصوص آن زياد صحبت نميشود اينست که وقتي فعالان بزندان ميروند خانواده اينها به چه مشکلاتي دچار ميشوند و يا اينکه در جريان دفاع در دادگاه چه حد امکانات در توان اينها است. درست است که ما هميشه مطرح ميکنيم که به اينها امکان انتخاب وکيل داده نميشود، اما حتي اگر اين امکان نيز داده شود و خانواده وي وکيلي را نيز بتواند پيدا نمايد که در اين موارد کمکي باشد، در اين حالت نيز مساله مالي مشکل بزرگي ايجاد ميکند. مساله ديگر توجه به اينست که خانواده اينها وقتي همسرشان و يا پسرشان دستگير ميشود در چه شرائطي قرار ميگيرند. ميدانيم که اين روزها در ايران حتي گذران عادي زندگي يک خانواده بسختي صورت ميگيرد، به اين اضافه کنيم که يکي به زندان بيفتد و يا بدليل فعاليت هايش محدوديت هائي نيز از طرف دولت در مورد اينها اعمال شود که در اين حالت مشکل اينها بمراتب بيشتر ميشود. مضافا اينکه اگر اين فرد در شهر ديگري زنداني شده باشد خانواده اشان قادر نميشوند به ملاقات اينها بروند، حتي اگر هم اجازه يابند. در مور فرزندان اينها نيز مساله مالي تاثيرات منفي زيادي به جا ميگذارد بطوريکه بعدا بصورت يک عامل منفي ميتواند عمل کرده و فعاليت هاي اين فعال را متوقف نمايد. فشارها صرفا در به زندان افتادن اين شخص خلاصه نميشود، بلکه علاوه بر خطر جاني و روحي خانواده وي، مساله مالي نيز مشکلاتي بوجود مياورد. اين مساله را ما بطور جدي در نظر داريم که بلکه تلاش کنيم که از آذربایجاني هائي که در خارج اقامت دارند و ميدانيم که خيلي اشان علاقه نشان ميدهند که کمک نمايند، دعوت کنيم که در حل اين مساله مدد کار ما باشند. ما تلاش خواهيم کرد که بصورت سازماني و منظم بتوانيم کمک مالي جمع آوري کرده و مساله وکيل گرفتن و مسائل ديگر مبتلا به زندانيان را تحت يک سري مقررات که مشکلي نيز براي اينها ايجاد نکند حل نمائيم. بعد از چندين سال تجربه ما باور داريم که اگر آذربایجاني هاي مقيم خارج، هم در انعکاس صداي مقاومت داخل و هم در مبارزه اينها مددکار نباشند، امکان زيادي وجود دارد که اينها خودشان را بي پناه و تنها احساس کنند، و حتما به اين مساله توجه ميکنيم که بتوانيم با کمک مالي آذربایجاني هاي مقيم خارج، پشتيبان داخل باشيم و در حل مشکلات آنان تا آنجا که امکان دارد، از جمله وکيل گرفتنشان و يا مسائل ديگرشان کمکي برسانيم که آنان نيز بتوانند به مبارزه خود براي کسب حقوق ما ادامه دهند.

 

-چنين بنظر ميايد که هر چند وقت يک بار موضوعي در ميان فعالان و گروه هاي مرتبط با حرکت ملي آذربایجان به ميان ميايد و مسائل مورد اختلافي مطرح شده و انرژي هاي زيادي از فعالان و تشکيلات مختلف صرف مساله اي ميشود که اصلا موضوع روز هم به حساب نميايد. حرفهاي تلخ و تفرقه آميزي زده ميشود بطوريکه در نتيجه، نه تنها نيرو هائي که بايستي بصورت متحد در مقابل مانع اصلي قرار بگيرد و به آن ضربه بزند به هدر ميرود بلکه آثار منفي دراز مدتي نيز از خود بجا ميگذارد. البته منظورم اين نيست که در داخل حرکت ملي آذربایجان همه گروه ها، روشنفکران و فعالان بايستي يک تفکر واحد داشته باشند. طبيعي است که در درون هر ملتي تفکرات سياسي و ايدئولوژي هاي مختلف ميتواند وجود داشته باشد، و طبعا هر کس بخواهد اين حرکت ملي را که در حال حاضر در مرحله مبارزه قرارد دارد تنها در چارچوب تفکرات خود تعريف نمايد در ملت بودن اينها اساسا ترديد ايجاد ميکند. در اين مورد لطفا نظر خود را بفرمائيد و اينکه اگر اين اختلافات در کار شما اثر ميگذارد و يا تاثيراتي در روحيات زندانيان دارد اطلاعاتي بدهيد؟

- وقتي به فعاليت هاي فعالان در داخل نگاه ميکنيم ميبينيم که اگر چه اينها ممکن است طرفدار استقلال آذربایجان باشند، فدراليست باشند و يا صرفا در محدوده باور به حقوق ترکهاي ايراني فعاليت کنند، در کار هاي خود يک حالت انسجام و اتحادي هست و به ندرت موارد اختلاف در بين آنها ديده ميشود. دليلش هم اين است که روي اينها مستقيما فشار قرار دارد و اين هميشه در ذهن اينها است که مشکل اصلي چيست و اينها براي چه هدفي تلاش ميکنند و براي چه منظوري هزينه هاي بزرگي نيز پرداخت ميکنند. اما متاسفانه برخي مواقع بنظرم بدليل فقدان فشار روي آذربایجاني ها و گروه ها در خارج، باعث اين ميشود که هدف اصلي فراموش بشود و برخي موارد روي اختلافات روزها و ماه ها انرژي هائي تلف شود که اگر چه هم جداگانه، اما بصورت متفق ميتواند جمع شود تا بتواند حقوق پايمال شده ما در داخل را با روش هاي مناسب بين المللي به تمام دولت ها و مراکز برساند. درست است که ما ميبينيم که در داخل فعالان ما قوي هستند و از اين مسائل هم عبور ميکنند اما اين اختلافات بعضي مواقع نا اميدي هم پيش مياورد و يک خلا ايجاد ميکند و انرژي ها را نابود ميکند.بايستي توجه به اين داشته باشيم که ما در خارج در ممالک آزاد زندگي ميکنيم و فشار هاي مستقيم روي ما نيست و بنظرم در خارج مسئوليت ما رساندن صداي مبارزان مان در داخل است. من ميدانم که اين اختلافات صرفا اختلاف عقيده است که اگر نگاهمان به هدفمان باشد ميتواند براحتي حل شود.

 

- با نگاه به وضعيت کنوني در ايران فاکت هاي زيادي مويد اين هست که حرکت ملي آذربایجان مهمترين جنبش در ايران در جهت آزادي و دموکراسي است. حتي مقامات دولتي ايران نيز صراحتا ميگويند که بگفته خودشان مساله قومي در ايران مهمترين چالش امنيتي است. البته اين امر طبيعي هم هست چون که پيروزي حرکت ملي آذربایجان در نهايت موجب آزادي همه ملتهاي تحت ستم در ايران خواهد شد و اين پيروزي در نهايت ميتواند دموکرسي حقيقي به ايران بياورد طوريکه حتي ملت فارس نيز ميتواند از باتلاقي که تحت تلقينات گروه هاي فاشيستي در آن گرفتار شده خلاص شود. از اين ديدگاه، رهائي ملل ديگر و برپائي دموکراسي در ايران منوط به پيروزي حرکت ملي آذربایجان ميباشد. بطور نمونه روشفکران متعدد کرد اين را گفته و نوشته اند که بدون حل مساله آذربایجان کردستان آزاد نخواهد شد. البته سياست شوونيسم اين است که ملت کرد را در مقابل متحد طبيعي خود قرار دهد و با يک سري فتنه کاري و وعده هاي دروغين، در راه همکاري دو ملت مانع به تراشد. بفرمائيد در اين حوزه فعاليت هاي شما چه گونه ميتواند در جهت همکاري اين دو ملت تاثير بگذارد؟بخصوص با توجه به گفته خودتان که آداپ به فعالان ملي کرد نيز کمک مينمايد؟

- سازمان ما با تشکيلات ملل غير فارس، با مدافعان حقوق بشر آنها و بعضي اوقات در جهت انعکاس مسائل فعالان آنها با آنان کار مشترک کرده است. من فکر ميکنم که همانطور که در داخل خود ما بعضي اختلافات در خارج انرژي ما را به هدر ميدهد و ما را از منظور اصلي مان دور نگه ميدارد، همان مساله نيز ما آذربایجاني ها، کردها، عرب هاي اهواز، بلوچ ها و ترکمن ها را از هم دور نگه ميدارد. هر نوع مساله اي که ما را با هدف اصلي مان يعني مدافعه از حقوق پايمال شده ما در داخل فاصله بياندازد، براي ما و کلا براي نيل به حقوقمان ضربه بزرگي وارد ميسازد. از همين اختلافات قابل توجه در چند مدت اخير بين آذربایجاني ها و کرد ها است، که بعضي نقشه ها منتشر ميشود، بعضي مسائل گفته ميشود که مشکل درست ميکند. اما ما بعنوان مدافعان حقوق بشر هميشه تلاش کرده ايم که وقت خودمان را مصروف اين موضوعات نکنيم. بعلاوه تا آنجا که امکان دارد با تشکيلات اينها بخصوص با فعالان حقوق بشر آنها کار مشترک بکنيم مخصوصا اينکه وجوه مشترک در کار ماها زياد است. البته ممکن است در مورد ما تبعيض ديني مطرح نباشد و در مورد آنها اين مساله هم مطرح است، اما ميشود گفت که بغير از آن، تمام مشکلات ماها تقريبا يکسان است. هم اينک نيز با ديدن وضعيت اقتصادي آذربایجان ميشود گفت که از نظر تبعيض با آنان يکسان شده است. ما سعي ميکنيم که با آنان کار مشترک بکنيم. بطور نمونه ما در سازمان دهي نشست در کنگره آمريکا، همانطور که قبلا هم گفتم، تلاش کرديم که از تمام گروه هائي که حقيقتا با داخل ارتباط دارند و در جهت دفاع از فعالان خود عمل ميکنند در نشست کنگره شرکت نمايند.

من به عنوان يک مدافع حقوق بشر، خودم اين نظر را دارم که خشونت نه تنها در ايران بلکه در همه کشورهاي تحت سلطه ديکتاتوري، تهلکه آميز بوده و در انتها خسارت هاي زيادي به جا ميگذارد. با اينحال حتي در موارد افرادي نيز که به مبارزه خشونت آميز رو کرده اند بايستي حقوق انساني اشان محافظت گردد. در اين مسير من اعتقاد دارم که کار مشترک با ملل غير فارس در ايران براي مدافعه از حقوق بشر بسيار حائز اهميت ميباشد.

 

-گروه هاي چندي در ايران در عرصه دفاع از حقوق بشر هستند که خودشان را مدافعان حقوق بشر در سطح سراسر ايران قلمداد ميکنند اما تاکنون نشان داده اند که به مساله ملي در ايران هيچ گونه علاقه اي ندارندو کار اساسي از نظر دفاع و يا خبر رساني در مورد فعالان ملي آذربایجان از آنان ديده نميشود، ميخواستم بفرمائيد آداپ و خود شما با اين گروه ها آيا تماس داشته ايد ؟ آيا خواسته ايد که به آنها اطلاعاتي برسانيد و از آنها طلب کنيد که به اين مساله بصورت جدي برخورد کنند؟

 - در مصاحبه هاي قبلي نيز اين سئوال از من پرسيده شده و گفته ام که من همانطور که ميدانيد تنها سه سال است که در اين زمينه فعاليت ميکنم، و علت اينکه ما آداپ را تشکيل داديم و من درگير اين فعاليت ها شدم اين بود که ملاحظه کرديم در حاليکه در آذربایجان فعالان زيادي دستگير شده بودند، نه تنها هيچ گزارشي در مورد اينها ارائه نميشد در مقابل ما ميديديم که حتي اينان مانع شده اند که بعضي سازمانها در اين موارد عکس العمل نشان دهند. يک نمونه آن ديده بان حقوق بشر بود و نمونه هاي متعدد ديگري هم هستند که فعلا نام نميبريم. علت اينکه آداپ تشکيل شد اين بود که اين سازمانهائي که خود را سراسري مينامند نه تنها در مورد آذربایجاني ها بلکه حتي براي طرح مسائل ملت هاي ديگر غير فارس نيز علاقه نشان نميدادند و مواقعي نيز مانع آن ميشدند. با وجود اين بايستي متذکر شوم که اين تجربه اول من در موضوع بود، اما پس از مدتها کار در اين زمينه به نمونه هايي از مدافعان حقوق بشر برخورده ام که کارهاي خيلي خوب و موثري انجام ميدهند که يک نمونه آن خانم نازنين افشين جم ميباشد و يا بعضي ژورناليست ها و مدافعان حقوق بشر هستند که خيلي بيطرفانه به اين موضوعات ميپردازندو ما برداشت مثبتي از آنها داشته ايم. ما در نهايت به اين نتيجه رسيده ام که در بين اينها معتقدان حقيقي به آزادي و حقوق انساني هم هستند که من با برخي از آنها ديدار کرده ام، اما متاسفانه گروه هائي که خود را سراسري وانمود ميکنند و سر و صداي زيادي ميکنند در خط مقدم هستند و صداي آنان دائما پخش ميشود، من به اين نتيجه رسيده ام که همانگونه که اسلام را در دنيا متعصبين و تندرو ها دزديده اند و به دنيا ميشناسانند، در صحنه سياسي ايران نيز اينان اکثرا صداي آنهائي را نيز که به آزادي اعتقاد دارند خفه ميکنند. ما در واقع از اولين روزي که اين مساله را شروع کرده ايم اين راه را دنبال کرده ايم که ما به کارهاي خودمان برسيم و صداي فعالانمان را به گوش جهان برسانيم و ديده ايم که در نهايت خواه و ناخوه اينان نيز مجبور ميشوند که آنچه را که به گوش جهانيان ميرسد بشنوند.

 

-سئوال آخرم در مورد زنان ميباشد. در ابتدا لازم است اين را متذکر شوم که يک فرضيه نادرستي در بين بعضي گروه ها، عمدتا در ميان چپ ها، هست که گويا جنبش هاي ملي از ديد تئوريکي اساسا يک حرکت مردانه است. اما ما در نگاه به حرکت ملي آذربایجان خلاف اين را مشاهده ميکنيم. طبعا اين ازنظر تاريخي يک امر عادي است، چون که بنا به سنت ها و عادات ترک ها، اساسا زنان و مردان هميشه همراه هم بوده اند. از طرف ديگر اين را هم انکار نميشود کرد که در شرائط کنوني، تحت تاثير ديدگاه هاي مذهبي و اثرات سياست هاي شوونيستي گذشته، زنان به اندازه مردان در صحنه حضور ندارند. لطفا بفرمائيد براي افزايش نقش زنان در درون حرکت ملي چه موانعي ديده ميشود، چه توصيه هائي داريد و فکر ميکنيد که به چه طريق اين موانع ميتواند از ميان برداشته شود؟

- در ميان ملت ما نيز مثل همه جا از آنجائيکه نصف جمعيت را زنان ها تشکيل ميدهند اگر اين نصف جمعيت مشارکتي بصورت فعال در جريان امور نداشته باشد جنبش ما همانگونه که بايد نميتواند به پيش برود و حتي موفقيت هايي نيز اگر بدست آيد نيازمند زمان هاي طولاني خواهد بود. ميدانيد که ملتهاي غير فارس کلا زير تبعيض قرار دارند و در وضعيت ما در مورد زنان آذربایجان اين تبعيض بصورت مضاعف انجام ميگيرد. در آمارهاي خودشان نيز اين مشخص ميباشد که زنان آذربایجان شرقي در ايران بالاترين درصد بيسوادي را دارند. حالا وارد اين بحث نميشويم که اين بيسوادي هم در سطح جامعه و هم در سطح خيلي از مسائل زندگي آنها تا چه حد آثار منفي بجا ميگذارد. اما در مورد حرکت ملي، ما اگر به دنبال يک حرکت دموکراتيک هستيم حتما ايجاد زمينه براي فعاليت هاي زنان و فعال کردن آنها و توجه بازهم بيشتر به اين موضوع و اقدام در اين موارد از اهميت بسياري برخوردار است. هم در موفقيت حرکت ملي ما و هم اينکه اين حرکت را به سطح بالاتري ارتقا دهد بايستي به موضوع توجه زيادي نمود. حقوق زنان بخشي از حقوق بشر ميباشد و بخصوص که در ايران حقوق زنان اساسا پايمال ميشود و زنان آذربایجاني از چند طيف زير فشار قرار دارند. با وجود همه اينها باز ميبينيم که خيلي از فعالان زمينه هاي زيادي فراهم کرده اند، هم زنان و هم مردان تلاش ميکنند که در اين مورد زنان بصورت آکتيو درگير شوند. اسم نميبرم اما از فعالين داخل ميبينم که خانم ها مستقيما و يا بصورت غير مستقيم تاثيرات خيلي مثبتي بجا ميگذارند. همينطور هم در خارج زنان زيادي هستند که فعاليت ميکنند ولي بصورت عام به بر ميگردم به اینکه هم مردان و هم زنان بايستي توجه زيادي مبذول کنيم که در اين موضوع باز هم هر چه بيشتر زمينه درست شود و بيشتر کمک نمائيم و بيشتر پشتيباني کنيم که فعال شدن زنان در حرکت ما هر چه بيشتر قدرت يابد که فعاليت آنها و اکتيو شدن هر چه بيشتر آنها در نهايت حرکت ما را قوي تر خواهد کرد.

نوامبر 2008

در باره مصاحبه با خانم فاخته زماني دبير انجمن دفاع از حقوق زندانيان سياسي آذربایجان (آداپ)

 

چند ماه پيش در مطلبی با عنوان نگاهي به چند مشخصه مهم حرکت ملي آذربایجان نوشتم که يکي از درخشانترين پديده اي که در اين جنبش ديده ميشود شرکت وسيع جوانان آذربایجان در آن است که بصورت قدرت محرکه و استارت مرحله جديد جنبش ملي، همه پيش بيني هاي ناظران ظاهر بين را نقش بر آب کرده است. چندي پيش فرصتي پيش آمد که با يکي از نمايندگان اين نسل جديد فعالان حقوق مدني آذربایجان و در واقع پيام آوران آينده درخشان اين حرکت گفتگوئي داشته باشم. خانم فاخته زماني دبير انجمن دفاع از حقوق زندانيان سياسي آذربایجان (آداپ) اين امکان را بمن دادند که در خصوص چند مسئله مرتبط با حرکت ملي آذربایجان نظر ايشان را به پرسم.

 نظرات ايشان به چند دليل قابل توجه وحائز اهميت است.

اول اينکه ايشان در اين چند سال اخير و درکوران اوج گيري مبارزات فعالان ملي در داخل، نقش مهم و اساسي در انعکاس صداي مطالبات آنان در خارج از کشور ايفا نموده و توانسته اند در محدوده امکانات موجود، بطور موثر و جدي پيام اين حرکت را در مجامع بين المللي انعکاس داده و توجه و پيگيري موثر آنان را در خصوص وضعيت دستگير شدگان و زندانيان سياسي آذربایجان بسيج نمايند. دوم اينکه ايشان بصورت يکي از نمايندگان همين نسل به حرکت آمده است که پس از سالها سکوت و مدارا با سيستم حاکم شوونيستي، سر به شورش برداشته و بصورت يکي از سمبل هاي شناخته شده آن، با توانائي و ابتکارات خاص خود پيام اين حرکت را منعکس ميکند.

سوم اينکه ايشان و سازمان تحت اداره ايشان بدليل نقش وسيع، جدي و پيگير خود در دفاع از زندانيان وابسته به حرکت ملي آذربایجان و همچنين بدليل تماس مستمر با خانواده و دوستان بازداشت شدگان، شکنجه ديده ها، تبعيديان و همه آنهائي که به دليل مقاومت در برابر سياست هاي شوونيستي و آسيميلاسيون دچار تضييقات ميشوند، بخوبي با شرائط سياسي و مبارزاتي در داخل کشور آشناست، و مساله مهمتر از همه اينکه ايشان به دليل فعاليتهاي خستگي ناپذير خود در دفاع از زندانيان سياسي آذربایجان، از وجهه و اعتبار خاصي در نزد همه گروه هاي سياسي و فعالين ملي در حرکت ملي آذربایجان برخوردار است.

در وراي همه اينها، بي ترديد يکي از مهمترين مشخصه هاي فعاليت هاي خانم فاخته زماني و سازمان تحت اداره ايشان آداپ، ناوابسته بودنشان به خط و خطوط و گرايش هاي سياسي موجود در حرکت ملي آذربایجان ميباشد و اين در شرائطي است که هر يک از گروه هاي سياسي فعال در حرکت ملي بدرستي وي را پشتيبان صادق خود در حوزه دفاع از حقوق پايمال شده ملت آذربایجان در مجامع جهاني ميداند.

وقتي به صحبت هاي خانم فاخته زماني در اين گفتگو توجه ميکنيم مجموعه همه اين مشخصه هارا از جمله در جريان بازگوئي تجارب گذشته ايشان در بر خورد با کارشکني حاميان سيستم شوونيستي ايران و يا در شنيدن نظراتشان در خصوص مسائل مرتبط با تناقضات ناشي از وابستگي هاي گروهي در درون حرکت مللي آذربایجان و يا نقش زنان در اين جنبش و همچنين در موضوع اشتراک عمل فعالان و سازمان هاي سياسي ملل تحت ستم در ايران بروشني ميبينيم.

نظرات خانم فاخته زماني از اين نظر نيز اهميت دارد که بر بستر تجارب موفق وي در کار با سازمان هاي معتبر مدافع حقوق بشر در سطح بين المللي بوده و همچنين حاصل تلاش هاي ايشان در خنثي کردن فتنه هاي فاشيست هاي دموکرات نمائي است که بر خلاف شعار هاي دموکراتيک خود، در عمل آشکارا در مقابل آزاديخواهان ملل غير فارس قرار گرفته اند. شکي نيست که آينده آذربایجان و به تبع آن آينده ايران بدست همين نسل جديدي که خانم فاخته زماني از سمبل هاي آن بحساب ميايد رقم زده خواهد شد. نسلي که اينک از خاکستر سالها رکود و بي عملي سر بلند کرده و با درک درست شرائط روز وبه مدد ابتکارات و شيوه هاي نوين و در چارچوب پرنسيب هاي دنياي مدرن و آينده نگر، مرز ها و سد هارا ميشکند و مسير آزادي ملت در بند خود را هموار ميکند.

 

ياشار گولشن

نوامبر 2008