"فاضل حسنو داغلارجا" شاعر نامدار ترک از میان ما رفت

(2008- 1914)

 

فاضل حسنو از تبار آن زحمتکشان و انقلابیون بزرگی بود که در معاصر شدن و ملت شدن ما تاثیری بزرگ داشت

 

نویسنده:  دوغو پرینچک

ترجمه:    علی قره جه لو

 

فاضل حسنو درهرهزاره یکبار می میرد، درحالیکه روزنامه ها سالی 365  بار منتشر می شوند.  به تیترهای صفحه اول روزنامه ها نگاه می کنم، خبرهای هزارساله نیست.  فاضل حسنو شاعری است که بیشتر از هر شاعری به عریانی و عمق "یونس امره" در قرن بیستم نزدیک شده است.  (1)

انقلاب کلمات:

کلمات در شعر فاضل حسنو در ورای شناخته هایمان قرار داشت.  استادی که به مفاهیم، معنائی ورای آن مفاهیم می داد.  هر کلمه ای با انقلابی به شعر او وارد می شد، ولی آن کلمه دیگر کلمه ای متعلق به خود او بود.  کنار لغت نامه ترکی، لغت نامه داغلارجا بود.  او در قله زبان ترکی، همچون زبان نوی بود.

نه فقط کلمات که اصوات نیز.  درباره صدای "ها" بیاندیشید، و یا به صدای "ها" در شعر: "شاهین مصطفی کمال" گوش کنید:  " مصطفی کمال است ،ها.  "ها" در اینجا "ها" ی دیگری می شد، های فراموش نشدنی.

صدای مورچه:

و صدا!  شعر داغلارجا نه تنها شعر کلمات که شعر صداها نیز بود.  در شعر او صداها دست به دست هم می دهند، شانه به شانه هم می دهند، صداها در جنگ و جدال اند، و صداها در برخوردند، صداها برمی خیزند.  صداها خاموش می شوند،  آب می خواهند.  صدا ها تشنه می شوند و دم برنمی آورند.  و صداها همچون کوراغلو "هی، هه هه هه ی!" سر می دهند در شعر او.

صدا در شعر داغلارجا، گاهی صدائی است که به کوهها برخورده و می پیچد، گاهی طنینی ست در دره ها، گاهی حرکتی در شانه موجهای "قیزیل ایرماق"، گاهی صدائی از اعماق غار و گاهی صدای مورچه سیواس است.  صدای آن مورچه را تنها فاضل حسنو شنیده و به شعرش منتقل کرده است.  (2)

زخم غرب:

سالهای 1950 .... وقتی کشتی جنگی "میسوری" آمریکا وارد آبهای ترکیه شد، فرمان های حکومتی بود که می گفت:  "ما می خواهیم آمریکای کوچک شویم"، ولی با طبل و سورنا و با فریادهای امپریالیسم آمریکا ی مردم ترکیه مواجه شد .

در آن زمان بود که فاضل حسنو شعر" زخم غرب" را نوشت.  ملت ها با شاعران شان با متفکرین شان پنجاه سال بعد را می بینند.  زخم غرب را فاضل حسنوها، ناظم حکمت ها شنیده بودند، زخم غرب اکنون زخم تمام ملت های جهان است.  زخم غرب نه تنها یکی از آثار بزرگ شعر ترک، اندیشه ترک، بلکه یک اثر بزرگ دنیای تحت ستم و مظلوم است.

درشعر "زخم غرب" تاریکی هائی را که بنام "معاصریت" (مدرنیته) اذهان ما را در چمبره خود گرفته است بکنار می زند.  در شعر او هراقلیمی، هرتکه زمینی در جای خود قرار دارد، مدنیت، معاصریت، بهره کشی، ظلم، امپریالیسم:  ظالمین و مظلومین، همه چیز در جای واقعی خود قرار گرفته اند.

کتاب شعر داغلارجا اکنون در کنارم نیست ولی آنچه که اکنون پنجاه سال است به شکل مصراع ها در ذهنم ریشه دوانده است را باز گومی کنم:

خب، ما را بیدار کردید

روشنائی (لامپ) را به ما ارمغان آوردید

می دانم، ترکیبات ( شیمیائی) را به ما آموختید

احشام  ما را چرا می برید؟

زخم غربی که یک آفریقائی از زبان داغلارجا به زبان می آورد.

عشق یک سویه!

و انسان دوستی!

"هومانیسم" سرمایه داری پوسیده و انسان دوستی خلق ترک، پیشگام دنیای تحت ستم:

"من آلمانی ها را دوست دارم

آلمانی ها ماشین های شان را"

این دو مصراع از شعر زیبائی که روابط یک سویه عشق در میان ملت ها، طبقات و اقلیم ها را بیان می کند گرفته شده است.

 امروز می توانیم آنرا اینگونه بیان کنیم:

"ما آمریکائی ها را دوست داریم

آمریکائی ها اتوموبیل ها و خانه های شان را"

دوست فرهیخته و فراموش نشدنی ام "رمزی کلارک"، وزیر دادگستری (سابق) آمریکا در هواپیمائی که به دیاربکر می رفتیم به من گفت:  " امروز آمریکائی ها نه فرزندان شان، نه همسران شان و نه "معشوقه" های شان را دوست دارند، آنها تنها  اتوموبیل ها و خانه های شان را دوست دارند".

شاعر هفت اقلیم:

فاضل حسنو در "زخم غرب" در هر نفسی آفریقائی ، آمریکای لاتینی و آسیائی است.  او شاعر بزرگ غرب انقلابی است، غربی که تمامی ارزش های انقلابی خود را به دنیای تحت ستم ترک کرده است.  او مانند نرودا در یگانه دروازه جهانیت است.  او شاعر ملت های مظلوم و همچون "نامیک کمال"، شاعر وطن است.  مانند ناظم حکمت شاعر زحمتکشان و شاعر جنگ علیه امپریالیسم است.  شعر جنگ رهائی بخش مان، مصطفی کمال مان، و انقلاب مان، در ناظم حکمت، "جاهید کوله بی"، "آتیلا الحان" و در کنار آنها در فاضل حسنو موج می زند.  (3)

شعر "شاهین مصطفی کمال" در کوههای هر میهن پرستی پرمی گشاید.

بزرگترین ما

"جمال ثریا" در بحث هایش درباره فاضل حسنو گفته بود او "بزرگترین ماست"  خیلی تعجب کردم ، زیرا باز جمال ثریا روزی گفته بود : "کسی که مرا بزرگترین شاعر نداند، در واقع شاعر نیست".  این گفته اش را یاد آوری کردم، تبسمی کرد و گفت:  " وقتی به فاضل حسنو می رسیم این گفته ام اعتبارش را از دست می دهد".

حسنو چنین شاعری بود، شاعر شاعران خلق

مورچه سیواسی که به دنیای مان آمد  

شعر را هر ترکی دوست دارد، شعر یکی از سنگ بناهای ترک بودن است، ولی آلودگی به شعر، قله ترک بودن است.  آلودگی به شعر با آشنائی با امثال فاضل حسنوها، ناظم حکمت ها، جمال ثریا ها، "ادیب جان سئور"ها، و آتیلا الحان ها آغاز می شود.  شاعر "حسین حیدر" امید امروزهاست، او با "کتیبه های شرق" به قرن 21 رسید، و کشان کشان می آید.  نسل ما با فاضل حسنو ها، ناظم حکمت ها اسیر شعر شد. (4)  "اردوغان آلکان" گوئی با صدائی که از اعماق می آید، با تامل می خواند:

خدای من، بچه های مدهش

صلیب ها را کودک سازند

ابتدا با "کودک و خدا" ی فاضل حسنومجذوب شدیم، شعر در مغزمان می چرخید و ما مثل پروانه در آتش شعر.  سپس "مورچه سیواس" وارد دنیای مان شد.  هم مورچه بود و هم از سیواس و هم در بیکرانی دشت ها راه می رفت، در اعماق مان با تاثیراتی عمیق.  بعدها " حشره دیوانه" آمد.

شاهین زبان ترکی

کارهای بزرگ و حرکت های بزرگی وجود دارند که از ملت ها ملت و از فرهنگ ها مدنیت می سازند.  آن کارهای بزرگ را زحمتکشان بزرگ و انقلابیون بزرگ می قادرند.  فاضل حسنو از تبار آن زحمتکشان، از تبارآن انقلابیونی است که در معاصر شدن و ملت شدن ما تاثیر بزرگی داشت.

او شاهین زبان ترکی است که هرگز به زمین ننشست

 

  توضیحات و ترجمه شعر از مترجم است

 

-           (1)  یونس امره:  عارف بزرگ ترک در قرن چهاردهم میلادی

-           (2)  قیزل ایریماق (رودخانه سرخ) نام رودخانه ای در ترکیه

-           (3)  نامیک کمال  1888- 1840 شاعر، نویسنده و میهن پرست بزرگ ترک

-           (4)  سیواس:  نام شهری در ترکیه

-           (5)  جاهید کوله بی، آتیلا الحان، ادیب جان سئور، جمال ثریا، ناظم حکمت، حسین حیدر از شعرای برجسته و معاصر ترک اند

-            *  استاد رضا براهنی چندین شعر از اشعار فاضل حسنو را به فارسی ترجمه و در مجله فردوسی (1345- 1344)   چاپ کرده است.  منتخب اشعار داغلارجا به زبان انگلیسی ترجمه و از طرف دانشگاه پیتسبورگ آمریکا (1969) چاپ شده است.  

 

 

شعر:  "خدا و کودک" فاضل حسنو داغلارجا

 

خدای من، بچه ها مدهش

دست هایشان، صورت هایشان، موهایشان

تمام شب را می خوابند

احتیاجی ندارند به تو

 

خدای من، بچه ها مدهش

از صلیب ها کودک سازند

به یادمانمان نیستند آشنا

هنگامی که  دوست می دارند همان درختان را