پلیس یاغی
تبریز،
یاور
بکشلو
از خردادماه
سال 1385 هر غریبه
ای که وارد
یکی از شهر
های ترک نشین
شمالغرب کشور
شود از تعداد
ماموران
انتظامی حاضر
در میادین و
خیابانهای اصلی
شهر شگفت زده
خواهد شد.
اینها غالبا
نیروهای کادر
یگان
پاسداران
امداد نیروی
انتظامی هستند
که با کلاه
های کج و
آستینهای
بالازده در
جای جای شهر
در تیمهای دست
کم دو نفره
ایستاده اند.
علاوه بر
ایشان
سربازان
وظیفه مسلح به
مسلسل و درجه
داران کادر
پلیس در تمام
ساعات شبانه روز
مشغول قدم زدن
در محله ها و
خیابانها
هستند.
آذربایجانیها
دیگر به این
ماموران عادت
کرده اند اما
غریبه ها در
بدو ورود به
مرکز شهر
توجهشان جلب
می شود. در
کنار این
برنامه که از
دو سال پیش
آغاز شده است
نیروی اتظامی از
چند سال قبل
با ایجاد ایست
های بازرسی در
نقاط مختلف
شهرهای سراسر
کشور با
موتورسکلیت سوارانی
که علی الظاهر
متخلف هستند،
مثلا
گواهینامه
ندارند یا
کلاه کاسکت بر
سر نگذاشته
اند برخورد می
کند و ایشان
را متوقف و وسیله
نقلیه را تا
چند ماه توقیف
و در این مدت
از صاحب آن
وسیله حق
پارکینگ و
نهایتا جریمه
تخلف می گیرد.
اما همین
برنامه نیز در
آذربایجان گسترده
تر و با ایجاد
رعب و وحشت و
تحقیر مردم
انجام می شد و
می شود. بارها
دیده شده است
که ماموران
انتظامی در
برخورد با
جوانان هتاک
بوده و در
مواردی شخص را
ضرب و شتم
کرده و بازداشت
نموده اند و
این همه در
میادین و چهارراههای
اصلی شهرها رخ
داده است.
لیکن پلیس
تبریز این بار
گامی فراتر
نهاده است و
یک موتور سوار
را در مقابل
چشمان مردم
کشته است. به
راستی چگونه
پلیس و چند
مامور جزء
جسارت قتل در
ملاء عام را
به خود می
دهند و به
راحتی از صحنه
می گریزند و
چنان وضعیت
تکان دهنده و تاثربرانگیزی
را به وجود می
آورند که یک
سرهنگ
کلانتری نیز
حاضر می شود
استشهاد محلی
را امضا کند؟
آنچه که عصر
روز پنج شنبه نهم
خرداد در
تبریز اتفاق
افتاده با وجود
غیر عادی بودن
در واقع در
امتداد نوع
نگاه حاکم و
برنامه های
حاکم در بر
نیروی
انتظامی در
استانهای
آذربایجان
غربی، شرقی،
اردبیل و
زنجان است. هم
اکنون پلیس در
این شهرها
شانه به شانه
وزارت
اطلاعات
مسئولیت
برخورد با
خواسته های
قومی و فعالان
در این زمینه
را بر عهده گرفته
است و این
نیرو نیز سهمی
از قدرت خارج
از قانون را
سهیم شده است.
به گزارش
حادثه دقت شود:
یک دستگاه
اتومبیل سمند
نیروی
انتظامی در هنگام
تعقیب و گریز
موتور سیکلت
از مقابل در
آمده و به آن
وسیله کوبیده
و موتور سواران
را سرنگون شده
و شدت برخورد
به گونه ای بوده
که یکی در دم
جان سپرده و
دو تن دیگر
زخمی شده اند.
اگر این
برخوردها در
کنار برنامه
ها و اقدامات
اخیر نیروی
انتظامی در
کنار هم قرار
گیرند و با
هویت
موتورسوران
به عنوان
فعالان قومی
جمع شوند چه
نتیجه ای حاصل
می شود؟ در
سالهای اخیر
در کنار
احضارها و
برخوردهای
اداره حفاظت و
اطلاعات نیروی
انتظامی با
فعالان ترک،
ماموران
یگانهای
مختلف این
نیرو نیز در این
زمینه مورد
آموزش قرار
گرفته و در هر
شهر آنها را
با نوع
فعالیتهای
فعالین ترک و
هویتشان آشنا
کرده اند. نوع
فضایی که برای
این ماموران درست
شده است این
فعالان را در
شمار دشمنان
شماره یک پلیس
قرار داده است
و بارها
ملاحظه شده است
که در
برخوردها با
ایشان بی
محابا و وحشی بوده
اند. آیا
ماموری که
قادر صدیقی را
کشته و
دوستانش را
زخمی کرده است
نمی توانسته
است او را
بشناسد و به
حساب برخورد
با یک عنصر ناراحت
و ضد نظام
شدیدترین
برخورد را با
او انجام دهد
به طوری که
ملاحظه جان او
را هم نداشته
باشد؟ به یاد
داشته باشیم
که فرماندهان
اینان و
بزرگانشان در
بازداشتگاههای
اداره آگاهی و
اداره حفاظت و
اطلاعات
نیروی انتظامی
و ادارات
اطلاعات
فرمان بدترین
نوع برخورد با
دستگیر شدگان
عقیدتی و
دگراندیش را
صادر می کنند.
با وجود شدت
برخوردها با
فعالان حرکت
قومی و هویت
طلب در
آذربایجان
هنوز ادبیات
حاکم بر این
حرکت با توجه
به نگاه ملی
موجود در آن،
ماموران
اطلاعاتی،
امنیتی و سپاه
پاسدارن را به
چشم برادر
نگریسته است و
قلم بر علیه
ایشان
نچرخانده است.
این نگاه ملی
و سعی در
توجیه این
نیروها به
عنوان
برادران،
هموطنان و
همزبانان هم
از نظر اصالت تفکر
ملی و هم از
نظر تفکرات
انسانگرایانه
ستودنی است
اما آیا
اطلاعاتی و
مامور
انتظامی و
امنیتی را باز
می دارد؟ آیا
سیستم
جمهوری
اسلامی آن
اندازه از
واقعگرایی و
عقلگرایی را
داراست که آن
را به عنوان
عامل و نشانه
مثبتی در برنامه
ریزیهایش مد
نظر قرار دهد؟
جواب منفی است.
از خود این
عامل نیز بر
علیه مردم
استفاده می
کند و به
عنوان واسطه
ای در شکنجه
های روانی و
تبلیغات بی
انتهایش بهره
می برد. به نظر
می آید آنچه
بر عهده
فعالان می
افتد نه برادر
خواندن عمال
استبداد و
شوونیسم است
که افشای ایشان
است. این برای
آن ماموران
نیز سودمندتر
است. چرا که
نظام جمهوری
اسلامی روز به
روز بر شدت
برخوردها می
افزاید و در
آینده با
افزایش
شماران
مخالفان
فعالش راحتتر
به اسلحه دست
خواهد برد.
ایجاد جو
مخالفت بر
علیه نهادهای
انتظامی،
امنیتی و علی
الخصوص اطلاعات
(که منشاء
فتنه است) و
ماموران آن در
هر رده ای هم
ماموران وطن
دوست و اخلاق
مدار را به
عمق فاجعه و
صراطی که رژیم
می پیماید
متوجه خواهد
کرد و هم فشار
افکار عمومی
را به کمک می گیرد.
در نهایت هم
فعالان
آذربایجانی
در سطوح مختلف
تصور روشنی از
مرزبندی خود
با حاکمیت خواهند
داشت و هم پله
ای از آگاهی و
عمل سیاسی جریان
هویت طلب را
ارتقا خواهد
داد.