نگاهی
به چند مشخصه
مهم حرکت ملی
آذربایجان
ياشار
گولشن
چنين
معلوم ميشود
که پس از قيام
خرداد 1385
آنچنان
ولوله اي در
وابستگان به
دنياي کهنه
نظم فاشيستي
ايران افتاده
که قدرت تفکر
سالم و منطقي
را از آنها
گرفته است.
گوئي اينان
نزدیک شدن
طوفانی را
احساس میکنند
که تمام بنيان
هاي سيستم غير
عادلانه و
نژاد پرستانه
آنها را بر
باد خواهد
داد. همه قدرت
حکومتي را به
خدمت گرفته
اند تا ریشه
های تعلق هويتي
مردمي را که
با صراحت
فرياد کرده
اند که خود را
تورک
ميشناسند از
بين ببرند.
سياست هاي
سرکوب و تضييق
اقتصادي را
شدت بخشيده
اند تا به
خيال خود از
فعالان و
حاميان اين جنبش
انتقام به
گيرند. همسو
با حکومت،
گروه هاي
رانده شده از
قدرت نيز که
خود بنيان
گذاران اولیه اين
سيستم نژاد
پرست به حساب
ميايند، عکس
العمل هاي
مسخره اي نشان
ميدهند. يک
روز اعلاميه داده
و از اهالي
"غيور"
آذربايجان
ميخواهند که
برای ابراز
خدمت
به سرکوبگران
خویش با کمال
اشتیاق به
تشکیلات وابسته
به شوونیسم به
پیوندند. روز
دیگر میخواهند
که مردم با
احساس
"افتخار" از
داشتن زنجیر
های تحمیلی
شوونیسم، به
جهانیان
اعلام کنند که
خواستار
زنجیر های
بیشتری بر دست
و پا ودهان
خود هستند.
يکي از عوامل
خود را
ميفرستند تا
دزدانه در
حاشيه قدم زدن
صبحگاهي مردم
از دو بچه و چهار
مامور خودی که
علائم ابراز
نوکري به شوونيسم
را بالاي سر
برده اند عکس
بگیرد تا آنرا
با دسیسه
ارگانهاي
انتشاراتي
حکومت، به عنوان
سند علاقه
مردم تبريز به
شوونیسم فارس،
در عالم جار
بزنند. از
اینها مضحک
تر، يکي از تقديس
کنندگان و
دلباختگان
این نظم
فاشيستي، در
اوهام
ماليخوليائي
خودش که با
افاضاتی دون
کيشوت وار
مطرح میکند،
در همين قدم
زدن خانوادگي
مردم، سند
امضا نام فارس
را بر روي
خليج واقع در
جنوب ايران
ميبيند.
راستي
حرکت ملي
آذربايجان چه
اهدافی دارد و
قدرت آن از چه
چيز ناشي
ميشود که
خادمان نظم
فاشيستي را اين
چنين به ولوله
و هذيان گوئي
انداخته و
قدرت تفکر
منطقي را از
آنان گرفته
است؟
اين
نوشته سعي
ميکند چند
مشخصه مهم اين
حرکت را بطور
مختصر بررسي و
تحليل کند.
حرکت
ملي آذربايجان
جنبش رهائي از
ناسيوناليسم
افراطي فارس
است.
به
يقين ميتوان
گفت که محوري
ترين مشخصه
جنبش جاري ملي
در ايران ضديت
آن با
ناسيوناليسم افراطي باستان
گراي حاکم بر
ايران است.
مجموعه جريانات
شوونيستي
ایران تمام
توان خود را
به کار ميگيرند
تا افراد و
تشکيلات تورک
هوادار
برابري ملي در
ايران را به
صورت
ناسيوناليستهاي
افراطي نشان
داده و ماهيت
اين حرکت را
از اساس
وارونه نشان
دهند. در برخورد
اين جريانات
شوونيستي و
پان
ايرانيستي با فعالين
حرکت ملي
آذربايجان،
اصطلاحاتي
نظير
ناسيوناليستهاي
افراطي آذري،
پان ترکيست ها،
پان تورانيست
ها، قوم
گرايان،
قوميت پرستان،
قبيله گرايان
و امثالهم
فراوان ديده
ميشود.
در اين
تصوير سازي
چند نظر
خبيثانه
پنهان شده است.
یکی از
آنها تلاش براي
مخفي کردن
ماهيت تفکرات
و سياست هاي
اولترا
ناسيوناليستي
خود سيستم
حاکم در ايران
است. زمانيکه
جنبش رهائي
بخش مردم
آذربايجان را
با عنوان پان
ترکيسم تعبير
و تبليغ
ميکنند، در اصل
ميخواهند
وجود
ناسيوناليسم
افراطي فارس
را که به
شوونيسم و
فاشيسم تبديل
شده است از نظر
ها مخفي کنند.
اگر تمايلات
هويت طلبانه
آذربايجاني
ها را که دهه
ها است عليرغم
سرکوب بي امان
و تحقير ها و
تضييق ها هنوز
در قلب مردم
آذربايجان
ميجوشد، قوم
پرستی
میخوانند
ميخواهند اوهام
و خيالبافي
هاي خود را که
حول ستايش
اغراق آميز و
اغلب ساختگي
اشان از گذشته
خيالي اجداد
ادعائي اشان
بنا نهاده اند
بصورت يک اصل
مسلم و غير
قابل خدشه
نشان دهند.
اينان با گرد
و خاکي که با
برچسب زدن به
مساوات طلبان
آذربايجاني
براه انداخته
اند، دنبال
اين هستند که
کسي در خصوص
افسانه
پردازي هاي
آنها در مورد
تمدن به
اصطلاح
باسابقه
باستاني و
زبان مثلا
فراگير
ايراني آنها
چون وچرا
نکند.
بررسي
شعارهاي
سياسي جنبش
هاي ملي بر
خواسته از
آذربایجان در
طول قريب صد
سال اخير و
تحليل پلاتفرم
هاي سياسي و
برنامه هاي
تشکيلات سياسي
منتسب به اين
جنبش ها، چيزي
غير از مطالبه
براي حقوق
برابر ملي
تورک ها با
ساير مليت هاي
ساکن ايران از
جمله فارس
هارا نشان
نميدهد. در
هيچ سند سياسي
جدي از
تشکيلات و
افراد اين
حرکت، نمودي
از ابراز
برتري ملي در
مقايسه با
ساير مليت ها
و هيچ تمايل و
اراده اي براي
ابراز تسلط
فرهنگي و
زباني و مدني
تورک ها بر ساير
مليت ها ديده
نشده است.
بعلاوه،
سابقه صد ها
سال برخورد
بيطرفانه
حاکمان تورک
با مليت هاي
مختلف در
ايران -
عليرغم طبيعت معمول
خودکامگي اين
حاکمان-، مويد
اين نکته بسيار
مهم است که در
فرهنگ و سنت
تورک ها در
ايران،
ناسيوناليسم
افراطي از نوع
آنچه که باستان
گرايان
آريائي بر سر
مردم غير فارس
در مياورند
ديده نشده
است.
هدف
دیگر
شوونيستها در
برچسب زني به
حرکت ملي آذربايجان،
نگراني آنها
از مخدوش شدن
نظريه نژاد
پرستانه ایست
که همه
ايرانيان را
ازنظر تاريخي
آريائي به حساب
آورده و
زبانشان را
نوعي فارسي
میداند. این
نظریه چنین
القا میکند که
گویا تفاوت
هاي زباني و
فرهنگي مليت
هاي غير فارس
ساکن ايران
چیزی جز
ناخالصي و
خرده فرهنگ
هائي ناشي از
نفوذ
بيگانگان
مهاجم به
سرزمين
تاريخي آريائي
ها نمیباشد و
این چنین است
که هر گونه
حرکتي که اين
نظريه را بي
اعتبار نشان
دهد با طوفان
افترا و
تحقيرو با
برچسب قوم
پرستي مواجه
ميسازد.
از همه
مضحک تر
اتهامات به
اصطلاح
طرفداران سوسياليسم
علمي و انديشه
هاي انتر ناسيوناليستي
است که پر سرو
صدا تر از
ديگران اين بر
چسب نه چسب را
در حق
آزاديخواهان
آذربايجان
تکرار ميکنند.
اين ها که خود
را انتر ناسيوناليست
هائي منزه از
تمايلات مثلا
حقارت بار ملي
گرائي قلمداد
ميکنند، دم
خروس پر رنگ و
نگار دنباله
روي خود از
ناسيوناليسم
فارس را که با
نژادپرستي
تهوع آور آريا
ئي همراه و
همصدا شده است
نميبينند. در
زير پرچم
ناسيوناليسم
افراطي فارس و
پان ايرانيست
هاي نشانه
دار، دم از
مبارزه با
ناسيوناليسم
زده و آزاديخواهان
تورک را به
طوفان تهمت و
افترا ميبندند.
حرکت
ملي
آذربایجان،
جنبش ملت تورک
آذربایجان
جهت کسب حقوق
ملي بر باد
رفته اين ملت
ميباشد.
وابستگان به
اين حرکت نيز
که به درستي
در بين توده
مردم به عنوان
"ميلت چي" معروف
شده اند،
آزاديخواهاني
هستند که به
هويت مادري
خود، به
اصلیت تورک
خود و ملیت
واقعی خود
وفادار باقی
مانده اند.
اینان نه میخواهند
آسيميله شوند
و نه
میخواهند ملت دیگری
را آسیمیله
کنند. اين ها
در نقطه مقابل
مانقورت ها و
توابان فرصت
طلبي که از
ملت و هویت
خود بریده و
برای مقابله
با خیزش
مساوات طلبانه
مردم به اردوي
نژادپرستان و
شوونیسم پيوسته
اند قرار
دارند. اينها
ميراث داران
سنت هاي
درخشان
انقلاب
مشروطيت و
حکومت ملي
وادامه
دهندگان راه
جان باختگان
آن ميباشند.
اينها مدافعان
حقیقی برابری
خلق ها و
قهرمانان واقعي
آزادی از نسل
ستار خان و
پيشه وري
ميباشند.
حرکت
ملي
آذربايجان
جنبش ضد نژاد
پرستي است.
حرکت
ملي
آذربايجان در
جهت مخالفت با
سياست هاي
نژاد پرستانه
حاکم عمل
ميکند و در پي
تغيير اين
سيستم تفکري
است که در
دنياي کنوني
بصورت لکه
ننگي در اين
نقطه از جهان
باقي مانده
است.
براي
درک بهتر آن
سيستم فکري که
حرکت ملي آذربایجان
بدنبال محو آن
است مرور
کلياتي به نقل
از نوشته دکتر
عليرضا
اصغرزاده تحت
عنوان "کالبد
شکافي نژاد
پرستي
ايراني :
تامل در علل
ريشه اي جنبش
مقاومت
آذربايجان جنوبي"
ميتواند
روشنگر باشد.
( نهاد
هاي دولتي،
طبقه ممتاز
مسلط، و طبقه
روشنفکر
فارسيزه شده
به همديگر
پيوسته اند و
پايه هاي
بنياني يکي
از نژادپرست
ترين سيستم
هاي جهان
معاصر را محافظت
کرده اند. اين
نژاد پرستي
عريان که از
پاراديگم هاي
آرياايسم و
تئوريهاي
نژادپرستي
قرون 18-20 اروپا
تغذيه ميکند،
از سيستم
طرفدار جدايي
سفيد و سياه
جيم کرو در
امريکا دوام
بيشتري آورده،
بعد از
نازيسم،
فاشيسم اروپا
و رژيم
آپارتايد افريقاي
جنوبي باقي
مانده است. در
عمل، در
مقايسه با
نمونه آن در
آلمان، اروپا
و آمريکا و
افريقاي
جنوبي، نژاد
پرستي فارس
درايران
داستان
موفقيت مبهوت
کننده اي از
نظر استعداد
در پايداري،
معمول سازي و
همانند سازي
(آسيميلاسيون)
است
نژادپرستي
فارس در ايران
از يک نگاه
نژادپرستانه
و نژادي به
دنيا حمايت
ميکند،
جائيکه در آن
آنچه که نژاد
آريا خوانده
ميشود به
مثابه يک نژاد
برتر ديده
ميشود. با
توسل به
تئوريهاي
نژادپرستانه
قرون 18-20 اروپا
به صورت پايه
تئوريکي و
ايدئولوژيکي
خود، اين گروه
مسلط منابع
کشور را براي
ترويج
تحقيقات
پرخرج و
اکتشافات
باستان
شناسانه در
ارتباط با
تاريخ و بقا
اين نژاد برتر
آريايئ در
ايران مورد
سوء استفاده
قرار ميدهد.
از طرف ديگر،
هر نوع کار
جدي که برتري
تاريخي
آريائي ها را
به چالش ميکشد،
نه تنها هيچ
کمکي دريافت
نميکند بلکه
حتي اجازه
نشر در ايران
نمي يابد.)
جهت
گيري حرکت ملي
آذربايجان در
جهت حذف اين سيستم
فکري که تمام
حيات سياسي،
فرهنگي و اقتصادي
مليت هاي ساکن
ايران را
مسموم ساخته
است ميباشد.
تاريخ ايران
پر از هزاران
رويدادي است که
طي آن در طول هزاران
سال گذشته
گروه ها و
تيره هاي قومي
با سوابق
ائتنيکي
متفاوت به اين
سرزمين
مهاجرت کرده
در آن اسکان
گزيده و زبان
و فرهنگ و هنر
و صنعت خود را
بر پا کرده،
در ديگران
تاثير فرهنگي،
علمي و هنري
گذاشته و خود
از ديگران
تاثير گرفته
اند. ايران
کنوني مجموعه
اي از همه اين
تمدن ها و
فرهنگ ها بوده
و هيچ گروهي این
حق را ندارد
که خود را قوم
برتر و
برگزيده دانسته
و کمر به
نابودی هویت و میراث
قرهنگی و
اقتصادی
دیگران به
بندد. حرکت
ملي آذربایجان
بر اين اعتقاد
است که همه
ملتهاي ساکن ايران
متعلق به هر
تيره ائتنيکي
و قومي که هستند
و از هر نژادي
که بر خواسته
باشند، کوچکترين
برتري و
تفاخري به
يکديگر
نداشته و هر
کس در عين محق
بودن به
دلبستگي و
افتخار به
ميراث گذشته
خود، بايستي
شهروند
متساوي
الحقوق محسوب
شود. اين آن
مشخصه اي است
که جهت گيري
مساوات
طلبانه حرکت
ملي
آذربايجان را
از ديد ضديت
با نژاد پرستي
آريائي
برجسته و
درخشان
ميسازد.
حرکت
ملي
آذربايجان
حرکتی
دموکراتيک و
مترقي است.
ماهيت
يک حرکت سياسي
نه باشعار هاي
توخالي و نه
با صرف
تبليغات
معلوم ميشود.
هر حرکت سياسي
را بايستي از
اهداف و
برنامه هاي آن
حرکت، ترکيب و
روابط دروني نيروهائي
که در آن
مشارکت
ميکنند و
مهمتر از همه
عملکرد آن در
پروسه مبارزه
و در صحنه هاي
پس از غلبه آن
ديد و قضاوت
کرد.
نگاهي
به طول تاريخ
قريب به هشتاد
سال اخير جنبش
هائي که از
آذربايجان
برخاسته اند،
همراه با
بررسي فاکتور
هائي که
ميتواند
ماهيت آنها را
از ديد
دموکراتيک و
يا ارتجاعي
بودن بيان
کند، تصويري
را نشان ميدهد
که بي شک باعث
افتخار شرکت کنندگان
و حاميان اين
جنبش ها به
حساب ميايد.
اگر
مرحله دوم
انقلاب
مشروطيت که پس
از هجوم سربازان
روس و ايراني
مدافع محمد
علي شاه به مجلس
اول، با قيام
ستار خان از
تبريز شروع
شدو نمونه هاي
بعد از آن را
بررسي کنيم،
همين خصوصيت
دموکراتيک و
مترقي بودن را
درهمه آنها
ميبينيم. اين
قيام ها براي
استقرار و يا
ادامه هيچ
سيستم و قدرت
خانخاني و يا
استبدادي نبوده
و هيچ رابطه و
مناسبات
عشيره اي و
فئودالي در
پشت آنها قرار
نداشت. اهداف
همه اين قيام
ها اساسا درهم
شکستن نظام
هاي مبتني بر
خودکامگي و
استبداد بوده
و کليت هر
جنبش از اراده
توده هاي مردم
شرکت کننده در
آن، نيرو و
الهام ميگرفت.
از آنجا که
درهم شکستن
قطعي نظام هاي
خودکامه
نميتوانست
بدون تغيير
پايه هاي
فيزيکي و
تئوريک اين
سيستمها قابل
حصول باشد، در
نتیجه سمت
وسوی
اين قيام ها
به طرف مبارزه
با مرکز گرائي
و تغيير محور هاي
تصميم گيري و
تفویض قدرت به
حوزه هاي منطقه
اي متوجه
ميشد. نکته
مهم اينکه اين
هدف هاي سياسي
دموکراتيک نه
در حد شعار
صرف بلکه در
عمل و در
زندگي روزمره
و مناسبات بين
افراد و نيروهاي
شرکت کننده
نيز اعمال
ميگرديد.
اهداف
عام مبارزات
ملي
آذربايجان
بدون استثا
استقرار
سيستم واقعي
دموکراتيک
مبتني بر اراده
مردم بوده و
هست. در اینجا
سيستم
دموکراتيک
مورد نظر فقط
محدود به
تعريف شکل
سياسي قدرت
مرکزي نبوده و
شامل بسط
سيستمي است که
در تمام سطوح
تصميم گيري و
اجرائي از
حوزه هاي
روستا و محلات
شهري تا مسائل
اموزشي و
منطقه اي اعمال
قدرت را منوط
به اراده مردم
ميکند.
يکسال
حکومت ملي
آذربايجان به
رهبري فرقه دموکرات
نمونه
درخشاني از
ماهيت
دموکراتيک و مترقي
عناصر متشکل
در جنبش،
شعارها و
برنامه هاي جنبش
و عملکرد
حقيقي آن در
مرحله پيروزي
بوده است. بي
جهت نيست که
نيروهاي هار
وابسته به شوونيسم
فارس پس از
يورش به اين
حکومت، با
کينه اي
بيسابقه به
کشتار
کارگران و
زحمتکشان و
روشنفکران
وبازاريان
شرکت کننده در
آن دست زده و با
سبعيتي مشابه
آنچه نازي ها
با انديشه و
فرهنگ مخالف
تز نژاد پرستي
آريائي خود
انجام دادند،
همه دست آورد
هاي فرهنگي و
ابزار اموزشي
و کتابهاي به
يادگار مانده
از اين دوره را
سوزاندند و از
بین بردند.
همين خصلت
دموکراتيک و
مثال زدني اين
جنبش بود که
شوونيسم حاکم را
آنچنان به
وحشت انداخته
بود که بزرگترين
کشتار انساني
تمام طول
تاريخ حکومت
هاي پهلوي را
در انتقام از
اين نماد
دستاورد پيروزي
مردم
آذربايجان
مرتکب شد و هر
ساله نيز سالگرد
اين کشتار را
با نمايشات
پرطمطراق
نظامي و با
عربده هاي
قاتلان مردم
آذربايجان
جشن گرفت.
در
پایبندی به
سنن
دموکراتیک،
همه جنبش هاي
آذربايجان پس
از انقلاب
مشروطيت، تا بحال
در دنباله هم
بوده و هر يک
ادامه دهنده و
ميراث دار
جنبش پيشين به
حساب ميايند.
حتي جنبش خلق
مسلمان در
سالهاي اول
انقلاب بهمن
نيز عليرغم
عدم تجانس
رهبري و
چارچوب هاي
مذهبي آن با
بدنه اين
حرکت، در
مضمون و در
شعارهاي خود
بخصوص در رد
قانون اساسي
ولايت فقيه و
در مخالفت با
تمرکز گرائي
حکومت پس از
انقلاب تا حد
زيادي مترقي و
دموکراتيک
بوده است. شايد
تاکيد اين
نکته ضروري
نباشد که
اساسا خود نفس
مبارزه براي
درهم شکستن
ديکتاتوري
گروه بر گزيده
در مرکز و
همچنين نفس
مبارزه براي
کسب حق هويت
فرهنگي و
زباني برابر
براي همه مليت
هاي ساکن
ايران، حرکتي
بسوي آزادي
واقعي و
دموکراسي
پايدار محسوب
ميشود.
سنت
هاي تاريخي
جنبش هاي
آذربايجان
همگي نشانگر
احترام به
حقوق انساني
از جمله
برابري حقوق
همگان بدون
توجه به
جنسیت، نژاد و
مذهب هر کس،
به عرصه
کشاندن نيروي
غير فعال زنان
در همه عرصه ها،
غير مذهبي
بودن، برخورد
دموکراتيک با
مليت هاي غير
تورک ساکن
آذربايجان و
نداشتن حس سيادت
طلبي در اين
موارد و
همچنین
مشارکت جدي و
فعالانه
نيروهاي
طبقات پيشرو
در آن ميباشد.
فراموش
نميشود کرد که
اولين قوانين
اعمال حق راي
زنان، اولين
مدارس علمي
غير مذهبي،
اولين ابزار
چاپ و روزنامه
و اولين جرقه
هاي مخالفت با
استبداد در
دوره پس از
انقلاب اول
مشروطيت،
اولين قيام
جدي بر عليه
دیکتاتوری
حکومت پهلوي و
همچنين نخستين
قيام توده اي
در فرداي
انقلاب بهمن
از درون همين
جنبش هاي ملي
آذربايجاني
بر خاسته است.
حرکت
ملي
آذربايجان
جوانگرا و رو
به رشد است.
يکي از
درخشانترين
پديده اي که
در حرکت ملي
آذربايجان
ديده ميشود
شرکت وسيع
جوانان آذربايجاني
در اين حرکت
است که بصورت
موتور محرک آن
عمل ميکنند.
پيش از تحرکات
چند سال اخير
مردم در
تجمعات قلعه
بابک و بخصوص
پيش از قيام
ملي خرداد 1385،
خيلي از
ناظران ظاهر
بين تحت تاثير
هياهوي
تبليغات
شوونيسم و مست
از خودکامگي
خود و ميدان
داري تورکهاي
خودباخته، چنين
تصور ميکردند
که نسل جوانی
که از کودکی
تحت تاثیر
سیستم آموزشی
شوونیسم و بمباران
تبلیغاتی
ارگانهای
دولتی قرار
داشته است،
قطعا از هویت
تورک خود بطور
کامل جداشده و
در نتیجه،
مساله
مطالبات ملي
آذربايجان
نیز به این
ترتیب از بعد
سياسي و
فرهنگي برای
همیشه
مدفون و
فاتحه آن نيز
خوانده شده
است.
از این
غافل بودند که
بر عکس تصور
آنها قدرت محرکه
و استارت
مرحله جديد
جنبش
آذربايجان ناشي
از ورود نسل
جديد
دانشجويان
آذربايجانی است
که از دل
جوانه هائي
نورسيده از
يخبندان سالهاي
دراز رشد
کرده، شرائط
روز را بمدد
تجاربي که به
همت معدود
فرزانگان با
تجربه و فداکار
با خون دل به
آنها منتقل
ميشد تحليل
کرده، با
واقعيت هاي
جوامع همريشه
و همزبان
همسايه با کمک
ابزار
ارتباطی جدید
آشنا شده و
افق جديدي ر
اپيش روي خود
يافته است.
نسل جديد
فعالان مدني
آذربايجاني
با خود صداقت
و صراحت و
شجاعت بيان
احساسات را به
اين حرکت
آورده اند.
اينان با ورود
خود تاکتيک ها
و شيوه هاي جديدي
ابداع
مينمايند که
اگر با نگاه
باز به آنها
بنگريم،
بيانگر عمق و
جدي بودن عزم
آنها بر بريدن
نهائي از
وابستگي ملي
است. در
حاليکه اغلب
همنسلان دوره
انقلاب بهمن
هنوز در اوهام
شعارهاي
دموکراتيک
گروه هاي مرکز
گرا خواب و
خيال جامعه
آزاد و چند
مليتي را
ميديدند، نسل
جديد
آذربايجانی
که پس از
انقلاب بهمن بدنيا
آمده و يا در
جريان آن
کودکان و
نوجواناني
بيش نبودند،
راه و رسم
ديگري بر
گزيده اند. نمونه
برجسته،
منطقي و درست
در اين رابطه،
روز دانشجو
درآذربايجان
است که نه بر
محور سنت هاي
ديکته شده از
مرکزگرایان،
بلکه بر اساس
رويدادي
مرتبط با
اهداف و حرکت
ملي آذربايجان
یعنی روزي که
سمبل ورود جدي
و همه جانبه
دانشجويان به
حرکت بوده
انتخاب شده
است. در ارتباط
با همين چرخش
جدي در
مبارزات
دانشجوئي آذربايجان
است که شعارها
و سرودهاي
تحميلي از طرف
مرکزگرايان
با شعارهاي
ابداعي جديد
بر مبناي جوهر
حرکت ملي
آذربايجان
جايگزين ميشود.
غير منتظره
نيست که براي
خنثي کردن اوتوريته
دانشجويان
آذربايجاني و
به حاشیه
راندن
شعارهاي
همجهت با حرکت
ملي، ناگهان وابستگان
به نيروهايي
که خود را
نيروهائي سراسري
مینامند، با
انواع طرفند
ها و با انواع
نمايشات مثلا
ضد حکومتي که
اغلب نيز با
سکوت ضمني مقامات
همين حکومتي
که قرار است
با ان مخالفت
شود انجام
ميگيرد، به
صحنه میایند و
با توسل به انواع
ايسم ها و با
سر دادن سرود
های غیر متجانس
با حرکت ملی
آذربایجان،
میخواهند دوباره
ميدان داري
کنند که طبيعي
است راه به
جائي نه
خواهند برد.
اگر در
نظرات رهبران
مرکز گراي
اپوزيسيون هم در
داخل و هم در
خارج از
ايران،
ورشکستگي
سياسي، درهم
ريختگي
اعتقادي و نا
اميدي به
آينده موج
ميزند، در رگ
هاي حرکت ملي
آذربايجان
جوانگرائي،
اميد به ساختن
آينده اي
مبتني بر
اصالت حقوق
انسان فارغ از
وابستگي
زباني و
اتنيکي، و
اميد به
سازندگي و مدرنيزم
موج ميزند.
اگر رهبران
مرکز گرا در
وحشت از بهم
ريختن سيستم
ناسيوناليستي
موجود که با
رگ و خون به آن
وابسته اند،
روضه خطر تجزيه
و نزاع هاي به
اصطلاح قومي
تخيلي سر داده
و در مغايرت
آشکار با
تظاهر به
داشتن انديشه
هاي ضد حکومتي
خود، دريک
اتحاد مقدس با
حکومت جمهوري
اسلامي قرار
گرفته اند، در
مقابل آن،
حرکت ملي
آذربايجان با
درک درست
موانع اصلي
دموکراسي در
ايران، به
کمتر از درهم
شکستن سيستم
آپارتايد
جاري که در
تمام طول دوران
پس از قيام
مشروطيت مانع
اصلي استقرار
دموکراسي
واقعي و سد
راه سياست هاي
درست اقتصادي و
فرهنگي و
سياسي در
ایران بوده
است رضايت نمیدهد.
حرکت
ملي
آذربايجان
جنبش تمام ملت
آذربايجان
است.
واقعيت
اينست که
ضرباتي که
مردم
آذربايجان در
طول بيش از
هشتاد سال از
فشار شوونيسم
فارس متحمل
شده اند
تقریبا بصورت
عام شامل همه
مردم
آذربایجان
بوده است. در این
میان البته
عناصري از
قماش ملاکين
بزرگ و انگل
هاي اجتماعي
را که در
تبعیت از ذات
خود داوطلبانه
و مشتاقانه در
ضديت با توده
مردم، متحد
طبيعي خود را
يافته و بصورت
بخشي از
نيروهاي
شوونيسم
درآمده اند،
میشود مستثنی کرد.
با این حال
بایستی تاکید
کرد که فشار
شوونيسم و
آسيب های
وارده ناشی از
آن، در خصوص
طبقات مختلف
اجتماعي وا
قتصادي
آذربايجان به
يک اندازه
نبوده است.
ناگفته پیدا
است که این تاثیر
در ميان
زحمتکشان و
روشنفکران
متعهد آذربايجان
بمراتب شديد
تر و جدي تر
بوده است. سرمايه
داران خرده
پاي
آذربايجان که
در مقايسه با
طبقات مشابه
در مناطق فارس
نشين، دست وپايشان
بشدت بسته
بوده و سياست
هاي برنامه
ريزي شده
دولتي با
تعطيل و از
رونق انداختن
مناطق تورک
نشين، اغلب
آنهارا ناچار
کرده بود توان
اقتصادي و
مديريتي خود
را به خارج از
آذربايجان
منتقل کنند،
در مقام
مقايسه با
زحمتکشان،
بدليل وسع
مالي خود و با
توجه به
ارتباطات
اقتصادي و سطح
سواد علمي و
مديريتي
امکان بيشتري
براي هماهنگي
با شرائط جديد
داشته اند. در
حاليکه در
مقایسه با
آنها
تاثیرضربات وارده
به طبقات
زحمتکش شامل
دهقانان
رانده شده از
روستاها،
کارگران،
معلمان و
روشنفکران
تورک بمراتب
بيشتر و طاقت
فرسا تر بوده
است. بطوریکه
مهاجرین
آذربايجانی
در مناطق مرکزي
و تهران، در
مقایسه با
ساير کارگران و
زحمتکشان اين
مناطق، از
شرائط زيستي
پائين تري برخوردار
بوده و
بعلاوه، بنا
به طبيعت کار
مزدوري، ستم
مضاعفي را
متحمل شده
اند.
بي جهت
نبوده که پس
از سرنگوني
دوره سياه رضا
شاه، اسکلت
بندي همه جنبش
هاي
آذربايجاني
را زحمتکشان
آذربايجاني
با حمايت خرده
سرمايه داران
و اهالي بازار
تشکيل ميداده
اند. در واقع
جنبش هاي
آذربايجاني
نمايش خيزش
همه مردم بر
عليه سرطان
مهلک سرکوب
مدني و ملي و
بدون توجه به
تعلقات
طبقاتي بوده
است. توجه به
اين نکته
بخصوص در
رابطه با
حملات بي
انصافانه اي
که مرکز گرايان
مدعي انديشه
چپ به جنبش
کنوني
آذربايجان
مينمايند
حائز اهميت
است. در
تبليغات اينها
به کرات گفته
ميشود که در
پروسه
استثمار کارگران
آذربايجاني،
بين سرمايه
دار ترک و فارس
تفاوتي وجود
ندارد و با
اين استدلال
تبليغ ميکنند
که منافع
طبقاتي
کارگران
آذربايجاني
در مرحله اول
بايستي آنها
را جدا از
صفوف حرکت ملي
آذربايجان
قرار داده و
جايگاه آنها بايستي
در مقابله با
سرمايه داري
محلي و در پيوند
با کارگران
سراسر ايران
باشد. واضح
است که در اين
استدلال،
مساله تضاد
مشترک
آذربايجاني
ها با
سیاستهای
شوونیستی که
قاکتور عمده ای
در مناطق غیر
فارس است
ندیده گرقته
میشود. روابط
دروني سرمايه
داران و
کارگران
مسلما در خلا
عمل نميکند،
از شرائط
بيروني و از
فشار سيستمي
که بدون تبعيض
قصد شکستن و
نابودي هر دو
اين نيرو ها
را دارد تاثير
ميگيرد. بر
مبناي اين
واقعيت عيني
که هر دو اين
طبقات بطور مشترک
در زندان
فاشيسم و
شوونيسم اسير
بوده و قادر
به رشد و
تکامل طبيعي و
نرمال نيستند،
مسلما منافع
اوليه آنها در
از پیش پا برداشتن
اين مانع اصلي
رشد و تکامل
طبيعي مشترک آنها،
پر رنگ تر از
روابط و تضاد
هاي دروني اينان
قرار ميگيرد.
کارگران،
دهقانان و
ساير زحمتکشان
آذربايجان با
شرکت فعال خود
در حرکت ملي
آذربايجان و
در همراهي با
همه طبقات اجتماعي
آذربایجان
برای درهم
شکستن سیستم
ظالمانه
آپارتاید،
بدرستي این را
تشخیص داده اند
که فارغ از
تضاد ناگزير
طبقاتي خود با
سيستم سرمايه
داري، لازم
است ابتدا آن
زنجير مزاحم و
ارتجاعي را که
اولا باعث
نابودي هويت
ملي و انساني
آنان ميشود و
ثانيا بدليل
تحميل رکود
کار در محل،
قدرت مقابله و
چانه زني رااز
آنان سلب
نموده و در
مهاجرت و در
بدري آنان را
مواجه با
امکانات شغلي
نابرابر در
محل جديد مينمايد،
از دست و پای
خود باز کنند.
تشکل
زحمتکشان
آذربايجان
تحت لواي حرکت
ملي آذربايجان
نه به معناي
رد نفس تضاد
طبقاتي و مبارزه
ناگزير ناشي
از اين تضاد و
نه به معناي
تعطيل اين
مبارزه است.
بر عکس، اقدام
به شکستن زنجير
هاي مزاحم است
تا امکان رشد
و شکوفائي مبارزات
طبقاتي در يک
محيط آزاد و
نرمال فراهم
شده و راه
تشکل صنفي و
سياسي بر محور
تعلقات طبقاتي
هموار شود. از
اين زاويه است
که مبارزه
دوشادوش
کارگران
فرانسوي
همراه با ژنرالهاي
حامي سرمايه
داران در
جريان اشغال
خاک فرانسه
توسط نازيها
قابل توجيه
ميشود و نيز از
اين زاويه است
که هم پيماني
دهقانان
انقلابي و
کارگران شهري
در جريان
حکومت ملي
آذربايجان در
دوره فرقه
دموکرات
آذربايجان با
نمايندگان
سرمايه داران
و بازاريان
ميتواند درک شود.
حرکت
ملي
آذربايجان
جنبش مشترک
فدراليست ها و
استقلال
طلبان است.
هدف
نهائی حرکت
ملي
آذربايجان
کسب حاکميت ملي
است. حاکميت
ملي که به
مفهوم سپردن
اختيار اداره
امور مردم
آذربايجان به
خودشان است، بطور
مشخص در دوره
حکومت ملي
آذربايجان
تحت رهبري
فرقه دموکرات
بطور موقت
برقرار شده و پس از
آن نيز حصول
به آن، امید
آزادیخواهان
آذربایجان بوده
است. ضرورت
کسب حاکميت
ملي، از یک
طرف
ناشی از لزوم
استقرار قالب
اعمال اراده
خلق به حساب
آمده و از طرف
دیگر تضمين
تداوم اقتدار
مردم و مانع
بازگشت و سلطه
مجدد شوونيسم
ميباشد.
نکته
مهم اين است
که رسيدن به
اين مرحله
الزاما به
معناي جدائي
از ساختار
کنوني ايران
محسوب نمیشود
و طبعا در
نهایت این
مردم
آذربايجان هستند
که پس از کسب
حاکميت ملي و
استقرار نهادهاي
دموکراتيک،
با اراده جمعی
خود، يا سیستم
حکومت فدرال
را در جهت
همراهي با
مليت هاي ديگر
ساکن ایران
تحت شرائط
مشخص بر میگزینند و يا
مسیر استقلال
را انتخاب
میکنند.
کسب
حاکميت ملي
نقطه مشترکي
است که تا
رسيدن به آن
نقطه همه
نيروهاي صادق
شرکت کننده در
اين جنبش هم
پيمان و همراه
هم به حساب
ميايند. بر
اساس همين
شيوه برخورد
دموکراتيک
است که حرکت
ملي
آذربايجان در
برگيرنده همه
نيروهاي صادق
معتقد به اصل
حاکميت اراده
ملي در آذربايجان،
شامل
فدرالیست ها و
استقلال
طلبان ميباشد،
هر چند که
اینان هریک
نماینده نظرات
متفاوت و
متضاد در خصوص
ساختار اصلي
مورد نظر براي
جامعه آينده
آذربايجان به
حساب میایند.
حرکت
ملي
آذربايجان به
دنبال ساختن
جامعه اي مدرن
و پيشرفته
است.
سرزمين
آذربايجان در
عين حال که در
حوزه مناطق
عقب افتاده و
متعلق به جهان
سوم قرار
گرفته است اما
سوابق تاريخي
بيداري مردمي
که از اين سرزمين
بر خاسته اند
و همچنین
تجارب حکومت
هاي ملي که در اين
جا و يا در
مناطق همجوار
تورک نشين
تشکيل شده
اند، اين را
مسلم میسازد
که جامعه اي
که در فرداي
استقرار
حاکميت ملي در
آن ساخته ميشود،
خود را بخشی
از دنياي مدرن
و مترقي و
صنعتي خواهد
دید. در واقع
کندن از زمره
جوامع متعلق
به جهان سوم
نه فقط مساله
پيشرفت مادي و
سعادت
اقتصادي و
رفاه براي ملت
آذربايجان است،
بلکه متضمن
ايجاد و بقاي
ساختار هاي
دموکراتيک
مبتني بر
روابط سالم و
طبيعي انساني
نيز هست.
تجربه حکومت
ترکيه که از
خاکستر چندين صد
سال سيادت
مذهبی
امپراطوري
عثماني، توانست
در طول قريب
هشتاد سال به
حد يک جامعه مدرن
در سطح جوامع
دنياي اول
برسد و همچنين
تجربه بخش
شمالي
آذربايجان که
در طول پانزده
سال اخير
عليرغم همه
دشواري هاي
ناشي از اشغال
بخشي از
سرزمين هاي
خود در حال
ساخت جامعه اي
است که همين
مسير را
ميپيمايد،
تجارب عینی
قابل توجهی
است.
توجه
به این تجارب
به خصوص در
مقايسه با
وضعيت ناشي از
حاکميت
شوونيسم فارس
در ايران عبرت
آموزنیزهست.
در طول دوران
پس از انقلاب
مشروطيت که
تقريبا
همزمان با
همان دوراني
است که ترکيه
را از سرزمين
سوخته به کشور
مدرن کنوني
رسانده، مردم
آذربايجان در
ایران تجربه
فاجعه بار
سياست گذشته
نگر و ارتجاعي
حاکميت هاي
مبتني بر
باستان گرائي
را چشيده اند
و بر اين اساس
است که حرکت
ملي آذربايجان
بدرستي راه
ترقي و
مدرنيزم را بر
گزيده و
بدنبال ساخت
جامعه اي است
که در آن
برابري حقوق
مدني و فرهنگي
همه مردم
برقرار بوده و
با بریدن از
سنت های
ارتجاعی و مذهبی
نامتجانس با
نرم های دنیای
آزاد، جامعه
ای آباد و
مرفه ، خوشبخت
و شاد توسط مردم
آذربایجان
بنا شود.
**
درست
است که حرکت
ملي
آذربايجان در
جهت احقاق حق
طبيعي مردم
آذربايجان
براي اعمال
حاکميت بر
خودشان
مبارزه ميکند
اما در عين
حال این
پتانسیل را
دارد که وسیله
رهائي مردم
ساير ملل ساکن
ايران نيز
باشد. درهم شکستن
سيستم پوسيده
و ارتجاعي
شوونيستي
حاکم بر ايران
که در طول
هشتاد و چند
سال اخير مانع
اصلي رشد و
تکامل طبيعي
مليت هاي ساکن
ايران بوده
است، تحولي
است که همه
خلق هاي ساکن
ايران را از
چنبره تسلط
انديشه هاي بي
پايه باستانگرائي
و نژادپرستي
خارج ميکند،
آنها را از
تقابل و تضاد
با دنياي مدرن
در مياورد، دموکراسي
حقيقي را که
مبتني بر
احترام به حقوق
انساني همه
ساکنين اين
سرزمين است
برقرار ميسازد
و همگان را
صرف نظر از
نژاد و زبان و
جنسيت و مذهب
به صورت
انسانهاي
برابر حقوق شناخته
وبا آزاد کردن
مردم از قيد
تعصبات و اعتقادات
بي پايه،
انسان هائي
قابل انطباق
با دنياي
کنوني ساخته و
مسير جديدي را
در پيش روي آنها
قرار ميدهد.
اگر
فعالان
آذربايجاني
در طول هشتاد
وچند سال اخير
با همه تلاش
خود براي
ايجاد تحولات
بنيادي
متناسب با
زمان خود، در
مراحل پايان
کار در تله
سيستم سلطه گر
شوونيسم
آريائي قرار
گرفته و
خواسته و يا
ناخواسته
بدام آن
افتاده اند،
اينبار نسل
جديد فعالان
آذربایجان با
درس گرفتن از
تجارب گذشته و
در همراهي با
تحولات جهاني
و با الهام از
دستاوردهاي
جوامع آزاد
شده ديگر و
بخصوص با تکيه
به قدرت عظيم
نسل جوان، اين
عزم و توانائي
را دارد که
حرکت خود را
تا به انتها و
بدون انحراف
ادامه داده و
براي هميشه
نقطه پاياني
بر تسلط
شوونيسم و
فاشيسم
ويرانگر در
ايران به گذارد.
May 15, 2008