ديباچهاى
بريک ضرورت
(
بنیاد زبان و
فرهنگ
آذربایجان
ایران –
کانادا )
زيبائى
و پيشرفت
جهانى که در
آن زندگى مىکنيم
به کثرت صداها
و زبانها و
فرهنگ هاست.
کشور ما ايران
نيز بالقوه از
اين کثرت
زبانى، ادبى و
فرهنگى
مستثنى نيست، اما
در عمل از اين
کثرت محروم
مانده است.
زبانها و
فرهنگهاى
اقوام و مليتهاى
مختلف در کشور
ما به سود يک
زبان و ادبيات
و فرهنگ، يعنى
فارسى،
ناديده گرفته
شدهاند. هر
چند اقوام و
مليتهاى
غيرفارس،
بويژه
آذربايجانىها،
هرچه در توان
داشتهاند،
در راه اعتلاى
زبان و فرهنگ
و ادبيات فارسى
بهکار گرفتهاند،
اما ستمى که
از سوى حکومتها
و متعصّبان
جانبدارِ"تنها
فارسى براى
همهى مردم
ايران"، بر
ساير مليتها
و صاحبان زبانها
و فرهنگهاى
غيرفارس،
بويژه در صدسال
گذشته که عصر
رفع تبعيض در
جهان بوده،
رفته است ستمى
است که در هيچ
کشورى منجمله
عراق و افغانستان
بر زبانها و
ادبيات و
فرهنگ اقوام
تحت ستم نرفته
است.
در
جهان امروز،
با در نظر
گرفتن تحولات
تاريخى و
اجتماعى، و با
پيش چشم داشتن
مصوبات سازمان
ملل و اشاعهى
عملى اعلاميه
جهانى حقوق
بشر، ناديده
گرفتن کثرت
صداها و زبانها
و فرهنگهاى
غيرفارس و
ادامهى ستم
ملى و فرهنگى
بر ترک و کرد و
ترکمن و عرب و
بلوچ، جز
نژادپرستى و
تحميل ستمملى
و فرهنگى بر
اکثريت مردم
ايران چه
معنايى مىتواند
داشته باشد؟
آيا ادامهى
اين ستم ملى و
فرهنگى به اين
معنا نيست که
ايران هماکنون
از نظر ملى و
فرهنگى
بالقوه تجزيه
شده است؟ و
آيا در آينده
در صورت دست
روى دست
گذاشتن و
تعليق به محالِ
رفع اين ستمملى
و زبانى و
فرهنگى، کشور
عملاً با خطر
تجزيهى
جغرافيايى
روبرو نخواهد
شد؟ در گذشته
هر حرکتى که
در جهت رفع
ستمملى و
فرهنگى شکل
گرفته، با
چماق تجزيهطلبى
سرکوب شدهاست.
ما بر اين
اعتقاديم آنهايى
در راه تجزيهى
کشور گام برمىدارند
که با جلوگيرى
از حاکميت
تساوى ملى و
زبانى و
فرهنگى بين
اقوام و مليتهاى
مختلف ايران
حل مسئلهملى
در چهارچوب
کشور را
ناممکن
ساخته، مردم را
بسوى تجزيهطلبى
مىرانند. ما
اين سياستهاى
سرکوبگرانه
را محکوم مىکنيم
و راه و چاره
براى جلوگيرى
از مشکل تجزيهطلبى
را نه در تسلط
يک فرهنگ و يک
زبان بر ساير اقوام
و مليتهاى
ايران، بلکه
در کسب و
رعايت تساوى
زبانى، حقوقى
و فرهنگى براى
همهى اقوام و
مليتها و
صاحبان زبانها
و فرهنگها مىدانيم،
يعنى تساوى
ادارى و
حقوقى،
زبانى، ادبى و
فرهنگى براى
اقوام و مليتهاى
کشور را طبق
اعلاميهى
جهانى حقوق
بشر و ميثاق
هاى بينالمللى،
رکن اصلى
آزادى و
دموکراسى در
ايران مىدانيم.
ما حق تعيين
سرنوشت را حق
قانونى و دموکراتيک
همهى اقوام و
مليتها در
چارچوب ايران مىدانيم
و معتقديم که
تنها از رهگذر
حل مسئلهى
دموکراسى،
همهى اقوام و
مليتهاى
ايران به حقوق
حقهى خود دست
مىيابند. ما
با زبان و
ادبيات و
فرهنگ فارسى،
نه تنها کوچکترين
خصومتى
نداريم، بلکه
آن را سربلند
و متعالى و
باشکوه مىخواهيم،
و طبيعى است
که انتظار
داشته باشيم که
همهى فارسى
زبانان کشور
نيز،
متقابلاً
همين ديدگاه
را نسبت به
ساير زبانها
و فرهنگها و
ادبيات"ها"ى
کشور داشته
باشند. تنها
در سايهى
برقرارى
تساوى و
دموکراسى همه
جانبه ميان اقوام
و مليتها است
که ايران مىتواند
در جهان متحول
امروز به
عنوان کشورى
کثيرالملّه-
با زبانها و
فرهنگهاى
متفاوت، در
کنارهم و
تاثيرگذار برهم
و بر دنياى
کنونى- پابر
جا و مستقر
بماند.
تجربهى
کشورها و
مناطقى مثل
کانادا، سويس
و آمريکاى
لاتين نشان
داده است که
در صورت
استقرار تساوى
زبانى، ادبى و
فرهنگى بين
اقوام و مليت
هاى يک کشور
هيچ نيازى به
تغيير مرزهاى کشورى
نيست. وضع ما
بهعنوان يک
کشور نسبت به
برخى کشورهاى
هممرز ايران
بطورکلى
مشابه وضع
آلمان و
اطريش، آمريکا
و بخش انگليسى
زبان کانادا،
و کشورهاى
آمريکاى
لاتين نسبت به
يکديگر است.
در اين کشورها
زبانها و
فرهنگهاى
آلمانى،
انگليسى و
اسپانيولى،
بهرغم وجود مرزهاى
رسمى کشورى
رسميت دارند.
و نيز وضع ما مشابه
کشورهايى از
نوع کانادا،
سويس و
هندوستان است
که در آنها
زبانها و
فرهنگهاى
مختلف در
چارچوب
مرزهاى واحد
وجود دارند اما
با رسميت
قانونى. در
نتيجه ادعاى
سلطه و برترى
يک زبان و
فرهنگ بر بقيهى
زبانها و
فرهنگها يا
بعلت وجود
زمينهى
دموکراتيک
موضوعيت جدى
پيدا نکرده
است و يا اگر
موضوعيت جدى
پيدا کرده راهحل
نهايى در مورد
حقوق ادارى،
زبانى و
فرهنگى به
مراجعه به
آراى عمومى و
راه حل
دموکراتيک محول
شدهاست.
حال
پرسش اصلى
اينست: به رغم
اين همه
اشتراک ساختارى،
هم از لحاظ
مرزها و هم ازلحاظ
درونى بين
کشور ما و
کشورهاى فوق،
چه خطرى ما را
تهديد مىکند
که آزادى زبانها
و فرهنگهاى
مليتها و
اقوام تحت ستم
کشور و به
رسميت شناختن
آنها را تعليق
به محال مىکنيم؟
آيا مردم
ايران
استحقاق
تساوى زبانى، فرهنگى،
ادبى، حقوقى و
ادارى را
ندارند؟ آيا
مردم ايران
براى حفظ زبانها
و فرهنگهاى
خود بايد بهاى
سنگين تجزيه
شدن کشور را
بپردازند؟ يا
اينکه همه مىتوانند
در چارچوب
مرزهاى کنونى
ايران با حقوق
مساوى زبانى و
فرهنگى در
کمال مسالمت و
تفاهم در کنار
هم زندگى
کنند؟
بنابراين
دلايل و با
توجه به تجربهى
تاريخى اين
ملل و اقوام و
تجربه تلخ
تاريخى خود ما
مىتوان گفت:
کشش به آن سوى
مرزها موقعى
جاذبه پيدا مىکند
که ستم ملى و
زبانى و
فرهنگى و
تبعيض نژادى
تداوم پيدا
کند.
چگونه
است که جمعيت
نيمميليونى
ايرانيان
مهاجر و
تبعيدى در لوسآنجلس
امريکا و حتى
جمعيتهاى
چندهزار
نفرى در
کشورهاى
اروپايى،
چندين تلويزيون،
راديو،
مطبوعات و
رسانههاى
ديگر و دهها
مدرسهى
فارسىزبان
در اختيار
دارند، اما
ميليونها
ترک
آذربايجانى
نه تنها در
پايتخت کشور
خود- تهران-
يک مدرسهابتدائى
به زبان مادرى
ندارند بلکه،
حتى در سراسر
مناطق گستردهى
آذربايجان
نيز يک
کودکستان به
زبان ترکى وجود
ندارد. شاگرد
کودکستانى
نيز درست در
مرحلهى
آغازين
برخورد
فرهنگى خود
ملزم به
يادگيرى زبانى
غير از زبان
مادرى خود است
و از خود بيگانگى
فرهنگى،
زبانى و روانى
دقيقاً از
نخستين مرحلهى
آموزشى و
فرهنگى آغاز
مىشود و تا
بالاترين سطح
تحصيل ادامه
پيدا ميکند و
قربانى اين
تبعيض عواقب
تلخ اين
نارسايى تاريخى
را تا پايان
عمر بدوش
ميکشد. مسلم
است که
پيشگيرى و رفع
اين گونه
گرفتاريهاى
فردى و اجتماعى
در گرو ياد
گيرى و آموزش
زبانهاى
مادرى است، از
همين رو
اعتقاد کامل
داريم مردم
ايران حق
دارند که از
همان آغاز
زبان مادرى
خود را در
تمام ابعاد آن
اعم از شفاهى
و مکتوب هم
بياموزند و هم
به کار گيرند.
جهان
کنونى، جهان
نسبيت، تعدد،
کثرت و دموکراسى
است و حاکميت
يک زبان، يک
فرهنگ و يک
ادبيات بر
سراسر ايران
به معناى مطلقگرائى،
استبداد و خود
کامگى است. ما
راه عبور از
اين خودکامگى
به سوى
دموکراسى
واقعى را در
گرو رسميت يافتن
زبانها و
فرهنگهاى
ايران مىدانيم.
ما رفع
ستم ملى و
فرهنگى در
ايران را
مسئلهى
داخلى همهى
اقوام و مليتهاى
ساکن ايران مى
دانيم، و از
همينرو هرگونه
دخالت خارجى
به بهانهى
رفع ستمملى و
فرهنگى را از
سوى هر نيروئى
که باشد، پيشاپيش
محکوم مىکنيم.
نيز قبول
داريم که
اشتراکات
فرهنگى اقوام
و مليتهاى
ساکن ايران و
اقوام و مليتهاى
آن سوى مرزها
واقعيتى عينى
و تاريخى است،
و از همين رو، ضمن
اينکه اعتقاد کامل
داريم که حل
نهايى مسئلهى
ملى در گرو
حاکميت
دموکراسى در
کشورهاى منطقه
است، از تبادل
و تفاهم
فرهنگى در
منطقه، به
عنوان اساس
پيوند سالم
بين اقوام،
مليتها و
کشورهاى
منطقه
استقبال مى
کنيم.
ما
اعتقاد داريم
که درک مسئله
ملى در ارتباط
با دموکراسى،
و رفع ستم ملى
و فرهنگى
هميشه در کشور
ما با دشوارى روبرو
بوده است ونيز
اعتقاد داريم
که بين آزادى
زبان و فرهنگ
و ادبيات از
يکسو و
پيشرفت علمى و
اقتصادى و
رفاه همهجانبهى
عمومى از سوىديگر،
رابطهاى
تنگاتنگ و
مستمر وجود
دارد. سرکوب
زبانها و
فرهنگهاى
غيرفارس ايران،
صاحبان اين
زبانها و
فرهنگها را
از پيشرفت
اقتصادى و
صنعتى و رفاه
همهجانبهى
عمومى محروم
کرده است. در
اغلب موارد،
ستم فرهنگى
توام با ستم
اقتصادى،
مهاجرت اقوام
غيرفارس را به
نقاط ديگر
کشور، حتى به
خارج از ايران،
موجب شده است.
اقوام و مليتهاى
تحت ستم ايران
هميشه درخانهى
خود در تبعيد
هويتى، زبانى
و فرهنگى بسر
بردهاند و
ادامهى
سرکوبها
حاصلى جز
تبعيد مضاعف
نداشته است.
اما اقوام تحت
ستم، به
همانگونه که
در داخل ايران
از کوشش براى
بدستآوردن
حقوق حقهى
خود دست
نکشيده اند،
در ايام اقامتدر
خارج از کشور،
مهاجرت و
تبعيد نيز،
وظيفهى خود
دانستهاند
که در راه
اعتلاى زبانها
و فرهنگهاى
خود گامهاى
مثبت بردارند.
از
رهگذر همين
نيازهاى
حياتى است که
ما
آذربايجانىهاى
ايرانى مقيم
کانادا با
آگاهى بهاين
رسالت و ضرورت
تاريخى و
فرهنگى،
وظيفهى خود
دانستهايم
که، "بنياد
زبان و فرهنگ
آذربايجان
ايران" را در شهر
تورنتو از
استان
انتاريوى
کانادا پىريزيم
تا ضمن حمايت
از کوششهاى
حقطلبانهى
مردم
آذربايجان در
راه کسب حقوق
دموکراتيک و
تساوى فرهنگى
و زبانى در
ايران، براساس
منشور و
اساسنامهى
بنياد زبان و
فرهنگ
آذربايجان ايران،
سهمى ولو
ناچيز در راه
اعتلاء و
اشاعهى
زبان،
ادبيات،
هنرها و فرهنگ
آذربايجان ادا
کنيم. ما از
همهى
آذربايجانىهاى
ايرانى مقيم
ساير نقاط
جهان نيز دعوت
مى کنيم که با
تشکيل بنيادها
و سازمانهاى
مشابه در راه
تحقق هدفهاى
فوق گام
بردارند.
اميد
ما اين است که
در سايه کوششهاى
همه خيرانديشان،
متفکران،
آزاديخواهان
و همه حقطلبان
اقوام و مليتهاى
ستمزده، و
نيز جانبدارى
عادلانهى
فارسىزبانان
از حقوق
دموکراتيک
اين اقوام و
مليتها،
کابوس
استبداد ملى،
زبانى،
فرهنگى و ادبى
از کشور ما
رخت بربندد و
نهايتاً آزادى،
دموکراسى و
برابرى با
مسالمت کامل
در کشور ما
استقرار يابد.
هيأت
مؤسس بنياد
زبان و فرهنگ
آذربايجان
ايران
حسين
آريائى، على
رضا
اصغرزاده،
سيامک بديهى،
رضا براهنى،
على پسيان،
هاشم
خسروشاهى، شهريار
رهنمايان،
پرويز رضائى،
يوسف ساوالان،
بهروز
سيمائى،
بهروز شربيانى،
رسول شعفى،
عارف عاقلى،
عظيم عباسى، محمد
حسين ظهورى،
على قره جهلو،
هوشنگ کاظمى،
على کشاورزى،
بهمن کيتاش، محمد
حسين مرتضوى،
رضا مريدى،
خليل ورمزيارى.
13 ژوئن 2003 -
تورنتو