آیا احمدی نژاد و موسوی را میتوان در یک ترازو گذاشت؟
یونس شاملی
بخشی از چپ متعلق به ملیت فارس ایران و ناسیونالیستهای رادیکال متعلق به ملیتهای غیرفارس از آغاز اعتراضات مردم علیه نتایج انتخابات که بتدریج اسامی میرحسین موسوی و کروبی را به مثابه رهبران جنبش سبز برجسته کرد، همواره بر این طبل کوبیده اند که؛ میر حسین موسوی و یا کروبی با احمدی نژاد هیچ فرقی ندارند.
من با این نظر که احمدی نژاد و میرحسین موسوی را در یک ترازو میگذارد و می گوید که این دو فرقی با هم ندارند، مخالفم. این اظهار نظر، بیشتر منعکس کننده احساسات فردی اشخاص است تا استدلالهای سیاسی. اگر این سخن قبل از انتخابات و در دوره ایی که رژیم متحد و یکدست بود، مطرح می شد حرف کاملا درستی بود. اما اینک که جنگ قدرت در میان است و احمدی نژاد (در واقع جناح خامنه ایی) در موضع قدرت دولتی ایران و موسوی در موضع ضعف قرار دارد و در سویی مردمانی در میدان برای مطالبات دمکراتیک خود حتی جان خود را از دست داده اند، مطرح شود، نه حرف درستی است و نه ابتدائی ترین سبک سنگین کردنهای سیاسی در آن نهفته است. هر انسان تحلیل گری میتوانست در ابتدایی ترین شکل حدس بزند که جناح موسوی با حمایت گرفتن از حرکات اعتراضی مردم می خواهد قدرت، قداریت و تمامیت طلبی جناح حاکم را، اگر که نمیخواهد به زیر بکشد، اما می خواهد آن را تضعیف کند. به همین دلیل ساده هم نمیتوان در شرایط کنون احمدی نژاد را با موسوی یکی دانست. دلیل روشن دیگر بر این مدعا، نقش برجسته و تضیف کنند ایست که موسوی بازی می کند و در مطبوعات و مئدیای جهانی عکس خود را یافته است. خبر مبارزه جویی با جمهوری اسلامی کوس رسوایی جمهوری اسلامی را به صدا در آورده است، تنها آنهایی که به صرافت وضعیت و ظرافت تشخیص از شرایط کنونی را نداشته باشند، این دو اسم را بصورت همسان کنار هم میگذارند. این اما ابدا به معنی تقدیس موسوی و یا یک تنه و جان برکف در خدمت جنبش سبز قرار گرفتن نیست. بویژه که جنبش ملی دمکراتیک آذربایجان، از نقطه نظر فکری و اتنیکی، هم نگاه خاصی به این جنبش دارد (که جنبش سبز جنبشی دمکراتیک اما متعلق به جامعه فارس ایران است و ترکها هنوز، به دلایل مختلفی، مهر خود را، در صف مستقل، بر حرکتهای اعتراضی اخیر نکوبیده اند). و هم بر باور دیگری از جنبه نظریه سیاسی در ایران (سیستم دولتی غیرمتمرکز و فدرالیسم اتنیکی) اعتقاد دارد.
من کاملا میتوانم بفهمم که هردو جناح، احمدی نژاد و موسوی دیدگاهشان در اساس و پایه در مورد ملیتهای غیرفارس ایران و بویژه مقابل خلق ترک، ضدیت کور و نژادپرستانه است. هر چند که جناح موسوی کروبی در دوره انتخابات گامی از احمدی نژاد در این رابطه جلوتر بودند. اما از آنجا که جناح موسوی کروبی، و حرکتهای اعتراضی که برای تضعیف رژیم تلاش می کنند (فقط به همین دلیل روشن)، خواه ناخواه در خدمت جنبش ملی دمکراتیک آذربایجان هستند. چرا که رشد جنبش ملی آذربایجان در گرو ضیعف شدن استبداد دینی نژادی حاکم در ایران است. این البته همهء آن شرایط و موانعی نیست که جنبش ملی دمکراتیک آذربایجان برای رشد و نمو خود به آن نیاز دارد. اما یکی از مهمترین و در واقع اصلی ترین آن موانع بحساب می آید.
از سوی دیگر، باز هم وجود تمایلات نژادپرستانه تحت قالب ایرانیت، و در واقع فارسیت، در جامعه، مانع از آن نمی شود که مبارزات عموما دمکراتیک مردم فارس ایران علیه استبداد را به هیچ بیانگاریم. به باور من اینکه کسی و یا کسانی، ما را به رسمیت نمی شناسند، دلیل قدرت و قوت آنها نیست. بویژه در مورد آذربایجان و ترکان، دلیل اش ضعف و ناتوانی خود ماست. دلایل این ضعف و دیرکرد جنبش ملی دمکراتیک آذربایجان را می شود در جای دیگری بررسی کرد. تصورش را بکنید که اگر آذربایجان امروز احزاب قدرتمندی داشت که از سوی مردم حمایت می شدند و مسلح به نظریه های مدرن، مترقی و ملی امروز نیز بودند، باز هم درجه نژادپرستی و ضدیت با آذربایجان در این حد می بود؟ تنها با آوردن یک نمونه کوتاه از این مسله می گذرم. در دوره یکساله حکومت ملی در آذربایجان به سال 1324 تا 1325 اینجا و آنجا نقل شده و بویژه خانم راضیه ابراهیم زاده در کتاب "خاطرات یک زن توده ایی" به این مسئله اذعان دارد که در آن دوره آذربایجانیها از احترام بیشتری در مناطق دیگر ایران برخوردار بوده اند.
بنابراین تلاش برای دو هدف معین در شرایط کنونی را نمی توان از دیده دور داشت؛
یک؛ مبارزه برای عقب راندن و یا تضعیف جمهوری اسلامی در اتحاد عملهای مشخص با نیروهای سیاسی ملیت های دیگر و در صورت ممکن تحت لوای یک پلاتفورم سیاسی مشخص که مهر آذربایجان و منافع خلق ترک به آن خورده باشد.
دو؛ یک مبارزه مثبت برای تغییر افکار عمومی در ایران نسبت به مسئله آذربایجان و علیه نژادپرستی در کلیت آن. این مبارزه عموما بایستی از شکل شیوه های مثبت بهره جوید تا از روشهای واکنشی و تندخویانه. در واقع تلاش برای تغییر افکار عمومی جامعه، غیرمستقیم به رشد جنبش ملی دمکراتیک آذربایجان ارتباط مستقیم دارد. معادله افکار عمومی نژاد پرستانه در ایران با پیشرفت مبارزه علیه سیاست نژادپرستانه در این کشور قابل حل و فصل است. بنابراین بایستی از شگردهای واکنشی برای ایجاد تغییر در افکار عمومی دست شست و تغییر را با کنش های مثبت جستجو کرد.
Yunes.shameli@gmail.com
2010-01-17