در غير بومي بودن فارسي دري در ايران، اصلا شك نكنيم !

حسن راشدی  ۱۵  دی ۸۸

بعد از درج شدن مقاله " فارسي دري، زبان مهاجر يا بومي در ايران " در اين وبلاگ، كه در حقيقت بخشي از متن اصلي يكي از موضوعات مورد بحث در كتاب "زبان تركي و بررسي تاريخ ، زبان و هويت آنها در ايران " بود ؛ احيانا در ذهن بعضي از خوانندگان هموطن فارس زبان و بعضي از اقشار غير فارس زبان و حتي تركان ساكن ايران كه از شروع تحصيلات ابتدايي تا پايان دوران دانشگاهي فقط به زبان فارسي و يا با انتخاب رشته دانشگاهي، به زبانهاي بيگانه ديگر جز به زبان تركي خودشان تحصيل مي كنند و آنچه كه در اين مقاله نوشته شده ممكن است مغاير با آموخته هاي آنان در مدارس و دانشگاه ها باشد و سئوالاتي در ذهنشان  مطرح شده باشد كه جوابي در مقاله ياد شده به آن نيافته باشند و آنها را در شك و ترديد بگذارد  كه چگونه آنچه كه در طول دوران تحصيل به آنها آموزش داده شده  متفاوت از آن چيزي است كه در اين مقاله آمده است ؛ لذا ما بعضي از سئوالاتيكه احتمال دارد ذهن آنان را مشغول كرده و جوابهاي آنها را نيافته باشند دراين مقاله درج مي كنيم .

در درجه اول بايد ياد آوري كنم غيربومي و مهاجر بودن زبان فارسي دري در ايران به اين معنا نيست كه اگر هموطنان فارس زبان ما بر اساس واقعيتهاي بيان شده در اين مقاله و يا ديگر مقالات، و بر اثر مطالعات غير  درسي خود ، قبول كردند كه زبان فارسي دري كه امروز زبان مادري آنها شده است و در مدارس و دانشگاهها هم به اين زبان تحصيل مي كنند ولي اين زبان در گذشته زبان مردم كشور ديگري بوده و با گذشت زمان جايگزين زبان قديمي آنها شده ، ديگر از فرداي روز قبول اين واقعيت، نبايد آنها به زبان فارسي صحبت كرده و يا در مدارس و دانشگاهها تحصيل كنند !

نه ، اصلا چنين نيست؛ ما معتقديم  زبان هر ملتي نشانه هويت، موجوديت ، شخصيت و  بخشي از تاريخ آن ملت است و  تكلم بدون حس حقارت، تحصيل و تدريس از دوران ابتدايي تا عالي در استانها و مناطق سكونت آن ملت و با توجه به كثرت جمعيت بعضی از آنها ، رسمی بودن و آموزش آن زبان در مقاطع مختلف در سرتاسر کشور ،آفرينش ادبي و پرورش استعداد و ذوق هنري در زبان مادري را از حقوق مسلم آن ملت دانسته اعتقاد داريم  بر هر انسان آزاده اي لازم و واجب است نه تنها  بر حق زباني و فرهنگي ملل ساكن در ايران، بلكه بر حقوق زباني و فرهنگي  همه ملل جهان بدون حب و بغض عقيدتي، نژادي و سياسي احترام بگذارد هر چند كه زباني كه امروز اين ملّتها صحبت مي كنند ، ممكن است در گذشته زبان رسمي و يا مادري ملت ديگري بوده باشد !

چرا كه ما تركها تلخي و عذاب عدم تحصيل به زبان مادري را با توجه با اكثريت نسبي بودن جمعيتمان در ايران ، با تمام وجودمان  چشيده و مي چشيم و هر گز اين عذاب و تلخي را بر هيچ ملتي روا نمي داريم !

 آنچه كه ما در اينجا از موضوعات مربوط به زبان فارسي دري بحث مي كنيم از بابت زبانشناختي تاريخي و خاستگاه اصلي  اين زبان است نه از بابت خداي ناكرده زير سئوال بردن حقوق زباني هموطنان فارس زباني كه ساليان دراز است فارسي دري زبان مادري آنها شده است !

به همين جهت ما به سئوالاتي كه از طرف بعضي از هموطنان فارس زبان به صورت E-mail  و يا comment خصوصي براي من فرستاده شده و خواستار جواب آن جهت رفع ابهام شده اند و امكان جوابدهي به دليل طولاني بودن پاسخ به آنها در قسمت comment  نبود ، مصلحت را در اين ديديم كه جواب اين ابهمات را به صورت مقاله و در همين وبلاگ درج كنيم.

سئوالهاي بعضي از مطالعه كنندگان اين وبلاگ : 

1 - در ارتباط با مقاله " فارسي دري، زبان مهاجر و يا بومي در ايران  "  بايد بگويم در كارنامه اردشير بابكان مي خوانيم :  " پات (به) ، خواتاي (خداي ) ، داتاري (دادار )، رايومند (رايومند )، پات (در )،كارنامج (كارنامه)، به (اي)، ارتاخشير پاپكان (اردشير بابكان)، ايتون (آن تو )، نبشت (نوشت)، استات (است)، كو (كه)، ارانشهر (ايرانشهر )، پس (پس)، هيچ (از )، الكساندر هرميك (اسكندر مقدوني )، يك سد و چهل (يك سد و چهل )، كتك خواتاي (كدخداي)، بت (بود ) "

مي بينيد كه پارسي دري تقريبا تراش خورده پهلوي ساساني و پارسيك است. ما زبان ديگري داريم به نام پهلوي اشكاني يا پارتيك كه مادر زبانهاي كردي، لري، گيلكي و... بوده و ارتباطش با فارسي در حد واژه زباني است.

از آنجايي كه پارتي منقرض شده بود بيگانگان زبان جديد مردم ايران را كه پارسي و از ريشه پارسي باستان بود را پهلوي ناميدند، اين نامگذاري اشتباه بود . فرق دو پهلوي را بدانيد.

 

2 – تحول زباني در حدي است كه انگليسي ها آثار شكسپير را كه 200 سال پيش نوشته شده نمي توانند بخوانند و به سختي مي فهمند، رابطه پهلوي و فارسي دري هم به همين شكل است.

3- اينكه مي گوييد ما زبان تركي كتاب دده  قورقود را به راحتي مي فهميم ، به اين خاطر است كه دده قورقود قدمت زيادي ندارد ، زيرا مثلا از شهر استانبول به همين نام استفاده شده است در حالي كه بايد قسطنطنيه و يا بيزانس بكار رود  

4 – همين طور شما زبان تركمن هارا كه ريشه زبان اغوزي است نمي فهميد، قبايل تركمن مانند قره قويونلوها كه امروز در عراق زندگي مي كنند نيز زبان تركمن هارا نمي فهمند و زبانشان شبيه مردم آناتولي و شماست  . 

حال جواب به اين سئوالها و ابهامات پيش آمده ؛ 

جواب سئوال (1) :

 در متن باصطلاح كارنامه اردشير بابكان ، در عين حالي كه در بين بعضي از كلمات، شباهتهايي با واژه هاي بكار برده شده در فارسي امروز ديده مي شود چون : خواتاي = خداي ، كارنامج = كارنامه ، نبشت = نوشت ، كو = كه ، كتك خواتاي = كدخداي ....، اما متوجه نشدم واژه " پات " پهلوي كارنامه اردشير بابكان چه شباهتي به "به " فارسي امروز  ، دوباره  "پات" آنروز به "در " امروز ، باز هم    "به " پهلوي آنروز به " اي " فارسي  امروز ، و " هيچ " آنروز به " از " فارسي امروز دارند ؟!

در مرحله بعد كلمه  رايومند  اردشير بابكان، هم معني و شبيه  رايومند فارسي امروز آورده شده است ، اصلا اين كلمه در فارسي امروز كاربردي ندارد و من معني اين كلمه را نمي دانم و مطمئنم 99% مردم فارس زبان هم نمي دانند رايومند در فارسي چه معني دارد ؟!

گفته شده نامهايي چون ارتاخشير پاپكان  آنروز، شبيه و همصداي اردشير بابكان و الكساندر هرميك آنروز هم شبيه و همصداي اسكندر مقدوني فارسي امروز است .

اين ديگر چگونه مقايسه اي است ؟!

تلفظ اسامي كه وقتي از زباني به زبان ديگر مي رود عوض كه نمي شود ، مثلا امروز ما نمي توانيم نام رئيس جمهور آمريكا را كه " باراك اوباما " است در فارسي مثلا "جمشيد آموزگار " بگذاريم !

تلفظ اسامي وقتي از زباني به زبان ديگر مي رود عين خود آن اسامي، و در صورتيكه صداي اصلي بعضي از حروف در زبان ديگر نباشد و يا بر اثر قانون هماهنگي صداها ( شبيه آنچه در زبان تركي است ) لباس زبان جديد را بپوشد باز  شبيه و نزديك به صداي نام اصلي  تلفظ مي شود ؛ مثلا نام  "محمود احمدي نژاد " در عربي،  " محمود احمدي نجاد " تلفظ ميشود ، به علت اينكه صدا و حرف  " ژ " در  عربي نيست و اين حرف جاي خودرا به "ج" مي دهد .

نام   "عبدالله گوؤل"  ( AB. Gül )رئيس جمهور تركيه هم در ايران  " عبدالله گل " ( AB. Gol ) تلفظ مي شود ، چرا كه صداي " Ü " در فارسي موجود نيست ، ولي باز خيلي نزديك به تلفظ اصلي است .

لذا نزديك بودن و يا حتي 100% هم تلفظ و همصدا بودن  اسامي كارنامه اردشير بابكان با فارسي امروز  هم هيچگونه دليلي بر تبديل شدن زبان پهلوي ساساني به فارسي امروز به حساب نمي آيد !

ولي در مورد اينكه صدا و شباهت بعضي كلمات پهلوي ساساني  شبيه كلمات  مورد استفاده امروز در فارسي است ، مانند : كتك خواتاي  = كدخداي و غيره  ،  بايد گفت  وقتي زبان بيگانه اي در ميان زبان بومي رفته رفته براي خود جا باز مي كند و بر اثر عوامل مختلفي چون حمايت سلاطين و دولتيان از اين زبان به عنوان زبان شعر و زبان درباري و ديگر عوامل مرتبط ، اين زبان توسعه پيدا مي كند ، زبان مهاجر ابتدا در ميان خواص  يعني شعرا ، منشيان ، نويسندگان تاريخ و غيره  رواج پيدا مي كند، سپس زبان محاوره قشر متوسط شهري مي شود و در نهايت با توسعه روابط شهري و روستايي گوش روستائياني كه با زبان بومي خود ارتباط برقرار ميكردند به اين زبان آشنا مي شود .

اما توسعه و در نهايت حاكم شدن زبان بيگانه و مهاجر در جايگاه زبان بومي و از ميدان بدر رفتن زبان بومي هم  يكطرفه نيست ، زيرا دگرگشت زبانها صدها سال طول مي كشد و در اين مدت ، زبان مهاجر واژه ها و لغاتي را از زبان مردم بومي مي گيرد و در گفتار روزمره و نوشته ها بكار ميبرد تا جايي كه تشخيص لغات و واژه هاي عاريتي از زبان اصلي، براي افراد عادي غير ممكن مي شود و فقط افراد متخصص در اين زمينه هستند كه منبع و ماخذ اصلي كلمات بكار برده شده در يك زبان را مي توانند  استخراج كنند .

لذا زبان فارسي دري كه امروزه تبديل به زبان مادري بسياري از فارس زبانان ايران شده كه در گذشته لهجه هاي متفاوتي  از  زبان پهلوي ساساني را داشته اند ، عاري از اين قانون نبوده و لغات و كلمات نسبتا زيادي از زبان پهلوي ساساني مردم بومي ايران وارد فارسي دري مهاجر كه امروز ما آنرا فارسي مي ناميم شده و مورد استفاده قرار ميگيرد ؛ همانطوري كه كلمات بسياري كه اين زبا ن از تركي ، هندي ، فرانسوي ، انگليسي و ديگر زبانها به عاريت گرفته و بكار مي برد كه نفوذ لغات و كلمات عربي در فارسي دري خود حكايت ديگر است تا جايي كه اگر لغات و كلمات عربي را از فارسي حذف كنيم اين زبان ابتر و غير قابل استفاده مي شود !

با اين حساب شباهت و حتي يكي بودن بعضي از لغات و كلمات كارنامه اردشير بابكان و پهلوي ساساني با بعضي از واژه ها و لغات  فارسي دري امروز ، يك روند طبيعي و بده – بستان زباني بوده و هيچ دليلي بر تبديل شدن زبان پهلوي ساساني به فارسي دري نيست ؛ همانطوريكه زبان فارسي ،  كلمات بسياري را از زبان تركي مانند قاشق ، بشقاب ، اتاق، آقا و خانم و غيره به عاريت گرفته  ولي اين مسئله دليلي بر يكي بودن تركي و فارسي دري نمي تواند باشد !

از طرف ديگر در فرهنگ دهخدا كلماتي كه ريشه غير فارسي دري  دارند و از زبانهاي ديگر وارد زبان فارسي  شده اند با علائم مخصوص نشان داده شده است؛ مثلا جلو كلمات عربي حرف ( ع ) ، جلو كلمات تركي حرف (ت)، جلو كلمات فرانسوي حروف (فر) و جلو كلماتي كه از پهلوي گرفته شده حرف (پ ه) گذاشته شده است ؛ اگر زبان فارسي دري ادامه زبان پهلوي ساساني بود نيازي به اين كار نبود ، چرا كه وقتي ما فارسي دري را ادامه زبان پهلوي ساساني بدانيم در اصل اساس و بنياد ريشه فارسي دري بايد پهلوي باشد كه در اين صورت  نيازي به نشان دادن كلمات وارده پهلوي به فارسي دري نيست .

از سوي ديگر وقتي با گذشت سده ها يك زبان صيقل مي خورد و يا به هر علتي تغييراتي در آن حاصل شده و باحفظ  هويت قديمي خود تبديل  به زبان جديد مي شود ، ديگر كار برد اين زبان با سبك و سياق قديمي از بين مي رود و زبان جديد جاي آنرا مي گيرد ، در حالي كه ما كاربرد دو زبان فارسي دري و پهلوي ساساني را همزمان و در دونقطه متفاوت كه قابل فهم به متكلمين هم نيستند  مي بينيم ، يكي (پهلوي ساساني ) در مناطق اصلي پارسيان، يعني استان فارس و مناطق همجوار، و ديگري (فارسي دري ) در افغانستان و تاجيكستان!

درقرن سوم و چهارم هجري آثار پهلوي ساساني چون "بُند هشن، زادسپرم و روايات پهلوي" آفريده شده است كه امروز قابل فهم بر هيچ فارس زباني نيست (به جز احتمالا مردم مناطق دور افتاده فارس كه هنوز زبان قديمي و پهلوي خودرا حفظ كرده اند)  ؛ در همان زمان هم آثار فارسي دري چون اشعار رودكي و تاريخ بلعمي در افغانستان و تاجيكستان نوشته شده است كه امروزه همه آنهايي كه فارسي دري (فارسي امروز ) را ميدانند اين آثار را به راحتي مي خوانند و مفهوم آنرا هم متوجه مي شوند !

پس اين دو زبان متفاوت،  همزمان و در دونقطه متفاوت كاربرد داشته است ؛ ممتها نوشتن شعر و تاريخ به زبان فارسي دري به صورت ادامه دار تشويق مي شد ولي ديگر زبان  پهلوي ساساني كاربرد آنچناني  نداشت و روز بروز  هم تحت تاثير  فارسي دري در حال افول بود كه پس از چند سده كاملا از شهرهاي فارس زبان رخت بربسته و جاي خودرا به فارسي دري داده است .

جواب سئوال (2)

اگر شهروندان انگليسي آثار شكسپير را كه 200 سال پيش نوشته شده نمي توانند بخوانند و به سختي متوجه مي شوند ، اما دري زبانان (فارسي زبانان ) امروز ايران و افغانستان و تاجيكستان  آثار نوشته شده به فارسي دري 1100 ساله رودكي و 1000 ساله فردوسي و 800 ساله سعدي و 700 ساله حافظ را به راحتي مي خوانند و متوجه ميشوند و مشكلي در فهم و درك اين آثار ندارند اما از  آثار پهلوي ساساني باقي مانده از همين دوران چيزي سر در نمي آورند، حتي از اين تك بيت حافظ كه به زبان پهلوي شيرازي زمان خود سروده شده است  و ساليان دراز هم  تحت تاثير فارسي دري بوده مفهومي حاصلشان نمي شود : 

        به پي ماجان غرامت بسپريمن                    عزت يك وي روشتي از امادي 

پس در طول اين هزار و اندي سال، فارسي دري تغييرات آنچناني مثل انگليسي نداشته كه مردم فارس زبان و فارسي دانان نتوانند آثار گذشته فارسي  را بخوانند و مفهوم آنرا ندانند ، اما زبان رايج و پهلوي ساساني آنروز مردم فارس، بر اثر حاكميت زبان فارسي دري كه زادگاه و خاستگاه اصلي اش افغانستان و تاجيكستان امروزي بوده رفته رفته از ميان مردم رخت بربسته و امروزه حتي آثار 700 ساله پهلوي ساساني يعني زبان اصلي و مادري حافظ شيرازي هم بر مردم فارس زبان مفهوم نيست !

لذا زبان فارسي دري ديروز و امروز، و پهلوي ساسانی ديروز، که امروزه فقط در بعضی از روستاهای مناطق فارس نشین متكلم  دارد دو مقوله جدا از هم و دو زبان مستقل و جدا از هم هستند كه زبان پهلوي ساساني  آخرين نفسهايش را در روستاهاي نايين و نطنز و ميمه و سمنان و بعضي جاهاي ديگر مي كشد ولي فارسي دري زبان رسمي و دولتي و رسانه اي ايران شده و با قدرت تمام در حال تاختن است و نه تنها زبان پهلوي فارس زبانان را ازبين برده بلكه قصد دارد ديگر زبانهاي ايران و حتي زبان تركي را كه هيچگونه قرابتي با اين زبان ندارد و متكلميني حداقل 30 ميليوني در ايران دارد درخود  هضم كرده از بين ببرد ! 

جواب سئوال (3)

در رابطه با كتاب " دده قورقود " كه ما ادعا مي كنيم اين كتاب حد اقل 1000 سال پيش نوشته شده اما منتقد گرامي ميگويند كه در متن اين كتاب از نام استانبول ياد شده در حالي كه بايد به اين شهر قسطنطنيه گفته ميشد و استانبول از سال 1453 ميلادي و پس از فتح سلطان محمد فاتح به اين نام خوانده شده است (تاكيد بر تاريخ فتح استانبول و نام آن از طرف من است! ) و علت مفهوم بودن متون كتاب دده قورقود هم  اين است كه كتاب دده قورقود قدمت زيادي ندارد ؛

 نظر اين منتقد گرامي را به متن كتاب سفرنامه " كلاويخو " فرستاده هانري سوم پادشاه اسپانيا به دربار امير تيمور به سمرقند در سال 1403 ميلادي يعني 50 سال قبل از فتح استانبول به دست سلطان محمد فاتح جلب مي كنم :

" ... چنانكه گفته شد قسطنطنيه در كنار دريا (مرمره) واقع است و از دو سو حصارش مشرف به درياست، لذا مي توان گفت قسطنطنيه همانند " اشبيليه "، و  پرا  همچون " تريانا " است که بندرگاهها و اسکله ها و کشتی ها در محوطه بین آن دو هستند . يونانيان شهر خودرا آنچنان كه ما به نام قسطنطنيه مي شناسيم ، نمي دانند ، بلكه آنرا شهر استانبول مي خوانند ."  

 ( " سفرنامه كلاويخو "  ترجمه مسعود رجب نيا ، از انتشارات علمي فرهنگي، سال چاپ 1363 شمسي ص 104) 

آنچنانكه مي بينيد در اين زمان هنوز استانبول بدست سلطان محمد فاتح فتح نشده بود تا نام استانبول (اسلامبول) به خود بگيرد ، بلكه استانبول نامي بوده كه يونانيان اين شهر را كه در اصل متعلق به آنها بوده  در طول قرون متمادي بدين نام مي خوانده اند ، لاكن با حاكميت امپراطوري بيزانس، اين شهر به نام  قسطنطنيه (كنستانتين ) تغيير نام داده است؛ بدين صورت آمدن نام استانبول در كتاب دده قورقود نه تنها دليل بر پايين بودن قدمت اين كتاب نيست ، بلكه سند معتبري است حتي بر افزايش قدمت اين كتاب با ارزش ! 

از طرف ديگر هر كس كه اندك مطالعه اي در متون كتب تركي قرون گذشته دارد به راحتي تفاوت زبان نوشتاري كتاب دده قورقود با آثار تركي قرنهاي بعد از آن را در می یابد ؛ مثلا زبان متن كتاب "صحاح العجم هندو شاه نخجواني" كه كتابي است به نثر و به زبان تركي آذربايجاني و جهت آموزش زبان فارسيي به تركان در قرن هفتم هجري (800 سال پيش ) نوشته شده (1)  و يا زبان شعر حسن اوغلو كه آنهم به تركي آذربايجاني و در قرن هفتم  و همزمان با كتاب صحاح العجم سروده شده ، حداقل 200 الي 300 سال با زبان كتاب دده قورقود فاصله دارد ، و اين فاصله را هر اهل مطالعه اي در مي يابد ؛ لذا متن كتاب دده قورقود حداقل هزار سال پيش نوشته شده است ، گرچه ممكن است با توجه به متن نوشته اين كتاب كه از خالص ترين كلمات تركي و كمترين كلمات عربي و فارسي استفاده شده ، موضوع داستانها ، اسامي كاملا تركي قهرمانان و اعتقادات افراد داستانها، قدمتش به بيش از هزار سال هم برسد .

جواب سئوال (4)

زبان تركي تركمني گرچه در گروه تركي اوغوزي جاي مي گيرد ، اما تركي اوغوز نيز  خود به دو گروه شرقي و غربي تقسيم مي شود كه تركي آذربايجاني و تركي آناطولي (تركيه ) در گروه غربي قرار دارند و بسيار هم به هم نزديك هستند ، لاكن تركي تركمني در گروه شرقي قرار دارد و اندكي با تركي اوغوز غربي متفاوت .

از طرفي در نظر داشته باشيد كه فاصله جفرافيايي تركمنها با آذربايجان و تركيه به بيش از هزار كيلومتر مي رسد كه از هزار سال به اين سو هم به علت قرار گرفتن در دو سوي مناطق سكونت فارسي زبانان ( و يا لهجه هايي از زبانهاي هند و ايراني ) ارتباط زباني تركمنها با آذربايجانيها و مردم آناطولي تقريبا قطع بوده كه خود باعث بوجود آمدن فاصله بيشتر لهجه ها و در نتيجه فاصله تفهيم زباني شده است ، با اين همه حال و با فاصله هزار كيلومتري و هزار سالي تركي تركمني با تركي آذربايجاني و آناطولي ، باز اين فاصله زباني به اندازه فاصله زباني مردم اصفهان و كاشان با زبان مردم ميمه و نظنر و نايين با فاصله 60 – 100 كيلومتري بين آنها نيست !

در مورد نزديكي زبان تركمنهاي عراق به تركي آذربايجان و تركيه ، به جاي نزديكي به زبان تركمني تركمن صحرا و جمهوري تركمنستان ، بايد بگويم كه در قرون گذشته در بسياري از متون تاريخي گذشته، تركها را با نام " تركمن " یا " ترکمان" معرفي كرده اند  و نامهاي "ترك " و "تركمن " دو نام مترادف و هم معني است و به كساني اتلاق مي شده كه به زبان تركي صحبت مي كرده اند نه اينكه از قوم تركمن ساكن تركمنستان و يا آن حدودها باشند .

راجيو سيوري نويسنده كتاب " درباره صفويان "مي نويسد: 

" عناصر ترك ، يا درست تر تركمان ، دولت صفوي طبعاً "اصحاب سيف " بودند ؛ نخبگان جنگي قزلباشي كه صفويان را باشور جنگي هنگفتشان به قدرت رسانده بودند....... " (2) 

 مي بينيد  اينجا قزلباشان و يا جنگجويان ترك قزلباش آذربایجان، ترك و يا تركمان (ترکمن) خطاب مي شوند. مورخ مشهور مينورسكي و مورخان بسيار ديگر نيز ترك و تركمن را در كنار هم و هم معني و مترادف ترك بكار برده اند ، لذا تركمنهاي عراق و يا قره قويونلوها ، از تركان عراق هستند نه از تركمنهاي مثل تركمنستان، و محل سكونتشان هم در امتداد سكونت جغرافيايي تركان آناطولي و آذربايجان و زبانشان هم از گروه اوغوز غربي و  شبيه تركي آذربايجاني و تركيه است .  

...................................................................                                                                       

 (1)     كتاب "صحاح العجم " هندوشاه بن سنجر نخجواني ، باهتمام دكتر غلامحسين بيگدلي ، مركز نشر دانشگاهي ، سال چاپ 1361

(2)     "درباره صفويان " راجر مروين سيوري ، ترجمه رمضان علي الهي، نشر مركز، سال چاپ 1380 شمسي، ص 260

  ضمنا ما همه کامنت هاییكه  دور از شعار و علمی باشد چه موافق و چه مخالف درج خواهیم کرد 

                                                                 سون   (پايان )