انقلاب و ترکان
آذربايجان
۹
کسروي در
تاريخ مشروطه مي نويسد: " تا قبل از مشروطيت دو نيروي عمده و
يا دو نهاد قدرت در ايران وجود داشت، سلطنت و روحانيت، قدرت گيري
يکي از آنها به
معناي ضعف ديگري بود، با جنبش مشروطه نيروي جديدي در عرصه اجتماعي- سياسي ايران
پديد آمد به نام ملت". ( نقل به معني) ظهور عنصر ملت از يک لحاظ به معناي شکست
پروژه اصلاح دستگاه دولتي و نظامي به منظور دفع خطر روزافزون نفوذ بيگانگان در
ايران بود که از زمان جنگ هاي ايران و روس ( 1828 و 1813) توسط
عباس ميرزا آغاز و
با اصلاحات قائم مقام، سپهسالار و اميرکبير که تقليد از عثماني بود ادامه داشت.
جنبش تنباکو ( 92-1891) اولين طليعه ظهور عنصر ملت و فاصله 15 ساله
بين جنبش تنباکو و
جنبش مشروطه، زمان بسيج امکانات نظري، تبليغاتي و آمادگي براي
تغيير بود. پدران
فکري و نظريه پردازان اين جنبش يا از طريق عثماني تحت تاثير انقلاب فرانسه و يا
از طريق آذربايجان و قفقاز تحت تاثير سوسيال دموکراسي روس بودند و پايگاههاي اين
انقلاب نيز در اين دو کشور قرار داشتند و از طريق مطبوعاتي که
درآنجا چاپ و وارد
ايران مي کردند برنامه و اهداف خود را به ايرانيان مي رساندند.
آذربايجاني ها
در تمامي اين فعاليت ها اگر بتوانيم آنها را در مجموع تجدد (
مدرنيسم) بناميم، يعني تجدد، هم در زمينه تفکر و انديشه، هم در زمينه
تغيير در ساختار
اداري و حکومتي و هم در زمينه ايجاد نهادهاي دموکراتيک مانند
احزاب، انجمن ها و
مطبوعات ... نقش کليدي و تعيين کننده داشتند. بعد از امضاي فرمان
مشروطه آذربايجاني ها
توانستند متمم قانون اساسي را که مترقي تر از خود قانون اساسي بود، با کوشش،
پافشاري و درايت خود به تصويب برسانند. يکي از مهم ترين اصول متمم
قانون اساسي اصول
93-90 آن است که به ضرورت تشکيل انجمن هاي ايالتي و ولايتي تاکيد
دارد. اين اصول از
يک طرف ميبايستي مانعي در راه تمرکز قدرت در مرکز و فعال مايشائي و فساد آن ايجاد
ميکرد و از طرف ديگر توجه خاصي داشت به ويژه گي هاي تاريخي، فرهنگي
و ملي ساکنين
ايران. ايران قبل از انقلاب مشروطه داراي يک سيستم فدرالي سنتي بود
که "ممالک
محروسه" ناميده مي شد. اين سيستم فدرالي سنتي در همه شئون زندگي
اجتماعي، سياسي و
فرهنگي رسوخ داشت و هر ايالتي خود مختاري خاص خود را داشت. زبان شعر و
ادب و زبان ديوان
( بوروکراسي) فارسي بود ولي اين بوروکراسي در خدمت سلاطين ترک قرار داشت بعلاوه
زبان دربار و زبان قشون ( ارتش) ترکي بود. از آنجائي که قبل از
مشروطه آموزش و پرورش
رسمي و ملي وجود نداشت، در ولايات، مردم زبان ملي خود را به شکل
سنتي در مکتب خانه
ها ياد مي گرفتند و سپس و در کنار آن شعر و ادب فارسي و زبان و
ادبيات عرب را مي
آموختند. در آذربايجان، ما شعراي زيادي داريم که به دو و گاهي به سه
زبان ديوان شعر
دارند. اين موضوع خاص ايران نبود بلکه در اروپا هم به وضعيتي مشابه بر
مي خوريم. چنانکه
زبان ادبيات، دين و حقوق، فلسفه و علوم در سراسر اروپاي مسيحي زبان لاتين بود و
اين نقش را در دنياي اسلام زبان عربي به عهده داشت. انجيل اولين بار
در اوايل قرن
شانزدهم توسط " لوتر" به آلماني ترجمه شد.
از آنجائيکه
رنسانس ما، ملت سازي ما و
تشکيل " نيشن استيت" ما با مشروطيت آغاز مي شود ، لذا اين طبيعي است
که قالب هاي کهن
و سنتي در همه زمينه ها در هم بشکند. اين مسئله بالاخص در مورد
ترکهاي آذربايجان صدق
ميکند و آنها مصداق اين پروسه تاريخي اند. به دو زبان نوشتن يک سنت تاريخي در
آذربايجان بود ولي جالب است که در زمان مشروطه اولين مدارس ابتدائي
مدرن و سبک اروپائي
با نام "رشديه" به وسيله " سيد حسن رشديه" در تبريز تاسيس مي شود و کتابهاي درسي آن نيز به زبان ترکي آذربايجاني است. جنبش مشروطه نه
تنها به معناي ظهور
ناسيوناليسم فارس بلکه به معناي ظهور ناسيوناليسم و ملي گرائي
ترکان آذربايجاني
نيز بود، فکر ملت گرائي در ميان ترکان آذربايجاني نه تنها زودتر از ايراني ها
بلکه حتي قبل از ترکان عثماني به ظهور رسيد. چنانکه برخي از نظريه پردازان
ناسيوناليسم ترک آذربايجاني بودند، و پدران ناسيوناليسم ايراني يا
بهتر بگوئيم
ناسيوناليسم فارس نيز ترک آذربايجاني بودند.. اصول 93-90 متمم قانون
اساسي در يک معنا
بهم آوردن فصل مشترک اين دو ناسيوناليسم و حل اين تناقض به شيوه اي عاقلانه و
دموکراتيک بود و اگر انقلاب مشروطه به روند عادي خود مي رفت مسلما
مسئله ملي در ايران
به تدريج و به شکل عادلانه و دموکراتيک راه حل مناسب خود را مي
يافت.
شکست
انقلاب مشروطه و به دنبال آن هرج و مرج طولاني، بسياري را به دنبال
راه حلي کشاند که
عده اي برنامه و طرح آن را با کمک عوامل دولت انگليس از قبل تهيه و براي پياده
کردن آن تلاش ميکردند. اين شکست، تحول دموکراتيک جامعه ايران را در مسيري انداخت
که پيامد هاي آن را تا به امروز شاهديم. از معماران اصلي اين راه
حل که تجسم آرزوهاي خود را در وجود رضاخان يافتند يکي "محمد علي فروغي"
است که شخصيتي علني و
دانشمند بود و ديگران که چهره اي پنهان داشتند مانند "ژنرال آيرون
سايد" وابسته نظامي
انگليس در ايران و"اردشير جي ريپورتر" يک پارسي هندي و کاردار
سفارت انگليس در
ايران بودند. در کنار اين جريان ما به محافلي که در اطراف مجله "ايرانشهر"،
"کاوه" و "فرنگستان" که در برلين منتشر ميشدند و تحت تاثير "
ناسيونال- سوسياليسم"
آلمان در جستجوي يک " شف ملي" يا " فوهرر" مي گشتند، بر ميخوريم.
اين محافل در
ائتلاف با جريان قبلي و با تکيه به يک سري افسانه ها و اوهام
تاريخي مانند" نژاد
آريا"، "پاکي نژاد آريا"... که منشا آنها ايدئولوگهاي آلماني
بودند، خواهان ملت
سازي جديدي بودند که تکيه اش بر سرکوب و خفقان بود، جرياني ضد ملي
و نژاد پرست که
با کودتاي سوم اسفند و سقوط قاجار نوک حمله آن آذربايجان را هدف
قرار داد، زيرا
آذربايجان هم ترک و هم مرکز مخالفت خواني ها و مقاومت ها بود و ما ميدانيم که بر
سر آذربايجان چه آوردند.
يکي از نتايج سياست هاي سرکوبگرانه
و آگاهانه دولت
مرکزي نو بنياد، نابودي تدريجي زير بناي اقتصادي آذربايجان و گسترش سريع فقر،
بيکاري و فلاکت با هدف کوچاندن اجباري مردم آذربايجان به ديگر نقاط
ايران بود و آنچه در
آنجا در انتظار اين مردم از هستي ساقط شده را مي کشيد، تحقير و آسيميله شدن
در فرهنگ و زبان فارسي به هزاران سياست و ترفند بود. ادامه بي وقفه
ي اين سياست به
مدت 50 سال ( با گسست هاي موقتي و مقاومت هاي بي وقفه مردم آذربايجان)،
نفوس ترکان آذربايجاني را از اکثريت مطلق به اکثريت نسبي در ترکيب جمعيت ايران
تقليل داد. طرز تفکر و نگاه اين جريان به انقلاب مشروطه و مسئله
ملت سازي در ايران
را مي توان با دو نقل قول خلاصه کرد. اين نقل قول ها در واقع آن
طرز تفکري که
ايران را به مدت 50 سال زير سلطه خود گرفت و با تبليغات خود سم مهلکي
در رگ و پي جامعه
روشنفکري ايران رها کرد، نشان ميدهد. تحت تاثير اين تفکر به جرات ميتوان گفت که
80 در صد نويسندگان، محققين و تاريخ نگاران ايران در يک کلام نژاد پرست
بارآمدند.
محمد
علي فروغي در مقام سفيرايران در سفارت کبراي آنکارا در نامه اي که
به رضا شاه و
وزارت خارجه ايران فرستاده مي نويسد:
" من در
ايران طرفدار تغيير
خط فارسي از عربي به لاتين بودم. در اينجا به تازگي خط لاتين به
جاي خط قديم عربي
رسمي شده در نتيجه ارتباط فرهنگي ترک هاي ترکيه با ترک هاي ايران
قطع شده است و اين
همان چيزي است که ما مي خواستيم. اگر در ايران هم خط لاتين به جاي
خط عربي انتخاب
شود باز اين ارتباط برقرار خواهد شد و اين براي ما خطرناک است. در ايران اقليت
هائي مانند زرتشتي، ارمني، آسوري و يهودي وجود دارد ولي تعدادشان
کم است و براي
ايران خطر محسوب نمي شود. اما اقليت هاي ترک، کرد و عرب تعدادشان
زياد است و خطرناک
اند، بويژه ترکان ايران از همه خطرناک ترند، دولت بايد هميشه اين
خطر را مد نظر
قرار دهد" اين ديد بيش از 65 در صد مردم ايران را خطرناک مي
داند!
روزنامه اي
بنام" سلامت" که در آن دوران و با اين ديدگاه چاپ ميشد، واقعيت اين تفکر را بسيار
صريح تر و روشن تر بيان ميکند:
"
مقصد از خلع
السلاح احمد شاه نه اينکه تبديل
اصول نظام به جمهوريت بود، نه نه نعوذ بالله. بلکه تعويض طايفه
قلدر آساي قاجاريان
ترک به سلاله طاهره نجيب پهلوي فارس بود".
انقلاب
بهمن و ترکان
آذربايجان
انقلاب بهمن و
به دنبال آن جنگ ايران و عراق وقفه اي در پروسه 50
ساله سياست
آسيميله کردن و يکسان سازي ترکان آذربايجان ايجاد کرد، ولي بعد از پايان جنگ
دوباره و به تدريج، جمهوري اسلامي به همان سياست هاي رژيم قبلي ولي
به شکل متفاوت
بازگشت. قانون اساسي جمهوري اسلامي باوجود عقب ماندگي و خارج از
متن معاصريت آن
داراي اصولي است که ناظر به حقوق مليت هاي ايران است. اين اصول هرقدر
هم ناقص بهرحال
قدمي به جلو به شمار مي رود، زيرا حداقل برخلاف نظام شاهنشاهي که
اصولا منکر وجود
مليت ها در ايران بود موجوديت آنها را با اين اصول 48 -19 -15 به
رسميت مي شناسد، در
واقع، فشار انقلاب بود که تاثير خود را در اين زمينه در پروسه
تدوين قانون اساسي
جمهوري اسلامي منعکس کرد، ولي اگر امروز حاکمين ايران بخواهند
قانون اساسي جديدي
بنويسند مسلما اين اصول را حذف ميکنند. اگر در زمان شاه سخن گفتن و نوشتن به زبان
ترکي مترادف با بلشويزم و کمونيزم و تجزيه طلبي بود، که البته شديدترين
مجازات ها را در برداشت، امروز هرگونه فعاليت فرهنگي، مدني و
دموکراتيک ترکها در جهت
تحقق خواست هاي خود، انگ پان ترکيسم، عامل بيگانه و تجزيه طلبي مي خورد! ( اين
انگ ها سابقه تاريخي دارند و با همان آغاز جنبش تنباکو به عنوان يک حربه در
مقابله با آزاديخواهي و برابري طلبي به کار گرفته شدند. آنها جنبش
تنباکو را کار روسها
و قيام ستارخان در دفاع از مشروطه را "جدا سري" ناميدند).
در
رژيم جمهوري اسلامي
روزنامه نگاران آذربايجان را به جرم پان ترکيسم، ايادي بيگانه و جاسوس محاکمه
مي کنند. کتابهاي بي نام و نشان را با اسامي جعلي، با قيمت ارزان و تيراژ بالا
وارد بازار کتاب مي کنند که محتواي آنها تکرار همان تئوري هاي زمان
شاه درباره ترکان
آذربايجان است. آنها محفل هايي از عوامل خود را سازماندهي ميکنند
که کارشان فقط لجن پراکني، فحش و تحقير ترکان ايران است. اين همه در
خدمت مرعوب کردن ترکان و باز
داشتن آنان از مطالبات شان است. حاکمين ايران تماما به تئوري هاي
زمان شاه روي آورده
اند و به بازمانده هاي نظريه پردازان آنان ميدان داده اند. تئوري هايي از قبيل
اينکه: " ترکان ايران آريائي هستند و زبان آنها بعد از حمله مغول
ترکي شده، زبان
اصلي ترکان آذربايجان، آذري که لهجه اي از فارسي است بوده است. يا،
نام آذربايجان
شمالي يعني جمهوري آذربايجان اران است که کمونيست ها جعل کرده و
روي آذربايجان
شمالي گذاشته اند زيرا هدفشان تجزيه آذربايجان ايران بود". روي آوردن
به تئوريهاي
دوران پهلوي عبرت انگيز است. انقلابي که با نابودي سلطنت وابسته و استبدادي
پهلوي به پيروزي رسيد، براي مخالفت با مطالبات دموکراتيک ترکان
ايران مجبور شده
شرمگينانه به آن تئوري ها رجعت کند. ولي آنچه که در ايران امروز
واقعيت دارد اينست که
ما ديگر آن دوران را پشت سر گذاشته ايم و اين پروسه اي است بازگشت ناپذير، زيرا
ديگر کسي نه ميتواند موجوديت سنگين ترکان آذربايجان را در ايران
انکار کند، و نه ميتواند مانع و سد راه طرح مطالبات عادلانه آنان
بشود.
نگرش حاکمان
به مسئله ترکان آذربايجان
حاکمين ايران
چه به اصطلاح تماميت خواه آن و چه اصلاح طلب آن
با شدت و ضعف متفاوتي به خط دوران پهلوي باز گشته اند. اگر چه بخش هائي از اصلاح
طلبان حداقل در حرف به اين حقوق اعتراف و سعي در استفاده ابزاري به هنگام
انتخابات از آن ميکنند، ولي برآورده شدن حقوق زباني، فرهنگي و اقتصادي
تـرکان آذربايجان را
در ظاهر خطري براي ايران، ولي در واقع تنگ شدن عرصه قدرت خود تلقي ميکنند، لذا
هر قدمي که براي حل آن بر ميدارند نه با نيت حل بلکه با نيت گستردن مانع و سدي
جديد بر سر راه آن است. آنان مثل دوران پهلوي همچنان بر شعار يک زبان
و يک فرهنگ و يک
سرزمين پافشاري ميکنند. نقل قولي از کارگزاران و نظريه پردازان حکومتي نگاه
آنها به مسئله ترکان آذربايجان را روشن تر ميکند. آقاي "حميدرضا
جلائي پور" از
تئوريسين هاي جبهه ي مشارکت، در مصاحبه با نشريه " سس" در دانشگاه
زنجان گفته اند که
افکار آنها (فعالين حرکت ملي آذربايجان) "غيربهداشتي" است. آقاي"
سبحان الهي"
استاندار آذربايجان شرقي که از طرفداران جبهه مشارکت هستند و چندين
دوره نماينده مردم
تبريز در مجلس شوراي اسلامي نيز بوده اند در يکي از مصاحبه هاي خود گفته اند که :
" در حال حاضر هرکس از اصل 15 قانون اساسي صحبت کند خائن است"!
اصلاح طلبان از طريق
جذب و تطميع استانداران و مقامات محلي آذربايجان که همه آنها
مقاماتي انتصابي
هستند، با مطالبات ترکان آذربايجان مخالفت ميکنند.
اخيرا " وزارت
علوم، تحقيقات و
فناوري" ضمن تصويب يک برنامه آموزشي، با رشته زبان و ادبيات آذري
در دانشگاهها
موافقت کرد. در اين رابطه دکتر "محبوب طالعي" رئيس دبيرخانه دائمي
ادبيات آذري در
دانشگاه اورميه گفته اند: " در حال حاضر کمبود افراد متخصص و جذب استاد
از مشکلات اصلي
راه اندازي رشته زبان و ادبيات ترکي آذري است که اين امر با
شناسائي فرهيختگان و
پژوهندگان ادبيات آذربايجان در داخل و کشورهاي همجوار مرتفع خواهد
شد". بعد از گذشت
تقريبا يک ربع قرن از انقلاب، حاکمين ايران هنوز دنبال فرهيختگان و پژوهندگان
ادبيات ترکي آذربايجاني مي گردند تا ادبيات ترکي آذري را راه
بياندازند! اين سياست
سردواندن و تعليق به محال است. 24 سال بعد از انقلاب مثل زمان
پهلوي، تمام زبانهاي
مطرح دنيا در دانشگاه تبريز تدريس ميشود، حتي زبان اسپرانتو در اين دانشگاه تدريس
مي شود، تنها زباني که تدريس نمي شود زبان ترکي آذربايجاني است،
يعني زبان ميليونها
آذربايجاني، زبان بيش از 35 در صد مردم ايران! بعلاوه مردم
آذربايجان قبل از اينکه
خواهان تدريس دانشگاهي زبانشان باشند خواهان فراگيري زبان مادري
خود از همان آغاز
تحصيلات ابتدائي هستند. حاکمين ايران کم مانده که موجوديت زبان
ترکي در ايران را
نيز انکار کنند.
اخيرا خبرگزاري "ايسنا" گزارش کرد که
کاربرد ترکي لاتين در
نشريات ممنوع شد. اين همان عملي کردن حرف فروغي است. شما تصور کنيد
کاربرد حروف لاتين
تمام زبانهاي دنيا بلامانع است جز ترکي آذربايجاني. اين تصميم مخالف
نص صريح قانون
اساسي و عملي ضد فرهنگي است که هدفش مانع تراشي در راه حتي آموزش
خصوصي زبان ترکي نيز
هست، زباني که بهر حال عملا ممنوع است. عقب ماندگي زباني اصل و
اساس عقب ماندگي
فرهنگي، اجتماعي، سياسي . . است. تحميل زبان بيگانه يعني زبان فارسي
به بچه 7-6 ساله
که تازه زبان باز کرده و شخصيت اش تازه شکل مي گيرد، مخالف تمامي موازين انساني
و حقوقي بين المللي است. ممنوعيت زبان مادري در آذربايجان مانند
نوک کوه يخ در موضوع ستم ملي است، که در واقع قسمت اعظم اين ستم از ديده
ها پنهان است. وضع در زمينه
اقتصادي بدتر از آن است. در طول 8 سال دوران رياست جمهوري رفسنجاني
که به" دوران
سازندگي" معروف است ميزان سرمايه گذاري دولت در بخش" معادن و فلزات"
در استان کرمان،
320 بار بيشتر از سرمايه گذاري در 4 استان زنجان، آذربايجان شرقي و غربي و استان
اردبيل بوده است. دولت قصد انتقال کارخانه هاي ماشين سازي و تراکتورسازي
تبريز به استانهاي کرمان و اصفهان را داشت آنهم به بهانه ضرر دادن
اين کارخانه ها، انگار موسسات دولتي در ساير نقاط ايران سود آورند، ولي
مقاومت مردم تبريز مانع
عملي شدن اين تصميم دولت شد.
حاکمين ايران
حتي سمبل هاي تاريخي ترکان ايران
را نيز مورد تهاجم قرار داده اند. آنها فتواي تخريب ارک تبريز را
در آورده و هر آن
به دنبال بهانه اي هستند که آنرا تخريب کنند، آنهم به بهانه ساختن کارگاه بافندگي به منظور ايجاد اشتغال! گوئي در آذربايجان محلي براي
راه انداختن کارگاه بافندگي وجود ندارد، و اين در حالي است که آنها به خاطر
تخريب مجسمه بودا توسط طالبان
در افغانستان اشگ تمساح ميريختند. جمهوري اسلامي در اوائل انقلاب، ساختمان بي
نظير تئاتر تبريز ( تئاتر بالاباغ) را تخريب کرد. کتابخانه ملي تبريز
را با ده ها هزار
جلد کتاب و هزاران کتاب خطي بي نظير که به همت مرحوم " حاج حسين نخجواني" که
با يک عمر تلاش از اقصي نقاط جهان در اين کتابخانه گرد آورده بود
براي ساختن صحن
نماز جمعه خراب کرد و کتابهاي خطي گرانقيمت آن را در بازارهاي داخلي
و خارجي به ثمن
بخس فروخت! هنوزهم بعد از گذشت 24 سال از انقلاب، ترکان ايران براي نام گذاري
فرزندان خود با نام هاي ترکي، بايد از هفت خوان رستم بگذرند زيرا نام
هاي ترکي در
ايران، نام هاي غير ايراني و بيگانه تلقي مي شوند. اين سياست حتي در
سفارت خانه هاي
جمهوري اسلامي نيز اعمال ميشود. در ايران شما حتي نمي توانيد مثل
زمان پهلوي ها سنگ
قبر پدرتان را به زبان ترکي بنويسيد! اسامي اماکن، شهرها، دهات، کوهها، رودها، دشتها ... مناطق ترک نشين که در زمان پهلوي ها به
فارسي برگردانده شده بودند
هنوز دست نخورده باقي مانده اند. فقط آن نام هائي که اثري از شاه
داشته اند عوض شده
اند مانند اروميه، سلماس، انزلي... اين وضعيت حکام ايران است.
وضعيت ديگري داريم و
آن روشنفکراني هستند که يا بازماندگان رژيم قبل اند و يا
ميدانداران جديد ترک
ستيزي در ايران. در اينجا ما با روشنفکران به اصطلاح اپوزيسيون فارس
( شاعران،
نويسندگان، محققين و سياسيون ...) که اکثريت آنها در برخورد به حقوق
ترکان آذربايجان در
خط حکومت و حتي بعضي موارد ترک ستيزتر از آنان هستند اشاره اي نمي کنيم و فقط به نقش روشنفکراني که هم به اصطلاح رفيق قافله و شريک
دزدند و در دستگاه دولتي يا
استاد اند يا کارشناس وزارت خانه ها .. .. اشاره اي مي کنيم. اينها
در واقع خط
دهندگان به حکام هستند مانند " جواد شيخ الاسلامي" که خود ترک است،"
چنگيز پهلوان" و "
پرويز ورجاوند". اينها در واقع فعالين و پيش قراولان ترک ستيزي در جامعه
روشنفکري ايران اند. آقاي ورجاوند از رهبران جبهه ي ملي و از بنيانگذاران
حزب پان ايرانيست
( پان فارسيست) که قبلا معاون پهلبد وزير اطلاعات شاه بودند، (
پهلبد شوهر شمس
پهلوي خواهر شاه ) چندي پيش طي نامه اي از خاتمي خواسته بود که
نشريات ترکي را تعطيل
و و فعالين جنبش ملي آذربايجان را سرکوب نمايد.
آقاي
چنگيز پهلوان اصرار
دارند که ترکان آذربايجان ترک نيستند بلکه زبانشان ترکي است. آقاي
شيخ الاسلامي از
خاتمي مي خواهد که تمام کارمندان ترک را از استانهاي ترک زبان به
مناطق فارس فرستاده
و به جايشان کارمندان فارسي زبان را به آذربايجان بياورند. اين حرف تداعي جنايات
دوران رضا خان در حق ترکان است. اين حرف تداعي برخورد سفيد پوستان
با بوميان آمريکا
و کانادا ست. اين آدمها هنوز در هپروت و جعليات تاريخي دوران
ساساني و هخامنشي
زندگي ميکنند، نگاهشان به مسئله مليت هاي ايران از دريچه شاهنامه است
که ديدگاهي ضد
ترک و ضد عرب دارد. اين ديدگاه، ديدگاهي عقب مانده ، نژاد پرست و
ضد انساني و ضد
ايراني است، در حاليکه اين همه را با نام ايراني و براي ايراني جلوه
مي دهد!
جنبش
ملي آذربايجان، ويژه گي ها و خواست هاي آن:
اگر
جنبش طرفداران آيت الله
شريعتمداري و انتشار نشريات به زبان ترکي از جمله نشريه وزين و
بسيار تاثيرگذار
"وارليق" که در اين 25 سال اخير به طور مرتب انتشار يافته است را به
حساب نياوريم، اين
جنبش مشخصا بعد از پايان جنگ ايران و عراق يعني اواخر دهه 60 آغاز
شد. اين جنبش از
محافل کوچک ادبي و شب هاي شعر به تدريج آغاز و قدم به قدم وارد
صحنه گسترده
دانشگاهها، تريبونهاي مختلف و اجتماع شد. اين جنبش در انتخابات دوره
پنجم مجلس موجوديت
و وزنه خود را نشان داد و تاثير خود رادر روند اصلاحات، بويژه دوره جديد آن در
دوم خرداد به جا نهاد. اوج جنبش هويت خواهي ترکان آذربايجان که آنرا
در ايران "حرکت
ملي آذربايجان" مي نامند تبلور خود را در تجمع خود جوش و ميليوني سالانه مردم
آذربايجان در قلعه بابک در کليبر در منطقه قره داغ ( ارسباران) آذربايجان
نشان ميدهد. اين يک حرکت فرا گير و توده اي است. اين حرکت حدود 8 سال
پيش آغاز و هر سال
بر دامنه و وسعت آن افزوده شده است. امسال حدود يک ميليون نفر در
اين مراسم شرکت
کردند. اگر اين مراسم اجازه قانوني بروز خود را در تبريز، اروميه، زنجان، اردبيل
و يا هر شهر ديگر آذربايجان و يا تهران مي داشت مسلما تعداد شرکت کنندگان در آن 10 برابر مي شد. زيرا قلعه بابک در يک منطقه کوهستاني
صعب العبور قرار دارد و
نيروهاي انتظامي رنگارنگ و بي رنگ دولت انواع محدوديت ها و ايذاء و اذيت ها را در
حق شرکت کنندگان روا مي دارند. سانسور کامل صدا و سيما و مطبوعات سراسري مانع
انعکاس آن در ايران و خارج از ايران مي شود. بايکوت خبري حکومت
ايران تاثير خود را
در مطبوعات فارسي زبان خارج کشور نيز گذاشته و مطبوعات دموکرات و
غير دموکرات خارج
کشور نيز سياست رسمي دولت در مورد اخبار آذربايجان را دنبال مي
کنند! حرکت ملي و
دموکراتيک ترکان آذربايجاني که از لزوم تحقق اصول 19-15 قانون اساسي
و احياي هويت
زباني- فرهنگي ترکان آذربايجان شروع شد اکنون تا مرحله تحقق سيستم
اداري فدراليستي
ايران، مطابق با اصول دموکراسي هاي شناخته شده جهان پيش رفته و در سطح کل کشور
بزرگترين و پردامنه ترين جنبش اجتماعي موجود است.
الف:
ويژه گيهاي جنبش
هويت خواهي ترکان آذربايجان
1-
عمده ترين
ويژه گي حرکت ملي آذربايجان مستقل بودن آن است.
مستقل بودن نه تنها به معناي مستقل بودن از قدرتهاي جهاني و منطقه
اي بلکه استقلال
اين جنبش به معناي عدم وابستگي آن به يک ايدئولوژي خاص، به يک
تشکيلات سياسي خاص و
يا حتي به يک فرد و شخصيت خاصي است. در واقع اين جنبش که مضمون آن بوسيله فعالان
فرهنگي آذربايجان فورموله شده انعکاسي از فصل مشترک خواستهاي مردم آذربايجان
است.
2-
اين جنبش يک
جريان مدني، دموکراتيک و مسالمت آميز براي احياي حقوق ملي و
تاريخي ترکان ايران است. اين جنبش از ابزارهائي مانند: دادن
اطلاعيه، اعلاميه،
اعتصاب، امضاي طومار به مقامات مسئول، شکايت به مراجع ذي صلاح داخلي
و مراجع ذي ربط
بين المللي ... استفاده مي کند. اين جنبش به تدريج نهادهاي ضروري
براي پيشبرد اهداف
خود را به وجود مي آورد مانند: " کانون زندانيان سياسي آذربايجان" (آسمک)
و يا "کانون روزنامه نگاران آذربايجان"
3-
از سالهاي
1920 يعني از زمان زنده ياد "
شيخ محمد خياباني" ترکان آذربايجاني گفتمان هاي مختلفي را تجربه
کرده اند، از جمله
گفتمان تجدد، سوسياليسم، دموکراسي، ناسيوناليسم، جامعه مدني ، حقوق بشر.. که
محتواي همه آنها حقوق و منافع ترکان آذربايجان، شکوفائي فرهنگي،
اقتصادي، اجتماعي و
سربلندي آذربايجاني ها بوده است که آن را به اختصار مي توان "
آذربايجان چيليق" (
آذربايجانيت) ناميد.
ب:
خواست هاي جنبش ملي آذربايجان
مسئله
ملي در ايران
عمدتا به معناي مسئله ترکان ايران و مشخصا ترکان آذربايجان است. اين
به معناي انکار
وجود ديگر مليت ها مانند اعراب، کردها، ترکمن ها و بلوچ ها نيست،
بلکه بيشتر به
معناي بيان فرقي است که ترکان ايران در مقايسه با ديگر مليت هاي
ايران دارند. بيان
يک سابقه بزرگ تاريخي ترکان در ايران ( حکومت نهصد ساله ترکان در
ايران و با آغاز
سلسله صفوي حکومت ترکان آذربايجاني که اولين بار در ايران حکومتي ملي
و متمرکز ايجاد
کردند) است. به معناي جمعيت عظيم ترکان ايران، پراکندگي آنان در سرتاسر ايران
و نيز حضور، شرکت و نفوذ آنها در تمامي ارکان ادراي، سياسي، نظامي، فرهنگي، علمي
... و وزنه سنگين آنان در زندگي اجتماعي ايران است و اين همه علي
رغم تمامي
سياستهاي شوونيستي و آسيميلاسيوني است که بيش 80 سال بي وقفه در ايران
جريان داشته است.
وزنه ترکان آذربايجان نه به علت شيعه بودن آنها، بلکه داراي علل
تاريخي ريشه داري است
که آنها را از تمامي مليت هاي ساکن ايران متمايز ميکند. اين موضوع سبب گمراهي
هائي در زمينه ستم ملي بر ترکان شده است.
ديد عاميانه
اي بر اين باور است که اصولا
ستمي بر ترکان روا نمي شود چون آنها در همه جا و هر مقامي حضور
داشته و دارند! اين
ديد عاميانه در گذشته با اشاره به سياستمداران بلند پايه ايران از نخست وزيران،
وزراء و سفرا گرفته تا فرماندهان عمده ارتش و حتي زن شاه و امروز
با اشاره به ولي
فقيه ... که ترک آذربايجاني است به اين نتيجه مي رسند! ولي در واقع ترکان
آذربايجاني هنوز به واسطه آن سياست هاي سرکوب همه جانبه و سيستماتيک در
اين 80
سال اخير و به
واسطه زنده بودن آن "خطر" در اذهان حاکمين که فروغي ها آن را نشانه گيري
کرده بودند، نتوانسته اند نيروي واقعي خود در ايران را از قوه به فعل
در آورند. لذا به
جرات مي توان گفت که حل مسئله دموکراسي در ايران در درجه اول از تامين حقق ملي
ترکان آذربايجان، يعني بزرگترين مليت ايران، مي گذرد.
اشاره اي
کوتاه به برخي از خواست هاي ترکان آذربايجان:
١- فدراليسم:
فدراليسم به معناي فرا تر رفتن
از اصول 93-90 متمم قانون اساسي مشروطه و فراتر رفتن از اجراي اصول 48-19-15
قانون اساسي
جمهوري اسلامي است. اين فدراليسم مبتني بر اصول دموکراسي هاي شناخته شده
جهان است. فدراليسم بايستي تامين کننده حقوق ترکان آذربايجان باشد
تا آنها بتوانند
مقدرات خود را در چارچوب ايران فدرال چه آنهائي که در محدوده ملي- تاريخي سرزمين
آذربايجان زندگي مي کنند و چه آنهائي که به دليل سياستهاي شوونيستي
و سرکوبگرانه
حکومتهاي پهلوي و کنوني ايران مجبور به ترک خانه و کاشانه و سرزمين
خود شده اند،
تامين نمايند.
تاکيد
اين نقطه ضروري است که حرکت ملي آذربايجان به هيچ وجه يک حرکت
استقلال طلبانه و يا به زبان دشمنان آن يک حرکت تجزيه طلبانه نيست.
اين مسئله نشان از
هوشياري اين جنبش نسبت به تحولات و فعل و انفعالاتي است که در
منطقه و در زير سر
آمريکا با هدف قطعه قطعه کردن کشورهاي منطقه تحت نام مبارزه با
تروريسم و دفاع از
دموکراسي و حقوق بشر پيش برده مي شود، است.
٢- زبان
ترکي آذربايجاني: با توجه به
سابقه تاريخي زبان ترکي در ايران، وزنه مهم آن در منطقه و با توجه
به کثرت و پراکندگي جمعيت ترکان در ايران و به علت اينکه زبان ترکي يک
زبان ملي و سراسري ( نه
محلي و نه منطقه اي) در ايران است،
بايد در کنار زبان فارسي به عنوان زبان ملي و
رسمي و به عنوان زبان فدرال جمهوري فدرال ايران جايگاه واقعي خود
را پيدا نمايد و
فارسي زبانان نيز ملزم به فراگيري آن باشند. اين مسئله چيز غريبي
نيست زيرا علاوه بر
کشورهاي پيشرفته غربي مانند سوئيس، بلژيک و کانادا در کشورهاي در
حال توسعه و يا
جهان سومي نيز مانند چين، هند، پاکستان و افغانستان، مالزي، تانزانيا
و آفريقاي جنوبي
و الجزاير، سنگاپور، فيليپين .. کشورهائي چند زبانه بوده و همزمان چندين زبان،
زبان رسمي و دولتي هستند.
٣- حقوق
جمعي: عامل وحدت داوطلبانه ايرانيان نه
مذهب شيعه، نه نژاد آريا و نه زبان فارسي است. اين عوامل که در هر
دوره اي يکي از
آنها به عنوان عامل پيوستگي و وحدت ايرانيان قلمداد شده اند، خود
عامل تفرقه و وسيله
سرکوب بوده اند. عامل وحدت ايرانيان تحقق"حقوق شهروندي برابر" براي همه ايرانيان
و"حقوق جمعي" براي مليت هاي تحت ستم ايران است. "حقوق شهروندي
برابر" ناظر بر حقوق
فردي است و فقط مي تواند ستم عام را از شهروندان ايران برطرف کند
ولي چاره درد ستم
مضاعف نبوده و نمي تواند آنچه را که بر مليت هاي ايران در اين 80
سال رفته جبران
کند و موجوديت آنها را نه تنها به عنوان شهروندان برابر، بلکه و
بيشتر، به عنوان
"جمعي متفاوت" حفظ کند، لذا مليت هاي تحت ستم ايران داراي "حقوق
جمعي" خاصي هستند که
ويژه آنهاست و اعمال اين حق به معناي جبران گذشته و تضمين آينده و بقاي آنها
ضرورت تام دارد.
٤-
سيستم
آموزشي: سيستم آموزشي ايران مانند برنامه ريزي هاي کلان
اقتصادي در ايران، بايد از فارس محوري در آمده و از بنياد دگرگون و دموکراتيزه
گردد. گفتمان ادبي، سياسي و فکري فارسي معاصر بايد نقد شود. بدون
نقد اين گفتمان
هيچ نوع دموکراسي در ايران پا نمي گيرد. تا گفتمان فارسي معاصر نقد و
از آلودگي هاي
شوونيسم آريائي پاک نگردد چگونه ميتوان از ترکان ايران و از مليت
هاي تحت ستم ايران
خواست تا با انکار کنندگان خود عقد برابري ببندند.؟ روشنفکران
ايران بويژه
روشنفکران فارس اگر خواهان ايراني دموکراتيک با شهرونداني آزاد و
برابر هستند، بايد
فعالانه در اين نهضت نقد گفتمان فارسي معاصر شرکت نمايند