آیدین تبریزی
چرا
ایشان اینقدر
اصرار دارند
که دعواهای
تاریخی را
وارد سیاست و
از همه مهمتر
تعریف هویت
ملی نمایند؟
آیا کشور
آمریکا که چند
صد سال بیشتر
تاریخ ندارد،
یک ملت بی
هویت است؟ آیا
ملت دانمارک
که اجدادشان
به روایت ویل
دورانت تا قرن
11 پس از میلاد آدمخوار
بوده اند،
امروز یک ملت
مدرن نیستند و
دچار بحران
هویت هستند؟
آیا تا به حال
شنیده اید که
رومانو پرودی
نخست وزیر
ایتالیا در
نطقهایش در
پارلمان
اروپا از عظمت
تاریخی روم
باستان سخن
بگوید و به
دیگر اروپاییان
فخر فروشی
کند؟! آیا به
نظر شما
کشورهای
اسکاندیناوی
تازه ملت شده،
متمدن تر و
مدرن ترند یا
ایتالیائیان
وارث امپراتوری
روم؟
آقای دکتر
اسماعيل نوری
علا در مقاله
ای با عنوان
"ملی گرائی افراطی
چه صيغه ای
ست؟" (1) در نقد
سخنرانی آقای
مهندس حسن
شريعتمداری، به
مساله ملی
گرایی
پرداخته است.
نگاهی به این
مقاله نشان می
دهد که
نویسنده با
این که سعی
کرده با تکیه
بر تعریف مدرن
مفهوم "ملت"
به تعریف "ملی
گرایی"
بپردازد و
تفاوت آن را
با نژادپرستی
بیان کند، اما
بسیار عجیب
است که
بلافاصله پس
از ارائه این
تعریف مدرن از
ملت و ملی
گرایی، به نقض
تعریف خود
پرداخته و به
روشنی به
سفسطه متوسل
شده است! برای
روشن شدن
مطلب، تعریف
آقای نوری علا
را دوباره می
آورم:
" در ترکيب
«ملی گرائی»،
واژهء «ملت»،
در تعريف
امروزی سياسی
خود، مجموعه
ای مرکب از هزاران
«نوع» آدم است
که با داشتن
رنگ پوست و ويژگی
های نژادی
گوناگون و
فرهنگ ها و آئين
ها و اديان و
مذاهب مختلف
همگی در زير
سقف
جغرافيائی ـ
سياسی اين
واژه گرد هم می
آيند. مفاهيمی
همچون ملی
گرائی، منافع
و مصالح ملی،
و هويت ملی نيز
بر همهء آنان اطلاقی
فراگير دارند.
بنا بر اين
واقعيت، هر آنچه
نژادی را بر
نژادی ديگر
برتری دهد،
مذهبی را بر
مذهبی مرجح
بداند و زبانی
را والاتر و
بهتر از زبانی
ديگر بداند اساساً
نمی تواند در
مقولهء «ملی
گرائی» جای
بگيرد، حتی
اگر اين تفاوت
گزاری ها تحت نام
ملی گرائی
انجام شوند."
بنابه تعریف
فوق از ملت،
به عنوان
مثال، "ملت
مدرن ایران"
باید شامل
فارسها،
ترکها، کردها،
عربها و ... به
صورتی کاملا
برابر باهم باشد
بگونه ای که
زبان، تاریخ، فرهنگ،
آئین، ادیان
مذاهب هریک از
آنها هیچ
مزیتی بر
دیگری نداشته
باشد و "ملی گرایی"
بنا به تعریف
فوق باید به
معنی گرایش به
منافع و تاریخ
و فرهنگ تمام
اجزاء تشکیل
دهنده این
"ملت" مدرن
بنا به ادعای
نویسنده باشد.
اما نویسنده
بلافاصله پس
از آنکه با
این تعریف ملی
گرایی را جدا
از نژادپرستی
معرفی می کند،
«هويت ملی ايرانيان»
را تنها در
بازگشت و
ارتجاع به
تاریخ
هخامنشیان که
تنها مربوط به
بخش فارس نژاد
ملت مدرن
تعریف شده است
می داند و اصل
پیش گفته " ملی
گرائی، منافع
و مصالح ملی،
و هويت ملی
نيز بر همهء
آنان (اجزاء
تشکیل دهنده
ملت ایران)
اطلاقی فراگير
دارند" را نقض
می کند!؟
آقای نوری
علا می پرسد: "
آيا فرهنگ
خردمدار و
انسانی ايران
پيش از اسلام
واقعاً از فرهنگ
وحشيانه ای که
اعراب با خود
به ايران آوردند
بالاتر و برتر
نبود که اکنون
اشاره به اين
برتری (بی
آنکه به امروز
و به کل اعراب
مربوط شود و
نيز بی آنکه
جنبهء نژادی
بخود بگيرد)
بتواند از ما
نژاد پرستانی فاشيست
بسازد؟ " حال
گیریم که این گزاره
تاریخی
ادعایی ایشان
درست باشد
(هرچند وجود
انبوه
متفکرین و
بزرگان علم و
ادب پس از
حمله اعراب به
ایران در
مقابل عدم
وجود حتی یک
دانشمند
مشهور پیش از
اسلام در این
منطقه، قویا
این ادعا را
نقض می کند)،
بنا به تعریف فراگیر
بودن هویت
ملی، تاکید
براین گزاره
تاریخی به
عنوان آنچه
ایشان بخشی از
هویت تاریخی
ایرانیان که نباید
از هویت ملی
جدا شود مطرح
می کنند، چگونه
می تواند
فراگیر باشد و
یک عرب ایرانی
عضو تعریف
مدرن ایشان از
ملت ایران را
هم شامل شود؟!
آیا او باید
خود را بازمانده
"آورندگان
فرهنگ
وحشيانه
اعراب به
ایران"
بداند؟! چگونه
چنین تعریفی
از هویت یک
ملت می تواند
نژادپرستانه
نباشد و مجموعه
ای مرکب از
هزاران «نوع»
آدم با داشتن
رنگ پوست و
ويژگی های
نژادی
گوناگون و فرهنگ
ها و آئين ها و
اديان و مذاهب
مختلف را
برابر باهم
فرابگیرد؟!
تاریخ هخامنشیان
حداکثر می
تواند جزئی از
هویت تاریخی
بخش فارس "ملت
مدرن" در
ایران باشد همانطور
که دیگر دوره
های تاریخی هم
هویت تاریخی
ترکها،
کردها، عربها
و... می تواند باشد
اما تعمیم
تحمیلی هویت
تاریخی یک جزء
از کلی که "ملت
مدرن" نامیده
می شود به کل
آن هرگز قابل
پذیرش نیست و
هیچ دوره
تاریخی به
تنهایی نمی
تواند بیانگر
هویت تاریخی
کل "ملت مدرن"
باشد. چگونه
یک کرد به عنوان
یکی از
بازماندگان
مادها می تواند
به کوروشی که
حکومت مادها
را ساقط کرد، سرزمینهایشان
را اشغال کرد،
ثروتهایشان
را به غارت
برد و با این
غنایم جنگی
پارسیان به
خوشگذراني
مطلق پرداختند،
به عنوان یک
قهرمان ملی و
بخشی جدایی
ناپذیر از
هویت ملی خودش
بنگرد؟! (2)
این یک
سفسطه بازی
آشکار است که
آقای نوری علا
ابتدا تعریفی
جامع و فراگیر
از مفهوم مدرن
ملت ارائه می
کند و سپس آن
را جدای از
نژادپرستی هیتلری
نشان می دهد
تا خواننده را
قانع کند و
بلافاصله با
نقض همان تعریف
خود دوباره
مفهوم
نژادپرستانه ملی
گرایی را
تبلیغ می کند.
آقای نوری علا
هرچه قدر هم
داخل پرانتز
اعلام برائت
کند اگر مسائل
تاریخی را به
عنوان بخش
جدایی ناپذیر
از هویت ملت
مدرن بداند،
جز به نژادپرستی
منتهی نخواهد
شد. تناقض
اینجاست که
تعمیم ملی
گرایی و هویت
ملی به تاریخ که
ایشان با
اصرار بر آن
تاکید می
کنند، بویژه
اگر فقط تاریخ
یک بخش از
اجزاء تشکیل دهنده
ملت مدرن به
عنوان تاریخ
خودی ستایش شود
و تاریخ سایر
بخشهای همان
ملت مدرن به
عنوان تجاوز
بخش دیگری از
همان ملت مدرن
ادعایی (اعراب
وحشی، ترکان
بیابانگرد، ...)
به سرزمین
ایران تعبیر
شود، به خودی
خود اصل فراگیر
بودن را نقض
می کند و در ردیف
نژادپرستی
هیتلری قرار
می گیرد.
بنابراین،
اگر آقای نوری
علا به مفهوم
مدرن و فراگیر
ملت اعتقاد
دارد باید
"تقلیل" هویت
ملی به حقوق
شهروندی و
رابطه
قراردادی
دولت و ملت را بپذیرد
و هیچ پیوست
زائدی را به
آن نیافزاید
زیرا هر زائده
دیگری در
تعریف ملت، مانع
از فراگیر
بودن و مدرن
بودن آن است.
در تعریف مدرن
ملت، هر کس که
تابعیت یک
کشور مثلا
ایران را
داشته باشد،
جزئی از ملت
ایران شناخته
می شود. حال
فرض کنیم یک آفریقایی
به تابعیت
ایران در آمده
باشد و طبق
قانون مدرن
جزئی از ملت
ایران شده باشد،
حال او چگونه
می تواند در
تعریف "تقلیل
نیافته"
ایشان از هویت
ملی بگنجد و
رابطه خود را
با تاریخ
هخامنشیان که
از نظر ایشان
مهمترین عنصر
هویت ایرانی
است برقرار
نماید؟! آیا
این تعریف
"تقلیل نیافته"
ایشان به صورت
سیستماتیک،
آن آفریقایی
را یک شهروند
درجه دوم نمی
داند که در
بخش مهمی از
تعریف هویت
ملی (به نظر
ایشان) نمی
گنجد؟
چرا ایشان
اینقدر اصرار
دارند که
دعواهای
تاریخی را
وارد سیاست و
از همه مهمتر
تعریف هویت
ملی نمایند؟
آیا کشور
آمریکا که چند
صد سال بیشتر
تاریخ ندارد،
یک ملت بی
هویت است؟ آیا
ملت دانمارک
که اجدادشان
به روایت ویل
دورانت تا قرن
11 پس از میلاد آدمخوار
بوده اند،
امروز یک ملت
مدرن نیستند و
دچار بحران
هویت هستند؟
آیا تا به حال
شنیده اید که
رومانو پرودی
نخست وزیر ایتالیا
در نطقهایش در
پارلمان
اروپا از عظمت
تاریخی روم
باستان سخن
بگوید و به
دیگر اروپاییان
فخر فروشی
کند؟! آیا به
نظر شما
کشورهای
اسکاندیناوی
تازه ملت شده،
متمدن تر و
مدرن ترند یا
ایتالیائیان
وارث امپراتوری
روم؟
آقای نوری
علا نوشته
اند: "چرا توجه
نمی شود که
حکومت اسلامی
برای جوانان
ما چاره ای باقی
نگذاشته جز
اينکه آنها،
در برابر
اسلام مبتذل و
سبعی که بر
کشورمان حاکم
است، دست نياز
به دامان چهره
های تاريخی
ماقبل اسلامشان
بزنند" و من می
پرسم که چرا
این جوانان به
مدرنترین و
امروزی ترین
مکاتب فلسفی و
جامعه شناسی
که مبتنی بر
جدیدترین یافته
های علمی بشر
امروز است روی
نمی آورند و
عمق ارتجاع
تاریخی ایران
را از 1400 سال به 2500
سال افزایش می
دهند؟! چرا ما
یکبار برای
همیشه خود را
از شر این
تاریخ و فرهنگ
ارتجاعی مان
رها نمی کنیم
تا با چشمانی
باز و بدون
مانع مفاهیم
مدرن را ببینیم
و درک کنیم و
با فراع بال
آن را در آغوش بکشیم.
حال که شریعتی
و بازرگان نتوانستند
از دل اسلام 1400
سال پیش
مفاهیم مدرن امروزی
را بیرون
بکشند، چرا
عده ای در
تلاشی عبث به
دنبال یافته
های مدرن بشری
در کتیبه های
پوسیده 2500 سال
قبل می گردند؟
آیا حماقت
آمیز نیست که
عمر گرانمایه را
در این صرف
کنیم که
سکولاریزم و مفاهیم
مدرن دیگر را
در سنگ نوشته
های 2500 سال پیش
جستجو کنیم و
فرصت مطالعه و
تحقیق در عمیق
ترین و علمی
ترین نوشته
های دانشمندان
امروزی و
مطالعه جوامع
پیشرفته موجود
امروزی را از
دست بدهیم؟!
در این عتیقه جات
کهنه و پوسیده
به دنبال
احادیث کوروش
و داریوش گشتن
چه معنای
دیگری جز کهنه
پرستی و
باستان پرستی
دارد؟
تاریخ و
باستانشناسی،
علمی برای
شناختن گذشته
است که هدف
اساسی آن در
این جمله
زیبای ولتر فیلسوف
فرانسوی
خلاصه می شود: «
دوست دارم بدانم
كه انسان در
خط سير خود،
از حالت توحش
به مدنيت، چه
گامهايي
برداشته است.» (3)
تاریخ، جعبه
رمالی نیست که
در آن راز خوشبختی
و کلید تمام
مشکلات جهان
نهفته باشد که
آقای نوری علا
بتواند از آن مدرنترین
اندیشه های
غرب را
استخراج کند و
به رخ غربیان
بکشد که آنچه
شما تازه یافته
اید ما هزاران
سال پیش یافته
بودیم! البته
اگر آنها
نپرسند که اگر
شما لالایی بلد
بودید چرا
خوابتان
نبرده است؟!
اگر اسلامیستها
توانستند که
تمام یافته
های علم بشر
را در قرآن و
احادیث بیابند،
آقای نوری علا
هم در این کار
موفق خواهند
شد.
(1): http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2&news-id=43993&nid=haupt
(2): ویل
دورانت خوش
گذرانی مطلق
پارسیان را
چنین تصویر می
کند: "كار طبقة
اشراف آن بود كه
شكم خود را با
خوراكهاي
لذيذ پر كند؛
همان كساني كه
پيشتر در
شبانروز بيش
از يك بار غذا نميخوردند-
و اين آييني
در زندگي
ايشان بود-
اينك به تفسير
پرداخته،
گفتند مقصود
از يك بار غذا،
خوراكي است كه
از ظهر تا شام
ادامه پيدا
كند؛ خانهها
و انبارها پر
از خوراكهاي
لذيد شد؛
غالباً گوشت
بريان حيوان
ذبحشده را
يكپارچه و
درست نزد
مهمانان خود
برخوان مينهادند؛
شكمها را از
گوشتهاي چرب
جانوران كمياب
پر ميكردند..."
(3): در این
زمینه برای
توضیحات
بیشتر به
مقاله قبلی با
"عنوان
باستانشناسی
یا باستان پرستی
" مراجعه شود:
http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2&news-id=3122&nid=autor
ملی
گرایی یا
باستان پرستی 2
نگاهی به
مقاله آقای
دکتر اسماعيل
نوری علا
آیدین
تبریزی
به
دنبال مطلب
پیشینم (1) که
نگاهی بود انتقادی
به نوشته آقای
دکتر اسماعیل
نوری علا،
ایشان در
نوشته
جدیدشان (2)
نکات جدیدی
آورده اند که
پرداختن به
آنها را برای
هرچه روشنتر
شدن بحث ضروری
می دانم. آقای
نوری علا چنین
آغاز می کنند:
" آنچه
می نويسم سخنی
است با کسانی
که خود را جزء
و عضو «ملت
ايران» می دانند
و دوست دارند
در مورد معنا و
کاربرد اين
مفهوم با
يکديگر به
گفتگو بنشينند.
پس، اگر شما
خود را جزو
«ملتی ديگر» می
دانيد، حتی
اگر در
تصورتان «ملت
شما» به زور در قلمروی
جغرافيائی
کشوری به نام
«ايران» ساکن است،
ادامهء
خواندن اين
مطلب را به
شما توصيه نمی
کنم ... " و من هم از
آقای نوری علا
می خواهم که
مطالب مرا بدون
توجه به اینکه
بنا به تشخیص ایشان
من تجزیه طلب
هستم مطالعه
فرمایند،
مستقل از
شخصیت
نویسنده و بر
مبنای معانی جمله
هایی که به
زبان فارسی
تحریر شده
است. می خواهم
بگویم که چرا
"ملت ایران"
را چنان تنگ
نظرانه تعریف
می کنید که
هرکه متفاوت
بیاندیشد در
آن ظرف تنگ و
باریک نگنجد؟
برای اینکه بی
دلیل حرفی
نگفته باشم برای
هر ادعایم از نوشته
های ایشان
نمونه خواهم
آورد:
آقای
نوری علا می
نویسند: " در مفهوم
جديد خويش،
واژهء «ملت»
يعنی مردمی که
در يک سرزمين
محدود به مرزهای
جغرافيائی
شناخته شده از
جانب جامعهء
بين المللی که
«کشور» خوانده
می شود زندگی
می کنند و
دارای دولتی
هستند که ـ
منتزع از
اينکه چگونه
ساخته و
پرداخته شده ـ
آن مردم را در
صحنهء بين
المللی
نمايندگی می
کند. " این در واقع
همان تعریف
مدرن ملت است
که من نیز آن
را می پذیرم و
به این معنی
خود را جزء "ملت
مدرن ایران"
می دانم چون
شناسنامه ایرانی
دارم و تابعیت
ایرانی. بحث
من اینجاست که
تعریف مدرن
ملت در همین
جمله خلاصه می
شود و هر "شرط"
اضافی که به
آن چسبانده
شود، دیگر
آنچه تعریف می
شود یک "ملت مدرن"
نیست. یعنی
اگر عضویت در
ملت ایران به
پذیرفتن
اجباری آنچه «تاريخ و
فرهنگ مشترک» نامیده
می شود، منوط گردد و
هر کس که قرائت
دیگری از
تاریخ و فرهنگ
این منطقه (که
می تواند
متفاوت از
قرائت رسمی
دولتی باشد)
داشته باشد را
شامل نشود،
تعریف "ملت ایران"
چنان تنگ می
شود که در
نهایت تنها به
حلقه
طرفداران
حکومتی محدود
می شود.
شاید آقای
نوری علا
اعتراض کند که
از کجای نوشته
من چنین
استنباط کرده
ای؟ نوشته خود
ایشان را مرور
کنیم:
"براستی، مگر
نمی گوئيد
بابک خرمدين
نماد مقاومت
مردم آذربايجان
در مقابل هجوم
اعراب بوده
است؟ پس چرا
نمی خواهيد به
من اجازه دهيد
که از او بعنوان
نماد فرهنگ
مقاومت ملت
ايران ياد کنم
و بخاطر وجودش
سر به آسمان
بسايم و او را
تنها متعلق به
مردم ترک
زبانی ندانم
که مادران و
پدرانشان، در
زمان بابک،
هنوز نه رنگ
سلجوق ديده
بودند و نه
مغول، تا به
زور شمشير
آنان ترک زبان
شوند؟ " آقای
نوری علا
دقیقا در این
جمله
برداشتشان از «تاريخ
و فرهنگ
مشترک» ملت
ایران که آن
را به عنوان
"مفهوم اساسی
تر «هويت ملی» " می
نامند، مشخص
می کنند. مردم
آذربایجان و
باباک
خرمدین، فقط و
فقط به آن
دلیل ایرانی
هستند که بنا
به قرائت مورد
علاقه ایشان
از تاریخ این
منطقه، همان
"آذری" های
آریایی نژادی
هستند که به
زور شمشير
سلجوق و مغول
ترک زبان شده
اند! به عبارت دیگر
ایران تنها
سرزمین
آریایی هاست و
هرکه آریایی
نیست و یا نمی
خواهد باشد
باید طبق
فرمان ایشان :
" هر کس بخواهد
اين ها را از هويت
ملی خود طرد
کند ديگر
ايرانی نيست و
بايد برای
مليت خودش
فکری بکند و،
تا زمانی که
نتوانسته است
تکه ای از خاک ايران
را برای خودش
«مستقل» کند،
برود و به يک جائی
از اين عالم
آويزان شود ..."
اینجاست
که دلیل
مخالفت من با
"حقوق بشر کوروشی"
به عنوان
بدیلی برای
"حقوق بشر
جهانی" مشخص
می شود. چون
حقوق بشر
جهانی می گوید:
"هر کس می
تواند بدون
هیچ گونه
تمایز ، خصوصا
از حیث نژاد ،
رنگ ، جنس ،
زبان ، مذهب ،
عقیده سیاسی
یا هر عقیده
دیگر و همچنین
ملیت ، وضع
اجتماعی ،
ثروت ، ولادت یا
هر موقعیت دیگر
، از تمام
حقوق و کلیه
آزادی هایی که
در اعلامیه حاضر
ذکر شده است ،
بهره مند
گردد." ولی
"حقوق بشر
کوروشی" آقای
نوری علا می
گوید اگر نمی
پذیری که آذری
آریایی سابق و
ترکزبان شده
فعلی هستی،
جزئی از ملت
ایران نیستی و
در کشور
زادگاهت هیچ
حقوقی نداری! حال
من می پرسم
چگونه این تعریف
از ملت می
تواند مدرن
باشد؟! تا
زمانی که آقای
نوری علا
نپذیرد که یک
غیر آریایی
نژاد هم می
تواند یک
شهروند مساوی
با دیگران
باشد، نمی
تواند مدعی
اعتقاد به تنوع
فرهنگی و
زبانی باشد،
هرچند بنویسد:
"ايران
سرزمين فرهنگ
ها، زبان ها،
مذاهب و نژادهای
گوناگون است و
نمی توان يکی
از اين ها را
بر ديگری تسلط
داد. "
هرچند
فرضیه آذری
زبان بودن
مردم آذربایجان
هرگز اثبات
نشده و دلایل
متعددی نیز بر
رد آن ارائه
شده ( 3 و 4) باز اگر
فرضیه آقای
نوری علا را
بپذیریم
بالاخره عده ای
از همان مغول
ها و سلجوق
های شمشیر بدست
که آذری ها را
ترک کرده اند،
نیز باید در این
منطقه ساکن
شده باشند و
عده ای از
ترکهای امروز
بازمانده نه
همان "ترک
شدگان" بلکه
"ترک زبان
کنندگان"
دیروز هستند،
حال در تعریف
نژادی آقای
نوری علا از "هویت
ملی" تکلیف
آنها چیست؟
شاید ایشان
بگویند آنها
در اقلیتند
اما مهمترین بخش
حقوق بشر،
حقوق
اقلیتهاست که
تعیین می کند
که یک فرد
چقدر حقیقتا
به حقوق بشر
پایبند است.
از طرف دیگر
حتی اگر
بپذیریم که
ترکها در زمان
سلجوقیان به
آذربایجان
مهاجرت کرده
اند، باید
بپذیریم که
این مهاجرت
چنان وسیع
بوده که
ساکنان بومی
در اقلیت قرار
گرفته اند و
در میان
اکثریت ادغام
شده اند. چون
هرگز قابل
تصور نیست که
مثلا یک اقلیت
کوچک توانسته
باشد یک اکثریت
را در خود
ادغام کند حتی
اگر آن اقلیت،
حاکم بوده باشد
بویژه اینکه
آنها همان
حاکمان ترک
تبار ایران
بودند که
دربارشان
مملو بود از
شاعران مداح
پارسی گوی و هیچ
کوشش جدی ای
برای مکتوب
کردن زبان
ترکی و ترویج
آن نکرده اند!
حال پاسخ این سئوال
با شماست که
پس آن حاکمانی
که مدح پارسی
را بسیار می
پسندیدند و
کمتر نوشته ای
هم به زبان
ترکی از دوران
خود به یادگار
گذاشته اند،
کی و چگونه و
با کدام ابزار
فرهنگی
فارسهای
منطقه را
ترکزبان کرده
اند؟
در واقع
بحث اینجاست
که وقتی آقای
نوری علا این
قرائت تاریخی
خودشان را
(آریایی الاصل
بودن همه
ایرانیان)
مهمترین عامل وحدت
ایران می
دانند عملا
قرائت های
دیگر و متفاوت
را در راستای
تجزیه ایران ارزیابی
می کنند و
مدافعان آنها
را تجزیه طلب می
دانند. حال
سئوال اساسی
من از آقای نوری
علا این است
که چرا تعریف
مدرن ملت را
با افزودن
شروط زائد و
غیر ضروری
مانند داشتن
"هویت تاریخی
و فرهنگی
مشترک" (که
انکار تنوع
فرهنگی و
تاریخی در آن
مستتر است)
محدود و مشروط
می نمایید تا
مجبور شوید که
برای حفظ
اتحاد ایران،
به انکار ترک نژاد
بودن ترکهای
ایران و عرب
نژاد بودن
عربهای ایران
و... متوسل
شوید؟ آیا
آلمانی تبارها،
فرانسوی
تبارها و
ایتالیایی
تبارها هم در
اعماق تاریخ
تا بدانجا پیش
می روند تا
یکجایی در
تاریخ پیدا
کنند (شاید
آدم و حوا و یا
انسانهای
اولیه!) که در آن،
همه از یک
نژاد و تبار
بوده باشند تا
بتوانند ثابت
کنند که یک
ملت به نام
سوئیس هستند؟
یا اینکه آنها
تنها براساس
یک تعریف
قراردادی و
مدرن مندرج در
قانون اساسی شان
که به تصویب
همه رسیده،
خود را به
صورت اختیاری
ملت سوئیس می
دانند که
وابسته به هیچ
نژاد، زبان،
تاریخ و فرهنگ
مشترکی نیست و
تنوع نژادی،
فرهنگی و
زبانی را به صورت
کامل پذیرفته
اند؟
چرا چنین
تعریفی را
برای ملت مدرن
ایران به
رسمیت نمی
شناسید تا نه
در حرف و ادعا
که در عمل به
پلورالیسم
فرهنگی برسیم
و سعی دارید
برای همه شجره
نامه مشترک
بتراشید؟! اگر
قانون اساسی
ایران، من را
به عنوان یک
ترک نژاد و
غیر آریایی با
فرهنگ و زبان
مختص خودم به
رسمیت بشناسد
و حق حاکمیت بر
سرنوشت خودم
را آنگونه که
خود صلاح می
دانم بپذیرد،
من از روی
علاقه خودم را
عضوی از ملت
مدرن ایران،
که روابط
فیمابین اعضایش
نه در اعماق
مبهم تاریخ که
مطابق با
قانون اساسی
تعیین می شود،
خواهم دانست.
اما اگر من
مجبور شوم که
شجره نامه
ادعایی شما را
به عنوان بخشی
از تعریف هویت
ملی بپذیرم و
از هویت اختصاصی
خودم بگذرم و
همراه با شما
به لعن و
نفرین مغولها
و ... مشغول شوم
که چرا زبان
مرا تغییر دادند،
لحظه ای در
تلاش برای
رهایی خودم از
زندانی که شما
می خواهید
خودم هم زندانبانش
باشم، تردیدی
نخواهم کرد.
بنابراین اگر واقعا
به دنبال حفظ
یکپارچگی ایران
هستید، باید
پای مناقشات
تاریخی را از تعریف
هویت ملی
بیرون بکشید و
مرا همانگونه
که امروز هستم
به رسمیت
بشناسید، نه
آنگونه که
ادعا می کنید
اجداد من بوده
اند.
مساله من
این نیست که
کسی کوروش را
بزرگ بدارد،
بلکه معضل
اصلی آنجاست
که آقای نوری
علا کورش را
بعنوان «نماد
وحدت ملی، بشر
دوستانه، و
سکولار ايران»
می داند و
مرجع حقوق بشر
و سکولاریسم
ایشان نه
تعاریف مدرن
امروزی (که در
مقاله پیشین
آن را به عنوان
"تقلید" از
غربیان تقبیه
می کنند) که
آموزه های
کوروش و
داریوش می
داند! به عبارت
دیگر من نه
مشکلی با
کوروش دارم و نه
با بررسی
تاریخ
باستانی و پیش
از اسلام منطقه
مان (که البته
تنها کمتر از
دویست سالش
مربوط به
هخامنشیان
است و به نظر
می رسد پنج
هزار سال
دیگرش چندان
مورد علاقه آقای
نوری علا
نیست!) بلکه با
"بت" ساختن از
یک شخصیت
تاریخی که کاربردش
در مباحثات روزمره
سیاسی برای
انکار حقوق
غیر فارسها در
ایران باشد،
مخالفم. من نه
"حقوق بشر اسلامی"
می خواهم و نه
"حقوق بشر
کوروشی"، نه حکومت
اسلامی می
خواهم و نه "سکولاریزم
کوروشی"،
بلکه مفاهیم
مدرن را بدون
هیچ پسوند و
پیشوندی می
خواهم تا جای هیچ
تفسیر به رایی
باقی نماند.
آقای نوری
علا می نویسد:
"براستی چرا عنايت
نمی شود که
اتفاقاً اين
نسل آنقدر
شرافت دارد
که، حتی در
مورد مقولاتی
همچون حقوق
بشر و
سکولاريسم،
بجای تسليم
شدن به، و تقليد
کورکورانه
از، ارزش های
فرهنگی ديگران،
دست طلب در
اعماق تاريخ
خود فرو کرده
و شخصيتی
همچون کورش
بزرگ را به
چنگ آورده و
خاک دشت
آرامگاه او در
پاسارگاد (و
نيز خاک
فردوسی بزرگ
در توس) را
زادگاه انديشه
های بلند
بشردوستانه
ای يافته است
که می توانند
مايهء
سرفرازی
امروزين او در
برابر جهانی
باشند که سی
سال است او را
در قامت
گروگانگير و
تروريست می
شناسد؟"
ادعای
اندیشه های
بشردوستانه
در مورد فردوسی
واقعا جای
تعجب دارد
وقتی که
مولانا و سعدی
عامدانه
فراموش می
شود. فردوسی که
شاهنامه اش
سرتاسر
رجزخوانی های
جنگهای نژادی
قدیم و تحقیر
غیر پارس
هاست، کجای افکارش
بشردوستانه
است؟ من نمی
خواهم بگویم
که فردوسی
نژادپرست بود
چون در دوران فردوسی
تمام جنگهای
نژادی آنگونه
بود که او تصویر
کرده است، اما
نژاد پرست
کسانی هستند
که گزارش
فردوسی از
قرون جنگهای
بی رحمانه را
در قرن حقوق
بشر، چون قرآن
بدون کم و
کاست می
پذیرند و کم
نیستند کسانی
که با توسل به
رجزهای
فردوسی به
دنبال اختراع
شهادت طلبی
انتحاری
آریایی هستند
بویژه با این
بیت:
چو ایران
نباشد تن من
مباد
بدین بوم
و بر زنده یک
تن مباد!؟
معنایی که
پشت تبلیغ این
بیت خوابیده
است آن است که
آنها برای حفظ
ایران،
حاضرند تا بدانجا
پیش بروند که
حتی یک نفر در
این سرزمین
زنده باقی
نماند! اینها
نشانه های نازیسم
ایرانی است که
به صورت خزنده
در حال شکل
گیری است و
بعید نیست که
با توسل به آموزه
های فوق، یک
نسل کشی بزرگ
را هم مرتکب
شود، اما گویا
تا حادثه ای
رخ ندهد، روشنفکران
ما متوجه خطر
نمی شوند و
کسانی چون
آقای نوری علا
هم آگاهانه یا
نا آگاهانه
سعی در کتمان
وجود چنین
گرایشهای افراطی
نژادپرستانه
می کنند.
(1): http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2&news-id=44026&nid=haupt
(2): http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2&news-id=44063&nid=haupt
(3): http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=9918
(4): http://asre-nou.net/1385/tir/14/m-tabrizi.html