آذربايجان
دموکرات و
تدوين بيانيهي
12 شهريور
بخشي از
خاطرات رضا
رسولي
(وزير
تجارت و
اقتصاد
آذربايجان 25-1324)
تهيه و
تنظيم: عليرضا
صرافي
مقدمه
رضا
رسولي فرزند يک
خانوادهي
روشنفکر و
آزاديخواه
آذربايجاني
(امين و رسولي)
است، وي در
دورهي پهلوي
اول، کارمند
عاليرتبهاي
در وزارت کشور
بود و مدت
مديدي در
شهرداري تبريز،
اصفهان و
کرمانشاه
اشتغال داشت،
در شهريور سال
1321 زمانيکه سمت
رياست
شهرداري مراغه
را بر عهده
داشت از سوي
فهيمي
استاندار وقت
به تبريز دعوت
و به سمت
رياست
خواربار شهرداري
تبريز منصوب
ميشود، وي با
کار بيوقفه
در اين سمت
موفق ميشود
مشکل بزرگ نان
(که در سالهاي
جنگ جهاني معضل
بسيار حادي
بود)، را برطرف
سازد.
به
سبب موفقيت وي
در حل اين
بحران
اقتصادي و ادارهي
مرتب وضعيت
ارزاق عمومي، هم
چنين به علت
اعتبار
خانوادگي وي
در ميان تجار
و بازاريان
آذربايجان،
از سوي دموکراتها
به سمت وزير
تجارت و
اقتصاد
آذربايجان
تعيين ميگردد.
در اين دوره نيز
وي خدمات
ارزندهاي در
زمينهي
اقتصادي
انجام ميدهد
و بيشک بخش
قابل توجهي از
موفقيتهاي
اقتصادي دموکراتها
(مهار تورم و
ارزاني قيمتها
، دعوت از
سرمايهداران
آذربايجاني
براي ادامه و
توسعهي
فعاليتهايشان
در آذربايجان و
تاسيس
کارخانجات و....) مرهون
زحمات
مشفقانهي
رضا رسولي و
ديگر
همکارانش در
فرقه بوده
است.
پس
از حملهي
نيروهاي
حکومت مرکزي
به آذربايجان
بساط بگير و
ببند و کشت و
کشتار وسيعي
به راه ميافتد،
بسياري از
سران فرقه
ناگزير به آن
سوي مرز
متواري ميشوند،
اما وي با
تصميم قبلي،
ماندن در
تبريز را
ترجيح ميدهد
و قريب دو سال
در تبريز مخفي
ميشود و
نهايتا با
وساطت و شفاعت
تني چند از
آشنايان در 7/9/27
به تهران آمده
خود را به
ستاد دادرسي
ارتش معرفي مينمايد،
وي پس از کش و
قوسهاي
فراوان روانهي
زندان شده و
در محاکمات
اوليه به پنج
سال حبس با
اعمال شاقه
محکوم ميگردد،
اما اوائل آذرماه
1328، مشمول عفو
قرار گرفته، مجازات
حبس وي موقوفالاجرا
ميشود.
وي
در طول دو سال
اختفا در
تبريز در
سالهاي 1327 و 1326
خطاب به
فرزندانش
جزوهي کوچکي
نوشته، که در
آن از سابقهي
ورودش به فرقه
و برخي مسائل
داخلي فرقه پرده
برداشته است، اوراق
پاياني اين
يادداشتها
در تهران و به
سال 1328 نوشته
شده است.
مجموعهي
نوشتههاي وي
49 صفحه است که
اخيرا در
اختيار من
قرار گرفته
است.[1]
از
مطالعهي اين جزوه
برايم روشن شد
که فرقهي
دموکرات
آذربايجان از
دو جناح راست
و چپ تشکيل
شده بود، (هرچند
که در آن موقع
چنين نامگذارياي
انجام نشده
باشد) اغلب
موسسين فرقه و
اعضاي اوليهي
آن، جناح راست
فرقه را تشکيل
ميدادند و عموما
در مقابل حزب
توده موضع
مخالف داشتهاند،
اما وقتي به
توصيهي شورويها
کميتهي ايالتي
حزب توده منحل
و در فرقه
ادغام ميشود،
به تدريج سياستهاي
شوروي، بر سرنوشت
فرقه حاکم ميشود،
رضا رسولي بيشک
جزو گروه اول
بود، وي جزو
ده نفر نويسندگان
و امضا
کنندگان اوليهي
بيانيه 12 شهريور
بود، با کش و
قوسهايي چند
مصمم به
همکاري کامل با
فرقه ميشود.
وي در طول
دورهي وزارت
خويش در مقابل
عملکردهاي چپروانه،
مقاومت کرده و
در تعديل سياستهاي
اقتصادي فرقه
موثر بوده
است.
***
اينک
چند برگي از
نوشتهي رضا
رسولي که در
آن زمينهي
تنظيم بيانيهي
12 شهريور و چگونگي
عضويتش در
فرقه و بيان
ترديدها و
دودليهايش (که
در اتخاذ تصميمات
مهم براي هر
فرد ديگري نيز
مسلما پيش ميآيد)،
عينا ارائه ميشود.
رسولي
اين نوشتهها
را بعد از
شکست دموکراتها
نوشته است. در
شرايطي که
حکومت شاه با به
راه انداختن
سرکوب خونين
در اين سوي
ارس بر اوضاع چيره
شده بود و شريک
شوروي
وي نيز با
اعمال
ترور و تبعيد
دست و پاي
دموکراتها را
در آن سوي ارس
بسته بود. لذا در
تنظيم آن
ملاحظات بسياري
را مد نظر
داشته است، به
نحوي که اگر اين
يادداشتها به
دست دشمن افتاد
مدرکي براي
تشديد مجازات
وي نباشد و يا براي
ديگراني در
طول اختفايش
به وي کمک
نموده بودند را
دچار دردسر
نسازد.
گفتني
است، بخش از
جزوه که ارائه
خواهد شد از صفحهي
5 جزوه دستنوشته
(که وي در
تيرماه 1324 پس از
سي و چهار ماه
کار خسته
کننده در سمت
رئيس دايرهي
خواربار، به
قصد معالجه و
استراحت به
بندر گلمانخانه
ميرود.) الي
صفحهي 9 جزوهي
دست نوشتهي
اصلي را شامل
ميشود..
اصلاحات
داخل کروشه [ ] و
تيترها از من
است.
عليرضا
صرافي
12
شهريور 1386
تابستان
بيست و چهار
در
آستانهي
تشکيل جبههي
آزادي
با
دوست ارجمندم جناب
سرهنگ رحيم
خاكپور كه در
آن موقع رئيس
شهرباني
استان هم
بودند، ايشان
هم مرخصي
داشتند و به
واسطهي
ابتلا به
رماتيسم در
نظر داشتند كه
از آب درياچهي
رضائيه [اروميه]
استفاده
نمايند، قرار
شد كه براي
احتراز از
مالارياي
بندر شرفخانه
به رضائيه [اروميه]
رفته، در بندر
گلمانخانه از
آب دريا
استفاده شود
به اتفاق [ او و]
با پسر كوچكم
مسعود از
تبريز حركت با
خط آهن تا
شرفخانه و با
كشتي تا بندر گلمانخانه
رفته مسعود را
به رضائيه [اروميه]
پيش خواهرم [طيبه
خانم (نقشينه)] كه
در آنجا سكونت
داشت،
فرستادم.
بيست
روزي با فراغت
خاطر دور از
جار و جنجال
شهر در بندر گلمانخانه
از آب دريا
استفاده ميشد.
روزي
يادداشتي از
رئيس پليس
رضائيه به
جناب سرهنگ
خاكپور رسيد
كه يكي از
دوستان (آقاي
دواچي) به طور
خصوصي به وسيله
كارمندان
تلگرافي
اطلاع ميدهد
كه سرهنگ
خاكپور
فوراُّ به
تبريز مراجعت
نمايد،
خيالات
گوناگوني از
اين احضار
ناگهاني فراهم
[شد] پس از
تحقيق موضوع
معلوم شد عدهاي
از زندانيان
شهرباني شورش
نموده، خيال
فرار داشتهاند
اين بود صلاح
ديدهاند كه
رئيس شهرباني
به تبريز
مراجعت نمايد
ايشان هم از
مرخصياي كه
داشتند چند
روزي بيشتر
نمانده بود
مراجعت به
تبريز نمودند،
من هم چون
موقع استفاده
از آب دريا ميگذشت
در گلمانخانه
نمانده، براي
ديدن خواهرم
به رضائيه[اروميه]
رفتم.
اواخر
مرداد ماه 1324 به
تبريز مراجعت
[کردم] در
ايستگاه
تبريز از
ماجراي
ليقوان و قتل
فجيع مرحوم
حاجي احتشام و
چند نفر از
كسانش و كتككاري
دادستان
شهرستان
تبريز (آقاي
موسوي) از طرف
عمال حزب توده
اطلاع حاصل
نمودم، اوضاع
خيلي بد [بود]. از
غائلهي
ليقواني و
فجايعي كه شده
بود و كشته
شدن چند نفري
هم از تودهايها،
چشم عدهاي را
خون گرفته از
هر دهني حرفي
و از هر سازي آوازي
ميآمد، كفيل
استانداري
كنارهجوئي
نمود در خانه
نشسته[بود]. رؤساي
ادارات مرعوب
شده[و] قدرت دم
زدن ندارند.
تبريز چه حالي
را داشت، تجسم
آن در اين
صفحات از عهدهي
نگارنده خارج
است.
تا
اين تاريخ من
در هيچكدام از
احزاب سياسي
عضويتي
نداشتم و داخل
هيچ دسته و
جمعيتي نبودم
اين روزها جنگ
به نفع متفقين
خاتمه يافته،
دورهي توپ و
تفنگ گذشته
نوبت به نطق و
سخنراني
رسيده [بود]. كشمكشها
و نظريات
سياسي كه زير
پرده بود علني
ميشود
تحريكات شروع
گرديده، براي
ملت ايران نفت
هم بلائي شده،
ملّت بيعلم و
بيسواد و از
همه جا بيخبر
آلت غرضراني
گرديده، رجال
مملكت و وكلاي
برگزيدهي
ملت فقط فكري
كه در سر
دارند حفظ
مقام و كسب جاه
و جلال و بدست
آوردن مال و
منال است و بس
در يكي از
روزهاي
پرآشوب تبريز
به جبههي
آزادي دعوتم
كردند.
اين
جبههي آزادي
از چه اشخاصي
تشكيل ميشود؟
بايد رفت و
ديد شايد چارهاي
براي اين
بيچارگيها
بشود در ساعت
معينه در مجلس
دعوت حاضر شدم
حاضرين عبارت
بودند از
آقايان حسن بيرنگ،
آقاي[؟] مدير
روزنامه
شاهين و تقي بيتالله
و شبستري چند
نفر ديگري هم
كه از آزاديخواهان
بوده از اوضاع
اخير تبريز
ناراضي در پي
چارهجوئي و
سروسامان دادن
به اين بيسروسامانيها.
قبل از رسميت
جلسه
گفتگوهايي شد،
درددلهايي به
عمل آمد، با
تكميل عدهي
دعوت شدگان
جلسه رسمي شد.
صحبت سر اين
بود كه بايد
دست به دست
داده، حكومت
را تقويت و
اين هرج و مرج
و لجامگسيختگيها
را خاتمه داد.
در اين
موقع آقاي
سيدجعفرپيشهوري
كه در دورهي 14
از تبريز سمت
نمايندگي
مجلس شوراي
ملي را داشت و
اعتبارنامهاش
رد گرديده به
تبريز آمده بود
در جلسه حضور
بههم رسانيد
و در مذاكرات
جلسه شركت
نمود پس از مدتي
تفكر و سر به
پائين
انداختن به
سرشناسان
مجلس متوجه
شده، اينها را
مورد تنقيد و
تقبيح قرار
داده، گفت: شماها
كه باقي
ماندگان بدو
مشروطيت
هستيد آيا در
اين شهر بوديد
كه قضيهي
ليقوان اتفاق
افتاد و آرداشس
ارمني
(نماينده
ارامنهي
شمال در دورهي
14) به ليقوان
قشونكشي
نموده [و جسارت
کرد] پيرمرد
نود ساله را
با آن وضع
فجيع به قتل
برساند؟ يا در
خيابان و معبر
عام چند نفر
بيسروپا که
دادستان را
كتككاري
نمود، شماها
هم ناظر اين
عمليات باشيد
[=بوديد] چرا
مانع نشديد و
جلوگيري از
اين كارهاي بيرويه
نكردهايد؟
اين نطق
و بيان پيشهوري
در آن موقع در
حاضرين جلسه و
هر وطنپرست
ديگري كه از
اوضاع آن روزي
دل پرخوني
داشت، چه عكسالعملي
توليد كرد و
ميكند و
تاثير آن چه
ميباشد به
قضاوت
منصفانهي
خوانندهي
گرامي واگذار
ميشود براي
دفاع از خود و
بيگناه
معرفي كردن
خود نيست كه
من اين
يادداشتها
را شروع نمودهام
نخير من كه
متواري هستم
هنوز گذارم به
دادگاه نيافتاده،
بلكه در وهلهي
اول رفع سوءتفاهم
از دو فرزند
خود و در
مرحلهي ثاني
گفتن بعضي
حقايق است كه
مرا وادار به
شركت در 21/9/24
نمود و به کوران
سياسي داخلم كرد.
در
آخر جلسه
نتيجهاي که
آقاي پيشهوري
از بيانات خود
گرفت اين بود
كه بيائيد
همگي متفق و
متحد شده دست
به هم بدهيم و
جمعيتي تشكيل
داده سر و
صورتي به
كارها داده،
آذربايجان و
تبريز را از
اين اختلال و
هرج و مرج
نجات و با
چارهجوئي به
دردهاي بيدرمان
[بپردازيم]. براي
حزب توده هم
حد و حدودي
قائل شويم و
نگذاريم از
حدود خود خارج
و مجدداُّ
موجبات شورش و
بلوا را فراهم
بياورند.
بديهي
است حضار با
شوق و شعف پيشنهاد
پيشهوري را مبني
بر تقويت
حكومت و
جلوگيري از
تودهايها
حسن استقبال
نموده، قول
همه گونه
همكاري و
اتحاد و اتفاق
را به همديگر
دادند قرار شد
از خارج هم
اشخاص و اهالي
شهر را با
الحاق همراهي
با اين جمعيت
تشويق نموده و
در جلسات بعدي
از آنها هم
دعوت شود.
روز
دوم يا سوم
بود، شبستري
به من گفت: شب
را بعد از
افطار جلسهي
مهمي در منزل
مرحوم فرشي
تشكيل خواهد
شد، شما هم
بيائيد.
جلسهي
شبانه براي
تنظيم بيانيهي
12 شهريور
حاجي
ميرزا آقا
فرشي يكي از
تجار معتبر و
محترم تبريز
بود، از بدو
مشروطيت هم
جزو
آزاديخواهان
خدماتي را
انجام داده و
دورههاي
متعدد سمت
نمايندگي
تبريز را
داشته پس از
خودش آقاي
غلامحسين فرشي
در دورهي 12 و 13
از تبريز
انتخاب شده
بود. در
ايراني بودن و
علاقهمنديش
به اصلاحات
مملكت شك و
شبههاي نبود،
شبستري هم
داماد مرحوم فرشي
و شوهرخواهر
آقاي
غلامحسين
فرشي بود. با
وجود اينكه
همان شب را
براي يك كار
فاميلي (مقدمهي
خواستگاري
خواهرزادهام
مهدي نيوشا
[خراسانچي])
وظايفي به
عهدهي من
واگذار شده
بود، پس از
برگزاري
وظايف خود اگر
چه از وقت
مفيد گذشته
بود، به منزل
فرشي رفتم.
تشكيل جمعيتي
بنام حزب
دموكرات مطرح
بود بيانيهاي
هم تهيه شده
بود [که قرار
بود] منتشر
شود. فقط
اختلاف براي
اين بود كه
عدهاي ميگفتند
بيانيه به
فارسي و بعضي
هم عقيده
داشتند به
تركي
آذربايجاني
نوشته شود
بالاخره اكثريت
آراء بر اين
شد كه به دو
زبان فارسي و
تركي چاپ شود. 12
مادهي
بيانيه يكي
يكي مورد شور
و بحث گرديد
چون عده[ي حاضرين]
از ده نفر
بيشتر نبود, [و
چند تن از]
جمعي كه دعوت
داشتند، حاضر
نبودند، قرار
شد پس از اينكه
امضاي بيانيه
به چهل، پنجاه
نفر رسيد، در
دسترس عامه
گذاشته شود.
پس از
ختم جلسه به
اتفاق آقايان
بيتاله و [؟]
چلبي از منزل
فرشي بيرون
آمده بين راه
در اطراف
تشكيل جمعيت و
انتشار
بيانيه صحبت
مينموديم من
از مرحوم چلبي
عقيدهاش را
جويا شده گفتم:
تا چه حد و تا
كجا پيشرفتي
در اين كار
حاصل ميشود
آيا به نفع
مملكت تمام
خواهد شد يا
كاسهاي زير
نيمكاسه هست؟
گفت: من
كه مانعي در
كار نميبينم
ظاهراُّ هم
اگر مراد
بيانيه اجرا
شود به نفع
آذربايجان
است بايد
اختيارات
بيشتري به شهرستانها
داده شود
فعلاُّ هم ما
از امضاكنندگان
آن هستيم بايد
مراقب آتيه شد
و ديد چه جوري
از آب در ميآيد
اگر شكل كار
بعداُّ عوض شد
ما كنارهگيري
كرده و مداخله
نميكنيم.
بيانيه
با بيشتر از
چهل پنجاه
امضا منتشر شد
تشكيل حزب و
دموكرات و باز
شدن دفتر نامنويسي
براي عضويت يا
نشر آگهي به
اطلاع عموم رسيد
استقبالي كه
از طرف اهالي
به عمل آمد موجب
تعجب گرديد،
مشاهده شد نظر
به اينكه
اكثريت از وضع
شهر و رفتار
حزب توده
ناراضي و شاكي
بودند قد علم
كردن حزب
دموكرات را در
مقابل حزب
توده حسن
استقبال نمود
و فوز عظيمي
دانستند و نامنويسي
ميكردند،
ضمناُّ جمعي
هم با ديدهي
شك و ترديد
نگاه كرده،
انتقاداتي مينمودند.
دوستانم بعضي
تشويق در اينكار
و برخي تنقيدم
ميكردند.
بعضاُّ
ناراحتي فكر و
اضطراب خاطر
برايم فراهم
ميشد با خود
ميگفتم آيا
در اين راهي
كه گرفتهام
صائب هستم يا
خاطي؟ خادم ميباشم
يا خائن؟ خلاصه
بر سر دو راهي
گير كردم.
ترديدها
و دودليها
يكي
از اقرباي و قوم
و خويشان دور
كه خودش در
حزب توده
عضويت داشت و
خيلي هم [پر و]پا
قرص بود گفت:
امضاي شما را
هم در بيانيه
فرقه دموكرات
ديدم.
گفتم:
بله مگر مانعي
بود؟
گفت: اين
خيانت بود كه
پيشهوري كرد
و شما هم
ندانسته و
نفهميده
تبعيت كرديد. من از
تبريز ميروم.
شايد حزب توده
در آتيه
بخواهد با
فرقه دمكرات
تشريك ساعي نمايد
ولي من عقيده
ندارم. عضويت
حزب توده را
به فرقهي
دموكرات
ترجيح ميدهم.
دودلي و
دغدغهي خاطر ناراحتم
كرده بود روزي
در ساعت دو
بعد از ظهر با
وجود اينكه
فصل تابستان
هوا گرم براي
ملاقات هم بيموقع
بود به سراغ دوستي
كه مطلع به اوضاع
دنيا و آشنا
به سياست بود،
رفتم از خواب
شيرين بيدارش
نمودم، خيلي
تعجب كرد و
نگران شد كه
چه اتفاقي
افتاده كه در
اين وقت به
ديدنش رفتهام
گفت: به نظرم
قدري مضطرب
هستي, حال و حكايت
چيست؟
موضوع
عضويت خود را
در فرقه
دموكرات و امضاي
بيانيه را شرح
دادم دلداريم
كرد و قوت
قلبم داده،
گفت: در كنار
نشستن و گردن
به معركه دراز
كردن فايدهاي
متصور نيست.
بالاخره همگي
اهل اين مملكت
هستيم بايد در
مقدرات شركت
نمائيم اگر
شماها نباشيد
اشخاص نامناسب
روي كار آمده
همان بساط حزب
توده را تجديد
ميكنند،
بيانيه را هم
ديدهام
مطلبي برخلاف
حقيقت يا لطمه
به استقلال كشور
برساند به
نظرم نرسيد.
فعلاُّ هم
اشخاص
درستكار كه در
آزاديخواهي و
وطنپرستي
سابقهدار ميباشند
دستاندركار
هستند بعدها
اگر ديدي كه
برخلاف مصلحت
كشور كارهايي
ميشود، خودت
را كنار بكش
چون عقيدهي ايماني
به آن دوست
خود داشتم تا
اندازهاي از
گفتههايش
تسكين قلب
برايم حاصل شد.
روزي هم
آقاي نظامالدوله
رفيعي از جمعي
به منزل خود
دعوت نموده بودند،
من هم از جمله
مدعوين بودم
مالك، تاجر،
كسبه، اداري
جمع بودند،
آقاي نظامالدوله
از طبقهي
اعيان و از
رجال تبريز
بودند، چند
دوره هم سمت
نمايندگي
مجلس شوراي
ملي را داشته،
البته دعوت
چنين شخصي را
همه قبول كرده
بودند. آقاي
نظامالدوله
كه از امضاكنندگان
بيانيه بودند
جلسه را افتتاح
[و] شرحي در
اطراف مرام و
مقصد جمعيت
تازه تشكيل شده
صحبت نمود.
گفته شد كه از
بين حاضرين
جلسه عدهاي
بنام كميتهي
فرقهي
دموكرات
انتخاب شوند
چند نفري از
دوستان و آشنايان
كه حاضر مجلس
بودند مايل
بودند كه من
هم به عضويت
كميته انتخاب
شوم با عرض
سپاسگذاري از
حسن نظر آنها
جداُّ
عذرخواهي
كردم [و] گفتم
بيخودي راي
خود را هدر
ندهيد من
عضويت كميته
را قبول نخواهم
كرد. ميل دارم
كه از افراد
فرقه شوم نه
از سران فرقه.
بعدها
هم به واسطهي
آمدن
نمايندگان از
ساير
شهرستانها و
بخشهاي
تابعه
آذربايجان
كنفرانسي در
پيرامون تشكيل
فرقهي
دموكرات در
سالون
دبيرستان
فردوسي داده
ميشد، قرار
شد از مابين
حضار كمسيوني
به نام كمسيون
تفتيش كه عده
آن 11 نفر باشد،
انتخاب شود.
وظيفه اين
كمسيون
رسيدگي به
سوابق و وضعيت
قبول كنندگان
عضويت فرقه و
تشخيص صلاحيت
عضويت آنها
باشد، انتخاب
به اين ترتيب
به عمل [مي] آمد
[که] اسم يكنفر
را ميگفتند
اگر مخالفي
نبود قبول و
الا رد ميشد.
من هم يكي از اشخاص
بودم با
اكثريت قبول
شدم. چون مايل
نبودم پس از
تشكر از حسن
نظر رايدهندگان
به واسطهي
حساس بودن شغل
اداري (اداره
كردن نان شهر)
و گرفتارياي
كه داشتم از
قبولي اين
وظيفه عذر
خواستم و حاضر
نبودن خود را
اعلام نمودم.
پيشهوري
به اين عمل من
اعتراض كرده،
گفت: عضويت
كمسيون تفتيش
مانع كارهاي
اداري نميباشد.
افكار عمومي
قابل تقدير و
ستايش است،
نبايد از كار
شانه خالي كرد،
مگر در اين
شهر زندگي
نخواهيد كرد؟
مگر نميخواهيد
به وطن خود
خدمت نمائيد؟
معذرت شما
پذيرفته نيست
و رد ميشود.
روز
به روز پيشرفتهاي
محسوس در كارهاي
فرقه دموكرات
ديده ميشد
استقبالي كه
از طرف اهالي
شهر تبريز يا
ساير شهرستانها
و بخشهاي
آذربايجان ميشد
حزب توده را
مجبور به سكوت
كرده، در گوشهاي
نشسته و دم
فرو بسته
[بود]، پسرهاي
اقبالالسلطه
از ماكو پسر
اميرامجد از
خوي، وهابزاده
از اردبيل
نظامالدوله
از تبريز كه
همگي مالك و
از سرشناسان
آذربايجان
بودند، عضويت
فرقه دموكرات
را قبول نموده
و براي جلوگيري
از اعمال و
نفوذ حزب توده
يكدل و يكجهت
شدهاند................
................................
|
[1] - رضا
رسولي دائي
بزرگ من
بودند، وقتي
در سن 17 سالگي
(سال 1350) به اتفاق
خانوادهي خويش
از آذربايجان
به تهران
منتقل شدم،
فرصت مناسبي
براي کسب بهره
از تجارب و
خاطرات
تاريخي ايشان
برايم فراهم شد.
ايشان بسياري
از کتب آن
دوره از جمله
اوراق زرين
(قيزيل صحيفهلر)
که مجموعهي
مقالات و
سخنرانيهاي
پيشهوري در
سالهاي 25-1324 بود
و دوازده
شهريور
(شهريورين اون
ايکيسي) که
سالروز اعلام
موجوديت فرقه
و انتشار مراجعتنامهي
مشهور 12
شهريور بود، را
براي مطالعه
در اختيارم
قرار داده، به
سئوالاتم
پاسخ ميگفتند.
پس از وفات
ايشان در اوائل
دههي شصت،
متاسفانه
کتابخانه و
يادداشتهاي
شخصي ايشان
(که جزوهاي
مربوط به
زندگي نامه و
خاطرات ايشان
در طول سالهاي
28-1324 بود)،
سرنوشت
نامعلومي
يافت. تا
اينکه اخيرا دست
نوشتهي
ايشان پيدا
شد. اصل نوشته
به شيوهي
خاطرهنويسي
است که گاه
حالت شخصي
پيدا ميکند.
لذا انتشار
کامل اين متن
بدون هماهنگي
با خانوادهي
وي عملي
نخواهد بود.
(صرافي)