مصاحبه
و ترجمه:
ص.رضایی،
م.عباسی
«فرقه
دموكرات
آذربايجان
اهميت ملي
داشت»
مقدمه
مدت مديدی
است كه برخي
از نويسندگان
ايران با رويكردي
كليشه اي به
مسئله آذربايجان
و فرقه
دموكرات، ضمن
انكار وجود مردم
و اراده جمعي
آنان در تشكيل
و فعاليت فرقه
دموكرات و
حكومت يكساله
آن، سعي در بر
جسته نمودن
عامل خارجي و
صنعي نشان
دادن مسئله
دارند. سر
چشمه چنين بينشي
تاريخنگاري
رسمي ايران
ميباشد كه بر
اساس چنين
نگرشي دگم
گويا ملت ترك
آذربايجان
ايران همچون
پديده اي زايد
بر چهره اين
سرزمين قارچ
وار روئيده
اند. بر اين
اساس وجود
تركهاي
آذربايجان نه
حاصل پروسه اي
تاريخي بلكه
تصادف
ناميمون
وتحميلي بوده است.
همين نگرش، در
باب فرقه
دموكرات
آذربايجان
نيز سعي در
حذف فاكتور
مردم و
بزرگنمايي
عوامل خارجي
دارد. در همين
راستا در
پاييز و زمستان
1383 مقاله اي از
جناب آقاي
بيات در نشريه
«گفتگو» به چاپ
رسيد كه سپس
به در خواست و
اصرار آقاي
حميد احمدي در
اطلاعات
سياسي-
اقتصادي نيز
تكراراً چاپ
شد. علاوه بر
اينها توضيح
گونه اي بر
اين مقاله در
قالب يك مصاحبه
با آقايان
بيات و احمدي
از طريق
روزنامه شرق چاپ
گرديد كه در
هر سه مورد
استناد
آقايان به تحقيقات
دكتر جميل
حسنلي بود. كه
بيشتر برداشتهاي
شخصي آقايان
مصادره به
مطلوب
نوشتجات ايشان
بود . بمنظور
روشن شدن
مسئله مصاحبه
اي با دكتر
حسنلي در باكو
ترتيب داده ايم
كه ترجمه آن
تقديم ميگردد.
ضمنا دكتر
جميل حسنلي طي
دو دهه اخير
در آرشيوهاي
روسيه و آذربايجان
بر روي اسناد
مربوط به فرقه
تحقيق نموده و
آخرين يافته
هايش يا به
تعبير خويش
ناگفته هايش
بزودي در
تركيه به چاپ
خواهد رسيد.
ايشان استاد
دانشگاه ملي
باكو و
نماينده مردم
آذربايجان در
مجلس ملي
جمهوري
آذربايجان
ميباشند.
آقاي
دكتر برخي از
نويسندگان
ايراني من
جمله آقاي
بيات و احمدي
با استناد به
تحقيقات شما ادعا
نموده اند كه
تشكيل فرقه
دمكرات
آذربايجان
ماهيت
فرمايشي
داشته و
مستقيما به
دستور استالين
تشكيل شده
است، آيا واقعا
هيچ اراده ملي
در تشكيل فرقه
نبوده و آيا مردم
آذربايجان در
تشكيل فرقه
هيج نقشي
نداشتند؟
-
در سال 1945
آذربايجان
جنوبي شاهد
حركتي ملي بود
كه اين حركت
تداوم
بلاواسطه
حركت
دموكراتيك نهضت
مشروطه، جنبش
ستارخان و شيخ
محمد خياباني
بود. البته
علي رغم اهميت
آذربايجان
براي روسها
ميل جنگ جهاني
و نيز سياستهاي
توسعه طلبانه
شان، بي هيج
شبهه ائي مركز
حركات
آزاديبخش و
آزاديخواهي
ملي محض خود
آذربايجان
جنوبي بود
لااقل به اين
خاطر كه اين
قسمت از ايران
تجربه دو
انقلاب را
داشت علاوه بر
اين نه تنها
بازماندگان
جنبش خياباني
بلكه بيشتر
اشخاص كه در
جنبش ستارخان
شركت داشتند
هنوز در قيد
حيات بودند.
آنها مي
دانستند كه چه
ظلمهايي
بدانها شده و
استبداد بر سر
اينان چه
آورده است. از
ديگر طرف
رسميت يافتن
زبان فارسي و
انكار و قدغن
شدن زبان، تاريخ
و مدنيت
آذربايجان از
سوي رژيم
پهلوي نيز موجب
تحقير غرور
ملي مردم شده
بود. از
ديدگاه اقتصادي
نيز تبريز كه
روزگاري
دومين شهر
ايران به حساب
مي آمد بر اثر
بي توجهي رژيم
به يكي از دهها
شهر عادي
ايران تبديل
شده بود و همه
اينها از ديد
مردم نمي
توانست پنهان
بماند.
بطوركلي زبان
تركي در ايران
زبان زندان به
حساب مي آمد
چون اكثر
زندانيان
سياسي تركها
بودند و همه
اينها
نارضايتيهايي
را فراهم مي
آورد كه به
محض وجود فرصت
بروز مي نمود...
-
پس عوامل
خارجي...؟
-
در خصوص نقش
روسها اين
عامل خارجي
غير قابل انكار
است همانند
ديگر حوادث و
حركات و ما
لازم نيست كه
به اين مسئله
از موضع انكار
نزديك شويم.
اين يك حادثه
تاريخي است و
ما به گفتن
حقايق
مجبوريم اما
بايد به اين
مسئله مهم
توجه داشت كه
در همين سالها
آرزوي
آذربايجانيها
در جهت
دستيابي به
آزادي و
خودمختاري
تنها به كمك
خارجي يعني
روس ممكن بود
و مردم
آذربايجان هم
ضمن علم به اين
مهم سعي در
استفاده
بهينه از اين
فاكتور داشتند.
فرقه دموكرات
آذربايجان يك
حزب با ماهيت كمونيستي
نبود اين يك
حركت ملي و يك
حزب ملي بود
حتي كونسول
انگليس جناب Uoll
در مكاتبات
خويش با لندن
به طور صريح
اين نكتة مهم
را مورد تاكيد
قرار مي دهد
كه: «مبارزه با
حزب توده
بدليل داشتن
ماهيت
كمونيستي
آسان است اما
مبارزه با
فرقه دموكرات
بدليل ماهيت
ملي و مردمي
آن چندان هم
آسان نمي باشد
و در اين حزب
طبقات مختلف
مردم اشتراك
دارند و اين
مسئله،
مبارزه با
گسترش ايده
هاي فرقه را
غير ممكن مي
سازد.» از طرف
ديگر اگر اين
فرقه دموكرات
بلاواسطه
بدست روسها
تاسيس و راه
اندازي مي شد،
خوب اين روسها
همه جا حزب
كمونيست را بر
پا مينمودند
نه فرقه
دموكرات را،
پس چرا در آذربايجان
چنين نشد؟ اين
مسئله بيست و
يك آذر فارغ
از حمايت
نيروي خارجي
به اراده مردم
تكيه داشت و
اين فرقه در
راه دسترسي
مردم به حقوق
ملي خويش يك
حزب پيشرو بود
و يك تشكيلات
سياسي مدافع
حقوق مردم
بود.
-
پس دستور
استالين در
خصوص تاسيس
فرقه كه به عنوان
يك سند انتشار
يافته؟
-
ببينيد اين
مسئله را بايد
بصورت تخصصي
بررسي كرد
يعني بايد
مكاتبات،
نامه ها و
دستورات قبلي
مرتبط با اين
دستور (سند) را
مورد بررسي و
تحليل قرار
داد اگر به مكتوبات
و اسناد قبلي
مرتبط با اين
دستور استالين
نگاه بكنيم مي
بينيم كه اين
دستور اقدامي
در طول مدتها
مذاكره و
مصلحتها بوده
يعني مذاكرات
و مصلحتهاي
فراوان در
تبريز و
مكاتبات قبلي،
از مسكو
درخواست شد كه
به تأسيس فرقه
اعتراض
ننموده و
حمايتهاي
لازم را
بنمايد و اين
دستور
استالين
ماهيت رضايت
دارد و اين دستور
مستقيم و آني
براي تاسيس
فرقه نبود.
بطوركلي
ماهيت اين
دستور عبارت
از عدم اعتراض
مسكو و نيز
قول حمايت
بود. قبل از
صدور اين
دستور همه
برنامه ها و
طرحها محض در
تبريز مذاكره
و حاضر شده
بود.
-
آقاي دكتر از
ديد اسناد و
تحقيقات
جنابعالي تشكيل
و حكومت
يكسالة فرقه
دمكرات
اذربايجان
پروسه ايي با
زمينه هاي
اجتماعي،
اقتصادي، سياسي
و فرهنگي بود
با اينكه به
تعبير تاريخ كليشه
اي درايران،
يك حادثه نا
ميمون كه قار
چ وار روئيد و
ناپديد شد؟
-
پس از ورود
قشون متفقان
به ايران کم و
بيش آزاديهاي
سياسي داده شد
كه در همين
زمان در
آذربايجان هم
احزاب و
گروههاي
مختلف شروع به
فعاليت
نمودند.
مجلات،
روزنامه ها،
جمعيتها و
انجمنهاي
مختلف به
ميدان آمدند
كه همه اينها
در شكل گيري و
رشد
شعوراجتماعي
مردم نقش
زيادي داشتند.
وجود
آزاديهاي هر
چند محدود در
اين چهار سال
و نيز ظهور
برخي از
معارفچيها،
نويسندگان و
ژورناليستهاي
آذربايجان شمالي
در جنوب نيز
در سرعت
بخشيدن به شكل
گيري شعور
اجتماعي مؤثر
بود. بعد در
سال 1945 و پايان
محاربه تشكيل
فرقه دمكرات
بعنوان يك تشكيلات
سياسي
اجتماعي در
درجه اول با
آرزوها و خواسته
هاي ملي مردم
آذربايجان
مرتبط بود. در عين
حال در مقابل
خواستهاي
مردم موانع
بسياري وجود
داشت كه بدون
وجود يك
تشكيلات
سياسي گذر از
اين موانع
ممكن نبود.
فرقه دموكرات
در درجه اول
بر آمده از
وجود ضرورت يك
تشكيلات
سياسي جهت
دستيابي به
اهداف ملي
بود. در سپتامبر
1945 بياننامه
فرقه منتشر شد
كه تا آخر
همان سال،
حداقل تا
نوامبر آن سال
طول كشيد كه
فرقه مستقل از
توده، فعاليت
حزبي خود را
شروع كند و طي
همين حوادث
اين سالها در
جهت تشكيل يك
حزب ملي پروسه
شروع شد كه
اساس آن را
افرادي تشكيل
مي دادند كه
بسياري از
آنها هيچ وقت
عضو توده نشده
بودند. فرقه
چيها متشكل از
تجار،
زميندار،
صاحبكار،
روشنفكر،
معلم، روستايي،
شهري، كارگر،
كشاورز و ... و
توده هاي ديگر
مردم. البته
روسها كمك مي
كردند اما
اينها صرفا
كمك بود و
تشكيل فرقه
محض در آذربايجان
و بوسيله
آذربايجانيها
ممكن شد. ببينيد
دهها هزار نفر
آذربايجاني
به عضويت فرقه
در آمده بودند
اين همه عضو
را به زور كه
نياورده
بودند حزبي كه
اين همه عضو
دارد بي شبهه
اين اعضا
آرزوي
دستيابي به
حقوقي را
داشته اند كه
به اين پروسه
پيوسته بودند.
بعد از غلبه
انقلابيون
در 21 آذر
حكومت ملي و
مجلس ملي تشكيل
شد كه اساس
آنرا فرقه
دموكرات نهاد.
سيد جعفر پيشه
وري از طرف
جنبش بعنوان
صدر حكومت ملي
آذربايجان
تعيين شد كه
پيش از آن
تمام رفورمهاي
انجام گرفته
در مدت يك سال
حكومت فرقه
بلاواسطه
تمثيلگر
خواسته ها و
آرزوهاي آذربايجانيها
بود، از تاسيس
دانشگاه و
اصلاحات ارضي
گرفته تا
سرنگون ساختن
مجسمه رضا شاه
و برپا نمودن
مجسمه هاي
ستارخان و
باقرخان، تدريس
دروس بزبان
مادري، تاسيس
كانسرواتورييا،
تشكيل
كميسيون
قانون اساسي و
انعكاس خواسته
هاي ملي مردم
آذربايجان به
مجامع بين المللي.
در همه اينها
نقش سيد جعفر
پيشه وري
بسيار چشمگير
بود او يگانه
شخصيت نادر
آذربايجاني بود
كه در قرن
بيستم از
آذربايجان
برخواست و از
اول تا آخر
مبارزات خويش
و فعاليت فرقه
مسائل و حقوق
ملي را در صدر
برنامه هاي
خود قرار مي داد
و مبارزات او
در قيد صنفها
و طبقات نبود
بلكه
مبارزهاي در
راه رسيدن به
حقوق ملي بود.
-
آقاي دكتر بنا
به ادعاي حميد
احمدي تصادف و
مرگ پيشه وري
يك تصادف عادي
بوده و گويا
روسها در مرگ
وي دست نداشته
اند. نظر شما
دراين باره چيست،
اصلاً كشتن
پيشه وري براي
روسيه و ك.گ. ب. چه
نفعي داشت،
آنها چرا بايد
پيشه وري را
مي كشتند؟
-
در درجه اول
حميد احمدي و
برخي از اين
مسئله قدري
دور هستند (
قضاوت ايشان
بيشتر بر اساس
خاطرات و
نظرات شخصي
است نه بر
اساس اسناد
صريح) در
روسيه اداره
اي بود كه
اختصارا u eerQ
گفته ميشد كه
ماهيت ضد
جاسوسي و
اطلاعاتي داشت
و پيشه وري
يگانه قرباني
سياستهاي اين
اداره نبود.
بعد از جنگ
جهاني دوم
ديگر در شوروي
آن جمعيت بسته
سالهاي دهه 30
موجود نبود
چون قشون روس
به اروپا رفته
بود، با
متفقها
روابطي
برقرار شده بود
و جمعيت تا
حدودي از آن
حالت بسته
بودن (ديوار
آهني) بيرون
آمده بود، به
همين خاطر در
همان سالها
تشكيل مجازات
اعدامkatoi ممكن نبود
كه با شركت سه
نفر، فرد
محكوم و به گلوله
بسته مي شد.
بدين سبب
قتلهاي
تصادفي مانند
مسئله پيشه
وري تشكيل مي
شد كه پيشه
وري هم يكي از
قربانيان اين
تصادفها بود.
-
خوب اين درست
اما چرا روسها
اين كار را
كردند، اين
قتلها يقين
دلايلي
داشته؟
-اولا
هنوز آن
روزهايي كه
پيشه وري در
تبريز بود
آشكارا
نارضايتي خود
را از برخي
سياستهاي روسها
بيان مي نمود
و استالين را
بطور صريح انتقاد
مينمود. مثلا
در سال 1946 در 4-5
آوريل در
ديدار با
اعضاي هيئت
روسي به صراحت
گفته بود كه
برويد و به
رهبرانتان در
مسكو بگوييد
كه شما ها خيلي
انسانهاي بي
وجداني هستيد.
خوب وقتي اينها
گفته ميشد
طبيعتا اين را
به استالين
ميرسانند اين
هم از مشخصه
هاي سيستم
حكومتي آنها
بود كه همه
اورگانها
وابسته به
مركز بود.
-
بله دكتر در
كتاب خاطرات 53
نفر هم به
انتقادهاي
پيشه وري از
روسها در ايام
زندان اشاره
شده.
-بله- بله ،
دوما پيشه وري
مخالفت خود را
با خروج
نيروهاي
شوروي از
آذربايجان
معلوم نموده بود،
او تاكيد داشت
كه قوام با
اين
سياستهايش شما
را گول مي
زند، قوام
مسئله را چنين
طرح كرده بود
كه شما از
آذربايجان
خارج شويد و
ما بعد از هفت
ماه انتخابات
را برگزار مي
كنيم و نيز
قرارداد
فعاليت مشترك
شركتهاي نفتي
ايران- شوروي
را امضاء
خواهد كرد.
پيشه وري از
يگانه
شخصيتهايي
بود كه از
زمان امضاء قرارداد
به مخالفت با
آن برخواست و
آشكارا بيان
مي كرد كه اين
سياستها شكست
خواهد خورد و
هرگز قوام به
عهدش وفا
نخواهد كرد.
انتقاد برخي
سياستهاي روس
از طرف پيشه
وري به حدي
رسيده بود كه
استالين در
هشتم ماه مه
سال 1946 ضمن مراجعه
به پيشه وري
طي مكتوبي
سياستهاي
مورد انتقاد
را توجيه
نموده بود.
ببينيد روسها
هيج وقت با
افراد تحت
تاثير خود
چنين رفتاري
ننموده اند
يعني در قبال
منتقدين و
مخالفين
رفتار خشونت
آميزي داشتند
در حالي كه در
قبال پيشه وري
استالين در
جهت توجيه
سياستهايش
دست به قلم مي
برد. علاوه بر
اينها پس از
مهاجرت به
باكو پيشه وري
مدام خواسته
خويش و
فدائيان مبني
بر بازگشت به
ايران و ادامه
مبارزه را
گوشزد مي كرد.
بدون شك هيچ
كدام از اينها
نمي توانست از
طرف روسها
مورد استقبال
قرار بگيرد.
مرگ پيشه وري
در اوايل ماه
ژوئيه سال 1947 بلاواسطه
به دستور
رهبران روس در
مسكو عملي شد
و اين يك
اقدام معمول
بود. مثلا
ماكسيم
ليتفينف كه در
مدت زيادي به
عنوان صدر
امور خارجه
روسيه فعاليت
نموده بود به
همين طريق از
ميان برداشته
شد و هنگام
مراجعت از مسكو
به محل
استراحت در
باغ خويش در
يك پيچ با ماشين
باري تصادف
نموده و كشته
شد . يا خود
كنسول روس در
شهر سين كيانك
تركستان شرقي
در همان ايام
به همين طريق
كشته شد بگونه
اي كه بعد از
سالها فعاليت
وي را در
اراضي چين و
پس از سر و
سامان يافتن
اوضاع در
آنجا، روزي
استالين در يك
جمع خودي گفته
بود كه آپرسين
دراين باره
زياده از حد
معلومات دارد
خوب اين هم
كافي بود كه
اين فرد از
ميان برداشته شود
و چنين هم شد.
طوري كه از
مسكو براي
دعوت استراحت
در سواحل
درياي سياه
ارسال مي شود
و او هنگام
رفتن به
استراحت در
جاده حربي
گرجستان تصادف
نموده و كشته
مي شود.
اقداماتي
اينچنين پس از
جنگ از
ترفندهاي
روسها بود كه
يكي از قربانيان
چنين
ترفندهايي
محض سيد جعفر پيشه
وري بود.
-
آقاي دكتر از
موضع قوام در
خصوص مسئله
آذربايجان
بگوئيد مثلا
به نوشته اكرم
رحيملي با استناد
به كتابهاي
شما گويا قوام
مسئله آذربايجان
را با بي
عدالتي و لا
قيدي حكومت
مركزي نسبت به
مشكلات
آذربايجان
مرتبط مي
داند؟
-
بله ميدانيد
من در خصوص
مواضع و
مصاحبه هاي
قوام مي توانم
بگويم كه قوام
براي رسيدن به
نخست وزيري از
مسئله
آذربايجان به
عنوان اهرم
استفاده مي
كرد. او حكومت
مركزي را به
اين جهت
انتقاد مي كرد
كه افكار
عمومي را بر
عليه حكومت
مركزي سوق مي
دهد. مثلا او
به دفعات قبل
از وزارت به
عدم لزوم اعزام
قشون به
آذربايجان
سخن گفته بود
اما وقتي به
وزارت رسيد
خود قشون
فرستاد. قوام
بطور كلي شخصيت
عجيب و متضادي
داشت خيليها
او را – از جمله
در روسيه و
دول ديگر-
عامل و مورد
حمايه انگليس
مي دانستند
حال آنكه در
ژانويه سال 1946
قوام بطور
مستقيم با
روسها رابطه
پنهاني
برقرار كرد. و
در نتيجه
مذاكرات
پنهاني با روسها
به نخست وزيري
رسيد. او در
ماههاي سپتامبر
و اكتبر سال 1946
با هيئت روسي
موسوم به
كافتارادزه
در تهران
ديدار داشته
كه رهبري اين
هيئت به عهده
معاونت
كميسيون امور
خارجه روسيه سرگي
كافتارادزه
بود. در تركيب
همين هيئت فرد
با نفوذ ديگري
بود بنام
نيكولاي بايباكف
كه معونت امور
نفتي روسيه را
بر عهده داشت
و قوام به طور
پنهاني با اين
فرد هم
مذاكراتي مي
نمايد. همين
شخص دو هفته
پس از اتمام
سفر تهران به
صدارت
كميسيون امور
نفتي روسيه
برگزيده مي
شود. قوام به
اين شخص گفته
بود كه شاه
وحكومت
ايران شما را
گول ميزند و
آنها براي شما
نفت نخواهد
داد اگر شما
براي سرنگوني
مرتضي قلي
بيات و به
وزارت رسيدن
من تلاش كنيد
من منافع شما
را در ايران
مدافعه خواهم
كرد. پس از اين
ديدارها و
مذاكرات
نهاني ، قوام
مدافع
نيرومند خود
را در سيماي
روسيه يافت و
با كمك پشت
پرده آنها به
وزارت رسيد.
البته دو
گانگي موجود
در رفتار قوام
را بايد دقيقا
بررسي كرد.
مثلا قوام
حاضر به قبول
برخي از
خواسته هاي
آذربايجان
بوده و هنگام
اعزام مظفر
فيروز و فتعلي
ايپكچيان
براي مذاكره
با آذربايجان
به آنها گفته
بود كه خواسته
هاي آنان را
قبول كنيد اما
طوري طرحريزي
نمائيد كه
مخالفان من
نتوانند از
اين مسئله بر
عليه من
استفاده كنند.
اينچنين ميل
هايي در قوام
بود. مظفر
فيروز كاملا
به حق گفته
بود كه تو به اين
دليل نخست
وزيري كه
مسئله
آذربايجان و
پيشه وري
موجود است در
صورت عدم وجود
چنين مسائلي
كسي تو را به
عنوان نخست
وزير برنمي گزيند.
قوام هميشه از
اتحاد شاه و
عوامل انگليس
بر عليه خود
در بيم و هراس
بود و از فشار
روسها بعنوان
سلاحي تدافعي
در قبال اين
اتحاد احتمالي
استفاده مي
كرد. مذاكرات
او با مولوتوف
در فوريه 1946 هم
از مسائل
بسيار جالب
تاريخمان
ميباشد. قوام
در اين
مذاكرات ضمن
انكار ريشه
هاي تاريخي
زبان ، مدنيت
و تاريخ مردم
ترك
آذربايجان
ادعا مينمود
كه گويا اينها
با حمله
مغولها زبان
خود را به
تركي تغيير
داده اند كه
اين مسئله
اعتراض بحق
مولوتف را در
برداشت. وقتي
قوام ادعا مي
كرد كه آذربايجانيها
زبان و ادبيات
نوشتاري
ندارند مولوتف
مي گفت كه شما
مدرسه اي براي
آنها باز
نكرده ايد،
شما امكان
نداده ايد كه
آنها صاحب
زبان نوشتاري
شوند اگرآنها
به زبان مادري
خود تحصيل
كنند طبيعتا
اين مشكل را
نخواهند داشت.
از طرف ديگر
اين نظريه در
ايران بسيار
شايع است كه
گويا قوام
استالين و
مولوتف را گول
زد اما چنين
نبود او از
روسيه كاملا
دست خالي
برگشت و حتي
در ديدارآخري
گفته بود كه
من پس از مراجعت
راهي جز
استعفا
نخواهم داشت
اما او به قدر كافي
با بازيهاي
سياسي آشنايي
داشت و بعنوان
يك سياستمدار
به بموقع
تغيير موضع
داده و به سوي
آمريكا ميل
نمود. اين
تغيير موضع وي
با توجه به
تحولات
سياسي جهان و
منطقه خيلي هوشمندانه
و بموقع بود.
اگر قوام تا
تابستان 1946 در
سياست خارجي
ايران به
مسئله روسها و
منافع آنها
اهميت ميداد.
بعد از اين
تاريخ تماما
سياستهاي
خارجي را بر
اساس رابطه و منافع
آمريكا و
انگليس تغيير
داد. اين
تغيير موضع در
طالع حركت ملي
آذربايجان هم
تاثيري بي نهايت
عميق داشت در
نتيجه اعزام
قشون به اذربايجان
در دسامبر 1946
كاملا مورد
حمايت انگليس
و آمريكا بود.
بعضيها به اين
مسئله كمكهاي
روسيه مانند
چيزي ترسناك
نگاه مي كنند
حال اينكه
اتحاد اكراين
غربي و بلاروس
غربي با اوكراين
و بلاروس هم
محض با كمك
روسها امكان
پذير شد و حال
كسي حتي توجهي
به اين مسئله
ندارد كه نقش
روسها چه بود.
ببينيد حكومت
مركزي ايران
از آمريكا و
انگليس براي
سركوبي
آذربايجان كمك
ميگيرد كسي هم
اين را زشت
ويا ترسناك
نمي شمارد اما
آذربايجان
براي مدافعه
خود از روسها
كمك مي گيرد.
اينجا كمك
گرفتن ميشود
كار زشت و غير
پسنديده. اگر
كمك روس به
پيشه وري چيز
بدي بود خوب
كم نبودند
گروههاي
انقلابي كه در
جريان انقلاب
اسلامي ايران
از حمايتهاي
حربي،
ديپلوماتيك،
سياسي و مالي
روسيه
استفاده مي
كردند. حالا
در آرشيوها
باز است بروند
تحقيق كنند.
رهبران توده و
ارتباطها و گفتگوهايشان
با برژنف،
سوسلف،
باريستانامايف
و ... همه اشان
معلوم است.
آنها كه كمك
روسها به آذربايجان
را نقطه ضعف و
ناپسند حركت
مي دانند
بگويند كه چرا
در دهه 40 كمك
گرفتن از
روسهازشت بود
اما در دهه 70
نه؟ آخر روسيه
دهه 40 و دهه 70 از
هيچ لحاظ- نه
از لحاظ
ايدئولوژيك نه
از لحاظ
سياسي- هيچ
فرقي نكرده
بود همان سيستم
بود هم در
سالهاي 1979-1978 هم
در سالهاي 1946- 1945 .
-
آقاي دكتر به
عنوان آخرين
سؤال، برخيها
من جمله بيات
و احمدي مدعي
هستند كه
تشكيل فرقه در
آذربايجان توأم
با سركوبي و
از ميان
برداشتن
شخصيتها و مطبوعات
مخالف بود
نيز اينان
ادعا ميكنند
كه پس از شكست
فرقه قبل از
رسيدن ارتش
خود مردم آذربايجان
فرقه چيها را
مجازات كرده
بودند. اسناد
و تحقيقات شما
در اين باره
چه ميگويد؟
-
البته چنين
ادعايي در
تاريخشناسي
ايران خيلي
تكرار مي شود
اما اين ادعا
بنا بر اسناد
موجود كاملا
بي اساس است.
آن اقدامات در
آذربايجان
كار گروهي
بگوييم شبه
نظامي بود كه
بصورت هدايت
شده در تهران
تشكيل شده و
تدريجا به
آذربايجان
اعزام شده
بودند
مقصدشان هم اثبات
اين نكته به
جهانيان بود
كه گويا در
سركوب فرقه
هيچ احتياجي
به اعزام ارتش
ومداخله حكومت
مركزي پيش
نيامد. در
تركيب اين
گروه از شهروندان
عادي بود تا
نظاميان
وابسته به
سازمان
اطلاعات
وامنيت كشور.
اينها تدريجا
وارد آذربايجان
شده و در
اينجا در ميان
اينها برخي از
اربابان سابق
و فراري هم
بودند.
مأموريت اين
گروه شبه
نظامي
پاكسازي تا
ورود ارتش بود
اين برنامه از
پيش طرحريزي
شده بود كه تا
عدم وجود
پايگاه مردمي
فرقه و عدم
احتياج به
مداخله دولت
در سركوب فرقه
را براي
جهانيان
اثبات كند.
اما اسناد
تاريخي از
هويت اين افراد
و وابستگيهاي
ايشان پرده
برميدارد.
اين اسناد غير
قابل انكار
زياد است و
همه اينها وابستگان
به حكوت مركزي
بودند كه تحت
عنوان شهروند
عادي سازمان
يافته و به
تبريز
فرستاده شده بودند.
اينها
معمولا با
ايجاد رعب و
وحشت و كشتار
فرقه چيها
مأموريت خود
را به انجام
مي رساندند .
در عرفه تشكيل
فرقه هم فقط
يك حادثه
ليقوان بود كه
اين هم ربطي
به سركوبي
مخالفين و
غيره نداشت
اين حادثه از
طرف توده ايها
آفريده شد
آنهم براي
تضعيف روحيه
فرقه چيها و بدنام
كردن فرقه.
اينها مي
خواستند فرقه
را تشكيلاتي
تروريستي و
نفاق افرين
جلوه دهند. سر
دسته اينها
اردشير
آوانسيان بود.
اين توده ايها
حاجي احتشام و
فرزندش را
كشته بودند
غائله هم از
اين شروع شد و
پيشه وري رسما
در خواست
تحقيق
ورسيدگي به
اين مسئله را
كرد. بطوركلي
توده بر عليه
تشكيل فرقه
بود آنها
برعليه اين
مسئله خيلي به
مسكو نامه ها
نوشتند و
اسنادي را
فرستادند. حتي
پس از فراري
دادن رهبران
توده از قصر
قاجار و
آمدنشان به
مسكو اينها
بلاواسطه
مبارزه با
فرقه را شروع
كردند در همان
سال 1950. چون
اينها آن زمان
نمي خواستند
پر نفوذترين
گروه
ماركسيستي
بمانند و اين
عنعنه مبارزه
با فرقه هم از
توده اي مانده
است.
-
جناب آقاي
دكتر حسنلي
متشكريم از
اينكه وقتتان
را در اختيار
ما گذاشتيد.
-
من هم از شما
متشكرم و
آرزوي موفقيت
دارم.
مصاحبه
ضمن عدم
وابستگی به هر
نشریه ای
صرفا
جهت چاپ در
داخل کشور
انجام گرفته
است