اعلاميه
جنبش فدرال-
دمکرات
آذربایجان به
مناسبت جشن
اول ماه مه
با
فرا رسیدن اول
ماه مه بار
دیگر صفحه ی
تازه ای از
کتاب رزم
دلیرانه ی
کارگران و
زحمتکشان
جهان برای
زندگی بهتر و
انسانی ورق می
خورد.
کارگران
و زحمتکشان
جهان امسال
جشن همبستگی بین
المللی خود را
در وضعیتی جشن
می گیرند که
در اکثریت کشورهای
جهان از روسیه
تا ایالات
متحده ی
آمریکا، از
چین تا
آرژانتین، از
مصر تا
استرالیا نئو
لیبرالیسم
حاکم بر اکثریت
این کشورها به
دستاوردهای
آنها از قبیل
کار ثابت
هفتگی، حد اقل
دستمزد، مرخصی
ماهانه، بیمه
و بازنشستگی
حمله می برد.
در
ایالات متحده
ی آمریکا به
عنوان
بزرگترین
اقتصاد ملی دنیا
ورشکستگی
بانکهای معظم،
زنجیره ای از
فلاکت را به
دنبال می آورد
که بیشتر از
همه اقشار
آسیب پذیر این
جامعه را - که ریخت
و پاشهای هزار
میلیاردی جنگ
های عراق و افغانستان
وضعیت زندگی
آنها را بدتر
کرده است- در
منگنه ی خود
می گیرد.
در
کشورهای غربی
که به جوامع
رفاه مشهور
شده اند،
کنسرنهای
بزرگ در همکاری
با دولتها
برای مقابله
با یکی از
بزرگترین بحرانهای
ادواری،
بیشتر از یک
دهه است که
دستمزدها را
منجمد کرده،
با اخراجهای
دسته جمعی و
با وارد کردن
نیروی کار
ارزان از
کشورهای
اروپای شرقی
حتی حاضر به
پرداخت حداقل
دستمزد به
زحمتکشان این
کشورها
نیستند.
کارگران
و زحمتکشان
این کشورها
جشن اول ماه مه
را به تریبونی
علیه سیاستهای
نئو لیبرالی
این دولتها
بدل کرده و با
شعارهائی
مبنی بر تثبیت
کار هفتگی،
تعین حداقل
دستمزد،
برابری
دستمزد و
مرخصی زنان و
مردان و
پرداخت بیمه ی
دوران بیکاری گرد
هم خواهند
آمد. نبرد کار
و سرمایه باز
ایستادنی
نیست.
کارگران
ایران امسال
در شرائطی به
پیشواز اول
ماه مه می
روند که گرانی
افسار گسیخته
امید هر گونه
بهبودی در
وضعیت
اقتصادی آنها
را از بین
برده است. در
نتیجه ی
سیاستهای غلط
دولت، تحریمهای
خارجی و فساد غیر
قابل تصور
ارگانهای
وابسته به
حاکمیت و دلالان
و تجاری که سر
در توبره ی
حاکمیت
دارند، ارزاق
عمومی در کشور
نه تنها روز
به روز بلکه
ساعت به ساعت
گرانتر می
شوند. گرانی مسکن
و مستغلات که
خود نتیجه ی
سیاستهای
دولت و میلیاردرهای
وابسته به آن
می باشد، چنان
ابعادی به خود
گرفته است که
تهیه ی یک
سرپناه آبرومندانه
حتی برای
کارگران ماهر
نیز به رویائی
دست نیافتنی
بدل شده است.
بیکاری
که حتی بر
اساس آمارهای
دولتی - که از
واقعیت موجود
فاصله ی زیادی
دارد- از مرز
بیست درصد نیز
گذشته است،
کارگران و
زحمتکشان را
در چانه زنی با
کارفرمایان
در موضع
ضعیفتری قرار
می دهد.
کارفرمایان
با استفاده از
لشگر بیکاران
که برای بدست
آوردن لقمه
نانی حاضر به
پذیرش هر شرائطی
هستند، در
کارگاههای
کوچک که
اکثریت نیروی
کار کشور در
آنها مشغول به
کار هستند، در
بیشتر موارد با
دور زدن قانون
کار، حداقل دستمزد
را فقط در روی
کاغذ به آنها
پرداخت نموده
و در عمل مزد
کمتری به آنها
می پردازند.
همچنین یکی
از
ترفندهای
رایج کارفرمایان
ایجاد موسسات
به گونه ای
است که با
اشتغال
کارکنان کمتر
از ده نفر،
کارکنان این
موسسات را از شمول
قانون کار
خارج بکنند.
کارگران و
کارمندان این
موسسات بیمه و
بازنشستگی را
از جیب خود
پرداخته و کارفریان
حتی در بیشتر
موارد از
پرداخت اضافه
کاری نیز
خودداری می
کنند.
وضعیت
زنان کارگر و
زحمتکش در
کشور حتی از
مردان نیز
بدتر است.
کارفرمایان
از پرداخت
دستمزد برابر
با مردان به
آنها خودداری
می کنند. آنها
بیشتر در
موسساتی که از
شمول قانون
کار خارج
هستند، به کار
مشغول می
باشند. لذا
میزان دستمزد،
مرخصی و بطور
کلی شرائط
استخدام آنها بستگی
به رحم و مروت
کارفرمایان
دارد.
زحمتکشان
کشور در
شرائطی به
پیشواز اول
ماه مه می
روند که سرکوب
وحشیانه ی
کارگران و
کارمندان
پیشرو که برای
مقابله با سیاستهای
دولت و
کارفرمایان
سعی در ایجاد
سندیکاها و
سازمانهای
صنفی مستقل
خود دارند، ادامه
دارد. کارگران
شرکت واحد
علیرغم
اعتراضهای
بین الملی هنوز
هم در معرض
سرکوب افسار
گسیخته ی
ارگانهای
امنیتی رژیم
قرار دارند.
منصور اسانلو
به عنوان دبیر
سندیکای کارکنان
شرکت واحد
هنوز هم در
زندان به سر
می برد. هم
اکنون در
سرتاسر کشور چندین
فعال کارگری و
کارمندی در زندان
به سر برده و
بعضی از آنها
را مجازات اعدام
تهدید می کند.
کارگران
آذربایجان در
کنار تحمل
مصیبتهای ستم
طبقاتی از ستم
ملی نیز رنج
می برند. بعد
از دهه ها رزم
و رنج هنوز هم
آنها
شهروندان
درجه دوم کشور
محسوب می
شوند. کارگران
و زحمتکشان
آذربایجانی
در زندگی روزمره
ی خود نتیجه ی
سیاستهای
تهران
گرایانه و مرکزگرایانه
را با پوست و
گوشت خود لمس
می کنند. شوونیزم
فارس که
امروزه توسط
رژیم جمهوری
اسلامی
نمایندگی می
شود، زبان
مادری آنها را
به رسمیت نمی
شناسد. بیکاری
در استانهای آذربایجان
بیداد می کند.
چرا که دولت
به عنوان بزرگترین
سرمایه دار از
سرمایه گذاری
جدی در این
استانها
خودداری می
کند. برای
نمونه می توان
گفت که تعهد
دولت برای سرمایه
گذاری در
استان اصفهان
سه برابر
بیشتر از سه
استان
آذربایجان
غربی، شرقی و
اردبیل می باشد.
فرار سرمایه
از استانهای
آذربایجان به
مرکز کشور که
خود نتیجه ی
ستم ملی می
باشد، ادامه دارد.
کمبود نیروی
ماهر و متخصص
که خود نتیجه
ی سیاستهای
عمدی دولت می
باشد، پیشرفت
اقتصادی در
این استانها
را ترمز می
کند. هنوز هم
که هنوز است
دولت برای
تربیت نیروی
ماهر و متخصص
در این استانهای
مهم کشور
برنامه ای
ندارد.
ایجاد
جو پلیسی و
نظامی که
ابعاد آن بعد
از قیام میلیونی
اول خرداد، غیر
از تبریز به
همه ی شهرهای
بزرگ
آذربایجان از
جمله ارومیه،
اردبیل و
زنجان نیز
گسترش یافته
است، در کنار
ترس از حمله
آمریکا حتی
سرمایه داران
محلی را نیز
از اقدامات
کلان اقتصادی باز
می دارد.
نتیجه
ی فاجعه آمیز
این سیاستها
را امروزه در شهر
تبریز که قلب
اقتصادی
استانهای
آذربایجان در
آن می تپد،
شاهد هستیم.
رژیم اسلامی
نه تنها از
سرمایه گذاری
کلان در این شهر
خودداری می
کند، بلکه با
فروش صنایع
مهم به بخش
خصوصی از رشد
و پیشرفت آن
جلوگیری
میکند. اخیراً
زمزمه ی فروش
کارخانه های
ماشین سازی و
تراکتورسازی-
که بزرگترین
موسسات صنعتی
آذربایجان محسوب
می شوند- به
بخش خصوصی شنیده
می شود. بر
اساس تجارب
قبلی می دانیم
که سرمایه
دارن وابسته
به دولت و
حاکمیت بعد از
خریدن این موسسات
بزرگ دولتی به
ثمن بخس، آنها
را تکه تکه
کرده و با
ورشکستگی عمدی،
زمین های وسیع
آنها را به
چندین برابر
قیمیت به فروش
رسانده و بدین
ترتیب فاتحه ی
این موسسات را
که هزاران
هزار خانواده
از آن نان می
خورند، می
خوانند.
با
در نظر گرفتن
همه ی اینها
فعالین ملی
آذربایجان
مسئولیت
بزرگی را به
گردن دارند.
آنها باید در
مبارزه ی
روزمره ی خود
خواسته های کارگران
و زحمکشان
آذربایجانی
را در نظر گرفته
و مبارزه ی
ملی بر حق خلق
آذربایجان را
با مبارزه ی کارگران
و زحمتکشان آذربایجانی
و همچنین
مبارزه ی زنان
مظلوم آذربایجانی
که غیر از ستم
طبقاتی و ملی
مجبور به تحمل
ستم جنسی نیز
هستند، تلفیق
بدهند. مبارزین
ملی آذربایجان
باید بدانند
که بدون توجه
به خواسته های
زحمتکشان و
زنان آذربایجان،
امکان جلب
اکثریت مردم
آذربایجان به
مبارزه علیه
ستم ملی و
برای تعیین حق
سرنوشت وجود
ندارد.
جنبش
فدرال- دمکرات
آذربایجان 2008