اعلاميه

 

 

از خطاهاى انقلاب بهمن حذر کنيم!


                 هر انقلابى، اعماق خاموش جامعه را در يک انفجار آتشفشانى، به صحنه حرکت سياسى مىکشاند. در آستانه انقلاب بهمن ۵٧ ، هنگامى که موج حرکت توده اى، ارکان نظام شاهنشاهى رابه لرزه در مىآورد، مدفعين سلطنت، کشتى در حال غرق او را رها کرده و بر ساحل عافيت گريختند و يا در گوشه هاى تاريک زندانهائى که، خود ساخته بودند، گرفتارآمدند.

                 انقلاب بهمن در نوع خود حادثه اى بيهمتا و شگرف در تاريخ ايران بود. هيچ واقعه تاريخى را با آن نمىتوان قياس کرد. حادثه اى چنان سترگ،مىتوانست جهان را سقف بشکافته و طرحى نو دراندازد. با اينهمه، انقلاب بهمن، پيش از تولد خود مرده بود و خود مىرفت تا نه پيام طلوع آفتاب روزگارى نو، بل سايه شوم ظلمتى تازه و سياهى و مرگ را بر تمامى ايران بگسترد. دريغا، پيش از آنکه در جشن شادمانى ميلاد فرخنده اى پاى کوبيم، در سوگ قرباينان خود به ماتم نشستيم، و اکنون از آن آتشفشان بزرگ، خاکستر سرد قربانيان و گروهى جغد بر جاى مانده است.

                 آيا تقديرى  شوم، پيشاپيش سرنوشتى تلخ را رقم زده بود؟ نه، تقديرى در تاريخ نيست و تقديرها آفريده انسان است که، در نهانخانه زندگى آرام آرام شکل مىبندد.

 انقلابات حوادثى منزوى نيستند، بلکه برآيند هزاران حرکت و اقدام کوچک و بزرگ است که در بستر زمان بهم مىپيوندند و در چرخشى توفانى به زمين لرزه اى سياسى تبديل مىشوند. انقلاب بهمن هم از اين قاعده مستثنا نبود.

                 برخلاف رخداده هاى کور طبيعت، انقلابات ضرورتا با انديشه و کردار آدميان دوپا مرتبط است و سرشت و سرنوشت آنرا نقش ميزند. برغم ناهماينيهاى انبوه انسانهائى که در آن شرکت ميکنند، بيشترين تاثير خود را از انديشه سياسى رهنمون ميگيرد و در مجموعه کنش و واکنش حاکميت سياسى با جامعه، انديشه سياسى ماديت يافته و نيز در بستر وسيعتر جهانى، به آن شکل مشخص خود نزديک ميشود. در ٢۵ سال پيش از اين انقلاب، سلطنتى خودکامه، غرق در زرق و برق درآمدهاى نفتى، بى وقفه تمام تشکلهاى سياسى و مدنى را سرکوب کرده بود. تکيه هاى روضه و مساجد، تنها نهادهاى مجاز بودند و مذهب تنها مجراى بيان نسبتا آزاد انديشه.  بى سبب نبود که هنگام توفان، تکيه ها به تکيه گاهها و مذهب به منشور گذر انقلاب تبديل گرديدند. از اينرو،  سلطنت خود نيمى از سير آتى انقلاب را شکل داده بود.

 استبداد، اگر چه با بازدارى گردش انديشه و ممانعت از بلوربندى خواسته ها در نهادهاى سياسى و مدنى، کله هاى آدميان را شبيه هم ميکند، ليکن اين تمام حقيقت نيست وگرنه شکل گيرى انديشه آزاد و پى ريزى يک نظام دموکراتيک، همواره بايد دور از دسترس باشد.

                 در ده سال پيش از انقلاب بهمن، جنبش سياسى در ايران در بيراهه اى بزرگ قدم گذاشت و بر حول انديشه منفى آنچه نمىخواهيم گرد آمد. ايدئولوژى « ضد امپرياليستى» که صرفا « نه نه  شاه»  را نمودى ازتبلور مبارزه ضد امپرياليستى ميدانست، زمينه ساز پيوند با شيطان بود.. بدينسان، نسلى از زنان و مردانى که  پرواى جان خود نداشت، ذره ذره در هلاک خود کوشيد. جنبش سياسى ايران پيش از انقلاب، بر واقعيتهاى جامعه چند مليتى خود، بر ضرورت دفاع از حقوق زنان، دفاع از اشکال مختلف حقوق دموکراتيک مردم، سازماندهى کارگران و زحمتکشان کشور خود و تلاش براى پىريزى يک نظام دموکراتيک چشم فرو بست. براى آزادى و سوسياليسمى تلاش کرد که در «ضد امپرياليسمى» کور قفل شده بود. از اينرو خود راه  پيشروى خود را سد کرده بود. با اينهمه ظرفيت رهائى انقلاب، خيل تازه اى از جوانان را بر حول نام رفتگان و شهامت و استوارى آنانى که مانده بودند هديه کرد، و چه آسان، انديشه در زنجير،  آنان را دسته دسته تقديم شيطان کرد. رها کردن سريع دفاع  از حقوق جنبش هاى ملى، بى اعتنائى به حقوق زنان و آزاديهاى دموکراتيک و قربانى کردن خواسته هاى مردم زحمتکش، زمينه زوال آن و سلطه اقتدار اهريمن را بر کشور هموار ساخت.

                 ترديدى نيست که انقلابات و حوادث بزرگ تاريخ، نه حاصل تلاش و توطئه از خارج هستند و نه در حيات خلوت رخ ميدهند.  توازن سياسى جهانى، ضرورتا درجه اى از تاثير را بر روى حوادث داخلى مىنهند. نه انقلاب مشروطيت فارغ از اين نقش خارج بود و نه انقلاب بهمن، و نه همين امروز جمهورى اسلامى بدون تيرکهاى حمايتى اوروپا، توان ايستادن بر روى پاهاى خود را دارد.

                 ما بر اين اعتقاديم که نيروى ما، مقدم بر هر چيز در دفاع از دموکراسى، در دفاع و سازماندهى حقوق مليت ها، و دفاع از حقوق زنان، به عنوان بلوک هاى سازنده دموکراسى در ايران و دفاع عمومى از آزاديهاى دموکراتيک در داخل ايران نهفته است. ما بر ضرورت پىريزى يک نظام دموکراتيک که در جامعه چند مليتى ايران نمىتواند بجز يک نظام فدراتيو در شکل غالب اتنيک باشد، تاکيد داريم. ما پيشاپيش، دوست و دشمن را نشان نکرده ايم، و نمىخواهيم که دشمن جوئى راهنماى حرکت ما باشد. تنها دشمن ما، دشمن مشترک همه مردم ايران، دشمن آزادى و دموکراسى، دشمن خلقهاى ايران، استبداد توتاليتر نذهبى حاکم بر ايران است، و دست خود را براى اتحاد با همه ملتهاى ساکن ايران، براى اتحاد با همه جريانهائى که براى ساختن نظامى دموکراتيک در ايران تلاش ميکنند دراز ميکنيم. بگذاريد خطاهاى راه رفته در بهمن، در لفافه هائى ديگر تکرار نگردد.

                                                                     «جنبش فدرال- دموکرات آذربايجان» - هيئت اجرائيه موقت