داود  ائلدنيز: eldeniz@yahoo.com

 www.durna.info
 

نگاهي به مسئله فدراليسم در ايران و خواسته هاي جنبش ملي آذربايجان

 

 

مقدمه:

در قرن 21 نصف جمعيت ايران يعني ترك ها حتي يك كودكستان به زبان خودشان ندارند.

كساني كه با مسائل و مشكلات ايران آشنائي دارند، بخوبي ميدانند كه مسئله ملي هنوز

در ايران لاينحل باقي مانده است. درك مسئله ملي و رفع ستم ملي و فرهنگي هميشه در

ايران با دشواري روبرو بوده است. روشنفكران و  رهبران سازمانهاي سراسري در ايران از

مطرح كردن ستم موجود عليه خلق هاي عير فارس و چگونگي مبارزه با ستم ملي طفره رفته و

حل اين مشكل را مثل حل مشكل زنان به مدينه هاي فاضله اشان ارجاع ميدهند.  اين سكوت

مشكوك در حالي اجرا ميشود كه خود اين رهبران اكثرا در اروپا و آمريكا زندگي كرده و

با استفاده از امكانات داده شده در اين ممالك به اقليت هاي مهاجر بچه هاي خودشان را

به كلاس هاي آموزش زبان فارسي مي فرستند. بسياري از تشكيلات هاي سراسري ايراني به

بهانه "تماميت ارضي" و يا "يگانگي طبقه كارگر" حق تعيين سرنوشت براي خلقها را نفي

ميكنند. حتي بخشي از اين جريانات خشك مقدسه خون خود را وثيقه دفاع از مرزهاي با خط

كش كشيده شده ايران ميدانند. براي اين گروه ها، خاك ايران مقدس تر از انسانهاي است

كه در آنجا زندگي ميكنند.

بنياد تازه تشكيل شده زبان و فرهنگ آذربايجان ايران در "ديباچه اي بر يك ضرورت"

چنين مي نويسد." جهان كنوني، جهان نسبيت، تعدد، كثرت و دموكراسي است و حاكميت يك

زبان، يك فرهنگ و يك ادبيات بر سراسر ايران به معناي مطلق گرائي، استبداد و

خودكامگي است. راه عبور از اين خودكامگي به سوي دموكراسي واقعي را در گرو رسميت

يافتن زبان ها و فرهنگ هاي ايران مي دانيم."

 

فدراليسم چيست؟

كلمه فدراليسم ريشه در كلمه فئودوس لاتين دارد. فئودوس بمعناي قرارداد و معاهده

است. براي دست يابي به صلح و برون رفت از جنگ هاي هزار ساله اخير در اروپا در قرن

17 ايمانوئل كانت تئوري خود را چنين بيان كرد: بخاطر دست يافتن به صلح و عدالت دولت

هاي ملي بايد بخشي از قدرت خود را به يك ارگان مافوق دولت بسپارند.

معاهده فيلاديلفيا در آمريكا اولين تجربه اي بود كه در آن افكار فدراليستي در عمل

پياده شد. امروزه در بحث هاي مربوط به فدراليسم به نمونه هاي آمريكا، آلمان،

كانادا، بلژيك، هند و سويس اشاره ميشود.

اساس فدراليسم در چيست؟

براي ايجاد دولت فدرال 4 عامل ضروري است:

1. دموكراسي: ايالات و يا مناطق تشكيل دهنده يك دولت فدرال بايد دموكراسي هاي

پارلماني داشته باشند.

2. اصل خودمختاري: ايالات و يا مناطق تشكيك دهنده يك دولت فدرال بايد از حقوق مساوي

 برخوردار باشند. براي مثال يك ايالت و يا دولت قوي نبايد در مسائل داخلي ملت

كوچكتر دخالت كند.

3. اصل مشاركت: در تصميمات درصد بالاي آرا و اينكه شهروندان در تصميم مسايلي كه

مربوط به مشكلات آنان ميباشد داراي حق رفراندم ميباشند.

4. تقسيم قدرت: تقسيم افقي قدرت( تفكيك قواي مقننه، اجرائيه و قضائيه) و تقسيم

عمودي قدرت(تقسيم قدرت مابين دولت فدرال و دولتهاي ايالتي) مانع تمركز قدرت در دست

يك ديكتاتور و يا يك اقليت ميشود. همچينين بدون ضرورت تصميمات نبايد در ارگانهاي

بالاتر اتخاذ شود. نحوه تقسيم قدرت بايد بشكل واضح در قوانين مدون گردد.

 

نقطه قدرت فدراليسم در مقابل سيستم متمركز در اين است كه شهروند دولت فدرال از طريق

انتخابات متعدد(مجالس فدرال، ايالتي، شهري و انتخابات درون حزبي براي هر يك از اين

انتخابات) بيشتر در تصميمات مربوط  به خود سهيم است. نظام فدراتيو در خدمت تنوع

فرهنگي جامعه بوده و باعث غناي فرهنگي و معنوي تمام شهروندان ميشود.

همچنين ­تجربه آلمان فدرال با  16 دولت و 16 پارلمان ايالتي در كنار دولت و پارلمان

فدرال باعث نشده است كه اقتصاد آلمان عقب بيفتد؛ بر عكس آلمان فدرال نيروي محركه

اقتصاد اورپا ميباشد.

 

ايده فدراليسم در ايران

ايده فدراليسم در ايران نخستين بار در انقلاب مشروطه مطرح شد و بشكل انجمن هاي

ايالتي در قانون اساسي مشروطه مدون گرديد. فقدان تجربه دموكراسي و دخالت دولت هاي

خارجي كه باعث بقدرت رسيدن رضا خان ميرپنج شد، آرزوهاي مشروطه خواهان را برباد داد.

قيام شيخ محمد خياباني و بوجود آوردن "­آزادستان" تلاش ديگري در راه احياي فدراليسم

در ايران بود.

در بحبوبه جنگ جهاني دوم نيروهاي ملي دموكرات در آذربايجان و كردستان حكومت هاي

خودمختار آذربايجان و كردستان را بوجود آورده، خواهان برابري ملل در ايران

گرديدند.اما حكومت مركزي برهبري محمد رضا شاه با سركوب اين دو نهضت مترقي عملا شانس

تاريخي ايرانيان را براي آزادي و برابري از بين برد. براي پي بردن به عمق و­حشي

گريهاي ارتش شاهنشاهي كافي است كه انسان مشاهدات قاضي آمريكايي ويليام دوگلاس را كه

پس از تسخير آذربايجان به تبريز رفته بود بخواند: "ارتش ايران، ارتش رهايي بخش در

مسير خود آثار خشونت بر جاي گذاشت. ريش دهقانان را آتش زدند. به ناموس زنان و

دختران آنان تجاوز كردند، اموال خانه ها را به غارت بردند، دام ها را دزديدند. ارتش

از زير هرگونه كنترل در رفت. رسالتش نجات دادن بود، ولي به غارت مردم غير نظامي

پرداخت و كشته ها و ويراني ها پشت سر نهاد. زندانها مملو از آذربايجانيهاي بي گناه

است، چوبه دار و اعدام فراوان است. با ناسيوناليست ها نيز بد رفتاري ميشود. دهقانان

بيچاره را كه براي دموكرات ها ابراز علاقه كرده بودند، در معرض توهين قرار دادند.

يك دهقان پير آذربايجاني به ما چينين گفت: مال و حيثيت ما را پايمال كردند، آثار

اين حوادث جگرسوز هرگز از خاطره آذربايجانيها زدوده نخواهد شد". ( مجله دنيا، آبان

1354، ص 20)

نگاهي به برنامه ها و عملكرد حكومت ملي آذربايجان بوضح نشان مي دهد كه اين حكومت به

اصول فدراليسم وفادار بود: ايجاد دموكراسي در آذربايجان و طلب دموكراسي براي همه

ايران، اصل خودمختاري و تقسيم قدرت با مناطق ديگر ايران و حكومت مركزي، مشاركت

مستقيم مردم در انتخابات و اعطاي حق راي براي زنان براي اولين بار در تاريخ ايران.

قيام مردم تبريز در 19 بهمن 1356 ناقوس مرگ رژيم پهلوي بود. رژيم محمد رضا پهلوي با

پررويي تمام اعلام كرد كه شورشيان قيام تبريز از آن طرف مرز آمده بودند. رژيم دانش

آموزان مدارس مختلف تبريز و اطراف را مجبورا در تبريز جمع كرده و اعلام نمود كه

تبريزيان از رژيم وي دفاع مي كنند. آما جواب تبريز تظاهرات 700000 نفري بود. در

سراسر اين تظاهرات شعار هاي تركي ضد شاهي در آسمان تبريز طنين انداخته بود.  طنين

اين شعارها باعث وحشت حكومت شاهنشاهي شد.  ديكتاتور كلافه شده، ­محمد رضا ديگر

نتوانست خوي خونخوار خويش را پنهان بدارد. وي در مصاحبه اي چينين گفت: "در مناطق

مشخص جغرافيايي آلترناتيوي بجز شونيسم وجود ندارد. ايران يكي از  اين مناطق است؛ در

غير اينصورت نامي از ايران نخواهد ماند، بجز ايرانستان." #

فرداي فرار شاه از ايران اولين نشريه تركي زبان بنام اولدوز در تبريز به زير چاپ

رفت. در شماره اول اين نشريه به احقاق حقوق فرهنگي مردم آذربايجان و استفاده از

زبان تركي تاكيد شده است.  طولي نكشيد كه نشريات ديگر وارليق، يولداش، ملا نصير

الدين، دده قورقورد، كوراوغلو، ايشيق، چنلي بئل،آذربايجان سسي و ... راه اولدوز را

در پيش گرفتند. مجموعا در چهار سال اول انقلاب 150 كتاب بزبان تركي در ايران بچاپ

رسيد. همه اين تلاش ها اين را نشان  داد كه خواسته ملي سابقا در آذربايجان وجود

داشته و اميد آذربايجانيها از انقلاب در اين بوده است كه به ستم ملي عليه آنان

پايان داده شود. متاسفانه محدوديت هاي فرهنگي بازمانده از رژيم آريامهري، در نظام

جديد نيز كه خود را وارث حكومت عدل علي مي داند از بين نرفت و چند سالي از انقلاب

نگذشته بود كه همه نشريات تركي زبان بغير از مجله وارليق تخته قاپو شدند.

انقلاب 29 بهمن فرصتي ديگر براي احياي فدراليسم در ايران بود. متاسفانه اين فرصت

طلايي بخاطر نبود فشار از پايين مليت هاي ساكن ايران كه خود ناشي از سركوب

سيستماتيك آنها در دهه هاي اخير بوده است، از بين رفت. آما در هر حال براي تشكر از

ملل تحت ستم ايران در تعويض رژيم پهلوي بند هاي 15 و 19 در قانون اساسي جمهوري

ايران گنجانده شده و هرگز نيز بدان عمل نكردند.

تحولات سريع در ايران و منطقه در سالهاي اخير تغييرات عمده سياسي را در ايران طلب

ميكند. مشكلات عديده سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي ناشي از سياست هاي سيستم

حاكم باعث شده است كه اكثر جمعيت 70 ميليوني ايراني خواهان تغييرات بنيادي باشند.

علاوه بر فشارهاي داخلي بايد از فشارهاي خارجي كه عمدتا از جانب دولت آمريكا عليه

دولت ايران رهبري ميشود نام برد. بر طبق آخرين نظرسنجي كه درشماره 7 آپريل 2003

نشريه لوس آنجلس تايمز بچاب رسيد، نصف آمريكاييها از حمله نظامي به ايران به خاطر

جلوگيري از دستيابي جمهوري اسلامي به سلاحهاي اتمي و يا كشتار جمعي حمايت ميكنند.

­مطلب جالب توجه در اين نظرسنجي اين است كه زنان آمريكايي بيشتر از مردان آمريكايي

طالب حمله نظامي به ايران هستند. و اين در حالي است كه در طول تاريخ بشريت زنان

نسبت به مردان تمايل كمتري به خشونت و جنگ از خود نشان ميدهند. بنظر من دليل اين

امر چيزي جز اين نمي تواند باشد كه زنان آمريكايي از وضعيت خواهران خود در ايران

بسيار متاثر و ناخرسند مي باشند. تجربه جنگ عراق نشان مي دهد كه دموكراسي صادراتي

آمريكا براي ايران فاجعه بار خواهد بود.

 

خواستهاي گروهي آذربايجانيها چيست؟

نگاهي به برنامه ها و عملكرد نيروهاي ملي گراي آذربايجان بوضوح نشان ميدهد كه آنان

ضمن اينكه طالب دموكراسي براي همه ايران هستند، در عين حال خواهان به رسميت شناخته

شدن زبان تركي در سيستم آموزشي، قضائي و اداري در ايران هستند.

 در زمينه اقتصادي خواست اساسي آذربايجانيها اين است كه ماليات پرداخته شده

آذربايجانيها بايد در مناطق آنها صرف شده و به تبعيض و موانع موجود در راه سرمايه

گذاري هاي اقتصادي و صنعتي خاتمه داده شود.

جغرافياي سياسي مورد طلب اكثر نيروهاي آذربايجاني شامل ايالت آذربايجان ميباشد. در

اينجا اين سوال قابل مطرح است كه ثغور اين ايالت فدرال چگونه بايد ترسيم شود. بنظر

من بدون توجه به هذيان هاي تاريخي افراطيون ملل مختلف ايران كه هر كدام سعي ميكنند

نشان دهند كه مالكان اصلي ايران اجداد آنان بوده است، ثغور ايالات فدرال در ايران

ناگزير بر اساس جغرافياي زباني خواهد بود. در اين راستا استان ها و شهرهاي ترك نشين

ايالت فدرال آذربايجان را تشكيل خواهند داد. در مورد تهران همه متفق القولند كه نصف

جمعيت اين شهر ترك ميباشد. سازش در تقسيم قدرت در اين شهر اساس همزيستي مسالمت

آميزآينده بين فارس و ترك خواهد بود. اگر عاقلانه فكر كنيم ميشود تهران چند مليتي

را كه در آن همه از حقوق ملي و فرهنگي خويش برخوردار خواهند بود، بعنوان مركز دولت

فدرال برسميت شناخت. ياد آور شوم كه كشور آفريقاي جنوبي 11 زبان رسمي دارد.

 

سخن آخر:

نتيجه بي تفاوتيها به حقوق ملي مردم آذربايجان و سركوب سيستماتيك زبان و فرهنگ

تركهاي ايران نتايج مخربي هم براي آذربايجانيها و هم براي كل ايران بوجود آورده

است. تبعيضات اقتصادي عليه تركها باعث مهاجرت آذربايجانيها به مناطق فارس نشين و

حتي خارج شده است. جامعه آذربايجاني از پيشرفت هاي مدرن سياسي، اقتصادي و فرهنگي

عقب مانده است. امروزه ترك ايراني خودش را در خانه خود در تبعيد هويتي، زباني و

فرهنگي مي بيند. براي برون رفت از فلاكت موجود، تركهاي ايران دريافته اند كه نجات

آنان تنها بوسيله خود آنها امكان پذير ميباشد. تجمع هاي ساليانه صدها هزار نفري

آذربايجانيها در قلعه بابك و تپه هاي اطراف آن كه همراه با سرود، آواز و قرائت

خواسته هاي ملي-فرهنگي مي باشد، شاهد اين مدعا است. تجربه نشان ميدهد كه تركهاي

ايران از فدا شدن براي منافع ديگران خسته شده اند. آنها به اهميت احقاق حقوق ملي

خود واقف شده اند. امروزه تركهاي ايران تلاش بي وفقه اي را در راه تعريف هويت ملي

خود، ادبيات خود، فرهنگ خود، و ميراث و آينده خود آغاز كرده اند. امروزه روشنفكران

و فعالين  آذربايجاني با آگاهي و حفظ موضع ملي خود در چارچوب مبارزه براي دموكراسي

در تلاشند. آنان نيز مانند زنان به اين درك رسيده اند كه پايمال كردن حقوق اجتماعي

نمي تواند راه را براي دستيابي به حقوق سياسي هموار كند و كسب حقوق اجتماعي را در

مرحله فعلي در اولويت كار خود قرار داده اند. در يكي دو دهه اخير صدها انجمن فرهنگي

آذربايجاني در داخل و خارج كشور بوجود آمده است و تعداد تشكلات سياسي تركهاي ايران 

نيز  روز به روز در حال افزوني است.. امروزه اين نيروها به ضعف عمده خود كه همانا

فورموله كردن و تبليع خواست هاي گروهي مردم آذربايجان ميباشد، پي برده و در رفع اين

نقيصه چاره جويي مينمايند! مثال بارز اين چاره جويي مانيفست "آذربايجان سخن ميگويد"

ميباشد.