لزوم
تدريس زبان
ترکى در مدارس
ايران
نگاهی
به موانع و
مشکلات
دکترعلى
قره جه لو - تورنتو
اخيرا
گزارشى در
سايت
اينترنتى بىبىسى
لندن (بخش
فارسى) با
عنوان: " تاسيس
زبان و ادبيات
ترکى براى
نخستين بار در
دانشگاه
تبريز" منتشر
شد. ( متن
این گزارش در
شهروند سه
شنبه 11 ماه مه
نیز چاپ شده
است )
گزارش
بىبىسى
متکى به
اظهارات رئيس
دانشگاه
تبريز آقاى محمدرضا
پورمحمدى و
برخى از
مسئولان
دانشگاه
تبريز است. گزارشگر
بىبىسى
آقاى مهردادفرهمند،
اظهارات آقاى
بابک اميرخسروى
که در آن
گزارش بنام
"پژوهشگر
تاريخ معاصر ايران
که خود
آذربايجانى
است" و نيز
آقاى
احمد
امينيان
"پژوهشگر
دانشگاه آزاد بروکسل"
را نيز بعنوان
"مفسر" و
"صاحبنظر" در
اين زمينه
آورده است.
فرازهائى
از گزارش بىبىسى
چنين است:
"
خبرگزارى
دانشجويان به
نقل از محمدرضا
پورمحمدى
رئيس دانشگاه
تبريز از تاسيس
رشته زبان و
ادبيات ترکى
آذربايجانى
در ايران خبرداده
و اعلام کرده
که قرار است
از سال تحصيلى
آينده براى
تحصيل در اين
رشته دانشجو
پذيرفته شود. اين
نخستين بار
است که در
ايران براى تدريس
زبان و ادبيات
ترکى
آذربايجانى
به شيوهاى
آکادميک
تصميم گرفته
مى شود. همچنين
رئيس دانشگاه
تبريز در
گفتگو با خبرگزارى
دانشجويان
گفته است که
کتب درسى
تدوين شدهاى
براى اين رشته
در ايران وجود
ندارد".
قبل از
پرداختن به
اين گزارش
لازم مى دانم
به گزارشى که
در همين رابطه
در تاريخ ٢٠
نوامبر ٢٠٠٣
با عنوان "
زبان و ادبيات
آذربايجانى رشته
دانشگاهى در
ايران مى
شود"، منتشر
شد، اشاره
کنم. در آن
گزارش آمده
بود که: " وزارت
علوم،
تحقيقات و فنآورى
ضمن تصويب يک
برنامه
آموزشى با
تاسيس رشته
زبان و و
ادبيات آذرى
در دانشگاه ها
موافقت کرد.
دانشگاه
اروميه اولين
دانشگاه کشور
خواهد بود که
اقدام به پذيرش
دانشجو در
رشته زبان و
ادبيات آذرى
در سطح ليسانس
مى کند".
" دکتر
محبوب طالعى
رئيس دبير
خانه دائمى
ادبيات آذرى
در دانشگاه
اروميه در اين
ارتباط گفت:
دانشگاه
اروميه براى
ايجاد اين
رشته در حال
تامين
امکانات و
زمينههاى
لازم است.
تعداد کل واحدهاى
درسى رشته
زبان و ادبيات
آذرى ١٣٥ واحد
است که ٢٠
واحد آن دروس
عمومى، ٢٠
واحد دروس
پايه، ٤٩ واحد
دروس اصلى، ٤٢
واحد دروس
تخصصى و ٤
واحد دروس انتخابى
خواهد بود".
دکتر
محبوب طالعى
ادامه مى دهد: " در حال
حاضر کمبود
افراد متخصص و
جذب استاد از
مشکلات اصلى
راه اندازى رشته
زبان و ادبيات
ترکى است که
اين امر با
شناسائى
فرهيختگان و
پژوهندگان
ادبيات
آذربايجان در
داخل و
کشورهاى
همجوار مرتفع
خواهد شد. فارغ
التحصيلان
اين رشته مى
توانند در
آموزش وپرورش
و نهادها و
ارگانهائى
که وجود
کارشناسى
چنين رشته را
ضرورى مى دانند
مشغول به کار
شوند. در صورت
فراهم آمدن
شرايط پذيرش
دانشجويان
رشته زبان و
ادبيات آذرى
در پائيز ١٣٨٣
دانشجو خواهد
پذيرفت".
در اين
دو گزارش،
مسئولين
دانشگاه هاى
تبريز و
اروميه در
مقابل اين
سوآل اساسى که
چرا تاکنون در
ايران زبان و
ادبيات ترکى
آذربايجانى که
زبان ميليون
ها ايرانى ترک
زبان است ( ٣٧
درصد جمعيت
ايران) نه
تنها در
دانشگاه ها
بلکه در مدارس
ابتدائى نيز
تا بحال تدريس
نشده است، و
علل و عوامل آن
چه بوده جوابى
نمى دهند. در
حالیکه هم
قانون اساسى
مشروطه ( اصول
٩٥- ٩٤) و هم
قانون اساسى
جمهورى
اسلامى ( اصول
٤٨- ١٩- ١٥) لزوم
تدريس زبان
ترکى در مدارس
و دانشگاه ها
را تاکيد کرده
اند. مسئولين
دانشگاه هاى
تبريز و
اروميه بجاى
پاسخگوئى به
اين سوآل
اساسى،
مشکلات راه
اندازى اين
رشته در
دانشگاه ها در
زمان حاضر را
چنين بازگو
مى کنند:
- کتب
درسى تدوين
شده اى براى
اين رشته در
ايران وجود
ندارد.
- کمبود
افراد متخصص و
جذب استاد از
مشکلات اصلى
راه اندازى
رشته زبان و
ادبيات ترکى است.
- در اين
دانشگاه ها
تعداد کافى
استاد تحصيل
کرده ادبيات
ترکى که قادر
به تدريس این
رشته در سطح
دانشگاه
باشند وجود ندارد.
- نبودساز
و کار مناسب
براى اشتغال
فارغ
التحصيلان
رشته زبان
ترکى.
از اين
مسئولين
دانشگاهى
بايد پرسيد،
چرا کتب تدوين
شده ترکى
آذربايجانى
در ايران وجود
ندارد؟ چرا
تحصيل کرده
زبان و ادبيات
ترکى در ايران
وجود ندارد؟ چرا
امکان اشتغال
فارغ
التحصيلان
زبان و ادبيات
ترکى در ايران
وجود ندارد؟ آيا
امکان تحصيل
به زبان ترکى
در ايران تا
به حال وجود
داشته است که
شما از کمبود
تحصيل کرده
زبان و ادبيات
ترکى و نبود
ساز و کار اشتغال
صحبت مى کنيد؟
مسئولين
دانشگاهى ما با
اين چراها
کارى ندارند،
با علل و
عوامل اين کمبودها
کارى ندارند،
آنها آگاهانه
از پاسخ گوئى
طفره مى روند. مسئولين
دانشگاهى
سياست هاى
برنامه ريزى
شده فرهنگ کشى
عليه زبان،
تاريخ،
ادبيات،
مطبوعات،
تعليم تربيت
به زبان ترکى
و ديگر زبان
ها و فرهنگ
هاى غير فارس
را ( که در ٨٠
سال اخير
بوسيله حکومت
هاى ايران با شدت
ادامه داشته
است) را
آگاهانه کتمان
مى کنند.
متاسفانه
رؤسا و
مسئولين
دانشگاهى در
ايران انسان
هائى
فرهيخته، با
دانش، و داراى
مدارج علمى
برجسته و از
نظر تفکر
اجتماعى و
سياسى مستقل
نيستند. اين
افراد
مامورين دولت
ايران اند، کارگزاران
سياست هاى
فرهنگى دولت
اند، فاقد
استقلال و اکثرا
فاقد شخصيت
علمى لازم
هستند. ما از
اين افراد
انتظار
نداريم که بيانگر
واقعيات
موجود فرهنگى
در ايران
باشند، لذا
نظر آنها، نظر
رسمى و سياست
تائيد شده
دولت است و بس. آنها
مانند
نمايندگان
مجلس انتصابىاند
و با
خواست هاى
مردم خود
بيگانه هستند.
آنها
همانقدر
نمايندگان
علمى و فرهنگى
جامعه خود
هستند که
نمايندگان
مجلس نماينده
واقعى مردم.
در
رابطه با
تاسيس رشته
زبان و ادبيات
ترکى آذربايجانى
در دانشگاه
اروميه،
خبرگزارى دانشجويان
در همان زمان
اعلام خبر
مزبور، مصاحبه
اى نيز با
دکتر محمد
حسين صديق (حسين
دوزگون )
متخصصن زبان و
ادبيات ترکى
در ايران که
خود يکى از
کوشندگان و
تلاشگران
شناخته شده
آذربايجانى
در اين زمينه
است، داشته
است. ذکر نظر
ايشان در اين
جا به شناخت
واقعيات موجود
در اين زمينه
کمک زيادى مى
کند. دکتر
صديق در اين
مصاحبه مى
گويد:
" در سه
دهه اخير
نزديک به ١١ هزار
عنوان کتاب به
زبان ترکى
آذرى در ايران
انتشار يافته
است که در
ميان آنها
آثار علمى، تحقيقى،
پژوهشى،
تاريخى، زبان
شناسى، ادبى، آثار
غنى ادبيات
مدرن و شعرنو
وجود دارند. به اين
ترتيب، تاسيس
رشته مذکور در
دانشگاه
اروميه،
مواجه با
کمبود منبع
نخواهد بود.
حتى منابع
کلاسيک و آثار
دوره قرون
وسطاى ادبيات
ترکى در ايران
به شيوه چاپ
سنگى انتشار
يافته است و
در اغلب
کتابخانه ها و
گنجينه های نسخ خطى
و چاپى ايران
موجود هستند.
همچنين تعداد
کثيرى متون
نظم و نثر
ترکى آذرى در ايران
وجود دارند که
حتى
نياز به
اساتيد خارج از
کشور نيز
احساس نمى
شود، زيرا در
داخل کشور تعداد
کثيرى از
متخصصان
فرهيخته و
استادان پژوهشگر
ادبيات
آذربايجانى
وجود دارند".
"هم
اکنون در
تهران موسسات
پژوهشى و
موسسات فرهنگى
متعددى وجود
دارند که در
امر تحقيق در
زبان و ادبيات
آذربايجانى
مشغولند. در سايت
هاى اينترنتى
نيز تعداد
کثيرى از
تاليفات و تحقيقات
فرهيختگان
آذربايجان
ايران وجود
دارند. چند
مجلد فرهنگ
فارسى به ترکى
و ترکى به فارسى
چاپ شده است. کتب
کلاسيک تصحيح
دانشگاهى شده
و منتشر شدهاند. تاريخ
ادبيات زبان
ترکى
آذربايجانى نوشته
شده است.
اين
امر چنان وسيع
است که حتى مى
توان در همه
دانشگاه هاى
ايران دوره
ليسانس و دورههاى
بالاتر زبان و
ادبيات
آذربايجانى
را تاسيس کرد. علاوه
بر آن در
مطالعات و
پژوهش هاى تطبيقى
ترکى- فارسى
و ترکى- عربى
نيز مى توان
از اين آثار
استفاده کرد. اين
ادبيات
تطبيقى و
مقايسه اى
سرانجام بايد
در ايران پا
بگيرد. اگر
رشته زبان و
ادبيات آذرى
در ايران تاسيس
شود تربيت
شدگان آن مى
توانند به
رشته هاى زبان
و ادبيات
فارسى نيز کمک
کنند".
نگاهى
کوتاه به
نظرات
مسئولين
دانشگاهى دولتى
و مقايسه آن
با نظر دکتر
صديق واقعيات
تلخى را روشن
مىکند.
در
اين رابطه
بايد در نظر
گرفت که اين همه
کارعظيم در
زمينه زبان و
ادبيات ترکى
آذربايجانى
در ايران که
دکتر صديق به
قسمتى از آن
اشاره کرده
است، بوسيله
استادان،
محققين،
شاعران و
نويسندگان
متعهد
آذربايجانى
که هدفى جز عشق
به زبان و
هويت و
سربلندى مردم
خود ندارند
انجام شده
است، و اين
درحالى است که
حکومت هاى
ايران نه تنها
کوچکترين
کمکى به این
امر نکرده و
هزينه اى در
اين راه صرف
نکرده اند، بلکه
در ممنوعيت
زبان ترکى،
تحريف تاريخ و
انکار هويت
ترکان
آذربايجان و
سرکوب جنبش
هويتخواهى
ترکان
آذربايجان
گوى سبقت از
نژاد پرست
ترين رژيم هاى
دنيا را نيز
ربودهاند.
ديدگاه
هاى "مفسرين"
و
"پژوهشگران"
درباره "تاسيس
بخش زبان و
ادبيات ترکى
در دانشگاه
تبريز":
گزارشگر
بىبىسى با
استناد به نظر
"کارشناسانه"
آقاى "بابک
اميرخسروى"
مى نويسد: "
بابک اميرخسروى،
پژوهشگر
تاريخ معاصر
ايران که خود
آذربايجانى
است و از
پژوهشگران در
زمينه
آذربايجان
است ، مصلحت
انديشىهاى
سياسى را عامل
اصلى عدم
تدريس زبان
ترکى در ايران
مى داند و مى
گويد، از
زمانى که
روسها پس از
اشغال منطقه
اران و قفقاز
نام آن را به آذربايجان
تغيير دادند،
روشنفکران
آذربايجانى همواره
نسبت به هر
عاملى که به
تهديد تماميت
ارضى ايران
بيانجامد
حساس بودهاند".
و "
بگفته بابک
اميرخسروى
هنگامى که ميرزا
حسن رشديه،
نخستين مدارس
به سبک نوين
را در زمان
قاجاريه در
ايران تاسيس
کرد، قصد داشت
که دانش
آموزان در
آذربايجان هم
به زبان ترکى
بخوانند و هم
فارسى، اما با
رشد جنبش هاى
پانترکيستى
در قفقاز با
حمايت ترکيه
عثمانى باعث
شد تا
روشنفکران
آذربايجانى
به خاطر دغدغه
حفظ تماميت
ارضى ايران
تحصيل به زبان
فارسى را
تقويت کنند،
اين سياست را
دولت هاى حاکم
بر ايران نيز
همواره دنبال
کرده اند".
گزارش
بىبىسى،
همچنين به نظر
کارشناسانه
آقاى احمد
امينيان
استناد کرده و
مى نويسد: "احمد
امينيان از پژوهشگران
دانشگاه آزاد
بروکسل،
موضوع تدريس زبان
و ادبيات ترکی
در دانشگاه را
کاملا با
مسائل قومى بى
ارتباط مى
داند و تاسيس
رشته زبان و
ادبيات ترکى
در دانشگاه
تبريز را حرکتى
صرفا علمى و
بى ارتباط با
خواسته هاى
قومى ارزيابى
مىکند.
به
عقيده آقاى
امينيان،
منطق تاسيس چنين
رشتهاى در
دانشگاه
تبريز تنها با
اهداف پژوهشى
قابل تطبيق
است".
برخلاف
نظر"کارشناسانه"
آقاى بابک
اميرخسروى
که استدلال
هاى شان را از
زرادخانه
تبليغاتى
شناخته شده
نظريه
پردازان
دوران رضاخان
قرض گرفتهاند،
و گناه ممنوع
شدن زبان ترکى
در ايران را به
گردن خود
آذربايجانى
ها مى
اندازند،
گويا که دولت
هاى ايران فقط
خواست آنها را
دنبال کرده اند! و
برخلاف قسم و
آيه آقاى
امينيان که گويا
تاسيس رشته
زبان و ادبيات
ترکى در
دانشگاه
تبريز، حرکتى
صرفا علمى و
بى ارتباط با
خواسته هاى
قومى است و
تنها با اهداف
پژوهشى قابل
تطبيق است !
واقعيت
اين است که
مشگل اساسى و
مانع عمده نه تنها
در راه تاسيس
رشته زبان و
ادبيات ترکى
در دانشگاه
ها، و ممنوعيت
زبان ترکى
آذربايجانى
بلکه ممنوعیت
تمام زبان هاى
غير فارسى در
ايران، نه
کمبود استاد،
يا نبود کتب
درسى تدوين
شده و نه، فقدان
ساز و کار
مناسب براى
اشتغال فارغ
التحصيلان اين
رشتهها،
بلکه سياست
هاى ويرانگر
فرهنگى رژيم
هاى پهلوى و
جمهورى
اسلامى در جهت
پاکسازى و
نابودى زبان
ها و فرهنگ
هاى غير فارس
به نفع زبان و
فرهنگ فارسى
در ايران است. سياست
هاى فرهنگ
کشى، همپا و
در هماهنگى
کامل و برنامه
ريزى شده با
ساير سياست
هاى کلان
اقتصادى،
عمرانى و
فرهنگی طرح
ريزى شده و تا
به امروز
ادامه دارد.
اين سياست ها
از يک طرف سبب
نابودى
شالوده
اقتصادى آذربايجان
و مناطق ترک
نشين ايران در
جهت آماده
کردن زمينه
براى جابجائى
جمعيت متراکم
ترک هاى
آذربايجان
ايران و
پراکندن آنها
در نقاط ديگر
ايران و
جلوگيرى از
تمرکز جمعيتى
آنان در مناطق
وسيع سرزمين
آذربايجان
بوده و از طرف
ديگر با ممنوع
کردن تحصيل به
زبان ترکى و
تحريف تاريخ
ترکان
آذربايجان
ايران و تحقير
و تبليغات همه
جانبه عليه
زبان و فرهنگ
ترکان از طريق
رسانه هاى
جمعى،
مطبوعات،
راديو- تلويزيون
زمينه هاى
نابودى اين
فرهنگ و زبان
و نهایتا محو
هویت قومی
مردم
آذربایجان را
در مد نظر
داشت. (١)
چرا
امروز رژيم
جمهورى
اسلامى ايران
ظاهرا، به
رويکرد
متفاوتى با
سياست هاى فرهنگى
سابق خود روى
آورده است؟
در
گزارش بىبىسى
اشاره کوتاهى
به علل اين
رويکرد شده
است، ولى اين
اشاره نيز در
جهت تحريف
واقعيات و در
جهت مخالفت با
آزادى زبان و
فرهنگ ترکان
آذربايجان و
تطهير سياستهاى
جمهورى
اسلامى در اين
زمينه است.
گزارش
بىبىسى در
اين باره مى
نويسد: " گرايشهاى
قومى گرايانه
در آذربايجان
ايران بويژه در
سالهاى اخير
و پس از
استقلال
جمهورى
آذربايجان شوروى
رشد چشم گيرى
داشته و تدريس
زبان ترکى يکى
از خواسته هاى
اصلى فعالان
قومىگرا در
آذربايجان
بوده است". و
يا " اين موضوع
اين احتمال را
مطرح کرده است
که تاسيس رشته
زبان و ادبيات
ترکى آذربايجانى
در دانشگاه
تبريز نوعى
عقب نشينى
حکومت ايران
در برابر
خواستهاى
قومى گرايانه
است".
کاربرد
عباراتى
مانند "گرايشهاى
قومى
گرايانه"،
"فعالان قومىگرا"،
"خواستههاى قومى
گرايانه" در
اين گزارش که
بار منفى در
فرهنگ رايج ما
دارند فقط با
هدف مخالفت با
اين خواست ها
و تائيد موضع
سرکوب گر
حکومت ايران
صورت مى گيرد. بايد
پرسيد، اگر
خواست آزادى
تحصيل به زبان
مادرى يعنى
زبان ترکى
آذربايجانى (
که لزوم آن در
هر دو قانون
اساسى مشروطه
و جمهورى
اسلامى نيز
تصريح شده است
و در عين حال،
اين خواست يک
حق دموکراتيک
شناخته شده در
تمامى ميثاق
هاى بين
المللى است که حکومت
هاى ايران نيز
آنها را امضا
کرده و موظف و
متعهد به
مراعات آن شدهاند)
قوم گرائى
است، پس ممنوع
کردن و سرکوب
برنامه ريزى
شده و
سيستماتيک
زبان و فرهنگ
و هويت ترکان
آذربايجان و
ديگر زبان ها
و فرهنگ هاى
غير فارس در ايران
به نفع زبان و
فرهنگ فارسى
چه نامى دارد ؟
اگر
تغيير سياستهاى
فرهنگى رژيم
جمهورى
اسلامى در
قبال ترکان
آذربايجانى
بمعناى قبول
واقعيات
موجود در ايران،
يعنى قبول خواستهاى
زبانى- فرهنگى،
قانونى
و عادلانه
مردم
آذربايجان
بود، مسلما
امرى مثبت
بود، ولى مشگل
اينجاست که جمهورى
اسلامى ايران
نه در اين
زمينه صميميت
دارد و نه مى
خواهد که کار
را به متخصصين
خود آذربايجان
بسپارد که
مستقل از دولت
اند. کار
گزاران
فرهنگى
جمهورى
اسلامى قصد
دارند با
تزوير و
رياکارى و
تبليغات
گسترده و با
دست عوامل خود
که علاقه ای به
آزادى زبانى-فرهنگى
ندارند، در
راستاى سياست
نابودى فرهنگ
هاى غير فارس،
سر مردم
آذربايجان
شيره بمالد. اين يک
مانور سياسى-فرهنگى
براى
سردواندن
مخالفين
سياست هاى تبعیض
فرهنگى رژيم
است.
علل
مانور سياسى-
فرهنگى
جمهورى
اسلامى را
بايد در سه
عامل زير جستجوکرد:
١-
استقلال
جمهورى
آذربايجان.
٢-
تحولات منطقه
اى مانند
مداخله
آمريکا در
افغانستان و
عراق.
٣-
تحولات بعد از
پايان جنگ
ايران و عراق
و تشکل و رشد
جنبش هويت
خواهى در
آذربايجان.
استقلال
جمهورى
آذربايجان از
همان ابتدا به
مزاق جمهورى
اسلامى خوش
نيامد، و
تحولات منطقه
بويژه در عراق
و افغانستان
(عوامل
بيرونى)، و
مهم تر از
همه، رشد و
انسجام جنبش
ملى و هويت خواهى
آذربايجان
(عامل درونى)
علل اصلى
رويکرد رژيم
جمهورى
اسلامى در اين
زمينه بشمار
مى رود.
جمهورى
اسلامى با در
نظر داشتن
واقعيات فوق، مى
خواهد با
تاسيس رشته
زبان و ادبيات
ترکى آذربايجانى
در دانشگاه هاى
آذربايجان،
از بالا، و
بدون آزادى
زبان و فرهنگ
ترکان
آذربايجانى
در ايران و
بدون جوابگوئى
به خواست
اساسى مردم
آذربايجان خود
را از اين
مخمصه رها
سازد. هدف
جمهورى
اسلامى دور
زدن خواستهاى
مردم
آذربايجان در
زمينه آزادى
هاى اساسى است
که از آنها
سلب کرده است. نتيجه
مانور سياسى - فرهنگى
جمهورى
اسلامى منجر
به سپردن زبان
و ادبيات ترکى
آذربايجانى
به موزه آثار
باستانى
خواهد شد بدون
اينکه زبان و
فرهنگ و
ادبيات مردم
آذربايجان در
خدمت و در
دسترس خود
مردم
آذربايجان
قرارگيرد. نتيجه
سياست گذارى
هاى آموزشى و
فرهنگى جمهورى
اسلامى که نه
در خدمت آموزش
و فرهنگ بلکه
با اهداف
سياسى صورت مى
گيرد اين
خواهد بود که کودک
آذربايجانى
که زبان مادرى
خود را در
مراحل اوليه(
دوره های
تحصيل
ابتدائى و
متوسطه) به
علت ممنوع
بودن آموزش به
زبان ترکى در
مدارس ايران
فرا نگرفته و
با عشق و حسرت
فراگيرى و
تحصيل زبان
مادرى بزرگ مى
شود به هنگام
پايان
تحصيلات و
آماده شدن
براى ورود به
دانشگاه، برسر
يک دوراهى
سرنوشت ساز قرارگيرد.
آيا
رشته تحصيلى
مورد علاقه
علمى- فنى
مورد علاقه
خود را انتخاب
نمايد يا زبان
و ادبيات ترکى
آذربايجانى
که به آن عشق
مى ورزد؟ جوان
آذربايجانى
در هر دو صورت
بازنده خواهد
بود ! اگر
رشته علمى
مورد نظر خود
را انتخاب نمايد
بايد به کلى
عشق و علاقه به
زبان مادرى و
حسرت فراگيرى
آنرا تا آخر
عمر در خود
بکشد، و اگر
زبان و ادبيات
ترکى را انتخاب
کند بايد
فاتحه پيدا
کردن کار
مناسب را که
بتواند با آن
گذران کند بخواند. اين
مانور سياسى-
فرهنگى
رژيم، با
داشتن بار
تبليغاتى
براى فريب
افکار عمومى،
سيل بيکاران فارغ
التحصيل زبان
و ادبيات ترکى
را بهمراه خواهد
داشت. که
در ميان مدت
آنها را به
علت بيکار
ماندن، از
تحصيل به زبان
مادرى دور
کرده و از طرف
ديگر آذربايجان
را تهى از
کادرهاى
علمى و فنى و
متخصص در تمام
زمينه ها خواهد
کرد.
ترک
زبانان ایران در
هر نقطه از
ایران که
زندگی می کنند
حق دارند که
زبان مادرى
خود را از
همان دوران
کودکستان و
سپس از کلاس
اول ابتدائى
بنويسند،
بخوانند و به
کار برند و
تحصيلات خود
را تا پايان
دانشگاه به
زبان مادرى
خود ادامه
دهند. اين نه
تنها حق يک
ترک
آذربايجانى
بلکه حق همه
مليت هاى محروم
از زبان مادرى
خويش در ايران
است. همچنانکه
يک اصفهانى و
کرمانى و
خراسانى از
همان ابتدا در
مدارس به
فراگيرى زبان
فارسى مى
پردازد، يک ترک
آذربايجانى
هم بايد اين
حق را داشته
باشد که از
همان اوان
کودکى امکان
فراگيرى زبان
مادرى خود را
داشته باشد،
اين يک منت و
يا مزيتى نيست
که دولت
جمهورى
اسلامى در حق
شهروندان ترک
زبان خود قائل
مى شود، اين
يک حق است،
حقى قانونى،
مشروع و
دموکراتيک.
براى
درک بهتر
واقعيات
سياست گذارى
هاى آموزشى-فرهنگى
دولت جمهورى
اسلامى،
خواندن دو
گزارش زير،
ميزان صداقت و
يا ابعاد دروغ
دولت را در اين
زمينه روشن مى
کند.
دولت
چه مى کند؟
ملت چه مى
خواهد؟
- صندوق
جريمه صحبت به
زبان ترکى در
روستاى "مينيق"
هريس.
" مينيق
يک روستاى نه
چندان معروف
در ١٥ کيلومترى
بخش هريس
آذربایجان
است. خود اين
بخش در ٨٥
کيلومترى بخش
غرب تبريز
قرار دارد. در
روستاى مينيق
دبستان
ابتدائى شرف و
مدرسه
راهنمائى
پروين اعتصامى
که رؤساى آنها
غير بومى
(فارس) هستند،
بعنوان
برترين
نمايندگان
وزارت آموزش و
پرورش در اين
روستا سرگرم
تعليم و تربيت
دخترکان معصوم
روستاى مينيق
هستند. اگر شما
داخل مدرسه
شويد در
راهروى هردوى
اين مدارس يک
صندوق نسبتا
بزرگ شبيه
آنچه که
معمولا براى
جمعآورى
پيشنهادات در
مدارس تهران
گذاشته مىشود
قرارداده
اند. اما
دختران دانش آموز
مينيق در اين
صندوقها
پاکت نظرات و
پيشنهادات
خود را نمى
اندازند ! به
دستور مديران
هر دو مدرسه،
دانشآموزان
اين مدارس
موظف هستند به
هنگامى که
دانسته و يا
ندانسته در
کلاس، حياط
مدرسه و يا
بطور کلى هرجا
در حضور
مسئولان اين
مدارس به زبان
مادرى خود
یعنی ترکى
صحبت کنند
جريمه شوند و
اسکناسهاى
٢٠،٥٠ و١٠٠
تومانى را،
بسته به ميزان
جريمه تعيين شده
از سوى
معلمين، ناظم
و يا مدير
مدرسه در صندوق
جريمه ها
بيفکنند.
اين
قانون نفرت
انگيز باعث
شده تا
بسيارى از
کودکان از ترس
ناتوانى در
تکلم زبان
فارسى از
پرسيدن سوال
در کلاسهاى
درسى که مى
بايد تشويق
کننده
پرسشگرى باشد
اجتناب کنند،
در صورت جريمه
شدن هزينه اى
را به خانواده
محروم
روستائى خود
براى ريختن در
صندوق تحميل
کنند، به
تشويق معلمين
خود در صورت
نپرداختن
جريمه از سوى
همکلاسان خود
خبرچينى
کنند، بدليل
شرطى شدن و
ترس
ناخودآگاه از
جريمه شدن حتى
با والدين ترک
خود که تنها
قادر به صحبت
به ترکى هستند
در خانه ها
فارسى صحبت
کنند، از هم صحبتى
با پسران ترک
زبان خانواده
و يا فاميل که
در مدارس آنها
قوانين
شوونيستى
کمترى به چشم
مىخورد
فاصله
بگيرند، قادر
به يادگيرى
کامل زبان
مادرى خود
نشوند، در اثر
تلقين
مسئولان
مدرسه به زبان
ملى خود، یعنی
ترکى به ديده
تحقير بنگرند
و ...
بى
ترديد آنچه که
در مدارس
پروين
اعتصامى و شرف
روستاى مينيق
در جريان است،
يادآور
رفتار
استعمارگران
با مردم و
فرهنگ بومى
آنها در
سرزمينهاى
مستعمره است. اين يک
جنايت فرهنگى
است که مطابق
تعريف سازمان
يونسکو از آن
مى توان تحت
عنوان "ژنوسايد
فرهنگى" نام
برد.
- سفارت
ايران در
تاجيکستان ١٣
مدرسه فارسى
زبان را بازسازى
کرد.
طبق يک
خبر رسمى با
کمک مالى
سفارت ايران
در تاجيکستان
١٣ مدرسه
متوسطه در
استان ختوان
اين کشور بازسازى
و تجهيز شد. همچنين
سفارت ايران
٨٠ دستگاه
کامپيوتر به مدارس
متوسط اين
استان اهداء
کرده است. اين کمک ها
بدنبال
بازديد محمدخاتمى
رئيس جمهور
ايران از شهر
کوزاو که در
ماه مه سال
جارى ميلادى
صورت گرفته
بود، انجام شده
است. همچنين
از محل کمک
هاى رياست
جمهورى ايران
تعداد ١٣ باب
مدرسه فارسى
زبان تاجيکستان
( شايد از محل
ماليات ها و
بودجه ترکها،
عربها، ترکمن
ها، کردها،
بلوچ هاى ايران
و شايد از محل
درآمد
صندوقهاى
جريمه به زبان
ترکى و در
راستاى
گفتگوى تمدن
ها که در داخل
کشور انجام
نمى گيرد م. ب )
در استان های
مرکزی
تاجیکستان
بطور کامل
ترميم و
بازسازى
شدند". (٢)
موانع
و مشکلات
آموزش به زبان
ترکى در مدارس
ايران
حکومتهاى
ايران (پهلوى و
جمهورى
اسلامى) نه
تنها مانع
عمده آموزش
زبان ترکى در
ايران بلکه
مانع عمده
آزادى و دموکراتيزه
شدن جامعه
ايران بوده و
هستند. ولى،
خطا خواهد بود
اگر تصور کنيم
که تنها عامل
و مانع در اين
راه تنها
حکومتها
هستند. عوامل
و موانع عمده
دموکراتيزه
شدن جامعه
ايران، که
آزادى زبانها
و فرهنگهاى
متنوع ايران
بخش مهمى از
آن محسوب مى
شوند، در خارج
از سياستهاى
حکومتهاى
ايران به
ساختار ذهنى
التقاطى، عقب
مانده و
پدرسالارانهاى
مربوط می شود
که در روح و
روان شخصيتها،
نهادها،
مطبوعات،
محافل،
سازمانها و
احزاب (چه
راست و چه چپ)
ايرانى جا خوش
کرده است. این
اشخاص و نهاد
ها خود را با
عنواينى چون
ليبرال،
دموکرات، آزاديخواه،
ميهن پرست،
انقلابى و
غیره
معرفى مى
کنند، ولى
موضع، رفتار و
عملکرد آنها
در مقابل يکى
از اساسىترين
معضلات و تضادهاى
جامعه ايران
يعنى موضوع
آزادى زبان و
فرهنگ مليت
هاى غيرفارس
، تقريبا با
موضع دولت
يکسان است. این
اشخاص و
نهادها در
مبارزه عليه
رژيم مدام به
موازین آزادی
و دموکراسی
استناد مى
کنند ولی در
عمل با آزادی
زبان و فرهنگ
های ملیت های
غیر فارس
ایران ضدیت
کامل دارند.
مسلما
پرداختن به تک
تک نظرات،
رفتار و
عملکرد اين
شخصيتها،
نهادها،
سازمانها و
احزاب در
حوصله اين
نوشته نيست،
ولى برخورد به
برخى از آنها
که متعلق به
طيفهاى
متفاوت فکرى
جامعه کنونى
ايران هستند،
مى تواند گوشهاى
از واقعيات
تلخ جامعه
ايران را نشان
دهد.
عزت
اله سحابی
- آقاى
عزت اله سحابى
(ملى- مذهبى)
اخيرا در
چندين مصاحبه
خود اين مسئله
را بازگفته
است که دولت و
مقامات
امنيتى
جمهورى اسلامى
بايد حرکت
مدنى و مسالمت
آميز ترکان
آذربايجان را
سرکوب نمايد. ايشان
در مصاحبه با
روزنامه
"ياس نو" به
صورت آشکار،
مقامات
اطلاعاتى و
امنيتى رژيم
را خطاب قرارداده
که" " چرا روى
ما چند نفر
ملى- مذهبى و
جبهه ملى زوم
کردهاند، در
حاليکه "جنبش
بابک خرم دين"
در آذربايجان به
شدت فعال است
و ما خطر اين
حرکت را در
بازجوئىها
هم گفته ايم".
اين
سرنوشت عبرت
انگيز آنهائى
است که عمرى
را ظاهرا در
دفاع از آزادى
هاى اساسى
مردم، حقوق
بشر، قانون
اساسى صرف
کردهاند و
حال ببينيد که
چگونه
حقيرانه از
حکومت جمهورى
اسلامى مى
خواهند که
جنبش ملى و
هويت خواهانه
مردم
آذربايجان را
سرکوب نمايد! آقاى
سحابى هنوز از
اين تجربه
تاريخى معاصر
درس نگرفتهاند
که کودتاى ٢٨
مرداد نتيجه
طبيعى سرکوب
جنبش ملى
آذربايجان در
سال ١٣٢٥ بود. با
سرکوب جنبش
ملى
آذربايجان،
جنبش ملى ايران
از بازوى مسلح
خود محروم
ماند و راه
براى کودتاگران
آمريکائى- انگليسى
و ايادى داخلى
آنها همچون
دربار و فئودالها
و متحدين
ديرين آنان
هموار شد.
جبهه ملى و شخص
دکتر مصدق نيز
در اين ماجرا
بى تقصير
نبودند. (٣)
داریوش
آشوری
- آقاى
"داريوش
آشورى"
نويسنده و
"پژوهشگر"
ايرانى مقيم
فرانسه،
بمناسبت ٢١
فوريه روز
جهانى زبان
مادرى، نظر
خود را در
مورد زبان هاى
مادرى در
ايران بيان
کردهاند. نظر
ايشان را
روزنامه
شهروند ( ٢٧
فوريه ٢٠٠٤)
از طريق بىبىسى
منعکس کرده
است. لازم به
توضيح است که
از پنج سال
قبل سازمان
علمى و فرهنگى
ملل متحد
(يونسکو) روز
٢١ فوريه را
روز زبان مادر
در سراسر جهان
اعلام کرده و
از ملت هاى
جهان خواسته
است که به حفظ
زبانهايى که
از نسلهاى
گذشته به
ميراث بردهاند
کمک کنند.
"آقاى
داريوش آشورى
يکى از علل
پياده نشدن اصول
١٩-١٥ قانون
اساسى جمهورى
اسلامى را
نبود انگيزه
کافى در سطح
توده اقليت
هاى قومى در
جهت احياء و
گسترش زبانهاى
محلى مى داند
و معتقد است
که اين جنبشها
در سطح قشر
محدودى از
روشنفکران
باقى مانده و
به لايههاى پايين
تر قوميت هاى
ايرانى سرايت
نکرده است، چرا
که اصولا چنين
خواستههايى
براى اقوام
ايرانى فوريت
و اولويت ندارد".
" به
نظر داريوش
آشورى راه
پيشگيرى از
چنين خطرى،
لزوماً در
اولويت قرار
دادن موضوع
احياى زبان
هاى محلى و
پاسخ گفتن به
خواسته هاى
قومى از طريق
مثلا پياده
کردن اصل
پانزدهم
قانون اساسى نيست".
" او (
داريوش آشورى)
اعتقاد دارد
که اگر دولت مدرن
در ايران شکل
بگيرد و زيرساخت
اقتصادى اين
کشور تقويت
شود، داد و
ستد اقتصادى
ميان اقوام
مختلف تشکيل
دهنده جامعه ايران
به نوعى
همبستگى ملى
مى انجامد و
لزوم وجود زبان
مشترک باعث
کاهش مقاومت
در برابر زبان
فارسى و رفع
خطر تنش هاى
قومى و جدائى
طلبانه مى
شود".
آقاى
داريوش آشورى
که عمرى را در
خارج گذراندهاند
و از موهبات
زندگى آزاد و
دموکراتيک
جوامع غربى
بهرهمند شدهاند
و در فعاليت
هاى سياسى- اجتماعى
خود مبلّغ راه
و روش زندگى
به سبک غرب
دموکراتيک
هستند، چرا وقتى
تامين همان
آزادىهاى
دموکراتيک
نوع غربى در
ايران مطرح مى
شود، ناگهان
باصطلاح از
شاه هم شاه
پرستتر مى
شوند ؟ چرا
آقاى داريوش
آشورى فکر مى
کنند که لغو ممنوعيت
از زبانهاى
ملى در ايران
و احياى اين زبانها
که ايشان آنها
را "زبانهاى
محلى" مى
نامند( کجاى
دنيا ديده شده
است که زبان
٣٧ در صد مردم
يک کشور، يعنى
مشخصا زبان ترکى
آذربايجانى- که
در ضمن زبان
٦٠ درصد مردم
پايتخت آن
کشور يعنى
تهران نيز است-
زبان محلى
ناميده شود)
خطر محسوب مى
شود، و راه
پيشگيرى از
آن خطر نيز
لزوما پياده
کردن اصل
پانزدهم
قانون اساسى
نيست ؟
چرا
آقاى داريوش
آشورى اعتقاد
دارند که اگر
دولت مدرن در
ايران شکل
بگيرد، زير
ساخت اقتصادى
آن تقويت شود
جامعه ايران
به نوعى
همبستگى ملى
دست مى يابد و
لزوم وجود
زبان مشترک
باعث کاهش
مقاومت در
مقابل زبان
فارسى مى شود
؟ آيا به
نظر ايشان
همبستگى ملى
در ايران از
مسير نابودى
زبانهاى ملى
غير فارسى در
ايران مى
گذرد. اين چه
نوع همبستگى
ملى است که
قرار است
تامين آن به
نابودى زبان و
فرهنگ و هويت
مليت هاى غير
فارس در ايران
منجر شود. اين چه
نوع دولت
مدرنى است که همبستگى
ملى را با
نابودى مليت
هاى غير فارس
ايران برقرار
خواهد کرد؟ آيا
دولت هاى مدرن
غربى، بعنوان
مثال دولت
کانادا،
همبستگى ملى
خود را با
نابودى زبان
فرانسه يا
زبان هاى
بوميان
کانادا تامين و
تقويت کرده
اند، يا برعکس
با احترام و
شناختن حقوق
برابر براى اين
زبان ها ؟
چرا
آقاى داريوش
آشورى
تجربيات
پيشرفته و مدرن
کشورهاى غرب
را بشکل
وارونه مى
خواهند در
ايران پياده
نمايند ؟ آيا
آقاى داريوش
آشوری فراموش
کرده اند که
فلسفه وجودى "
روز جهانى زبان
مادرى" تقويت
و احترام به
زبان هاى
مادرى در کشورهايى
است که اين زبان
ها در آنجا
تحت ممنوعيت و
سرکوب قرار
دارند، نه
تخطئه و نه خط
دادن به حکومت
هايى که اين زبان
ها و فرهنگ ها
را سرکوب
نمايند ؟ شايد
آقاى داريوش
آشورى روز ٢١
فوريه يعنى
روز جهانى زبان
مادرى را با
روز زبان
فارسى اشتباه می
کنند، و شايد
زبان مادرى در
مخيله ايشان
فقط زبان
فارسى است ! آقاى
داريوش آشورى
معتقدند که
يکى از علل
پياده نشدن
اصول ١٩-١٥
قانون اساسى
جمهورى اسلامى
نبود انگيزه
کافى در سطح
توده هاى
اقليت هاى
قومى و محدود
ماندن جنبش
آزادى زبان
هاى ملى در
ايران در سطح
قشر محدود
روشنفکران آن
مليت هاست و
آزادى زبان
مادرى مليت
هاى ايران
براى اقوام
ايران فوريت و
اولويت ندارد.
اين
برداشت آقاى
داريوش آشورى
با واقعيت خواست
هاى توده هاى
ميليونى مليت
هاى غير فارس
ايران بويژه
ترکان
آذربايجانى
هيچ سنخيتى
ندارد، زيرا
برداشتى ذهنى
و شديدا آلوده
به پيشداورى
هاى شناخته
شدهى هم
فکران ايشان
است. طرز
تفکرى که
آزادى زبان
مليت هاى
ايران را
"خطرى" براى
ايران تلقى کند
و راه پيشگيرى
از اين "خطر"
را به جمهورى
اسلامى توصيه
کند (
بخوانيد زير
پا گذاشتن حتى
اصول قوانين
نيم بند
جمهورى
اسلامى در
زمينه آزادى زبانهاى
ملى در ايران ) مسلم
است که چشم
خود را به
تحولات جامعه
خود بسته است. نقطه
عزيمت اين طرز
تفکر نه از
واقعيات
موجود و عريان
ايران، بلکه
روياهاى
برتری نژادى،
عظمت طلبانه،
باستانگرايانه
و عقبماندهاى
است که فکر و
روح بخش بزرگى
از روشنفکران
فارس را به
تباهى کشانده
است. اين طرز
تفکر نه تنها
قادر به حل،
بلکه، حتى
قادر به درک
هيچ يک از
معضلات جامعه
چند زبانه،
چند فرهنگى و
چند مليتى
ايران نيست. (٤)
- رهبران
جبهه ملى
ايران (داخل
کشور)
در
تاريخ ٨٢،بهمن،١٩
"روزنامه
ايران" خبرى
به اين مضمون
چاپ کرد: "يک
تحول در نظام
آموزشى کشور:
کتاب هاى درسى
متناسب با
ويژهگىهاى
هر استان
تاليف مى شود. گروه
اجتماعى: کتابهاى
درسى از اين
پس به صورت
غير تمرکز با
محتواهاى
مختلف و
متناسب با
شرايط
اجتماعى،
اقليمى و
فرهنگى هر
منطقه يا
استان چاپمى
شوند". اين
خبر عکسالعمل
جمهورى
اسلامى در
مقابل فشار
مطالبات مليت
هاى ايران
براى برآوردن
خواستهاى
زبانى-
فرهنگى آنان
است، و اگر
تحولات اخير
منطقه را از
اين منظر
بنگريم ( رسمى
شدن زبان کردى
همراه زبان
عربى در عراق،
و آزادى زبانهاى
ترکى
آذربايجانى
(تورکمن)،
آسورى ... در مناطق
ويژه عراق ) و
نيز رسمى شدن
زبان فارسى به
همراه زبان
پشتون در
افغانستان و
آزادى زبان
هاى ديگر
مانند ترکى
ازبکى، نورستانى
... در مناطق
ويژه
افغانستان)
اين عکس العمل
جمهورى
اسلامى طبيعى
به نظر مى
رسد، ولى از
آنجائيکه اين
تصميم دولت
ايران يک
مانور سياسى-
فرهنگى،
بخاطر فريب و
دور زدن خواست
هاى اساسى
مليت هاى
ايران است ( هر
چند آزادى
محدود زبانى
نيز به معناى
آزادى فرهنگى
نمى تواند
باشد، و اصولا
ماهيت و
ساختار رژيم
قادر به بر
آوردن و تحمل
آزادى هاى
واقعى در هيچ
زمينهاى
نيست). ولى
ببينيد که حتى
اين عقب نشينى
ظاهرى و توام
با تزوير رژيم
چگونه رهبران
"جبههملى"
را سراسيمه
کرده است.
رهبران جبههملى
در عکسالعمل
به خبر وزارت
آموزش و پرورش
نامه اى به امضاى
٥ تن از
رهبران خود و
خطاب به خاتمى
چنين مى
نويسند:
آقاى
سيد محمدخاتمى
رئيس جمهور
آقاى
مرتضىحاجى،
وزير آموزش و
پرورش
آقاى
احمدپورنجاتى،
رياست
کميسيون
آموزش و پرورش
مجلس شورا
سروران
گرامى: در حالى
که کشور در
بحران شديد
مربوط به
انتخابات فرورفته
و توجه
مسئولان و
سياستمداران
و قانونگذاران
معطوف کشمکشهاى
سياسى و
اجتماعى
داخلى شده
است. عوامل
دوستنماى دشمنان
ايران، برخى
مسئولان را
وادار به
اتخاذ تصميم
هاى عجولانهاى
مى کند که مى
تواند حمله به
ريشه هاى
موجوديت ملت
بزرگ ايران و
يکپارچگى اين
سرزمين بشمار
آيد. دو حرکت
بى سروصدا و
فوقالعاده
خطرناک توسط
برخى ارگان
هاى اصلى کشور
انجام گرفته
که از چشم ها
پنهان مانده
است. دستورالعمل
اخير وزارت
آموزش و پرورش
به ادارات تابعه
خود در
استانها
(١٣٨٢، ١١، ٩)
يکى از اين
تحرکات پرسش
برانگيز در
درون حاکميت
است. دستورالعمل
نامبرده به
استانها
اجازه داده
است که از اين
پس، کتابهاى
درسى دبستانى
و راهنمائى را
خودشان طبق
رسوم و شرايط
اقليمى و
فرهنگى و
اجتماعى هر
منطقه تدوين و
چاپ کنند. اين
دستورالعمل
نه تنها نسل
آينده کشور را
با فرهنگ بومىگرا
به جاى فرهنگ
ملى تربيت
خواهد کرد،
بلکه آنها را
با فرهنگ ملى،
زبان رسمى و
خردهفرهنگهاى
کشور ايران
بيگانه خواهد
نمود. ما هيچ
کشورى در جهان
را نمى شناسيم
که کتابهاى
درسى ابتدائى
خود را به جز
بدست دولت
مرکزى و برپايه
فرهنگ و زبان
ملى تووين و
منتشر کنند و
يا کودکان خود
را برپايه
فرهنگ قومى يا
محلى هر شهر و
استان آموزش
دهد. آيا اين
کار واپسگرائى
فرهنگى و گامى
بسوى تجزيه
کشور و جداسازى
و بيگانهسازى
مردم ميهن ما
از يکديگر
نيست؟ تصميمى
با اين اهميت
حياتى، هرگز
نبايد در سطح
مديريت کل
وزارتخانه يا
حتى در سطح وزارت
گرفته شود. اين
تصميم سرنوشتساز
و در سطح ملى
وظيفه مجلس
شورا است. يک مجلس
شوراى
برگزيده مردم
هرگز چنين
پيشنهاد مخربى
را تصويب
نخواهد کرد".
"اين
دستور العمل
وزارت آموزش و
پرورش که بيگانه
سازى کودکان
را از سطح
دبستان آغاز
مى کند، در
واقع، در
دنباله و مکمل
حرکتى است که
صدا و سيما
چندى پيش آغاز
کرد، و آن
اجازه ايجاد کانالهاى
تلويزيونى
استانى با
توليد قومى و
گويش محلى
است.
ما اين
عمل وزارت
آموزش و پرورش
را، در صورت اجرا،
خيانتى بزرگ
در تاريخ
معاصر ايران و
يک مقدمه سازى
خطرناک در
راستاى
برنامه
بيگانگان
براى تجزيه
کشور قلمداد
مى کنيم، که
روزگارى کشور
را در جنگ و
برادرکشى
فرو خواهد
افکند و يا
کشور را از
کنترل مناطقى
بسيار حساس و
استراتژيک
محروم خواهد
ساخت. لغو
فورى اين
دستورالعمل از
انتخابات که
براى آزادى آن
همه درگير
هستيم مهم تر
است، زيرا
استقلال و
تماميت ارضى
کشور را به
مخاطره مى
اندازد". (5)
با
گراميداشت،
هيئت
رهبرى جبهه
ملى ايران:
اديب
برومند، عباس
امير انتظام،
دکتر داود
هرميداس
باوند، مهندس
نظامالدين
موحد، دکتر
پرويزورجاوند.
بيستم
بهمن ١٣٨٢
حرف
حساب اين
رهبران "ملى"
چيست ؟
به نظر
اين آقايان
اگر ترک
آذربايجانى،
عرب خوزستانى
يا کرد و
ترکمن و بلوچ
در مدارس خود
به زبان مادرى
خود تحصيل
کنند و يا
مطبوعات و راديو-
تلويزيون به
زبان مادرى
خود داشته
باشند( که اين
آقايان از باب
توهين و تحقير
زبان آنها را
"گويشمحلى"،
و فرهنگ آنها
را "خرده
فرهنگ" مى
نامند)، اين
کار واپسگرائى
فرهنگى و گامى
بسوى تجزيه
کشور بوده و در
صورت اجرا
خيانتى بزرگ
در تاريخ
معاصر ايران
است که کشور
را در جنگ و
برادرکشى فروافکنده
و تماميت ارضىکشور
را به مخاطره
خواهد انداخت
! آيا
بهتر نيست که
اين رهبران
"ملى" نظرى به
تجربيات
کشورهاى
پيشرفتهاى
چون، کانادا،
بلژيک، سويس و
يا کشورهاى جهان
سومى چون،
هند،
پاکستان، چين
و ده ها کشور ديگر
جهان
بياندازند،
که در آنها
چندين زبان در
سطح ملى رسميت
دارند ؟ آيا
بهتر نيست که
اين رهبران از
روياهاى
آريائى،
تفرقهافکنانه
و فتنهانگيز
خود دست بر
دارند؟ از اين
رهبران "ملى"
بايد پرسيد
آيا سرکوب
زبانها و
فرهنگهاى
متنوع ايران
به نفع زبان و
فرهنگ تحميلى
فارسى،
استقلال و
تماميت ارضى
ايران را
تهديد مى کند
و کشور را
بسوى تجزيه مى
راند، يا
آزادى زبانها
و فرهنگ هاى
مليتهاى
رنجديده
ايران، که
ديگر حاضر به
تحمل توهين،
تحقير،
سانسور، و
تحريف زبان،
فرهنگ و تاريخ
خود نبوده و
خواستار
برابرى حقوق
زبانى و
فرهنگى و خواهان
اعاده هويت
انسانى خود
هستند؟ ()
پايان
سخن
موانع
اصلى تحقق
مطالبات
آزاديخواهانه
و دموکراتيک
مليتهاى
ايران از يک
طرف سياستهاى
رژيم پهلوى و
جمهورى
اسلامى براى
امحاء و نابودى
زبان، تاريخ،
فرهنگ و هويت
ملى مليت هاى
غيرفارس
ايران براى
ساختن جامعهاى
تک زبان، تک
هويت و تک
فرهنگ است. و
از طرف ديگر
بخش بزرگى از
روشنفکران،
محققين،
شخصيتهاى
سياسى، احزاب
سنتى و نهادها
هستند که
آگاهانه و يا
ناآگاهانه،
تحت تاثير و
یا هدايت
مستقيم
تبليغات
هيستريک
حکومتهاى
ايران سياستهاى
هدايت شده
نژادپرستانه
و عظمت طلبانه
شوونيسم فارس
را با تکيه بر
يکسرى تزهاى
غيرعلمى و
وارداتى و با
کمک اهرم هاى
نظامى، اقتصادى
و فرهنگى دولت
بر اکثريت
مردم ايران
تحميل مى
کنند.
مبارزه
با اشکال
گوناگون
سياست ها و
طرفندهاى
جمهورى
اسلامى ( چه
جناح تمايمت
خواه و چه طيفهاى
مختلف اصلاح
طلب آن) که
سياستها و تزهاى
رژيم سرنگون
شده پهلوى در زمينه
آسيميله کردن
مليت هاى
ايران را
دوباره به بازار
عرضه کرده
اند، و نيز
مبارزه با
افکار و نظرات
روشنفکران،
محققين و
نويسندگان
"اپوزيسيون"
جمهورى
اسلامى که
جامعه
روشنفکرى، مطبوعاتى،
دانشگاهى و
صحنه سياسى- فرهنگى
ايران و خارج
کشور را با
زهر نژاد
پرستى آريائى
و شوونيسم
فارس آلوده
کرده اند يک
ضرورت مبرم
براى برپائى
جامعه اى آزاد
و دموکراتيک
در ايران است.
همچنانکه
اعتراض و
مبارزه مدنى
برعليه سرکوب
مطالبات
دموکراتيک
مليت هاى
ايران يک ضرورت
مبرم است، نقد
و مبارزه نظرى
بر عليه تحريف
زبان و فرهنگ
و تاريخ و
هويت مليتهاى
ايران،
مبارزه با
سانسور اخبار
مبارزاتى
مليت هاى
ايران ( مانند
جنبش بابک
خرمدين آذربايجان
و يا حرکت ملى
آذربايجان )
که بوسيله مطبوعات
سراسرى تحت
کنترل رژيم و
مطبوعات "اپوزيسيون"
داخل و خارج
آن بر عليه
جنبش هويت خواهى
مليت هاى
ايران و بويژه
بر عليه ترکان
آذربايجانى
اعمال مى شود،
ضرورتى عاجل
بشمار مى رود.
دفاع
عملى از حقوق
دموکراتيک
فرهنگی و
زبانی برابر
براى همه مليت
هاى ايران،
معيارى براى
تميز مدافعين
راستين آزادى
و استقلال
ايران از مدافعين
دروغين آن
است.
تامين
خواستهاى
دموکراتيک
مليتهاى
ايران اساسىترين
شرط تحقق
جامعهاى
آزاد و
دموکراتيک در
ايران است. بدون
تحقق اين
خواست ها
استقرار آزادى،
استقلال و
عدالت
اجتماعى در
ايران فريب و
سرابى بيش
نيست. (6)
توضيحات:
1- کدام
عقل سلیم این ادعاى
آقاى امير
خسروى را باور
مى کند که،
ملتى بخاطر
حفظ تماميت
ارضى کشورخود،
زبان قومی خود
را ترک و به
زبانى بيگانه
تکلم کند ! برای
همگان روشن
است که رژيم
پهلوى، چه
زشتکارى ها،
چه پستىها و
چه جناياتى که
براى جا
انداختن زبان
فارسى در
آذربايجان مرتکب
نشد. هر
کودک دبستانى
آن دوران مى تواند
خاطرهاى بس
تلخ و دردناک از آن
دوران را بازگو
کند. نسل من به
خود مى بالد
که
آموزگارانى
چون زندهياد
"صمد بهرنگى"
و هزاران چون
او را داشته
است، که تعهدى
عميق نسبت به
زبان و هويت
مردم خود و
هرآنچه متعلق
به آنان بوده
داشتهاند.
- امروز
همان سناريوى
رژيم پهلوى را
جمهورى
اسلامى در
روستاى
"مينيق" آذربايجان
تکرار مى کند.
لابد به نظر
آقاى اميرخسروى
دانش آموزان
اين روستاى
آذربايجان نيز
براى حفظ
تماميت ارضى
ايران، که
جنبش بابک خرمدين
آنرا تهديد مى
کند،
داوطلبانه مى
خواهند زبان
مادرى خود را
ترک و به زبان
"شيرين"
فارسى سخن
گويند !
دکتر"يونس
پارسا بناب"،
در مقاله"
مضمون مسئله
ملى و پديده
پانيسم در
ايران ٢٠٠٠-
١٩٩٠" درباره
رشد شوونيسم و
پان ايرانيسم
در ايران مى
نويسد: "درجريان
سالهاى ١٣٠٠
خورشيدى (١٩٢٠
ميلاد) رژيم
پادشاهى، بعد
از قلع و قمع
آزادى خواهان
و کشتار
مبارزان مليتهاى
مختلف ايران،
دست به يک
سلسله سياست
هاى فرهنگى و
تبليغاتى زد
تا بدين وسيله
با اشاعه انديشههاى
شوونيستى،
هژمونى
فرهنگى "نژاد
برتر" آريائى
را در سراسر
ايران بسط
دهد. در سالهاى
١٣١٠
خورشيدى، با
رشد فاشيسم در
اروپاى باخترى
و روى کار
آمدن حزب نازى
به رهبرى
آدولف هيتلر
در آلمان، رضا
شاه و
طرفدارانش با
کسب حمايت از
فاشيستهاى
اروپا، به
يورش فرهنگى و
نژاد پرستانهى
خود عليه مليتهاى
مختلف ايران
شدت بخشيدند. در اين
دوره، اتخاذ
سياستدرهاى
باز توسط رژيم
باعث گرديد که
انديشه هاى
فاشيستى توسط
نازى ها و
طرفداران
بومى آنها به
ايران رسوخ
کرده و به رشد
بيشتر ايدههاى
شوونيسم
آلمانى-
آريايى دامن
زند. تحت
تاثير انديشههاى
برترى طلبانه
نازىها، عدهاى
از ايرانيان
متمول و
فئودال
طرفدار سلطنت به
فاشيسم گرايش
پيدا کرده و
به ميزان
اعمال نژاد
پرستانه خود در
ايالات اقليت
نشين برعليه
مليت هاى غير
فارس افزودند. در اين
امر، رژيم و
طرفدارانش
موفق شدند عده
اى از
روشنفکران و
علماى مذهبى
را نيز با خود
همداستان
سازند.
در
واقع شوونيسم
ملى حاکم بر
بخش بزرگى از
ادبيات و
فرهنگ کنونى
ايران، ارثيه
ننگينى است که
نويسندگان و
محققان پان
ايرانيست از
دوران پهلوى ها
به ارث برده
اند. مرورى
به نوشتهها و
آثار اين
نويسندگان در
هفتاد سال
گذشته نشان مى
دهد، که اکثر
اين
نويسندگان نه
تنها حق تعيين
سرنوشت
فرهنگى مليت
هاى مختلف
ايران را به
رسميت نمى
شناسند، بلکه
در زير علم
"وحدت ملى" و
يا زير پوششهايى
چون "يک
پارچگى" و
"امنيت کشور"
به نفى موجوديت
زبان و فرهنگ
اين مليتها
پرداخته و
ادعا مى کنند
که زبانهاى
بلوچى، لرى، و
کردى زبان
نبوده، بلکه
"لهجههاى
محلى زبان
فارسى" هستند
و يا اين که
ترکى آذرى،
ترکى ترکمنى و
عربى، زبان
هاى بيگانگان
بوده و توسط
اعراب و
مغولان بر
مردم ايران
تحميل شده
اند. اين
نويسندگان
ايرانى بودن
را با آريايى
بودن و تکلم
به زبان فارسى
يکى دانسته و
"اشتراک ملى"
را با "اشتراک
کشورى" يکسان
تلقى مى کنند
تا در اذهان
مردم، "تک
زبانى" را
نشانه "وحدت
ملى" قلمداد
کنند و زبان
رسمى را همچون
واحدپول
رسمى نشانه
هويت
ايرانيان
بدانند.
بر
اساس اين نوع
انديشه هاى
شوونيستى،
پان ايرانيستها
يک رشته
واقعيات
اتنيکى را به
کلى ناديده مى
گيرند".
"
شوونيستهاى
پان ايرانيست
مدعى هستند که
ترکان ايران (
آذرى ها،
قشقائىها،
افشارها و شاهسونها
و غيره ) ترک
نيستند، بلکه
"نژاد" آنها
ايرانى
(آريايى) است. اينان
بدون آنکه يک
معنى علمى و
آنتروپولوژيکى
از مفهوم
"نژاد" ارائه
بدهند، کوشش
مى کنند که در
تبعيت از پانهاى
اروپايى و
ترکيه و يونان
و کشور هاى
عربى از مليت
هاى مختلف و
متعدد ساکن
ايران، يک
"نژاد"
مصنوعى ساخته
و از آن مثل
نئو نازى هاى
آلمان يک
"نژاد برتر" و
يک زبان واحد
خيالى و
بالاخره يک
ملت واحد به
زور سرنيزه
بتراشند، تا
بتوانند
"استقلال
ايران" را حفظ
کنند. به نظر
اين شوونيستها
چون وحدت
زبان،
استقلال و
حاکميت ايران
را تضمين مى
کند، پس اگر
در آذربايجان
ترکى آذرى
تدريس شود و
مردم به آن
زبان تحصيل و
تدريس کنند،
ايران تجزيه مى
شود و
آذربايجان
نيز از ايران
جدا گشته و مثلا
به ترکيه و يا
جمهورى
آدربايجان
الصاق مى گردد. اين
انديشههاى
شوونيستى
معلول طرز
تفکر نژاد
پرستانه و خرافات
ملى و فرهنگى
است، که با
جهل نيز
آميخته است.
تاريخ کشور ايران
موثرترين
گواه بر بطلان
اين گونه
پنداربافى
هاست. ايران
را بعد از قرن
ها ترکان
سلجوقى بازسازى
کردند و بعدها
( در قرن
شانزدهم)
صفويان ترک،
منسجم و
متمرکزش
ساختند".
" سياست
هاى خشن
انحصارى کردن
يک زبان و توهين
به اقليتهاى
زبانى، که از
دوره رضاخان
آغاز شده و بى
رحمانه
تاکنون تعقيب
گشته، طورى
سازمان يافته و عملى
شدهاند که
حتى بخشى از
روشنفکران
نيز در دام آن
فروغلطيدهاند. بى
ترديد سياست
تک زبانى کردن
يک جامعه چند
زبانى، غالبا
از روى يک
برنامه حسابشده
استبدادى
انجام مى
گيرد. در
جمهورى
اسلامى، ستم
ملى يکى از
اصول خدشه
ناپذير سياست
گذارى کلان مى
باشد. اين سياست
يکى از موانع
اصلى گذار و
دست يابى به دموکراسى
در ايران است. در اين
عرصه زبان به
ابزار سياست
مبدل مى شود و
اثرات همچو
سياست هايى بر
خلاف
روشنفکران
پان
ايرانيست، نه
وحدت ملى، که
به دشمنى و تشتت
ملى مى
انجامد.
با
محروم کردن
ميليون ها
انسان از ابتدايىترين
حقوق انسانى
خويش، فقط بر
دامنه تشنج و
دشمنى ملى
افزوده مى
شود، چرا که
انحصارى اعلام
کردن يک زبان
و تکرار
افسانه وار
برترى آن به
کاپيتولاسيون
فرهنگى و سطح
نابرابرى هاى
اجتماعى و
فرهنگى مى افزايد. واقعيت
اين است، که
علاوه بر
تئوکراسى
ولايت فقيه
رژيم جمهورى
اسلامى، هنوز
هم بعد از
بيست و دو سال
تجربه
تاريخى، چه
سلطنت طلبان و
چه طيفهاى
مختلف پان
ايرانيستها
نه تنها با حق
تعيين سرنوشت
ملى دشمنى مى
ورزند، بلکه
با حق آموزش
به زبان مادرى
و به
کار گيرى رسمى
آن نيز سر
ستيز دارند.
از نظر آنها
برخوردارى از
ابتدايىترين
حقوق ملى،
"تجزيه طلبى"
است و "تماميت
ارضى" ايران
را به خطر مى
اندازد".
" کسانى
که به برترى
نژادى
معتقدند، سالها
اقليت هاى
نژادى و ملى
را مورد ستم
قرار داده و
تحت نام برترى
نژادى و ملى باعث
بى عدالتى ها
و قتلعام هاى
متعددى در
تاريخ معاصر
جهان گشتهاند.
ايتاليايىهاى
طرفدار
موسولينى در
دههى ١٩٢٠،
آلمانى هاى
نازى با علم
کردن تئورى "برترى
نژاد ژرمن" در
دهه هاى ١٩٤٠ -
١٩٣٠ و بعدا صهيونيستها
در دهههاى پس
از جنگ جهانى
دوم با اشاعه
انديشههاى
نو استعمارى "
برترى قوم
يهود" در
خاورميانه،
عوامل اصلى ناامنىها
و جنگها در
هفتاد سال
گذشته در نقاط
مختلف جهان
بوده اند".
" بررسى
اوضاع و
موقعيت کشورهاى
چند زبانى
نشان مى دهد،
که تنوع زبانى
نه موجب تشتت
و قطع ارتباط
گشته و نه به
وحدت ملى -
کشورى آنها صدمه
وارد آورده
است. به نظر
من، ديدگاهى
که " وحدت ملى"
در يک کشور را
در تحميل يک
زبان از سوى
دولت مى داند،
در واقع
نادانى خود از
اصول مردم
سالارى و مدنيت
حاکم بر جوامع
چند زبانى را
به نمايش مى
گذارد. اختلاف
زبانى را نمى
توان با تحميل
يک زبان و غير
قانونى کردن
ساير زبان ها
حل کرد. حضور
چندين زبان در
يک جامعه،
نشان از يک
پيشينه ى
تاريخى دارد. ايران
که هميشه در
راه تلاقى
تمدن هاى مختلف
و محل مهاجرت
ها و نفوذها و
هجومهاى
بزرگ تاريخى
بوده، البته
بايد چنين
تنوع اتنيکى-
ملى گوناگون
داشته باشد و
مليت هاى
مختلف با زبانها
و شيوههاى
متنوع در آن
زندگى کنند".
٢)
گزارش
سايت
اينترنتى "سؤزوموز"،
دوشنبه ٩ دى
ماه ١٣٨١
٣)
قطعنامه
مراسم بابک
خرمدين ( تير
ماه ١٣٨٣) به
امضاى بيش از
١٥٠ تشکيلات
مدنى و فرهنگى
آذربايجان رسيد،
به زبانهاى
مختلف ترجمه و
در اختيار
خبرگزارى ها،
مراجع بينالمللى،
از جمله
سازمان ملل
متحد قرار
گرفت. در
حاليکه جهان
خارج در اين
مورد از هرآنچه
در ايران
ميگذرد
باخبرند، ولى
خبرگزارى
ايران،
مطبوعات
سراسرى تحت
کنترل تماميت
خواهان در
ايران، و به
تبع آن، اغلب
مطبوعات
اپوزيسيون
داخل و خارج
کشور، آنرا
سانسور کردند.
متن اين
قطعنامه چنين
است: "
خانمها
و آقايان
محترم:
شايد
مطلع باشيد که
هرساله اوايل
ماه جولاى بزرگترين
اجتماع
اعتراض آميز
در ٢٥ سال بعد
از انقلاب در
ايران برگزار
مى شود. اين
اعتراض به
صورت صعود به
سمت قله اى
صورت مى گيرد
که قلعه بابک ١٢٠٠
سال پيش
برفراز آن
ساخته شده
است. بابک
قهرمانى
مردمى از
سرزمين
آذربايجان
بود که ٢٢ سال
شجاعانه و
افسانهوار
در مقابل هجوم
دشمنان
ايستادگى کرد. از چند
سال قبل روز
تولد اين
قهرمان توسط
آذربايجانى
هاى ايران
بعنوان روزى
سمبوليک براى
تجمعى اعتراض
آميز و
آزاديخواهانه
عليه سيستم
تبعيض قومى در
ايران انتخاب
شده است. هرساله
چندين صدهزار
آذربايجانى
در چنين روزى
در اطراف قلعه
بابک گردهم
مى آيند تا
سيستم
شوونيستى
تبعيض قومى را
محکوم کنند که
هشتاد سال است
گريبان اين
ملت و ديگر
ملت هاى غيرفارس
ايران را مىفشارد.
تبعيضى
شرمآور که
لکه ننگى بردامن
انسان کرهخاکى
در قرن ٢١ است
که سيستمهاى
ارتجاعى
تبعيضى را پشتسر
مىگذارد.
مطلع
هستيد که بيشاز
نيمى از جمعيت
ايران، زبان و
فرهنگى به غير
از زبان و
فرهنگ فارسى
دارند، و ترک
زبانان
آذربايجانى
با جمعيتى بين
٢٠ تا ٣٠
ميليون نفر
بزرگترين ملت
غير فارس زبان
و احتمالا
بزرگترين ملت
را در ايران
تشکيل مى دهند. متاسفانه
هشتاد سال
است که ملتهاى
غيرفارس (
ترک و کرد و
عرب و بلوچ و
ترکمن ... ) دچار
سیستمى شدهاند
که آنها را از
ابتدائى ترين
حقوق خود
محروم کرده
است، يعنى:
٭ آنها از
استفاده بى
قيد و بند
زبان مادرى در
امور زندگى
خود، چون
ادارات،
مدارس و امور
قضايى محروم
هستند.
٭ آنها از
آموزش به زبان
مادرى محروم
هستند. در
حاليکه مجبور
به يادگيرى
زبان فارسى
هستند.
٭ آنها از
داشتن رسانههاى
اطلاع رسانى
جمعى چون
راديو و
تلويزيون و
نشريات به زبان
صحيح مادرى
خود محدوديت
شديدى دارند.
٭ ادبيات
و موسيقى و
فولکلور و
تاريخ آنها به
صورت گستردهاى
محدود،
سانسور، و
تحريف مىشود.
٭ فرهنگ و
زبان آنها
مورد تحقيرهاى
همه جانبه
قرار مىگيرد.
٭ تبعيضهاى
اقتصادى به
گونه اى
مستقيم و غيرمستقيم
نسبت به مناطق
سکونت آنها
اعمال مى گردد.
٭ اعتراض
به تبعيض هاى
مذکور منجر به
سرکوب هاى
پليسى و نظامى
مى شود.
همه ساله
مردم
آذربايجان در
حرکتى خودجوش
و عظيم خواستههاى
حرکت ملى خود
را در اطراف
قلعه بابک
ابراز مى کنند،
و آن هم
احياى حقوق
خود براساس
اعلاميه
جهانى حقوق
بشر و رفع
تبعيض هاى مذکور
است. متاسفانه
اين حرکت و
مبارزه مردمى
که شايد
بزرگترين
حرکت ملى دنيا
براساس هويت
ملى و اصول
دموکراسى در
يکصدسال پيش
باشد، در معرض
محدوديت ها و
فشارهاى حکومت
مرکزى ايران و
سيستم
شوونيستى
قرار مى گيرد. لذا
امضاء
کنندگان اين
مکتوب از مسئولين
محترم سازمانهاى
مدافع حقوق
بشر در خواست
مى کنند تا با
استفاده از
ابزارهاى
موجود به
سيستم حکومت
مرکزى در
ايران فشار
هاى لازم را
وارد آورند،
تا:
٭ اجازه
برگزارى آزاد
اين حرکت
اجتماعى را که
حتى از نظر
قانون اساسى
جمهورى
اسلامى نيز
کاملا قانونى
است فراهم
سازد.
٭ از
تعقيب و آزار
شرکت کنندگان
در اين مراسم
بپرهيزد.
٭ امکان
شرکت آزاد
خبرنگاران
داخلى و خارجى
در اين مراسم
عظيم را براى
مخابره اخبار و
خواستههاى
مردم آذربايجان
به گوش
جهانيان
فراهم سازد.
٭ و
خواستههاى
برحق آنها را
جامه عمل به
پوشاند".
با
احترام
امضا
کنندگان نامه
٤)
قطعنامه
مربوط به
همايش زبان
مادرى در
تبريز به
امضاى بيش از
٣٣٠٠ نفر از
نويسندگان،
روشنفکران،
معلمين و
فعالان سياسى
و فرهنگى
آذربايجان رسيد.
اين
بزرگترين
قطعنامه اى
است که در ايران
به امضا رسيده
است.
اين
قطعنامه اى
است که آقاى
داريوش آشورى
در روز " زبان
مادرى جهانى"
سعى در تخطئه
آن مى کند. قطعنامهاى
که مطابق با
تمامى ميثاقهاى
بين المللى و
موازين مترقى
بشرى است، همان
ميثاق ها و
موازينى که
آقاى آشورى
بخاطر تحقق آن
در ايران مى
کوشند ! متن
قطعنامه به
قرار زير است:
"ما
شرکت کنندگان
در نخستين
همايش زبان
مادرى
بمناسبت ٢١
فوريه روز
جهانى زبان
مادرى در تبريز
و کليه دوستداران
زبان مادرى،
- با
توجه به
اعلاميه
جهانى حقوق
بشر، ميثاق حقوق
مدنى - سياسى،
ميثاق حقوق
اقتصادى -
اجتماعى و
فرهنگى
سازمان ملل
متحد،
- با
در نظر گفتن
ميثاق حقوق
ملى، نژادى،
زبانى و دينى
بشر مصوبه
شماره ١٣٥-٤٧ (
بتاريخ ١٨ دسامبر
١٩٩٢) سازمان
ملل متحد،
- با
توجه به اصول
١٩ و ١٥ قانون
اساسى جمهورى
اسلامى ايران
( که تاکنون از
قوه به فعل
نيامدهاند)،
- با
عنايت به
اينکه بيش از
دوسوم اهالى
کشور داراى
فرهنگ و زبانهاى
گوناگون چون
ترکى، کردى،
عربى، لرى،
ترکمنى، بلوچ
و ... مى باشند.
از
مسئولين
محترم جمهورى
اسلامى ايران
مى خواهيم تا
شرايط مناسب و
لازم و
امکانات مادى
و معنوى را
جهت نيل به
خواسته
های
زیر فراهم
نمایند:
- بهره
گيرى از زبان
هاى مادرى در
مدارس ابتدائى
و متوسطه.
- بهره
گيرى از زبان
هاى مادرى
بنحو موثر و
صحيح در
راديو،
تلويزيون و
مطبوعات محلى
و سرتاسرى
کشور به تناسب
ترکيب ملى
اهالى.
- تشکيل
نهاد هاى
مدنى، فرهنگى
از سوى دولت
بنمظور حفظ،
رشد و احياء و
شکوفائى زبانها
و فرهنگهاى
مختلف و
همچنين حمايت
از نهادهاى
غير دولتى که
به همين منظور
ايجاد مى شوند.
- احترام
به زبان، دين
و مذهب، نامهاى
تاريخى،
پوشاک ملى،
آداب و مراسم
کليه مليتهاى
ايرانى و آشنا
نمودن ساير
هموطنان از
ارزش هاى
معنوى،
تاريخى و فرهنگى
آنان.
- رفع
موانع
بوروکراتيک
در راه تاسيس
تشکيلات
سياسى و
اجتماعى ( اعم
از سرتاسرى و
محلى) که
مدافع حقوق
ملى هستند.
- مبارزه
جدى با
ايدئولوژى
شوونيستى بازمانده
از رژيم سابق
که در انديشه
آسيميله کردن
مليتها در
درون يک زبان
و فرهنگ واحد
بوده و هر از گاهى
در سياست
گذارىهاى
دولت موثر
واقع مى شوند.
از
سازمان
يونسکو و
سازمان ملل
متحد مى خواهيم:
از
اقدامات
جمهورى
اسلامى ايران
در باز گرداندن
حقوق مدنى،
فرهنگى و
زبانى به مليتهاى
ايرانى و
همچنين از
سياستهاى پشتيبانى
دولت از زبانهاى
مادرى حمايت و
به تشويق آن
تلاش نمايد.
٢١
فوريه ٢٠٠٤ (
دوم اسفند
١٣٨٢) تبريز -
آذربايجان -
ايران نخستين
همايش زبان
مادرى.
آقاى
داريوش آشورى با صغرى
و کبراى چيدنهاى
من درآوردى می
خواهند به
نتايج دلخواه
استدلالهاى
خودشان برسند! بايد
به اطلاع
ايشان برسانم
که:
- صرف
وجود و تداوم
جنبش عظيم
بابک خرمدين
در آذربايجان،
که خواب راحت
ايشان و
هممفکرنشان را
بهم زده است،
بزرگترين
دليل تودهاى
بودن مطالبات
مردم
آذربايجان
بشمار مى رود.
انتخابات
سرتاسرى بعد
از جنبش دوم خرداد
٧٦ نيز دليل
ديگرى بر
نادرستى و غرض
ورزى آگاهانه
آقاى آشورى است.
توضيح
اين که، در
انتخابات
دوره هفتم (
مرحله اول )
تنها ٣١٪ در
صد مردم تبريز
به پاى صندوقهاى
راى رفتند، در
حاليکه در
انتخابات
دوره هفتم (
مرحله دوم ) از
مجموع يک
ميليون دويست
و پنجاه هزار
واجدين
شرايط، تنها ١٦٨٦٠٠
نفر، يعنى
حدود ١٣ درصد
راى دادند، با
اين حساب
هيچکدام از
نمايندگان
مجلس هفتم از تبريز
نتوانستند
بيش از ٪٥ راى
بياورند، چرا ؟
دليل
آن بسيار روشن
است. تمام کاندیداهای
آذربايجان
براى انتخاب
شدن به مجلس
شوراى اسلامى،
مطالبات ملى
مردم
آذربايجان را
در برنامه
فعاليت هاى
کانديداتورى
خود مى گنجانند،
ولى بعد از
انتخاب شدن
،قول هاى خود
را فراموش مى
کنند، لذا در
مرحله دوم
انتخابات،
انتخاب
کنندگان درس
خوبى به اين
"فراموش کاران"
داده و با يک
نه بزرگ آنها
را از خود طرد
کردند. عکس اين
قضيه هم صادق
است. در
دوره پنجم
انتخابات
مجلس (١٩٩٥)،
آقاى "محمود
على چهرگانى" (
در اينجا با
نظرات و اعمال
و افکار ايشان
کارى ندارم، گرچه
برخورد و نقد
جدى نظرات
ايشان از طرف
روشنفکران
آذربايجان يک
ضرورت است )،
٦٠٠ هزار راى
آوردند. يعنى
بيش از نصف کل
راى دهندگان
تبريز به
ايشان راى دادند،
زيرا آقاى
چهرگانى
کارزار
تبليغات انتخاباتى
خود را مشخصا
بر روى خواست
هاى ملى مردم
آذربايجان
متمرکز کرده
بودند. انتخاب
شدن ايشان و
سپس دستگيرى و
زندانى شدن
شان و نهايتا
جلوگيرى از
نمايندگى
ايشان واقعهاى
است که همه از
آن اطلاع
دارند. در همين
دوره هفتم
انتخابات
مجلس در تبريز
باز اين قضيه
بشکل ديگرى
اتفاق افتاد. اين بار
کانديداتورى
آقاى "على رضا
صرافى" هم از
طرف طرفداران
ولايت فقيه و
هم از طرف وزارت
کشور ( جناح
باصطلاح
اصلاح طلب و
"آزاديخواه" )
تواما رد شد،
زيرا آنها با
درس گرفتن از
انتخابات
قبلی از تکرار
تجربه
چهرگانى قبل
از وقوع
جلوگيرى کردند!
موارد
فوق دلايل
روشنى هستند
که هر کاندیدا
روى مطالبات
ملى مردم
آذربايجان
تاکيد کند، مورد
پشتيبانى
مردم قرار مى
گيرد.
٥) به
اين طرز فکر
بغايت عقب
مانده و خارج
از زمان و
مکان جبهه
"ملى"،
مطبوعات،
سايتهاى
اينترنتى،
شخصيت ها،
ونويسندگان
آذربايجانى
به حدکافى
برخورد کرده و
حق مطلب را
ادا کردهاند،
لذا لزومى به
تکرار آنها در
اينجا نيست. در
اينجا فقط دو
نمونه از عکس
العمل واقع
بینانه
نويسندگان و
روشنفکران
فارس را در
اين زمينه نقل
ميکنم که نظرات
خود را در
رابطه با طرزتفکر
رهبران جبهه
ملى به اطلاع
مردم رسانده
اند.
دکتر
حسينباقرزاده:
-
دکتر حسین
باقر زاده در
مقاله " نغمههاى
ناساز، دو نقد
بر اتحاد
جمهوريخواهان
و جبهه ملى
نوشت:
"
برخورد
آقايان به
مقوله تنوع
فرهنگى در ايران
خود از فرهنگى
منجمد شده
حکايت مى کند،
بايد اشاره
کرد که بيانيه
ياد شده موضع
تشکيلات جبهه
ملى و يا همه
رهبران آن
نيست. تعداد
زيادى از
اعضاء و
رهبران جبهه ملى
در داخل و
خارج کشور از
امضاء
کنندگان منشور
٨١ هستند و به
اصل ششم آن ( و
پس از صدور
بيانيه فوق
نيز بر تعهد
خود تاکيد
کرده اند) که "
ساختار
حکومتى با
حداقل کنترل و
حداکثر
دموکراسى محلى
و متناسب با
تنوع قومى،
زبانى و
فرهنگى مردم
ايران تا مرز
حفظ تماميت
ارضى کشور" را
پذيرفته است. امضاء
کنندگان
بيانيه نيز
بايد توجه کنند
که يک تشکيلات
سياسى که در
سالهاى هزار و
سيصد و بيست
منجمد شده
باشد و نتواند
ضرورت هاى
دموکراتيک يک
جامعه چند
زبانه و چند
فرهنگى را درک
کند نمى تواند
نقش تعيين کننده
مثبتى در
تحولات سياسى
جامعه امروز
ايفا کند و
بلکه با موضع
گيرىهايى از
اين قبيل به
گرايش هاى
شوونيستى،
سکتاريستى و
تفرقه طلبانه
دامن مى زند. و
چنين اقدامى
در شرايط فعلى
که جامعه ما
نياز به هم
بستگى هرچه بيشتر
دارد به مراتب
نابخشودنى تر
است".
ناصر
پور پيرار:
ناصر
پور پیرار
نويسنده و
محقق، در
مقالهاى با
عنوان "
رهبران کنونى
جبهه ملى
ايران به جاى
سلوک مصدقى،
چکمههاى رضاشاهى
را به ميراث
بردهاند"،
نوشت:" در تاريخ
معاصر هيچ
ملتى، يک تجمع
سياسى که مدعى
ايجاد جبههاى
از نيروهاى
ترقى خواه
مردم آن باشد،
نتوانسته
چنين خطاى
فاحشى را با
نام و امضاى
رهبران آن
جبهه تدارک
ببيند، در
نهايت بىخردى
در سطح جامعه
پراکنده کند و
چنين با فضاحت
و صراحت، کودکان
يک ملت متشکل
از اقوام
گوناگون را به
زيردستى و
اجبار مشتى
فارس بخواند ......
اين بيانيهى
رهبران جبههى
ملى، که با بىخردى
تمام فرهنگهاى
بومى ايران را
خرده فرهنگ مى
خواند، نه فقط
از کنه انديشههاى
فاشيستى آن ها
خبر مىدهد،
بل نفى آشکار
حقوق ملى و
بينالمللى و
مخالف صريح
عمدهترين
مواد قانون
اساسى و
امتيازهاى
نوين فرهنگ
بشرى است و
آشکار مىکند
که رهبران
کنونى جبهه
ملى، که
پيوسته حقوق
بشر را ابزار
مدافعات ملى
قرار مى دهند،
از اصلىترين
مفاد اين حقوق
بى خبرند،
شايستگى حضور
در عرصه عرضاندام
هاى ملى را
ندارند و
نوسازى اين
رهبرى و به
دور انداختن و
تراشيدن
پوسيدگى هاى
آن، اگر هنوز
اميدى به بقاى
سياسى آنان
باشد، از ضروريات
است.هنگامى که
رهبرى يک
مجتمع سياسى
به چند باستان
پرست کهنه
انديش منتقل
شود، که قدرت
ادراک سادهترين
فرامين تاريخ
را ندارند و
در کوره حوادث
٥٠ ساله
ايران، بجاى
آب ديدگى فقط
خواب ديدهاند،
بروز چنين
عوارضى در آن
جمع از
بديهيات خواهد
بود تا معلوم
شود، اگر
تاريخ قدرت را
به ورجاوند و
دار و دستهاش
بسپارد، آن ها
يک کتيبه
بيستون ديگر
در ميدان
توپخانه
خواهند نگاشت
که مکمل
بيانيه قلع و
قمع داريوشى
باشد، تا با
گوش و دماغ
برى قدرت تکلم
به زبان مادرى
را هم از اين
همه قوم و
قبيله ايرانى
سلب کنند".
٦)
اين
نويسندگان و
باصطلاح
متفکرين در يک
تناقض مضحکى
گير کرده اند. اين
تناقض ناشى از
افکار
التقاطى و عقب
ماندگى
فرهنگى و تعصب
کور آنان است. اين
متفکرين را
کارى به کار
واقعيات و ملزومات
دنياى مدرن و
معاصر نيست،
آنها از يک طرف
خواهان جامعه
اى دموکراتيک
و آزاد اند ولى از
طرف ديگر حاضر
به قبول پيامدها
و الزامات يک
جامعه
دموکراتيک و
معاصر نيستند.
آنها
طرفدار آزادى
بيان در ايران
هستند، ولى
آزادى بيان را
آزادى بيان به
زبان فارسى
تلقى مى کنند،
و مخالف آزادى
بيان به زبان
ترکى هستند. آنها
خواهان
دموکراسى
(مردم سالارى)
در ايران اند
ولى با
حقوق برابر
براى ترکان
آذربايجان ايران
مخالفت می
کنند. اين
آزاديخواهان،
طرفدار اطلاع
رسانى آزاد و
مخالف اعمال
سانسور بر
مطبوعات و
رسانه هاى
جمعى بوسيله
دولت هستند،
ولى هر جا
امکانى بدست
آورند خود
بزرگترين
سانسورچى و
مانع اطلاع
رسانى آزاد
هستند،
چنانکه در ٧
سال گذشته که
جنبش بابک
خرمدين در
ايران پا
گرفته آنرا
تحريف و يا
تماما آنرا سانسور
کرده اند،
انگار نه
انگار که
جنبشى بنام
بابک خرم دين
در آذربايجان
وجود دارد! آنها هر
بزنگاه حقيرى
را که اشغال
کرده باشند از
همان "سنگر"
بساط سانسور
خود را پهن
کردهاند. آنها
مخالف
دستگيرى و
زندانى کردن
فعالان حقوق
بشر و فعالان
فرهنگى
هستند، ولى در
مقابل
دستگيرى
هزاران فعال
حقوق بشر - فرهنگى
آذربايجان،
نه اعتراضى و
نه حتى خبرى
حاضرند درج
کنند. این
روشنفکران و
متفکرین ما بيشتر
به روحانيون
صدر مشروطه که
ابتدا به طرفدارى
از جنبش
مشروطه خواهى
برخواستند
شباهت دارند،
آن روحانيون
پيشرفت
مشروطه را
پيشرفت امر
دين مى
پنداشتند،
ولى وقتى
پيامد هاى رشد
و تعميق
مشروطه را به
تجربه
دريافتند،
جبهه مشروطه
را رها کرده و به
جبهه دربار و
مشروعه خود
باز گشتند. آنها
براى جلوگيرى
از تحقق خواست
هاى مشروطه
خواهان حاضر شدند
حتی با شيطان
هم عهد اتحاد
ببندند.
تعجبى
نخواهد بود که
اين متفکرين
ما نيز نهايتا
راه پدران
"مشروعه"
خواه خود را
طى کنند. اين
قبيل متفکرين
و روشنفکران
به نسلى تعلق
دارند که
دورانشان
سپرى شده است.
*
این مقاله
ترجمه فارسی (
همراه با برخی
تغییرات و
اضافات) متن
سخنرانی است
که به زبان
ترکی در
سمپوزیوم " آذربایجانی
های ایران،
واقعیات و
دورنما ها" در
دانشگاه
ایندییانا (
بلومینگتون)
آمریکا ( 16- 15
اکتبر)
ایراد
گردید.