رحيم
رئيس نيا
چند نکته
مقدماتی
زبان
ارزنده ترين
ثروتی است که
ارزش های معنوی
خلق را
پاسداری می
کند. برای
مطالعه
قانونمندی
های ترقی و
تکامل يک
زبان، لازم
است منشاء و
فرآيندهای
قومی مؤثر در
شکل گيری خلقی
که حامل زبان
است، به طور
همه جانبه
مورد پژوهش
قرار گيرد؛
زيرا که زبان
مردم يک منطقه
با تاريخ آنها
پيوند دارد و
همانگونه که
تاريخ تشکيل
يک خلق پيچيده
است، تاريخ
شکل گيری زبان
آن نيز ساده
نيست.
يک خلق
معمولا" از
درهم آميزی
عناصر مختلف
قومی و قبيله
ای در طی قرن
ها تشکيل می
يابد و يک
زبان بای آن
که به صورت
زبان واحد يک
خلق درآيد،
مراحلی را از
سر می گذراند
و در نتيجه تأثير
حوادث
اجتماعی _
تاريخی ادامه
ياب و از درهم
جوشی عناصر
زبانی طوايف و
قبايل مختلف و
همچنان در
جريان قرن ها
شکل می گيرد.
بديهی است که
در اين شکل
گيری زبان
تمام طوايف و
قبايل يکسان و
به يک نسبت
تأثير نمی
گذراند. گاهی
تنها زبان يکی
از آنها و
گاهی زبان و گاهی
زبان دو سه تا
از آنها
مشترکا" اساس
قرار می گيرد
و زبان های
ديگر ه نسبت
های مختلف در
اين فرايند
شرکت می کنند
و به تدريج
تحليل می روند
و ای بسا که به
باد فراموشی
سپرده شوند.
زمانی هم که
زبانی بر زبان
ديگر غالب می
آيد، زبان
مغلوب
معمولا" دهه
ها و سده ها دوام
می آورد، و
اگر هم از بين
برود، عناصری
از آن در زبان
غالب برای خود
جا باز کرده،
باقی می ماند.
وجود بعضی
واژه های
ايرانی الاصل
در زبان
آذربايجانی
کنونی را که
در فارسی
کنونی وجود
ندارند،
بقايای زبان
آذری مغلوب
متروک دانسته
اند.
برای
تکميل فرايند
تشکيل خلق،
پديد آمدن زبان
مشترک دارای
اهميت خاصی
است. تشکيل
دولت آتروپاتن
و پديد آمدن
مناسبات
اقتصادی و
اجتماعی
پردوام بين
بخش های مختلف
آذربايجان،
به تعيين و
تثبيت مرزهای
تاريخی اين
سرزمين کمک
کرد و مبارزات
مشترک اهالی
اين خطه بر ضد
دشمنان و
پيدايش نشانه
ها وجوه مشترک
زياد در زمينه
فرهنگ مادی و
معنوی و
سرانجام نضج
گيری زبان
واحد، فرايند
مزبور در اين
واحد
جغرافيايی _
تاربخی را
کامل کرد.
آثار و
اسناد موجود
درباره تاريخ
زبان آذربايجان،
به ويژه در
رابطه با دوره
پيش از آغاز
کتابت، در اين
زبان اندک است
و روی آثار و اسناد
موجود هم،
چنان که بايد
و شايد کارهای
تحقيقی همه
جانبه و بی
طرفانه
روشنگر انجام
نگرفته است.
اين حقيقتی
است که صاحب
نظران متذکر
آن شده اند و
می شوند، بدين
قرار:
واحد
عادلوف :
کارهای انجام
گرفته برای
تصوير منظره
تمام نمای
زبان دوره پيش
از کتابت ناکافی
است و به
صراحت بايد
گفت که در
زمينه پژوهش های
مرحله پيش از
کتابت خلاء
بزرگی به چشم
می خورد.1
محمد
قاسموف : . . .
مسئله منشاء و
تشکل زبان
آذربايجان را
در نظر
بگيريم. اين
يکی از مسائلی
است که در
انتظار راه حل
قطعی خود
مانده است.
چرا آثاری که
به شرح مفصل و
همه جانبه راه
های تطور و
تکامل زبان
آذربايجان
اختصاص داشته
باشد، تاکنون
تأليف
نگرديده است؟.
. . 2.
عبدالعلی
کارنگ : "تحقيق
ناقص و ظن
ناروا و استنباط
نادرست جمعی
از متتبعين و
نويسندگان
باعث ابهام
مطلب گرديده و
دو عقيده
مخالف و
ناسازگار
ظاهرا" مستند
به وجود آورده
است."3
دو عقيده
مخالف مذکور
عبارتند از : 1 –
زبان باستان
آذربايجان
ريشه هند و
اروپائی
داشته است. 2 – زبان
اکثريت مردم
آذربايجان از
ديرباز داخل سيستم
زبان های ترکی
بوده است.
گروهی از
آن هايی که
زبان باستان
آذربايجان را
دارای ريشه
هند و اروپايی
می دانند،
استقرار زبان
ترکی آذری يا
آذربايجانی
در اين سرزمين
را يک حادثه
ناميمون
موقتی می
پندارند که نمی
بايست رخ می
داد و تاريخ
استقرار اين
زبان را تا
پنج _ شش و حتی دو
_ سه سده اخير
پيش می آورند
و برای دفع هر
چه زودتر اين
عارضه موقتی
چاره انديشی
ها می کنند و
رهنمودها می
دهند. اينان
زبان های رايج
در آدربايجان
پيش از آمدن
مادها را نيز
ناديده می گيرند
و از نظر دور
می دارند که
اگر ترکی زبانان
مهاجر باشند،
هند و اروپايی
زبان ها نيز
بومی اين
سرزمين نبوده
اند.
در اين
ميان گروهی
نيز وجود
دارند که دگر
گشت زبان در
آذربايجان را
به عنوان يک
واقعيت عينی
تاريخی قابل
مطالعه می
پذيرند و بر
آن هستند که
با پيروی از
اصول واقع
گرايی تاريخی
و گردآوری و
بررسی و تحليل
علمی آگاهی
های پراکنده،
می توان زمينه
و جايگاه و
مراحل فرايند
پديده مزبور
را در سير
تاريخ اين
سرزمين روشن و
تعيين کرد.
مناسبات
دو قوم
امروزه
کم ترين ملتی
را می توان
سراغ گرفت که طوايف
و قبايل مهاجر
در ترکيب قومی
آن تأثير نگذاشته
باشند. اقوام
و طوايف
گوناگون از
ديرباز در نتيجه
عدم تکافوی
مراتع موجود و
کثرت نفوس و
به قول راوندی
"به حکم
انبوهی خانه و
تنگی چراخوار"4،
يا انقلابات
طبيعی و
دگرگونی
اوضاع اقليمی و
يا تحت فشار
اقوام و
نيروهای ديگر
و . . . به دنبال
يافتن فضای
حياتی
مساعدتر و در
هر صورت برای
تأمين زندگی
پای در راه
های دور و
دراز و گاه بی
سرانجام
مهاجرت
گذاشته اند و
ای بسا که بيش
از يک بار به
تغيير مسکن و
ميهن خود
مجبور شده
اند. از همين
روست که
امروزه تعيين
ميهن نخستين
اقوام هند و
اروپايی و نيز
اورال و
آلتايی از
مسايل مورد
اختلاف
پژوهندگان
است و بعيد
نيست که ميهن
های اوليه هند
و اروپاييان و
اورال و
آلتاييان که
اولی ها اجداد
ايرانيان
بوده اند و
دومی ها نياکان
ترکان، به هم
نزديک بوده و
حتی بين اين
اقوام
مناسباتی
وجود داشته
است. حميد
نطقی بعد از
نقل پاره ای
از اطلاعات
موجود درباره
ميهن های
ابتدايی
اقوام ترک و
ايرانی چنين
نوشته است:
" با
مقايسه اين دو
مورد، آيا
سؤال قرابت
های جغرافيايی
و همسانی وطن
های اطلی و
خاستگاه های
نخستين وسوسه
انگيز نيست؟".5
حميد
نطقی برخلاف
آن هايی که
روی دشمنی دو
قوم ايرانی و
تورانی تأکيد
می ورزند، "با
امعان نظر
دقيق تر به
دست آوردهای
دانشمندان و
ژرف بينی در
همان داستان
ها که دستاويز
کين توزی ها و
دست افزار
نژادپرستان
است" به اين نتيجه
رسيده است که
"پيوند
برادری ترک و
فارس چنان
قديمی و حقيقی
و طبيعی است
که به تدابير
سلطه جويانه و
برتری جويانه
. . . مطلقا"
نيازی نيست."6
دوغان
آوجی اوغلو هم
براين عقيده
است که "بين
ايرانی و ترک
ها از زمانهای
بسيار قديم
مناسبات
برقرار بوده
است. فردوسی هرچه
قدر هم در اثر
معروف خود،
شاهنامه، از
جنگ ها و
دشمنی بين دو
گروه قومی سخن
گفته باشد، مناسبات
تنگاتنگ
اقتصادی و
فرهنگی بين
ترکان و
ايرانيان
ادامه يافته و
جنگ ها و يغماها
مانع از آن
نبوده است.7"
جالب توجه است
که تولستوف (76 – 1907
م.) که در زمينه
باستان
شناسي، قوم
شناسی و تاريخ
خلق های آسيای
ميانه پژوهش
های زيادی
کرده، برآنست
که پدران
اغوزها و بچنک
ها محصول درهم
آميزی جوامع
ترک _ مغول
آمده از شرق
در سده های
ديرين، با جوامع
ايرانی بوده
اند.8
آن هايی
که الفاظی چون
بی فرهنگ و بی
تمدن و وحشی و . . .
را درباره
ترکان به کار
برده اند؛
گويا به تفاوت
های زندگی
آبادی نشينی و
کوچ نشينی و تأثير
دوشيوه
متفاوت زندگی
برتمدن و
فرهنگ توجه
نداشته اند.
حميد نطقی و
عبدالکريم
علی زاده،
پژوهندگانی
که از زوايای
مختلف بر اين
مسئله
نگريسته اند،
در مورد چند و
چون آن به نظر
واحدی رسيده
اند. از آن جايی
که نوشته های
هر دو محقق در
موارد ياد شده
مکمل هم به
شمار می رود،
قسمت هايی از
آنها در اين
جا نقل می
گردد:
"بديهی
است، کسانی که
همه عمر در
کوچ به سر می
برند و بيش از سکنی
در خانه ، بر
زسن اسب می
نشينند،
زندگيشان
همواره در
حرکت و شتاب و
هجرت می گذرد.
به جای کشاورزی
به ترتبيت
احشام و گله
داری می پردازند.
خانه شان را
به صورت چادر
از يک سوی
جهان به سوی
ديگر آن با
خود می برند. بديهی
است، فرهنگ
خود را دارند
که با فرهنگ
دهقانان قابل
قياس نيست.
باورهايشان
ساده و طبيعت
گراست. به جای
شهر در يوردها
و اردوها زندگی
می کنند. بيش
از کتاب به
شعر شفاهی می
پردازند.
شاعرانشان
نيز همراه
آنان سوار بر
اسب و تيردان
و کمان در پشت
و قوپوز در
کنار ماجراهای
سفرهای دراز و
روی دادهای
مهم قوم خود
را با آواز
خود در حافظه
ها نقش می
زنند، عاری از
تکلفند و به
هنگام چاره
جويی به جای
ترفند اغلب
مشت خود را به
کار می گيرند.
در دشمنی شمشير
را به زهر
ترجيح می
دهند.کم تر
حيله گر و بيشتر
خشنند. اگر از
زيرزمين آثار
فرهنگی کوچ
نشينان به
فراوانی
شهرنشينان
بيرون نمی
آيد، به علت
همين تفاوت در
جهان بينی و شرايط
زندگی است.
لکن علت اين
امر را در
فقدان مطلق
فرهنگ غنی نمی
توان انگاشت. . .
"9
علی زاده
برای توجيه
اين مسئله که
چرا دانشمندان
ترک زبان آثار
خود را _ در
دوره بعد از اسلام
_ به زبان عربی
يا فارسی می
نوشتند؛ می نويسد
که عناصر
نژادی ترک
زبان و ايرانی
زبان که از
لحاظ منشاء از
کهن ترين خلق
ها به شمار می
روند، از
ديرباز نظام
حاکم اقتصادی
متفاوتی داشتند.
"قبايب
ايرانی زبان
اساسا" زندگی
حضری داشتند،
در صورتی که
قبايل ترک
زبان اصولا"
مشغول دام
پروری و شکار
بودند که با
طرز زندگی کوچ
نشينی رابطه
ناگسستنی
داشت. . . کوچ نشينان
فاقد شرايطی
بودند که
آبادی نشينان
برای رشد و
ترقی فرهنگ
داشتند. اين
نيز مربوط به
نظام اقتصادی
و طرز زندگی
آنان بود.
زندگی در
صحرا، اقتصاد
دام پروري،
انتقال دايمی
از محلی به
محل ديگر، جنگ
و جدال برای
تصرف مراتع و
شکارگاه ها،
خصومت های
قبيله ای و غيره
مانع جدی رشد
فرهنگ کوچ
نشينان و يکی
از علل اساسی
عقب ماندگی
فرهنگی آنان
نسبت به آبادی
نشينان بود.
آبادی نشينان
از دوران قديم
دارای الفبا
بودند، در
صورتی که کوچ
نشينان به
عللی که در
بالا ذکر شد،
در آن دوران
الفبا
نداشتند و
برخلاف آبادی
نشينان از خود
کتابی به
ميراث
نگذاشتند.
ليکن برای
مطالعه زندگی
اقتصادي،
تسليحات و
وسايلی که در
توليد به کار
می بردند،
برای آشنايی
انواع اصلی
اشتغالات و
کارهای
روزانه آن ها
از جمله شکار،
صنايع ظريفه،
رقص ها آلات
موسيقی آنها و
نيز برای
شناخت عالم
حيوانات و به
دست آوردن
اطلاعات مردم
شناسی
پيرامون حيات
کوچ نشينان
دام پرور
مدارک مادی ذی
قيمتی در دست
داريم که آبادی
نشينان نظير
آن ها را
نداشتند. اين
مدارک عبارتند
از تصاوير بی
شمار که در
روی سنگ ها
کنده شده و
متعلق به دوره
های گوناگون
است که از
هزاران سال
قبل از ميلاد
آغاز می گردد.
اين سنگ نوشته
ها در بعضی از
کشورهای
آسيا، از جمله
در آذربايجان
و کشورهای هم
جوار آن وجود دارند.10"
دانشمندانی
چون برنشتام و
گوميلف
برخلاف آن هايی
که هون ها _اين
نياکان غالب
ترکان بعدی _
را که از
هزاره نخست ق –
م. تا سده های 6 – 5
م. صاحب
اپراتوری
پهناوری
بودند، وحشی و
عقب مانده
انگاشته اند،
در پرتو پژوهش
های خود به
اين نتيجه
رسيده اند که
"هون ها از نظر
فرهنگی هم سطح
خلق های دارای
سطح بالای
فرهنگ هم
روزگار خود
بوده اند."11 و
اتحاديه
طايفه ای آن
ها در جريان
تاريخ اروپا و
آسيا و تشکل
خلق های اين
قاره ها نقش
کارساز داشته
است. در مورد
نقش مثبت
اتحاديه های طايفه
ای گوک ترک و
خزر و . . . در
تاريخ جهان
نظرهايی
ابراز شده است
که بعضی از
آنها در صفحات
گذشته همين
کتاب منعکس
گرديده اند.12
زينالوف
در بحث از هون
ها نوشته است
که " از منابع
چينی چنين
برمی آيد که
آن ها با
کتابت آشنا
بوده اند و
برای نگهداری
حساب چهار
پايان و اهالی
و ثبت ميزان
ماليات
دفترهايی
داشته اند.
اما متأسفانه
نوشته ای از
هون ها به
دستمان نرسيده
است. . . احتمال
می توان داد
که اساس
الفبای رونی 13
را خ هونی
تشکيل می داده
است. . . "14.
يکی از
معاصران
آتيلا در
خاطرات خود
نوشته است که
کاتبان هون
متونی را که
به زبان خود
(ترکي) نوشته
بوده اند، در
حضور آتيلا
برای او می
خوانده
اند.قفس اوغلو
از اين نوشته
نتيجه گيری کرده
است که هون ها
در سده 4 م. خط
خود را به
اروپا برده
اند.15 در يک
منبع چينی هم آمده
است که يک
کتاب بودايی
نوشته شده به
زبان چينی
برای ت،آ _
پوکاقان (78 – 572 م.)
خاقان گوک
ترک، به ترکی
ترجمه شده
است. در
خاقانات خزر
هم خطی برای
نوشتن وجود
داشته است.
درباره وجود
خط در بين
اقوام و تيره
های ديگر ترک
نيز اطلاعاتی
در دست است.16
از اثر
زکريا رهتور17،تاريخ
نگار سريانی
اواسط سده 6م.
چنين برمی آيد
که گروه هايی
از هون ها بر
اثر تبليغات
سريانی ها در
اوايل سده 6م.
به مسيحيت
گرويده بودند.
و کاردست
(گاردوسات)18،
اسقف و فرهنگ
پرور آلباني،
به همراه چند
روحانی ديگر
در حدود سال
های 30 – 529م. برای
تبليغ مسيحيت
از دروازه
دربند گذشته،
مدتی در ميان
هون ها و ساويرها
به سر برد و در
اين مدت برای
آنها الفبای مخصوصی
اختراع و کتاب
مقدس را به
زبان هون ها ترجمه
کرد. کاردست و
همراهانش به
احتمال زياد
با زبان هون
ها از قبل
آشنايی داشته
اند، چه لازمه
ترتيب دادن
الفبا برای يک
زبان و ترجمه
کتاب به آن،
آشنايی عميق و
همه جانبه با
آن زبان است.
اگر آثار
نوشته شده به
خط ابداعی
کاردست به دست
آيد، سابقه
آنها بيشتر از
آثار مکتوب
اورخون _ينی
سئی خواهد
بود.19
قديمی
ترين آثار
مکتوب ترکی به
دست آمده، کتيبه
های اورخون و
ينی سئي20
هستند که در
فاصله سده های
5 تا 10م. نوشته
شده اند21. اين
کتيبه ها در
اطراف رودهای
اورخون _ جاری
در مغولستان _
و ينی سئی
_جاری در
سيبری _
پراکنده اند.
بعضی از
اين کتيبه ها
از سده 17 م.
شناخته شده
بودند، اما
نخستين بار
ويلهلم
تامسون
دانمارکی در
سال 1893 م. موفق به
گشودن راز
خطوط آنها شد
و يک سال بعد
رادلوف لمانی
کتيبه های
اورخون را خوانده،
متون آنها را
همراه ترجمه
آلمانی منتشر
کرد. در مورد
منشاء اين خط
هنوز بين
دانشمندان
اتفاق نظر
حاصل نشده
است. بعضی
اساس آن را خط
رونی و بعضی
ديگر آن را
برگفته از حرو
آرامی و يا
حروف پهلوی که
خود از آرامی
گرفته شده
است، دانسته
اند.
ن.آريستوف و گ.
ماليتسکي22،
رشيد رحمتی
آرات و احمد
جعفر اوغلو
منشاء اين
حروف را
تمغاهای
قديمی ترک
دانسته اند.
الفبای
اورخون، در
غرب نيز با
اندک فرق هايی
توسط
بلغارها،
خزرها، پچنک
ها و مجارها
مورد استفاده
قرار گرفته
است. از اين
اطلاعات چنين
نتيجه گيری
شده که اين خط
از خاور دور
تا اروپای
مرکزی انتشار
يافته، بين
توده های
مختلف يک وسيله
مشترک کتابت بوده
است.23
بعضی از
پژوهندگان با
در نظر گرفتن
شباهت اين نوشته
ها به نوشته
های رونی
اسکانديناوی
و ژرمنی 24
آنها را نوشته
های رونی ترکی
ناميده اند.
اما ناگفته
نماند که بين
خط های رونی
اروپايی و ترکی
هيچ گونه
پيوند تاريخی
و زبانی وجود
ندارد.
کتيبه
های اورخون و
ينی سئی از
نظر مطالعه
زبان های ترکی
سده های پيش و
بعد از اسلام
و نيز از جهت
اين که حاوی
اطلاعات
تاريخی
ارزنده ای
درباره قبايل
ترک زبان و
نيز همسايگان
ايرانی زبان
آن ها هستند،
از ارزش خاصی
برخوردارند.
از آن جايی که
غالب اين
کتيبه دارای
تاريخ نگارش
نيستند، بعضی
حدس زده اند
که پاره ای از
آنها در سده
های نخستين
ميلادی نگارش
يافته باشند.
کتيبه های
کناره های
رودهای تالاس
و سوجي، واقع
در اطراف ينی
سئی نمودار
زبان سده های 6 _
5م. هستند و
کتيبه های
اطراف اورخون
در بردارنده
نشانه هايی از
زبان ترکی سده
های 8 _ 7 م. می
باشند. معروف
ترين اين
کتيبه ها
عبارتند از
آنهايی که
برگورهای
تونيو _ قوق _
دولت مرد گوک
ترک در گذشته
در حدود 692 م.،
گول تکين _
شاهزاده و يا
خان زاده گوک
ترک که در 732م. به
قتل رسيده _ و بيلگه
خاقان _ در
گذشته در سال 734
م. _ نصب گرديده
اند.25
در خط
رونی ترکی
سطور از بالا
به پايين و از
راست به چپ
نوشته می شده
است. پ.م.
مليورانسکی
اين خط را
مناسب ترين خط
برای نگارش
زبان ترکی
شمرده و
بارتولد هم آن
را قديمی ترين
الفبای ترکی
به شمار آورده
است.
از کتيبه
های پراکنده
در مناطق
پهناور مغولستان
و سيبری که در
سده های مختلف
به زبان های
مختلف ترکی
نوشته شده
اند، چنين
برمی آيد که
اساس اين زبان
ها، يعنی ساخت
دستوری و اساس
لغوی آن ها تا
حدود زيادی
يکسان است. ع.
دميرچی زاده
اظهار نظر کرده
است که " زبان
نوشته های
اورخون از جهت
بعضی ويژگی
های خود تا
حدودی به گروه
غربی زبان های
ترکی قرابت و
شباهت دارد و
چنين به نظر
می رسد که با
زبان
آذربايجانی
دارای يک رشته
اشتراکات و
مختصات
همانند باشد.
البته از اين
مطالب نمی
توان نتيجه
گيری کرد که
زبان آذربايجانی
حتما" از زبان
طايفه ای پديد
آمده که اساس
نوشته های
اورخون را
تشکيل می داده
است. با اين
همه از جهاتی
می توان گفت
که زبان قبيله
ای که اسا
زبان عموم
خلقی
آذربايجان را
تشکيل می داد،
مخصوصا" زبان
طايفه اغوز، به
زبان کتيبه
های اورخون
بسيار نزديک
بوده است."26
قبل از
آنکه در حدود
سده 10 م. /4 ه. خط
عربی برای نوشتن
زبان های ترکی
به کار گرفته
شود، الفبای
اويغوری در
آسيای ميانه
در فاصله سده 5
م. تا 15م. متداول
بوده است. اين
خط از خط سعدی
گرفته و به
زبان اويغوری
تطبيق داده
شده بود. آثار
به دست آمده
نوشته شده به
الفبای
اويغوری
بيشتر از آثار
نگاشته شده به
خط رونی ترکی
است27.
زبان
زبان پديده
ای است تکامل
پذير و تحول
ياب و در
اطراف خود
تأثير گذار و
از اطراف خود
تأثير بردار.
به قول کسروی "
زمان و پيش
آمدها در زبان
کارگر افتد و
اين است هيچ
زبانی هميشه
به يک حال
نماند و هر
زمان رنگ
ديگری به خود
گيرد.28"
البته تحول
زبان به مانند
هر پديده
اجتماعی ديگر
بر اساس اصول
و قواعدی است
و مستقل از هوس
های فردی صورت
می گيرد و در
جنبه های
گوناگون آن
چون صورت
الفاظ و ترتيب
کلمات در جمله
و . . . تغييراتی
حاصل می شود و
حتی واژه هايی
به تدريج از
رواج می افتد
و واژه ها و
ترکيباتی نو
بر اساس
نيازهای
اجتماعی
ايجاد می شود29.
گوناگونی
زبان ها نتيجه
جريانات
تاريخی متمادی
و مرکب است. به
عنوان مثال
مکانيسم پديد
آمدن چند زبان
از يک منشاء و
يا تشکيل چند
زبان هم
خانواده را
چنين می توان
توضيح داد :
بر اثر
تقسيم جامعه
نخستين به
قبايل قبلي،
پراکنده شدن
آنان در اراضی
پهناور و جدا
افتادنشان از
يکديگر به علت
کوچ ها و بعد
مسافات و سستی
روابط
اقتصادی و
سياسی و فرهنگی
ميان آن ها،
هر قبيله يا
گروهی از
قبايل سرنوشت
تاريخی
متفاوتی پيدا
می کند و بدين
ترتيب شرايطی
که وجود زبان
واحد و مشترک
را ضروری می
سازد، مفقود
می شود و در
عين حال تفاوت
های لهجه ای
رشد می کند.
شرايط متفاوت
محيط جديد
قبايل مهاجر
از نظر ويژگی
های قومی و فرنگی
و به ويژه
زبانی نيز بر
جريان رشد
لهجه ها تأثير
تشديد کننده
می گذارد و در
نتيجه لهجه ها
به زبان مستقل
شدن گرايش
پيدا می کنند،
چه "هر چه زبان
محاوره از
لحاظ ترکيب لغوی
بسيار استوار
و از لحاظ
قواعد دستوری
حتی استوارتر
است، ولی با
اين حال
لايتغير نيست.30"
بدين گونه در
جريان تشکيل و
تلاشی پياپی
اتحاديه های
قبيله ای در
طی قرن ها و
ادامه تجزيه و
تطور لهجه ها
و زبان ها،
خانواده ای از
زبان ها پديد
می آيد. پرويز
خانلری اصطلاح
خويشاوندی با
هم خانوادگی
در زبان شناسی
را چنين معنی
کرده است :
" دو يا
چند زبان
نتيجه تحول
جداگانه و
متفاوتی از يک
زبان باشند که
در زمان پيشين
متداول بوده
است. مجموعه
اين گونه زبان
ها را يک
خانواده زبان
می خوانند.31"
برای
تعيين حد فاصل
بين دو زبان و
تشخيص
استقلال آن ها
از يکديگر يک
ميزان کلی پيشنهاد
شده است و آن
اين که "هر گاه
دو تن برای
فهميدن و
فهماندن به
مترجم محتاج
شوند،بايد
گفت که دو
زبان متفاوت
به کار برده
اند."32 اما با
وجود تغييرات
در چگونگی
شيوه تلفظ و ديگرگونی
ساختمان
کلمات و در
مواردی معانی
آنها و . . . "نکته
هايی اساسی در
ساختمان هست
که پايدار می
ماند، يا تحول
و تغيير آنها
به طريقی
انجام می گيرد
که با روش
تطبيقی می
توان به صورت
اصلی آن ها پی
برد.33"
ارانسکی
درباره پديد
آمدن خانواده
زبان های بوميان
آمريکا از
دانشمندی
مطلبی نقل
کرده است که
نقلش در اين
جا روشنگر
تواند بود :
"بوميان
امريکای
شمالی قبيله
واحدی بودند که
به تدريج در
قاره پهناوری
پراکنده شدند
و قبيله هايی
از آن مجزا و
جدا شدند و به
اقوام و گروه
های قبايل
مبدل گشتند و
زبان های
ايشان نيز
تغيير کرد. به
حدی که نه
تنها يک قبيله
زبان قبيله
ديگر را نمی
فهميد، بلکه
کوچکترين
اثری از وحدت
بدوی زبان ها
در السنه
ايشان باقی
نماند.34 " و
ارانسکی اين
روندرا
عموميت
بخشيده است: "
بديهی است،
تصويری که از
تطور زبان ها
و تجزيه آنها
به لهجه های
گوناگون در
بالا رسم شده
، تنها در
مورد بومبان
آمريکا صدق نمی
کند، بلکه به
طور کلی از
ويژگی های
جامعه عشيرتی
است."35.
زبان های
دنيا به چند
خانواده
تقسيم شده است
که خانواده
آلتايی يکی از
آن هاست. زبان
های وابسته به
اين خانواده
عبارتند: از
ترکي، چوواشي،
مغولي، منچو،
تونگوزي، کره
ای و ..... ناگفته نماند
که بعضی از زبان
شناسان
خانواده
اورالی را نيز
_ که شامل زبان
های متداول در
سيبری و زبان
هايی چون فينو
_ اقوری و . . . است _
به جهت قرابت
ها و همانندی
های موجود، با
خانواده
آلتايی يک
خانواده به
شمار آورده،
آن را خانواده
اورال و
آلتايی است .36
همانطور
که گذشت، اثر
مکتوبی از
ترکان که
قديمی تر از
کتيبه های
اورخون _ ينی
سئی باشد، به
دست نيامده
است. ساخت
متکامل
دستوری و
فونتيکي،
وسعت دايره و
غنای واژگان
زبان های
کتيبه ها نشان
دهنده سابقه
طولانی آن
هاست.
آفرينندگان
آنها از هزاره
های پيش از
ميلاد و در
جريان راه پر
فراز و نشيب
زندگی کوچ
نشينی با
اقوام و زبان
های دارای سيستم
های مختلف
تماس ها حاصل
کرده، براساس
نيازهای
متنوع زندگی
اجتماعی و تحت
تأثير عوامل
جوراجور محيط
های گوناگون و
ارتباطات و تحولات
و . . . بسيار،
زبان های خود
را در طی قرن
ها ساختند.
فرايند شکل
گيری غالب
حدود 25 زبان
خويشاوند و در
عين حال مستقل
ترکی هم اکنون
رايج در مناطق
مختلف جهان،
در فاصله سده
های 10 تا 15 م. به
انجام رسيده
است. زبان
هايی نيز در اين
مدت بر اثر
عوامل مختلف و
به تدريج از
بين رفته و به
زمره زبان های
مرده دنيا
پيوسته اند.
بعضی زبان ها
ممکن است آنقدر
دستخوش تغيير
و دگرگونی
شوند که
ساختمان دستوری
و ذخيره اصلی
واژگان و پايه
خود، يعنی آن
چه را که
ماهيت ويژه
آنها را تشکيل
می دهد، از
دست بدهند و
ديگر نتوانند
براساس
قوانين داخلی
خويش تکامل
يابند. در اين
صورت می توان
گفت که آن
زبان جای به
زبان ديگری
پسرده است.
زبان های
ترکی به چندين
شاخه و شعبه
تقسيم می شوند
که ترکی
آذربايجانی
به گروه غربی
خانواده زبان
های ترکی
وابسته است.
منابع اصلی
زبان های
منسوب به شاخه
غربی خانواده
زبان های ترکی
و از آن جمله
زبان
آذربايجانی
عبارت بوده اند
از:
زبان های
قبايل و
طوايفی که به
نام های ساک _
سکيف _ سکا ،
گاس _ گاسپی _
گاسيت _ خزر37
،سابير _
سووار، هون _
گون؛ ترک _
تؤرک، غز _
اغوز، قبچاق
قيچاق و . . .
شناخته شده
اند. اينان در
سده های پيش
از ميلاد و
نيز در نخستين
هزاره ميلادی
در اطراف
دريای خزر
مسکن گزيده
بودند. زبان آذربايجانی
نيز به مانند
ديگر زبان های
وابسته به
گروه غربی تحت
تأثير حوادث
اجتماعی _
تاريخی پيچيده
ای به صورت
زبان واحد خلق
تشکل يافته
است. 38
يادداشت
ها
1 – "تاريخ
و منابع
زبانمان"،
هفته نامه
ادبيات و هنر،
16 سپتامبر 1988،ص8
2 – مجله
آذربايجان، ش
12 سال 1988، ص 168
3 – تاتی و
هرزني، ص 6.
4 –
راحةالصدور،
ص 86.
5 – " ميثاق
يزداني" مجله
وارليق،
خرداد و تير 1364، ص7.
6 – همان، ص 4
در اين مورد
غير از اين
مقاله به دو مقاله
ديگر حميد
نطقی تحت
عناوين
"ديباچه ای بر
منشور شيطان"
و "منشور
شيطان" که در
شماره های آذر
و دی 1363 و بهمن و
اسفند 1363 مجله
وارليق به چاپ
رسيده اند،
مراجعه شود.
7 – تاريخ
ترکان، ج 3 ، ص 1106 .
8 – همان، ص
1107.
9 – ميثاق
يزدانی همان
صص 9 – 18.
10 – دستور
الکاتب فی
تعيين
المراتب، ج 2
11 – آثار
باستانی
مکتوب ترکي، ص
6.
12 – برای
آگاهی از چند
و چون تمدن و
فرهنگ ترکان
در دوره پيش
از اسلام، ترک
: فرهنگ ملی
ترک، صص 296 – 189 و . . .
13 – Roon , Runik
14 – آثار
باستانی
مکتوب ترکي، ص
6.
15 – فرهنگ
ملی ترک، ص 284.
16 – همان، ص
78 – 284.
17 - Zacharia Rhetor
18 – Kardost (gardosat)
19 – مسايل
زبان شناسی
آذربايجان ،
صص 45 و 74.
20 – Orkhon (orhon),Yenisei (Yenisey)
21 – در سال 1970
م. يک پياله
قره ای محتملا
متعلق به سده 4 – 5
ق. م. در گوری در
نزديک ايسيک
کول نيز کشف
شده که در
بردارنده يک
نوشته دو سطری
به خط اورخون
است.
فرهنگ ملی
ترک، ص 285.
22 –N. Aristtou , G . mallitsky
23 – فرهنگ
ملی ترک، ص 286.
24 – اقوام
ژرمنی ابتدا
از نوعی خط
استفاده می کردند
که از خط
يونانی
اقتباس
گرديده بود و
برای کندن
کلمات به روی
چوب به کار می
رفت. اين خط را رونی
ناميده اند.
25 – برای
کسب اطلاعات
مفصل تر در
اين مورد، رک : سيری
در تاريخ زبان
و لهجه های
ترکي، صص 44 – 31.
26 – تاريخ
زبان ادبی
آذربايجان، ص
33.
27 – درباره
ترکی
الويغوری و
الفبای آن،
رک، سيری در
تاريخ زبان و
لهجه های
ترکي، صص 52 – 44.
28- کاروند
کسروي، ص 336.
29 – تاريخ
زبان فارسي، ج
1 ، صص 107 – 100.
30- مقدمه فقه
اللعه
ايراني، ص 136.
31- تاريخ
زبان فارسي،
ج1، ص 159.
32 – همان ص 145.
33 – همان ، ص
160
34 – مقدمه
فقه العه
ايرانی ، ص 136.
35 – همان
36 – سيری در
تاريخ زبان و
لهجه های ترکی
، صص 24 – 18.
37 – دميرچی
زاده اصل
گاسپی و خزر
را گاس = خاس
(خاز ) دانسته و
بر آنست که
آنها با
افزوده شدن دو
علامت جمع پی و
ار – که هر يک
متعلق به
زبانی جداگان
بوده اند – به
دو صورت مذکور
در آمده اند و
هر دو نام يک
واحد هستند که
در سواحل شمال
و شمال غربی
دريايی که نام
های آن ها را
به خود گرفته،
زندگی می کرده
اند. اما از
اطلاعات موجود
چنين برمی آيد
که کاسپی ها
از قبايل
آسيانی بوده
اند و پيش از
آمدن اقوام
ايرانی زبان
به فلات
ايران، در
کرانه های
جنوبی دريای
مازندران
اقامت داشته
اند ( تاريخ
ماد،صص 124 و 179) در
حالی که خزرها
از اقوام ترک
زبان بودند که
در سواحل
شمالی و شمال
غربی همان دريا
اقامت داشتند.
38 – تاريخ
زبان ادبی
آذربايجان، ص
48.