به مناسبت
اول ماه مهر
زنگها
برای که بصدا
در می آیند؟
اخبار
روز: www.akhbar-rooz.com
سهشنبه ٣۰ شهريور ۱٣٨۹ - ۲۱
سپتامبر ۲۰۱۰
بدون شک، روز
اول مدرسه که
برای همه
تجربه شده
است، روز
فراموش نشدنی
و آغاز فصل
جدیدی از زندگی
است که کودک
در آن گام
میگذارد. این
روز در بسیاری
از کشورها
حالتی جشن ملی
بخود گرفته و
والدین
کودکان
بهمراه
فرزندان خود
آنان را تا
مدرسه همراهی
کرده و تلاش
عمومی بر آنست
که این روز،
خاطره خوب و خوشی
را در ذهن
دانش آموزان
برجای گذارد.
در این روز،
کودک از محیط
خانواده و محل
زیست خود خارج
شده و به
دنیای نوینی
گام میگذارد
که باید او را
برای کسب دانش
و رقم زدن
پایه های
اولیه سرنوشت آتی
او آماده
سازد. در این
روز، کودک ۷-۶
ساله که در
چارچوب روابط
و ضوابط
خانواده بزرگ
شده است، با
پای گذاردن به
مدرسه با نظم نوین
مدرسه ای آشنا
شده و مجبور میگردد
که خود را با
سیستم بمراتب
منظم تری از
خانواده
هماهنگ نماید.
شروع سال تحصیلی
برای کودک با
اینکه هیجان
خاص خود را در
همه کشورها
داراست، اما
گزینش راه تحصیل
و راهی را که
دانش آموز
باید در آن
جهت طی نماید،
موضوعی است که
یگانگی شیوه
برخورد و حق
انتخاب را سلب
نموده و در عین
حال که در
بسیاری از
کشورها، والدین
کودک از این
حق
برخوردارند
که نوع مدرسه
فرزند خود را
تعیین
نمایند، اما
کشورهای
زیادی هم وجود
دارند که این
حق از آنان
سلب گردیده و تحصیل
کودک در این و
یا آن مدرسه حالتی
اجباری دارد.
بعنوان نمونه
در اکثر کشورهای
مدرن و یا در
حال توسعه،
کودکان با
راهنمایی والدین
خود از این
امکان
برخوردارند
که با توجه به
پارامترهای
مختلف از درجه
تسلط به زبان
و استعداد
ذهنی خود
گرفته تا محیط
محل زیست و
حتی امکان شغل
یابی در آتیه،
مدرسه مورد
علاقه خود را
برگزینند. بطور
نمونه در
جمهوری
ترکمنستان، کودکان
از این حق
برخوردارند
که از همان
ابتدا با
انتخاب زبان
مورد دلخواه
خویش در یک
مدرسه ترکمنی
زبان و یا
روسی زبان
تحصیل نمایند.
این امر برای
دانش آموزان
فراهم گردیده
است که در
کنار یادگیری
زبان مادری خود،
در عین حال
زبانهای
روسی،
انگلیسی،و .....
را نیز فرا
گیرند.
با توجه به
تمایزات سیستم
آموزشی و
امکانات
تحصیل برای کودکان
است که درجه
شوق و اشتیاق
و هیجان و استقبال
از رفتن به
مدرسه در همه
کشورها و در
میان همه
کودکان یکسان
نیست. اگر
درجه شوق و
شور در روز
اول مدرسه در
میان کودکان
سراسر جهان
مشابه باشد،
اما درجه نگرانی
و ترس و دلهره
در میان آنان
یکی نیست.
اگربخشی از
این نگرانیها
را در وجود
آنان یکی
دانسته و
اجتناب
ناپذیر
بدانیم، ولی
بسیاری از
کودکان از
هراس دیگری
بنام وسیله
ارتباط که
همانا زبان
حاکم بر محیط مدرسه
می باشد بسیار
بیشتروحشت
دارند. زیرا بسیاری
از آنان در آن
کشوری زندگی
نمی کنند که
سیستم آموزشی
آن بقدری
دمکراتیک
باشد که نیازهای
مختلف کودکان
با فرهنگها و زبانهای
مختلف را
پاسخگو بوده و
نیازهای آنان
را تأمین کرده
و یا حق
انتخاب مدرسه را
برای آنان
قائل شده
باشد. کشور
چند ملیتی ایران
از جمله این
کشورهاست.
کودکان غیر
فارس متولد
شده در ایران،
صرفنظر از
ملیت و
زبانشان از حق
تعیین نوع
مدرسه خود به
لحاظ زبانی
برخوردار
نبوده و
مجبورند به زبانی
غیر از زبان
مادری و ملی
خود تحصیل
نمایند. کودک
غیر فارس از
همان ابتدای ورود
به مدرسه دچار
وحشت گردیده و
از ایجاد
ارتباط با
محیط جدید
تربیتی دچار
اشکال میگردد.
مگر نه اینکه
مدرسه مکان و محیط
جدید تربیتی
است که در
کنار انتقال
علم ودانش، در
عین حال شخصیت
کودک را نیز می
سازد. این
کودک که
همواره تا
ورود به مدرسه
مجموعه دانش
تجربی و نصایح
والدین خود را
بزبان مادری
خود آموخته
است، در اولین
روز مدرسه با
فردی بنام
معلم آشنا میگردد
که به لحاظ
بیگانگی
زبانی
نمیتواند با
او ارتباط
فکری برقرار
نماید، زیرا
که برای
یادگیری ،
مابین درک و
فهم مطلب
رابطه مستیقی
وجود دارد و
کودکی که در
درک و فهم
مطلب و سخنی
عاجز باشد،
طبیعتا
نمیتواند آنرا
یاد بگیرد.
تداوم این
امر، قاعدتا میزان
زدگی و عدم
تمایل کودک را
در رفتن به
مدرسه موجب
گردیده و
میزان فرار از
مدرسه و ترک
تحصیل را
افزایش میدهد.
در این رابطه
اظهارات آقای
حسین احمدی
معاون آموزش و
پرورش قابل
توجه است که
میفرماید : « در سال
تحصیلی ٨۴-٨٣
آمار قبولی
دانش آموزان ۹٨/۴
درصد بوده است
،۶/۲
درصد مردودی
داشته ایم و
از میان
بیشترین در صد
مردودی به
پایه اول
ابتدایی
مربوط می شود».(
روزنامه
اینترنتی
روز). البته
آقای حسین
احمدی هیچ
اشاره ای به
آمار مردودی
ها به تفکیک
مناطق مختلف
کشور نمی کند
تا مبادا
تفاوت آشکار
نتایج در
مناطق فارس
نشین و غیر
فارس نشین،
دلیل اصلی
بالا بودن میزان
مردودی در
میان کلاس
اولی ها را بر
ملا کند.
این سیاست
شوونیستی که
مبنای آنرا
پان فارسیسم
عبارت
میسازد،
بدنبال قدرت
گیری رضا خان
و استقرار
سلطنت پهلوی
در ایران رایج
گردید. از
مروجین اولیه
پان فارسیسم
در ایران
میتوان به افرادی
همچون میرزا
ملکم خان،
میرزا آقاخان
کرمانی و طالبوف
تبریزی اشاره
نمود که بعدها
ایده آنان
توسط اشخاصی
چون محمود
افشار تکمیل
گردیده و در
اختیار
رضاشاه قرار
گرفت. قابل ذکر
است که نخستین
تشکل پان
فارسیسم،
هیئتی موسوم
به میهن
پرستان برلین
بود که موسس آن
سید حسن تقی
زاده بوده و
افکار ملی
گرایی نژادی-
زبانی خود را
در مجله ای
بنام کاوه ( ۱۹۲۴-۱۹۱۶) مورد
تبلیغ و ترویج
قرار میداد.
اشخاصی همچون محمد
علی فروغی، علامه
قزوینی و
جمالزاده با
این مجله
همکاری مینمودند.
در کنار این
مجله در عین
حال میتوان به
مجله دیگری بنام
ایرانشهر ( ۱۹۲۵-۱۹۲۲) اشاره
نمود که تبلیغ
زبان فارسی و نژاد
آریایی
بعنوان هویت
ملی ایرانیان
و با هدف از
بین بردن هویت
ملیتهای غیر
فارس ایران و
آسیمیلیزه
کردن آنان در
ملیت فارس را هدف
اصلی خود
قرارداده بود.
بدین ترتیب،
رضا شاه با
سیاست « ملت
واحد، زبان واحد»
، جهت فارسیزه
کردن کل جامعه
ایران به
تخریب هر
فرهنگ غیر
فارسی روی
آورده و کوچکترین
مقاومت و
اعتراضی را در
این راستا در
اقصی نقاط
کشورمان به
شدت سرکوب نمود.
کما اینکه کمی
قبل از بقدرت
رسیدن رضاخان،
به همت برخی
ترکهای ترکیه
مدارسی با هدف
آموزش زبان
ترکی به
کودکان ترکمن در
کوموش تپه
ایجاد گردیده
بود که پس از
بقدرت رضا خان
همه آنان بسته
شده و جای آنان
را مدارسی با
هدف آموزش
زبان فارسی
گرفت.
متأسفانه
رژیم جمهوری
اسلامی ضمن ادامه
همان سیاست
شوونیستی
رژیم پهلوی در
تک زبانیزه
کردن جامعه
ایران ،پا را
فرا تر گذارده
و در عین حال
تلاش مینماید
که در فرهنگ و مذهب
غیر شیعی
جامعه نیز دست
اندازی نموده
و آنان را با
خود همراه
سازد. نگاهی
به برخی اصول
قانون اساسی
جمهوری اسلامی
در خصوص حق و
حقوق ملیتهای
کشورمان مثل
اصول ۱۵، ۱۹، و ۴٨
که گویا سهوا تصویب
نموده اند،
حاکی از حالتی
نمایشی و بی
اعتقادی رژیم
به این اصول و
نشانی از فشار
جنبش های خلقی
اوان انقلاب
در ایران است.
در این باره،
رژیم جمهوری
اسلامی در عدم
تحقق این اصول
از عدم بودجه
کافی جهت اجرای
آن سخن به
میان آورده
است، در حالیکه
هر سال مبلغ
هنگفتی را صرف
آموزش زبان فارسی
در ترکمنستان
و توزیع قرآن نموده
و با چاپ
میلیونها جلد
کتاب ، آنان
را در
اختیاردول
همزبانش یعنی
تاجیکستان و افغانستان
قرار میدهد.
در عین حال،
رژیم جمهوری
اسلامی بر ای
توسعه زبان
فارسی در هندوستان
و تاجیکستان،
برای هر
دانشجویی که به
زبان فارسی
تحصیل میکند ماهانه
۶۰۰۰ روپیه
در این کشورها
بعنوان بورس
تحصیلی می پردازد.
در پس همه این
واقعیات، سئوال
اینست که
فارسیزه کردن
کل جامعه
ایران که
همچنان از سوی
رژیم جمهوری
اسلامی نیز
بمانند رژیم
پهلوی پی
گرفته شده و
بر آن اصرار
ورزیده
میشود، آیا
بمعنای
قابلیت فوق
العاده زبان
فارسی و
ارجحیت آن
بعنوان یک
زبان کاملتر
در قیاس با
زبانهای مثلا ترکی
و کردی و عربی
و غیره است؟
آیا به زعم
مروجین زبان
فارسی، این
زبان به لحاظ واژگانی
و ساختار
زبانی از دیگر
زبانهای موجود
در ایران
برتری دارد؟
چرا مثلاً یک کودک
ترکمن و یا یک
کرد نمی تواند
و نباید با
تکیه و بهره
برداری از
زبان ملی خود به
همان امکانات
و مزایای یک
زندگی خوب دست
یابد ؟ آیا
زبان فارسی از
آنچنان توانمندی
و قابلیتی
برخوردار است
که دیگر زبانها
از توانایی
مقابله و یا
برابری با آن
عاجز بوده و
سرنوشت آتی
ملیتهای دیگر
با این زبان گره
خورده است ؟ و
یا اینکه زبان
فارسی به لحاظ
واژه ها و
ساختار
دستوری خود از
آنچنان نظم و
باری
برخوردار است که
دیگر زبانها
از این لحاظ
ها بمراتب عقب
مانده تر از
آن هستند؟
هر کس که اندک آشنایی
با علم
زبانشناسی و
قواعد ناظر بر
آن داشته باشد
میداند که
چنین نظریه ای
هرگز پایه
علمی نداشته و
ندارد, بالعکس
علم زبانشناسی
بر آنست که
هیچ زبانی بر
زبان دیگر
برتری نداشته
و پیچیده ترین
مفاهیم و واژه
های علمی را
در هر زبانی
میتوان با استفاده
و باز تولید
مجموعه
واژگان زبانی
آن زبان خلق
نمود. بعنوان
نمونه، امروز
در جمهوری
ترکمنستان
دانش آموزان و
دانشجویانی
که در مدارس
ترکمنی زبان
تحصیل مینمایند،
مدرنترین و
پیشرفته ترین
علوم بشری از
ریاضیات
گرفته تا
فیزیک و شیمی
را بزبان
مادری خود فرا
میگیرند و این
بدان معناست
که زبان
ترکمنی از
آنچنان
قابلیتی به
اندازه
زبانهای دیگر
همچون فارسی و
کردی و عربی و
انگلیسی و
دیگر زبانهای
بین المللی
برخوردار است
که یک کودک
ترکمن هم میتواند
داده های علمی
را بزبان
مادری خویش
فرا گیرد. بر
این اساس,
روشن میگردد
که مخالفت با
سیاست تبلیغ
یک زبان که البته
به معنای
مخالفت با
ملیت حامل آن
زبان نیست,
صرفاً از جنبه
قائل گردیدن
حقوق برابر
برای دیگر
زبانها و دادن
امکان رشد به
دیگر ملیتها
است.
جای تاسف آنکه
قائل گردیدن
امتیازات
بیشتر برای یک
زبان در جوامع
چند ملیتی
مستقیماً با
عواقب سیاسی و
فرهنگی همراه
بوده و پیشبرد
چنین سیاستی
میتواند در
تداوم خود به
انزوا و حتی
نابودی یک
ملیت
بیانجامد. در
شرایط امروز
جامعه ایران،
تحمیل یک زبان
به یک کودک
غیر فارس و
تحصیل او به
زبانی غیر،در
تداوم خود این
احساس را در
کودک بوجود می
آورد که گویا
زبان مادری او
، زبان عقب
مانده و
بیسوادی است
وزبان فارسی
زبان علم و هنر
و فرهنگ و
مدرنیته است.
نتیجه چنین
تفکری بدانجا
منتج میگردد که
کودک در صحبت کردن
بزبان مادری
خویش احساس
حقارت و
کمبودی و شرم
نموده و سعی
میکند که از
صحبت کردن به
آن زبان در
ملاء عام و
اگر مجبور
نباشد اجتناب
ورزد. این
شیوه برخورد طبیعتا
کودک را بدان
سوق میدهد که
اگر زبان فارسی
زبان بمراتب
پیشرفته تر و متمدنانه
تری است،پس آن
باید از فرهنگ
و تربیت
پیشرفته تری
نیز برخوردار
باشد. با استناد
و مبنا قرار
دادن چنین
استدلالاتی
است که در
میان برخی
ملیتهای
کشورمان منجمله
ترکمنها،
شیوه برگزاری
برخی مراسم مثل
عروسی از حالت
ملی و سنتی خود
خارج گردیده و
سنت برگزاری
مراسم فارسی
رایج گردیده
است. در راه
تحقق این
سیاست آسیمیلازیستی
است که رژیم
های شوونیستی
قربانیان خود
را از سنین
پایین انتخاب
نموده و تلاش
میکنند که
سیاستهای
آسیمیلازیسیون
خود را قبل از
همه از میان
کودکان آغاز نمایند.
نمونه شاخص
چنین سیاستی
را بوضوح
میتوان در
میان بخشی از
ترکمنها در
دوران رژیم
پهلوی و امروز
در جمهوری
اسلامی شاهد
بود. بطوریکه
اگر تا دیروز
صحبت کردن بزبان
فارسی در میان
برخی اقشار
شهر نشین بعنوان
نشانه
پیشرفته بودن
و لباس فارسی پوشیدن
بمنزله تمدن و
ترقی بشمار می
آمد, امروز
این مسئله
دامنه بسیار
فراتری بخود گرفته
و غیر از
اقشار شهر
نشین حتی
دامنه روستا
نشینان را نیز
در بر گرفته
است. بطوریکه
طبق شواهد
موجود, امروز
بسیاری از کودکان
ترکمن حتی
برادر و
خواهرها با همدیگر
بزبان فارسی
صحبت میکنند و
متاسفانه در
جامعه آنچنان
سیستمی را
جمهوری اسلامی
برقرار کرده
است که همگان
برای برخورداری
از امکانات
مهم تحصیلی و
دولتی و شغلی
ناگزیر به
تسلط کامل به
زبان فارسی می
باشند. از این
رو, همانگونه
که میبینیم مسئله
زبان در ایران
صرفاً یک
وسیله
ارتباطی میان
اقشار مختلف
مردم نبوده,
بلکه آن دقیقاً
ابعادی سیاسی
دارد و نادیده
گرفتن این نکته
میتواند در
آتیه لطمات
روحی جبران
ناپذیری را بر
ملیتهای غیر
فارس کشورمان
وارد آورد.
در چارچوب
چنین تفکری، یکی
از شبهات
معمول در
ذهنیت
مخالفان
سیستم آموزشی
چند زبانه از
آن عبارت است
که گویا با
پیاده سازی
چنین سیستمی
در ایران،
مردم مناطق
مختلف
کشورمان قادر
به ارتباط با
یکدیگر نبوده
و به کلی از
یکدیگر
بیگانه خواهند
شد. در حالیکه
این امر را
باید پذیرفت
که آموزش زبان
مادری
منافاتی با
آموزش زبان
مشترک ندارد و
حتی امروز
ثابت شده است
که پدیده دو
زبانگی و چند
زبانگی نه تنها
مشکلی برای
آموزش ایجاد
نمیکند، بلکه
باعث افزایش
ضریب هوشی
کودکان و بالا
بردن
قابلیتهای
ذهنی آنان
میشود. در این رابطه،
سازمان
یونسکو در یک
توصیه عمومی
به کشورها، از
آنها خواسته
است که آموزش حداقل
سه زبان را در
سیستم آموزشی
خود مد نظر قرار
دهند. از سوی دیگر
باید بدان اشاره
نمود که ما
نخستین کشوری
نیستیم که قصد
پیاده کردن
سیستم آموزش
چند زبانه را در
کشور داریم.
این سیستم در
کشورهای چند
ملیتی زیادی
اجرا شده و
مطمئنا
مطالعه تجربیات
آنها ما را در
اجرای هر چه
موفق تر این
سیستم یاری
خواهد کرد.
تحق چنین سیستم
دمکراتیکی از
آموزش در یک
جامعه، البته
با ساختار
سیاسی حاکم بر
آن کشور و همینطور
اعتقادات
رهبریت آن
رابطه
مستقیمی دارد.
رژیم جمهوری
اسلامی در طی
سی سال حاکمیت
خود نشان داد
که کوچکترین
اعتقادی به تحقق
این طرح
نداشته وبر
اساس مبانی فکری
سردمداران
کنونی رژیم
جمهوری
اسلامی، این
خیال خام و
نابخردانه ای
است که از این
رژیم خرد ستیز
و ایمان گرا
انتظار
تحولات و
دگرگونیهای
دمکراتیک و
عقل گرایی را داشت
که در
ظرفیتتشان
نیست.
به امید روزی
که در جامعه
ایران،
زنگهای مدارس
برای همه
بنوازند!