زبان و
حقوق بشر
الف.ایوبی*
مقدمه مترجم:
مقاله
زیر توسط آقای
کلود پیرون،
یکی از کارمندان
سابق سازمان
سازمان ملل
درسمپوزیوم سال 1998 که به
بررسی نقش و
جایگاه زبان و
حقوق بشر در
مناسبات
اجتماعی
پرداخته بود،
ارائه گردیده
است. به
لحاظ درگیری و
ارتباط نزدیک
وی با موضوع زبان
و حقوق بشر و
آشنائی نزدیکش
با مشکلات
فراوان ناشی
از تکلم بزبان
غیرمادری و خسارات
فراوان
روحی-روانی
حاصل از آن، ارائه
این مقاله از
سوی وی حائزاهمیت
ویژه ای است.
در شرایط فعلی
جامعه چند
زبانی ایران،
موضوع جایگاه
و نقش زبان مادری
در ارتباطات عقلانی-
اجتماعی و
توسعه همه
جانبه ملل بطور
جدی و شدید
مورد توجه فعالان
فرهنگی و ملی
ملل مختلف
ساکن ایران واقع
شده است. این
واقعیت تلخ که
علیرغم بحث ها
وجدل های صورت
گرفته هنوز
بستر لازم و مناسب
برای طرح مشکل
و بررسی آن
بصورت کاملا
علمی و بدور
از هرگونه
احساسات
بوجود نیامده
است، مترجم را
برآن داشت تا با
ترجمه این متن
گامی هر چند
کوچک دراین
زمینه بردارد.
محروميت
زباني يا
ضايعه زباني
كه عبارتست از
ناتواني در
بيان آنچه
مورد نظر است
بدون احساس
اندكي
ناراحتي و عدم
اعتماد
بنفس در
موقعيت ها و
شرايطي كه در
آنها اختلاط
فرهنگي وجود
دارد، چيزي
است كه بيشتر
از آنچه كه
بنظر مي رسد
رايج است. در مورد
افرادي كه از
اين ضايعه در
رنج هستند
احساس درك و
همدردي بسيار
كمي وجود دارد، با اینحال
می توان
براي اين مشكل
راه حل مناسبي
پيداكرد. آنچه
كه مورد نياز
است يك اراده
و خواست واقعي
است.
احساسي
كه درتمامي بخش هاي
اعلاميه جهاني
حقوق بشر موج
مي زند،
احساسي است
قوي نسبت به
برقراري
عدالت. اما
اينكه اهميت
عدالت در خصوص
زبان و يا اهميت
زبان در مورد
عدالت تا چه
حدي است، كمتر
كسي از آن
آگاهي دارد. آنچه
كه در جوامع
مختلف در
مواجهه با
زبان ديده مي
شود بگونه اي
است كه همه جا
يك زبان به زبانهاي
ديگر برتري و
ارجحيت داده
مي شود. در
همين ساختمان
سازمان ملل در
حالي كه بعضي
از افراد مي
توانند به
زبان مادري
خود صحبت كنند،
بسياري از
ديگر افراد
هستند كه از
اين امكان
محروم هستند. اگر
آمريكاييان،
فرانسويان و
يا هر كشور پيشرفته
و برتر ديگري مجبور
بودند چه در
گفتار و چه در
نوشتار از زباني
غير از زبان
مادري خود
استفاده كنند آنوقت
متوجه مي شدند
كه ديگر
همكاران آنها
كه از اين
مزيت
برخوردارنيستند
در چه سختي و
فلاكتي بسر مي
برند و چه
زحمتي را بايد
متحمل شوند و
اهميت رعايت
عدالت در
استفاده از
زبان شايد بيشتر
آشكار مي
گرديد بخصوص
در روابط بين
الملل كه وجود چنین
نواقصی بنظر
يك مساله عجيب
و دور از
انتظار مي
نمايد. هرچه
قدر هم
سخنراني هاي
متعدد در اين
مورد ايراد
گردد در حالي
كه هيچ اراده
اي در اصلاح
آن ديده نمي
شود، بي اثر
خواهد بود. در
بين كساني كه
مي توانند از
زبان مادري
خود در
سخنراني ها و
يا جاهاي ديگر
استفاده
كنند، نسبت
به كساني كه
از چنين مزيتي
برخوردار نيستند
يك نوع بي
توجهي و بي
تفاوتي وجود
دارد. زماني
فردي مجبور مي
شود به زباني
غير از زبان
مادري خود
صحبت كند، بنظر
كند ذهن
و در برخي
موارد مسخره
جلوه مي كند. وقتي
چهل سال پیش در
سازمان ملل در
نيويورك
بعنوان خلاصه
نويس كار مي
كردم،
نماينده يكي
از كشورهاي
عضو كه در آستانه
فروپاشي
اقتصادي قرار
گرفته بود
گفت: «دولت من
دارد غرق مي
شود و.... » در حالي
كه مي خواست بگويد:
«دولت من فكر
مي كند ....» و اين موضوع خنده
حضار را
بهمراه
داشت(فكركردن
در انگليسي think تلفظي دشوار و
نزديك به sink به
معني غرق شدن
دارد). آنچه كه
مرا واقعا به
تعجب واداشت
اين بود كه هيچ
احساس همدردي
نسبت به اين
فرد ديده نشد،
همچنان كه اين
اتفاق براي 80 در
صد افرادي كه
دراين كره
زندگي مي كنند
و نمي توانند
آن حرف بخصوص (th ) را
بخوبي تلفظ
بكنند ممكن
است پبش
بيايد، كه بايد
با هزار زحمت
و مشقت آنرا
تلفظ بكند که درغیر
اینصورت
موجب خنده
ديگران خواهد
بود. چرا
بايد اين فرد
در معرض ريسكي
باشد كه نمايندگان
ديگر كشور ها
فارغ از آن
هستند؟ آيا
مقصر اوست؟
البته كه نه. اگر
چه وي ساعات
بسياري را وقف
يادگيري زبان
كرده بود، ليكن
هرگز نمي توانست در حد واندازه
فردي كه به
زبان مادر ي خود
صبت مي كند
ظاهر شود و
همواره ميزان این ريسك
در افراد
متفاوت خواهد
بود.
ز ماني
كه من در سازمان
بهداشت جهاني
(WHO
) بودم، دكتري از
ژاپن در آنجا
بود كه قصد
داشت در خصوص
كشور خود صحبت
كرده و آنرا
معرفي كند. هر
جلسه كه صحبت
مي كرد بيشتر
از دو يا سه
جمله نمي گفت.
ما همه
اينگونه فكر
مي كرديم كه
احتمالا چندان
اهل معاشرت
نيست. مدتي
بعد ژاپن
نشستي ترتیب داد و
امكانات لازم
نيز براي
ترجمه همزمان
فراهم شده
بود. رفتار
و شخصيت اين
نماينده بكلي
تغيير پيدا كرده
بود: خيلي حرف
مي زد و نسبت
به آنچه كه در
دستور جلسه
وجود داشت اشرافيت
داشته و آنرا
بخوبي نيز
بيان مي کرد و از
تمامي زحمت ها
و دردسرهاي
فرمول بندي كردن
مفاهيم در يك
زبان ديگر
فارغ بود بگونه ای که
عملا با يك شخصيت
متفاوتي
مواجه بوديم.
چگونه
است كه زبان
واستفاده از
آن اينچنين نه
فقط برروي
اينكه چگونه
از جانب افراد
مورد پذيرش
واقع مي شويم
و چگونه در
چانه زني
ها
ظاهرميشويم،
بلكه حتي
برروي اينكه
تاچه اندازه
اي جرات بخرج
داده و از
دبگران
بخواهيم به ما
توجه كنند
تاثير
اينگونه
شديدي دارد؟ چگونه
است كه اين
نابربري از
سوي همه كساني
كه در معرض
اين محروميت
نيستند مورد
بي توجهي قرارمي
گيرد؟
يادگيري
زبان، كاري
شاق
وقتي
ما در مراحل
يادگيري زبان
مادري خود هستيم،
بقدري كم سن و
سال هستيم كه
نمي دانيم چه
اتقاقي دارد مي
افتد. يادگيري،
يعني معرفي و
انتقال صدها
هزار داده و
اطلاعات، برنامه
ها و
زيربرنامه
هايي كه بنحوي
با الگوهاي
بسيار پيچيده
در ارتباط
هستند. به
همين دليل است
كه كودكان
عليرغم
گذراندن حدود
بيست هزار
ساعت بر روي
زبان مادري
خود تا قبل از
مدرسه، هنوزنميتوانند
آنچه را كه مي
خواهند بخوبي
ادا كنند و مثلا
بجاي feet (جمع پا)
مي گويند foots و يا
بجاي came از comed
استفاده مي
كنند، چرا كه
هنوز برنامه
هاي اصلي
يادگيري زبان
باديگر
زيربرنامه هاي مربوط
كه مي بايست
تكليف كلماتي
چون come و foot را روشن
كند ارتباط
لازم را
برقرار نكرده
اند. وقتي شما
يك زبان
بيگانه را ياد
مي گيريد، مي بايست
يك تغيير
اساسي در منظر
و نوع نگرش
خود نسبت به
اين دريافت
هاي زباني خود
ايجاد بكنيد. اين
كار واقعا
كاري است سخت و
صعب و مي
تواند توضیح
دهد که چرا تقريبا
نيمي از دانش
آموزان چيني
در هنگ كنگ پس
از شش سال
ساعتها
مطالعه در طول
روز، در
سن 16 سالگي نمي
توانند از
عهده درس
انگليسي خود
برآيند.
واقعا
جاي تاسف است که نسبت به
افرادي كه از
اين لحاظ جزو
جامعه باصطلاح
نخبگان
نيستند و از
اين محروميت
رنج مي برند
هيچ احساس
همدردي ديده
نمي شود. همانگونه
كه هيچ احساس
همدردي و درك
نسبت به همه
آن كودكاني كه
در نقاط مختلف
دنيا مجبور هستند
ساعتهاي
طولاني انرژي
خود را صرف
يادگيري
زبانهايي بكنند كه
هرگز نسبت به
آنها تسلط
كامل پيدا نخواهند
كرد.
مي
توان به
آوارگان
يوگسلاوي
سابق فكر كرد. همه
بزرگسالان
بطور متوسط
چهار ساعت در
روز روي
يادگيري
روسي، آلماني
و انگليسي صرف
مي كردند. درست
است كه من مي
توانم به اين
زبانها تا حدودي
صحبت كنم،
ليكن برقراري
ارتباط با اين
افراد واقعا
طاقت فرسا
است. بيان
مفهومي كه
درزبان مادري
خود درچند
ثانيه ممكن
بود، چند
دقيقه طول مي
كشيد و بعضي
اوقات نيز
قادر به بيان
همه آنها
نبودند. زماني
كه با يكي از
اين زنان صحبت
مي كرديم، تنها
براي انتقال «
كت فرزند شما
هفته آينده آماده
است » مجبور
بوديم دقايق
طولاني وقت
صرف كنيم چرا
كه نمي توانست
كلماتي را كه
ياد گرفته بود
بخاطر بياورد و مي
بايست تنها بر
روي كلماتي
تاكيد مي
كرديم كه از
بين تمام
كلمات ياد
گرفته باقي
مانده بود که در نهايت
بطريقي موفق
به بر قراري
اين ارتباط شديم.
اما نكته اي
كه هست اينكه،
اگر با يك پير
زن آلبانيايي
مبتلا به
هيستري مواجه
باشيم چكار
بايد كرد؟
مخصوصا اگر
بدانيم آنچه
مي خواهد
بگويد حكايت
از درد، درماندگي،
اضطراب و
نااميدي مفرط
دارد و با علم
به اينكه مي
توانيم به او
كمك كنيم و اين
آمادگي را نيز
داريم، اما
نمي توانيم
كاري انجام
دهيم چرا كه
حتي يك كلمه
از آنچه كه از
درد و از
احساس خود مي
خواهد نقل كند
متوجه نخواهيم شد؟ فقط
زماني كه در
اين موقعيت
قرار گرفته باشيد
به اهميت
محروميت
زباني پي
خواهيد برد. احساس
مي كنيد كه
ضربه اي به
مغز شما وارد
شده و با
اينكه عميقا
نيز ميل به
كمك در شما
ديده مي شود، هيچ
كاري نمي
توانيد
بكنيد، ديگر
احساس مي كنيد
انسان نيستيد.
چرا كه آنچه
انسان را انسان
مي كند، برقراري
ارتباط است.
در اين
فكر هستم كه
ميزان خسارت و
عوارض وارده
از اين طريق
كه يك روز
بدون شك خود
را نشان
خواهند داد
تاچه اندازه
اي خواهند بود
چرا كه بموقع
و بطور شايسته
مورد بررسي
قرار نگرفته
اند، نه بخاطر
اينكه كسي
نبوده است كه
متخصص اين
امرباشد، بلكه
بخاطر عدم
وجود زبان
مشترك و درك
مشترك از
امكان وجود يك
راه حل كارآمد
نانوان بوده
است، راه حلي
كه مي تواند
آسانترين
باشد. فرد
درمانده نياز
به اين دارد
كه حرفهايش
مورد فهم واقع
شود و با كسي
كه حرفهاي او
را درك مي كند
مراوده داشته
باشد. اما اين
امر بدون
داشتن يك زبان
مشترك امكان پذير
نيست. جايي كه
ميليون ها
انسان مجبور
هستند خود را
با فرهنگ
ديگري تطبيق
دهند، چرا كه
محدوديت هاي
سياسي و
اقتصادي آنها
را مجبور به
ترك كاشانه
خود كرده است،
سختي و مرارت
افرادي كه از
محروميت
زباني رنج مي
برند امريست
كه همه روزه
اتفاق مي افتد
اما كل جامعه
هيچ توجهي به
اين قضيه نداشته
است در حالي
كه همانگونه
كه نشان خواهم
داد مي شد از
آن اجتناب
كرد اگر اراده
اي براي
اينكار وجود
داشت.
تبعيض
و بي عدالتي
چرا
هيچ اراده اي براي
اينكار وجود
ندارد؟ در
وهله اول به
اين دليل كه
آگاهي كافي در
اين زمينه
وجود نداشته است.
موضوع زبان و
محروميتهايي
كه برآن متصور
است چيزي است
كه براي عده
زيادي مجهول و
بيگانه بوده
است. اين
واقعيت تلخ
هرگز مطرح
نگرديده و
بديهي است
چيزي كه بطور
مشخص و آشكار
فرمول بندي
نشده باشد نمي
تواند جاي خود
را در اذهان و
خودآگاه
افراد پيدا
كند. يك نتيجه اش
اينست كه
كساني كه
بطريقي
قرباني اين
محدوديت
هستند از وجود
چنين چيزي
آگاهي
ندارند، بلكه
برعكس، آنچه
كه بيشتر در
آنها ديده مي
شود احساسي
است كه بيشتر
به گناه نزديك
است تا به
آگاهي: "اگر
من نمي توانم
مقصود خود را
بخوبي بيان
كنم، از ضعف
خود من ناشي
مي شود نه چيز
ديگر. اين من بوده
ام كه كم كاري
كرده ام و يا
از استعداد و
قابليت كافي
برخوردار
نبوده ام تا
بتوانم روش مناسب
براي برقراري
ارتباط را
پيدا كنم". افرادي كه
بدليل محروميت
هاي زباني
اعمال شده
مضحك و مسخره
بنظرمي آيند و
يا از طرف
پليس، دستگاه
قضايي و
احيانا رييس
خود مورد ظلم
واجحاف واقع مي
شوند، نمي
دانند كه
مسؤليت
اجتماع در اين
ارتباط بمراتب
بالاتر ازآن
چيزي است كه
ايشان در خود
احساس مي كنند
و به خود نسبت
مي دهند.
بنابراين
تبعيضي كه
اعمال مي گردد
بندرت مورد
توجه واقع مي
شود. در خصوص
افرادي كه
«دربان»
ناميده مي
شوند و هنگام
بررسي وضعيت
استخدامي
افراد از روي
مهارتهاي
تكلم آنها به
زبان انگليسي
قضاوت مي
كنند، برخي
مواقع ممكن
است با جملاتي
از قبيل عبارات
زيركه از "وال
استريت ژورنال"
استخراج شده
است مواجه
شويد : « انگليسي
آنها (دربان
ها)یکی از نامرئی
ترین، مغفول
ترین و غیر
قابل اندازه گیری
ترین وجوه
تبعیض است که
در مورد
متقاضیان اعمال
می شود».
مطلب
ديگر اينكه
آنهايي كه
غريبه ها را
مورد سوء
استفاده
قرار مي دهند،
اغلب كساني
هستند كه دوست
ندارند به هيچ
طريقي زير بار
مسؤليت رفتار
خود بروند.
مسافری سؤيسي در
شهر «مانيل»،
پايتخت
فيليپين، به پسر بچه
چهارده ساله
اي كه پدر و مادر
خود را ازدست
داده بود
وعده
فرزند
خواندگي
وحمايت از او
را داده با
خود به سويس
مي برد. در
آنجا بجاي
تحقق تمام آن
وعده ها، او
را داخل در
شبكه اي از
انواع و اقسام
كارهاي
نامشروع از
فحشاء گرفته
تا بردگي مي كند.
يكي از روزها
كه از روي
اتفاق دو پليس
براي بازرسي
منزل مراجعه
مي كنند، پسرك
احساس مي كند
كه فرصت مناسب
جهت خلاصي از
اين وضعيت
بدست آمده
است، و
بنابراين با
انگليسي
شكسته بسته اي
شروع به شرح
ما وقع
مي كند. اما از
طرف ديگر، دو
پليس مذكور هيچ
از انگليسي
نمي دانستند
لذا شروع به
صحبت با ارباب
(فرد سويسي
مزبور) به
زبان سويسي
محلي مي كنند. پسرك
بينوا از
آنجايي كه نمي
توانست
منظورخود را
به طور آشكار
و بدون مشكل
بيان كرده و
در مقابل
حرفهاي آن مرد
از خود دفاع
بكند، نتوانست
خود را از دست
وي رها كند. درحالي
كه اگر مي
توانست به
زبان مادري
خود صحبت كند
مطمینا
اين كار برايش
بسيار آسان مي
بود.
يك وقت
اينجا در ژنو
فردي از
بوركينوفاسو متهم
شناخته شده
بود بدون آنكه
بداند دقيقا
چه اتفاقي
دارد مي افتد
چرا كه فقط به
زبان «بيسا»،
يكي از گويش
هاي آفريقايي، صحبت مي
كرد اما جريان
محاكمه به
زبان فرانسه انجام
ميگرفت. تحت فشار
پليس و
احتمالا
احساس گناهي
كه معمولا در
همه افراد در
چنين شرايط
بوجودمي آيد، وي
گزارش پليس را
بدون آنكه از
محتويات آن با
اطلاع باشد
امضاء ميكند. ما
تنها به اين
دليل از اين
قضيه مطلع
هستيم كه يكي
از قضات
توانست درست
در لحظه آخر
نتيجه دادگاه
بدوي را عوض
كند. وي قبل از
اينكه قوانين
مربوط به
مهاجرين توسط
مقامات رسمي
مورد بازنگري
قرار گيرد به
آفريقا
بازگردانده
شد به
بهانه ارتكاب
جرمي كه در
واقع هيچ
اطلاعي از آن
نداشت و البته
نمي توانست با
آن مبارزه كند
چرا كه نسبت
به زبان
دادگاه آگاهي
نداشت.
يكي
ديگر از ابعاد
اين محروميت
زباني مساله كمبود
مترجم است به همین علت مسؤلين
از هركسي
كه بنوعي با
يكي اززبان ها
آشنا هستند
دعوت به همكاري
مي كنند. اما
بي طرف ماندن
و دخالت ندادن
نظرات شخصي و
يا احساسات
عاطفي در اين
حين چندان
آسان بنظر نمي
رسد. در موارد
بسيار زيادي
اتفاق افتاده
است آوارگان
متعددي ازاين
مساله متحمل
فشار زیادی
شده اند. اين
ناآگاهي نسبت
به نقش و
اهميت زبان
بعنوان عاملي
اساسي در
تعيين هويت و
شرافت انسان و
احترام به او
باعث
بوجودآمدن
تبعيض هاي
بسياري شده
است.
در
آلمان فردي را
مي شناسم كه
مجبور شده بود
در كودكستان
به زبان
آلماني با
فرزند خود
صحبت كند چرا
كه مسؤل
مربوطه حاضر
در آنجا اصرار
داشت كه بايد
از متن مكالمه
آنها اطلاع داشته
باشد. اگر چه
اين نوع
محدوديت ها
چندان حاد
بنظر نمي رسند
چرا كه صرفا
به چند دقيقه
در طول روز
محدود مي شود،
ليكن آنچه كه
مهم است اينكه
نوع رفتار آن
مسؤل اينگونه
به ذهن القاء
ميكند كه زبان
چندان اهميت
نداشته و
تنها كاركرد
زبان به موضوع
ارتباط محدود
ميشود. اينكار
چيزي نيست
جزانكار نقش و
اهميت زبان در
فرايندهاي
روحي و عاطفي
و همچنين
كاركرد بسيارحياتي
آن در شكل دهي
شخصيت و هويت
افراد، كه در
«اعلاميه
جهاني حقوق
بشر» بشدت
مورد تاكيد
واقع شده است. مسؤل
آموزش مربوطه
نمي داند آنچه
كه او مي خواهد
كوچك شمردن
آنها و تقويت
احساس حقارت و
پايين بودن در
آنها است.
يكي
ديگر از اين
موارد دخالت
در نوع زبان
محاوره بين
فرزندان و
والدين زماني
است که يكي از
اين پدرها و
يا مادرها
بخواهد با
فرزند خود در یک زندان ملاقات
كند چرا
كه مجبور
خواهد شد به
زبان بیگانه
صحبت كند در
حالي كه زبان
مادري آنها، كه
زبان انتقال
احساسات و
عواطف می
باشد، زبان
دیگری است.**
چكار
مي توان كرد؟
ابتدا
مي بايست
بپذيريم كه
محروميت
زباني در دنياي
كنوني فراگير
بوده و باعث
بوجود آمدن
ناراحتي، محروميت
و بي عدالتي
هاي فراواني
مي گردد. سپس،
بايد به
شناسايي
عوامل و ريشه
هاي مشكل
بپردازيم. يكي از
اين عوامل
ميتواند بي
ميلي مفرط در
حل آن باشد و
اين بي ميلي
ازآنجا ناشي
مي شود كه نظم (يا
بي نظمي) و
ترتيب زباني
جهاني حاكم
كنوني بگونه
اي است كه
منافع
گروههاي
اجتماعي خاصي
را مورد حمايت
قرار مي دهد و
آنها را تامين
مي كند كه هيچ
تمايلي نسبت
به چشم پوشيدن
از آنها را
نداشته و دوست
دارند اين
برتريت و تفوق
خود را حفظ
كنند.
دليل
ديگر شايد
اين باشد كه
هنوز عده
زيادي با شدت
و عمق مساله و
ميزان تاثير
آن بر ميليون
ها انسان آشنا
نيستند. بخشي
از اين جهل
ممكن است
مربوط به
تمايلي باشد
كه اين گروه
در ناديده
انگاشتن وجه
روانشناختي- عصبي
زبان دارند، يعني
ناديده
انگاشتن اين
موضوع كه براي
يادگيري يك
زبان و مسلط
شدن برآن تا
چه اندازه و
به چه تعداد
كلمه جديد مي
بايست آموخته
شود و اين به
معني لزوم
ايجاد صدها
هزارپيغام
ونشانه جديد
در مغز است كه
مي بايست حفظ
و نگهداري
شود.
قدم
بعدي مي تواند
بصورت موازي
با مراحل تحقيق
انجام گيرد:
يعني
بررسي
تطبيقي بين تمام
راهكارهاي
موجود براي
نيل به هدف. هدف
اين است:
رهانيدن
بيشترين
تعداد افراد ي
كه از محروميت
زباني رنج مي
برند با
كمترين هزينه
ممكن.
در اين
خصوص نيز مي
بايست يك
تجزيه و تحليل
مقايسه اي
انجام گيرد تا
بتوان با
استفاده
ازتمامي
سيستم ها و
روش ها براي
ازبين بردن
موانع موجود
در مقابل زبان، مؤثرترين،
ازنظر
روانشناختي
رضايتبخش
ترين، و در
بين همه
فرهنگها،
مورد پذيرش
ترين راه را
انتخاب كرد كه
از نقطه نظر
عدالت اجتماعي
نيز در شرايط
بهينه باشد.
*- جا
دارد از جناب
آقای ایوبی
بخاطر درک
موضوع و ترجمه
بسیار جالب و
شیوای مقاله
حاضر تشکر و
سپاس گزاری
فراوان شود.
امید است
ایشان همچنان
با ترجمه
مقالاتی از
این دست موجب
داغ شدن بحث
مهم زبان
مادری در بین
محافل
روشنفکری ملل غیرفارس
و فارس گردد.
متاسفانه
اکثریت قریب به
اتفاق
روشنفکران
فارس همواره
در برخورد با مساله
زبان مادری،
نقش و جایگاه
آن با اتخاذ رویکردی
شونیستی باعث
حیرت مدافعان
حقوق بشر شده
اند. آنان با
چشم پوشی از
بافت چند
ملیتی و چند
فرهنگی
ایران، نقش
زبان فارسی را
بعنوان زبان
ملی و حتی در
مواردی زبان
مادری همه
ایرانیان
ارتقا داده
اند. این نوع
نگرش و برخورد
با مساله مسیر
دیالوگ
سازنده و
اتخاذ مواضع
دمکراتیک در
حل مساله ملی
و زبانی ایران
را مسدود
نموده است.
امید است
روشنفکران
واقعی ملت
فارس با الهام
گرفتن از
تجربه های کشورهای
دمکراتیک و
توسعه یافته
باب بحثهایی از
این دست را
گشوده و زمینه
را برای رسمی
شدن زبان
مادری ملل
غیرفارس در
ایران مهیا
کنند.
**-با عرض
پوزش از مترجم
محترم جهت
عمومیت دادن
به موضوع که
شامل همه
زبانها و در
همه مکانها
گردد، تغییر
بسیار کوچکی
در متن این پاراگراف
صورت گرفته
است.