پيرامون چند دست آورد بي نظير قيام ملي‌ خرداد آذربايجان

 

ياشار گولشن

قيام ملي‌ خرداد آذربايجان بسان زلزله اي تمام ارکان سيستم شوونيستي حاکم در ايران را که از هشتاد و پنج سال پيش به اين طرف قدرت سياسي‌ ، فرهنگي‌ و نظامي‌ مطلق العناني‌ را به ضرر مليت هاي غير فارس اعمال ميکند به لرزه در آورده و شکاف هاي پر نشدني‌ و عميق در زير ساخت هاي اين سيستم عميقا ارتجاعي‌ و نژاد پرستانه و فاشيستي‌ به جاي گذارده است .

پيش از بررسي‌ مهم اين رويداد استثنايي‌ که بدون ترديد نقطه عطف تاريخي‌ در زندگي‌ مليت هاي ايران به حساب ميايد ، لازم است نگاه مختصري به وضعيت تورکها در ايران در مقطع پيش از اين قيام بياندازيم تا به توانيم درک روشنتري از اهميت تاثيرات اين قيام تاريخ ساز در تحولات آتي ايران داشته باشيم.

با سقوط حکومت ملي‌ آذربايجان در آذر 1325 که يک سال پيش از آن بر بستر مطالبات دموکراتيک مردم و در چارچوب حقوق فرهنگي‌ تورک هاي آذربايجان شکل گرفته بود، و متعاقب قتل عام قريب سي‌ هزار نفر از کارگران، دهقانان، روشنفکران و هواداران فرقه دموکرات آذربايجان و آواره شدن صد ها هزار نفر ديگر ، بناچار مطالبات ملي‌ در آذربايجان براي سال هاي طولاني در حاشيه قرار گرفت . بطوريکه سياست سرکوب خونين پس از حکومت ملي‌ و از بين رفتن کادر هاي فعال و روشنفکر اين قيام ، به همراه شرائط خفقان حاکم بر ايران، سمت و سوي مبارزه ملي‌ در آذربايجان را ناگزير به نفع همراهي‌ و همگامي‌ با مبارزات بقيه مردم ايران براي سرنگوني‌ استبداد پهلوي و استقرار دموکراسي تغيير داد. اين امر البته مانع اين نشده بود که اغلب آذربايجانيها عليرغم سرکوب بي امان، زبان ، موسيقي‌ و ساير سمبل هاي فرهنگي‌، خود را در عشق به هويت ملي‌ و ذات وجودي تورک ها در محافل خود زنده نگاه دارند و به همراه آن روشنفکران ، نويسندگان، شاعران و دموکرات هاي متعهد تورک نيز غليان روح زخمي و آزاده اين خلق در بند را بدون اعتناء به فشارهاي دولتي و محافل روشنفکري وابسته به شووينيسم فارس، به انحاء مختلف انعکاس دهند. اما متاسفانه در طول اين سالهاي طولاني هيچوقت اين آتش نهفته در زير خاکستر سالها سرکوب و تحقير و توهين، بنا به دلايل مشخص،به صورت عريان و بي‌ پرده و زير پرچم و شعارهاي ويژه مطالبات ملي‌ فرصت بروز نيافته بود .

گذشته از مساله مبارزه مشترک و عام عليه استبداد حاکم سلطنتي‌ و اسلامي ، شرايط ويژه جهاني تا زمان انحلال اتحاد شوروي نيز موقعيت عجيب و فاجعه باري براي ملت تورک ايران ايجاد کرده بود . در واقع در طي اين دوران طولاني، مطالبات ملي‌ تورک هاي ايران علاوه بر اين که زير سرکوب خونين و بي‌ امان حاکميت غدار قرار داشت ، هيچ يار و همراه و دلسوزي در هيچ جناح و بلوک سياسي‌ داخلي‌ و خارجي‌ به نفع خود نمي‌ يافت .

از يک طرف در صحنه داخلي،‌ نيروهاي دموکرات با تاثير از جناح بندي هاي جنگ سرد، در عناد با سياست هاي طرفدار غرب ترکيه، با پان تورکيست خواندن مطالبات ملي‌ آذربايجاني ها تحرکات تورک هاي ايران را ارتجاعي‌ و ضد ترقي‌ خواهي‌ ارزيابي‌ ميکردند .البته دار و دسته هاي فاشيست و نژادپرست مثل حزب ملت ايران و حزب ايران که در جبهه به اصطلاح ملي‌ متشکل بودند نيز در اين صحنه اگر چه در ظاهر در تضاد با رژيم هاي حاکم پهلوي و اسلامي‌ قرار داشتند ، اما در عمل خود به صورت اهرم ايدئولوژيکي‌ براي تقويت سياست سرکوب مليت هاي غير فارس به خصوص تورک ها متحد حاکميت بودند.

از طرف ديگر در صحنه جهاني‌ نيز قدرت ها ي غربي‌ در هر دو دوره پهلوي و حکومت اسلامي‌ (تا دوره انحلال اتحاد شوروي)، هر نوع حمايت و همراهي‌ با مطالبات آذربايجاني ها را معادل تقويت همبستگي‌ و پيوند آن با آذربايجان شوروي ديده و شديدا بر عليه آن موضع ميگرفتند و به طبع آن، محافل مدافع حقوق بشر نيز به اين موضوع نزديک نميشدند. عجيب اينکه اتحاد شوروي نيز که يکبار در مقطع حکومت ملي‌ آذربايجان منافع محتمل نفت شمال را بر همبستگي‌ سوسياليستي‌ ترجيح داده بود ، اساسا مساله آذربايجان ايران را حل شده به حساب آورده و تمايلي‌ به درگير شدن با غرب بر سر آن نميديد .

تحت اين شرايط و در نتيجه برنامه هاي حساب شده براي محو کامل هر نوع احساس هويت مستقل براي تورک هاي ايران، براي شووينيسم فارس لانه کرده در حاکميت و حتي اپوزيسيون آن ، ديگر ترديدي باقي‌ نمانده بود که مساله ملي‌ در ايران حد اقل در مورد تورکها ديگر حل شده به حساب ميايد. برنامه هائي که در اين رابطه به اجرا گذاشته شده است در ذات خود بي نهايت ويرانگر و تاثير گذار بوده اند. از جمله اينها ميتوان به ممنوعيت تدريس و تحصيل زبان ترکي، ممنوعيت استفاده از اين زبان در مجامع رسمي و عمومي، ممنوعيت استفاده از نام ها و عناوين تورکي در نام گذاري کودکان- محل هاي جغرافيائي- مناطق تجارتي و غير تجارتي، ممنوعيت پرداحتن به تاريخ واقعي تورک ها و شخصيت هاي ادبي و علمي تورک، تحقير و تخفيف مداوم فرهنگ و زبان تورکي‌ و جايگزين ساختن واژه جعلي‌ آذري به جاي تورک بمنظور قطع ارتباط فرهنگي‌ و ملي‌ بين تورک هاي ايران با هويت اصلي‌ خود، ايجاد شرائط ويرانگر اقتصادي همراه با تجزيه اداري مناطق آذربايجان براي تحميل مهاجرت سرمايه و نيروي کار و فکر به مناطق مرکزي و فارس نشين و ده ها نوع سياست شووينيستي‌ و نژاد پرستانه ديگر اشاره کرد.

شدت و دامنه اين سياست هاي آسيميلاسيون به حدي بود که حتي بعضي از تورکها نيز،يا در نتيجه تاثير تبليغات شووينسم و يا با فرصت طلبي به خاطر پيوند ناگزير اقتصادي و فرهنگي‌ خود با آنها، اطلاق کلمه آذري بر خود را محترمانه تر دانسته و اکيدا از تورک خوانده شدنشان ابراز ناراحتي‌ ميکردند .

بر پايه اين شرائط بود که حتي براي ناظران بيطرف خارجي‌ نيزکه از ريشه مساله ملي تورک ها در ايران بخوبي آگاهي‌ نداشتند، يقين حاصل شده بود که تورکهاي ايران ( که بصورت رسمي آذري خوانده ميشدند) ديگر بخشي از جامعه فارس شده و بعلاوه چون در همه مسائل اقتصادي و سياسي‌ نيز (برخلاف ساير مليت هاي ايران ) امکانات برابر براي حضور گسترده در اقتصاد و سياست (در هر دو بخش حاکميت و اپوزيسيون ) دارند، هيچ تمايلي‌ به متمايز کردن خود از سياست هاي فرهنگي‌ و سياسي‌ حاکم ندارند . اين مساله بارها در تفسير هاي داخلي‌ و خارجي‌ گفته شده بود که حتي اگر در ايران يک روز مساله ملي‌ حاد شده و در ارتباط با آن برنامه هائي نيز مطرح شود، مسلما اين امر شامل تورک ها نخواهد بود.

 با اين فرض است که بدنبال خيال بافي حل قطعي چهل درصد از مساله ملي،‌ در واقع شووينيسم به اين باور نهائي‌ رسيده بود که ديگر حل مشکل بقيه مليت ها از قبيل کرد ها و بلوچها و عرب ها به نفع شووينيسم فارس بسيار ساده خواهد بود . بعبارت ديگر وقتي شووينيسم حاکم فارس قادر شده که تورکها را با آن اکثريت جعميتي‌ ، با آن سابقه تاريخي‌ در زمينه هاي فرهنگ - علم - سياست -تجارت و ثروت و با همه تفاوت هاي پايه اي هويتي‌ و زباني‌ با فارس ها و عليرغم همسايه بودن با کشور هاي مستقل تورک، با سياست هاي آسيميلاسيون، به دنبالچه هاي فرهنگي و سياسي فارس ها تبديل کند، صد البته اميدوار نيز بود که به سهولت کرد ها را نيز که ادعا ميشود همبستگي‌ تاريخي‌ و زباني‌ نزديکي‌ با فارس ها دارند، در نهايت در خود حل نمايد .

بر بستر اين شرايط استثنايي‌ بود که قيام ملي‌ خرداد 1385 آذربايجان همه آن رشته هاي هشتاد و پنج ساله شووينيسم را پنبه کرد و خواب خوش سلطه نژادپرستان آريايي‌ را به کابوس تبديل نمود . براي اولين بار - آري براي اولين بار - در سطح سراسري در آذربايجان، جمعيت ميليوني تورک ها با صريح ترين شعارها و تنها و تنها حول محور خواست هاي ملي،‌ مطالبات خود را به گوش جهانيان رساندند و با قيام خود به آن ادعاي پوچ که وجود مساله ملي‌ در بين مردم تورک را منکر ميشد، مهر بطلان زدند .

بدون ترديد قيام ملي‌ مردم آذربايجان با طرح منسجم و بي پرده خواست هاي ملي، معادلات سياسي‌ در مورد آينده ايران را از بنيان تغيير داده و پيش فرض هاي جديدي را در آن نشانده است. اين قيام براي نخستين بار با قاطعيت و قدرت، حل مساله ملي‌ در ايران را به پيش شرط اصلي‌ هر تحول دموکراتيک در ايران آينده تبديل ساخته است . قيام ملي‌ خرداد آذربايجان آن مهر تاريخي‌ و ابدي لازم را براي حذف نهايي‌ شووينيسم نژادپرستانه آريايي‌، بر اسناد ترکيب آينده سياسي ايران کوبيده است ، مهري که در آن ضرورت حل نهائي مساله ملي‌ بر اساس محو کامل سيستم آپارتايد موجود، در صدر هر تغيير سياسي‌ در ايران به روشني حک شده است، خواه اين تغيير سياسي‌ محصول فعل و انفعالات نيروهاي داخلي‌ باشد و يا در نتيجه مداخله خارجي‌ به دست آيد.

تصادفي‌ نيست که نيروهاي مختلف سياسي در ايران بر حسب درجه فراست خود در آينده نگري مسائل ايران، يک به يک به اين مساله نزديک ميشوند. اين يک رخداد استثنائي در صحنه سياسي ايران است که اين تقديس کنندگان نظم فاشيستي موجود يک به يک با احتياط از لاک انکار وجود مساله ملي‌ در آذربايجان خارج شده و به اهميت حل موضوع اقرار ميکنند . طبيعي‌ است که ازهيچ يک از مدافعان شووينيسم و نژادپرستان حاکم انتظار نميرود که افکار ماليخوليايي ‌پوسيده و نامتناسب با سيستم فکري موجود جامعه امروز جهاني‌ خود را فراموش کرده و به پرنسيب هاي انساني در قبول حقوق برابر انسانها گردن نهند، اما با اين حال اينان با هر کلامي‌ که به قلم و يا زبان خود جاري ميسازند عليرغم هر طرفندي که در به بيراهه کشاندن طبيعت و ماهيت قيام آذربايجان به کار ميبرند ، همين که به وجود خواست ملي‌ تورک ها در ايران اعتراف ميکنند، يک قدم به مرحله نهائي انهدام بافته هاي هشتاد و پنج ساله خود نزديک ميشوند .

 

در کنار اين دستاورد تاريخي‌ و بنياني‌ قيام آذربايجان، تجربه برخورد تشکيلات سياسي‌ داخلي‌ و خارجي‌ در ايران در رابطه با اين قيام به صورت يکي‌ از آن صفحات تلخ و تاريک در تاريخ مبارزات سياسي‌ و دموکراتيک نيروهاي ايراني‌ باقي‌ خواهد ماند.

اين غير منتظره بود که همه تشکيلات مدعي‌ ترقي‌ خواهي‌ و دموکراسي‌ در اپوزيسيون، اساسا در طول يک هفته اول اعتراضات دانشجويان نسبت به مطالب نژادپرستانه روزنامه دولتي‌ ايران، سکوت مطلق خبري در مورد آن اختيار کردند . سايت هاي خبري و ارگان هاي راديويي‌ اين ها که بدنبال اجتماع چند ده نفر در گوشه يک دانشگاه ويا يک پارک، روزها و هفته ها به طرح و بزرگ نمايي‌ آن ميپردازند و يا به قولي روز ها و هفته ها سرفه هاي ناشي‌ از سرما خوردگي‌ فلان پاسدار سابق و زنداني‌ اصلاح طلب فعلي‌ را مورد انواع تفسير ها و اعتراضات قرار ميدهند ، تجمعات و تحصن هاي هزاران نفري دانشجويان در قبال سياست سرکوب ملي‌ حاکم را مطلقا نديده گرفتند . در طول اين مدت هيچ بيانيه اي از هيچ تشکيلات سياسي چپ و مترقي در حمايت از قيام سراسري دانشجويان تورک صادر نگرديد. آن زماني‌ نيز که شعله هاي اعتراضات به صورت قيام هاي سراسري در آذربايجان زبانه کشيد و هر آدم کور و کر نيز زبانه هاي اين آتش سرکش را بالاخره احساس کرد، در آن زمان نيز اين "افراد آزاده و تشکيلات دموکرات"، بر شعار ها و مطالبات اصلي‌ قيام چشم پوشيده و با موذيگري،‌ شعارهاي حاشيه اي‌ و متفرقي را که بعضي‌ از تظاهر کنندگان در گوشه اي فرياد کرده بودند در جهت تخطئه حقانيت قيام کشف و بزرگنمايي‌ کردند . در حالي‌ که شعار اصلي‌ دانشجويان و مردم در خيابانها "هاراي، هاراي، من تورکم" و "منيم ديليم اؤلن دئيل ،باشقا ديله دؤنن دئيل "بود، اين اپوزيسيون به اصطلاح دموکرات و سوسياليست با کمال بي‌ صداقتي‌ به چند شعار حاشيه اي و فرعي‌ که از زبان مردم به جان آمده در تقابل با زبان فارسي‌ و همچنين تجاوزات داشناک هاي ارمني‌ مطرح شده است چسبيده و بر آن اساس الم شنگه راه مي‌ انداختند تا از اين راه حقانيت و روح دموکراتيک و حق طلبانه اين قيام را زير سوال به برند .

بديهي است که در اينجا صحبت از دار و دسته هاي شووينيستي‌ و نژادپرست امثال وابستگان جبهه ملي‌ و يا خود خواندگان کومونيست کارگري (که هيچ کس در آن چيزي که خود را به آن نام ميخوانند آنها را جدي نمي‌گيرد) نيست . در واقع اين دار و دسته ها خود بخشي‌ از آن سيستم و تفکري هستند که قيام تورک هاي ايران در مقابله با اينها انجام گرفته است . آنچه که اينجا از آن صحبت ميرود ، آن تشکيلات چپ است که در متن برنامه هاي خود با آب و تاب حق تعيين سرنوشت ملل را گنجانده و آن را نشانه همراهي با خواست هاي ملي در ايران قلمداد ميکردند .

اساسا، کنار نشستن اين جريانات دراين خيزش عظيم توده اي که در طول تاريخ حيات جمهوري اسلامي‌ بي‌ سابقه است، خود سوال بر انگير است تا چه برسد همسوئي با ارگان هاي دولتي درسانسور خبري وتخطئه اين قيام از طريق وارونه نشان دادن مطالبات آن که مطلقا غير قابل توجيه است. به اين مورد اگر ادامه سکوت اينها در برابر هجوم مامورين وارداتي‌ رژيم از مناطق کرمان و اصفهان به مردم آذربايجان و دستگيري و شکنجه هزاران شرکت کننده در تظاهرات ، بستن ده ها روزنامه و نشريه محلي و دانشجويي‌ تورک ، دستگيري ده ها روزنامه نگار شناخته شده آذربايجاني پس از قيام تبريز را اضافه کنيم شايد بتوانيم پشت پرده آن تظاهر بي پايه در پايبندي اين ها به دموکراسي و حق تعيين سرنوشت ملل را بهتر به بينيم.

نظري به موج مقالات ، مناظره هاي راديويي‌ ، پيام ها و گفتگو هاي مطبوعاتي‌ اين پيامبران دموکراسي‌ و سوسياليسم در مذمت قوم گرايي‌ و لزوم همبستگي‌ همه مردم ايران در پيکار با استبداد، بروشني مشخص ميکند که اصل همه آنها تخطئه حقانيت مطالبات ملي‌ تورکها به هر بهانه واهي است. در همه اينها به دموکرات هاي آذربايجان هشدار داده ميشود که مبادا فريب توطئه آمريکا را به خورند و زير پرچم ناسيوناليسم قومي‌ بروند. به کرات از توطئه مايکل لدين آمريکايي‌ ، از خطر پان تورکيسم ، از دام ضديت‌ با ارامنه ، از توطئه تلويزيون گوناز تي وي ، از نقش دکتر چهرگاني‌ و پان تورکيست بودن وي و در نهايت از خطر تبديل شدن ايران به يوگوسلاوي و نمونه هاي مشابه سخن ميگويند . در همه اين خطابه ها و موعظه هايشان يک بار به اين سوال ساده پاسخ نداده اند که خودشان به عنوان دموکرات هاي ايراني‌ چرا اين همه سال در دام ناسيوناليسم قومي‌ آريايي‌ افتاده اند و نه تنها تاکنون هيچ قدمي در مخالفت با آن بر نداشته اند، بلکه اينک نيز با انواع طرفند ها از موجوديت آن دفاع مي‌کنند . به اين تناقض آشکار کاري ندارند که اگر مايکل لدين آمريکائي پشت اين جريان توده اي هست ، چگونه است که راديو هاي ارگان دولت همين شخص( نظير راديو فردا و صداي آمريکا ) و يا متحد اصلي آن (بي بي سي) نيز در کنار محافل ايراني‌ و زير نفوذ افکار شووينيستي‌ گردانندگان ايراني آن در سانسور خبري قيام و وارونه گفتن واقعيت ها با خود اين مدعيان هم صدا بودند. اگر واقعا مايکل لدين اين قدرت را دارد که صد ها هزار نفر را در اين همه شهر به مقابل نيروي تا دندان مسلح جمهوري اسلامي بفرستد، چطور از اين کارها در تهران واصفهان و کرمان نميکند و چگونه است که حتي نميتواند ارگان هاي تبليغي وابسته به سياست هاي خود را با اين توطئه هماهنگ کند تا ساز وارونه نزنند. به اين سوال پاسخي نميدهند که اين چه نوع توطئه ترکيه است که اين کشور از يک طرف پخش برنامه هاي تلويزيون گوناز تي وي را يک ماه پيش از توطئه خود از ماهواره وابسته خود ممنوع ميکند، (تلويزيوني که در کنار سکوت خبري سراسري در ارگانهاي فارس زبان ،و عليرغم کمبود باور نکردني امکانات با انتشار اخبار قيام نقش ماندگاري ايفا نمود) و از طرف ديگر همين چهرگاني را چند روز در خاک خود تحمل نه نموده و وي را اخراج مينمايد. يک بار نشده که اين دموکرات هاي ايراني‌ به اين واقعيت اعتراف کنند که آنچه در يوگسلاوي پيش آمد و آن گورهاي دسته جمعي‌ و آن ويرانيهاي بيحاصل و آن کشتارهاي مردم بوسني‌ و کوزوو، توسط صربها ( نسخه بدل شووينيسم فارس) که تاب پذيرش حقوق ملي‌ مليت هاي غير صرب يوگسلاوي را نداشتند انجام شده است .

قيام ملي‌ آذربايجان يک نکته را به روشني‌ مشخص کرد که تشکيلات سراسري با هر عنوان و برنامه و ادعايي‌ که دارند نه تنها اين ظرفيت را ندارند که در زمينه حقوق ملي‌ در ايران قدم مثبتي‌ بر دارند بلکه به دليل همياري و همسوئي با سيستم حاکم شووينيستي،‌ در نهايت بصورت سدي در مقابل حرکت مستقل توده اي عمل ميکنند .

اين خام خيالي‌ سالهاي دراز گذشته در اميد بستن واهي‌ به تشکيلات سراسري و شعارهاي حق تعيين سرنوشت آنها، با ديدن آنچه که در پس پرده برنامه هاي خوش خط و خال آنهاست اينک دود شده و به هوا رفته است. اين دست آورد بزرگي به حساب ميايد که ديگر پس از اين، مبارزان و دموکرات هاي تورک با اعتماد به نفس و آرامش خاطر بهتري ميتوانند تشکيلات مستقل خود را بر محور تفکرات دموکراتيک ، مطالبات طبقاتي‌ ، وخواسته هاي برابري حقوق زنان و مسائل حقوق بشر از نو بنا نهند و يا تشکيلات موجود آذربايجاني را تقويت نمايند.

 

 قيام ملي‌ خرداد آذربايجان علاوه بر اينکه مطالبات ملي‌ تورکها را تثبيت کرد و علاوه بر اينکه به انتظارات واهي‌ از تشکيلات ايراني‌ خاتمه داد، به يک دست آورد بزرگ تاريخي‌ ديگر يعني ظهور و بروز نمايش همبستگي‌ ملي‌ بين تمام خلقهاي زير ستم ملي‌ در ايران در مقابله با شووينيسم فارس نائل شده است .

مجموعه شعارهاي قيام سراسري آذربايجان که بدون استثنا در ارتباط با شووينيسم فارس بود ( حتي آن شعارهاي فرعي که همپيمانان ارمني آنها را هدف گرفته بود) و حمايت يکپارچه ارگانهاي تشکيلات همه ملل تحت ستم ايران شامل کردها ، بلوچها ، عربها و ترکمن ها از قيام آذربايجان نشان داد که اميد و تلاش آنهايي‌ که در جبهه شووينيسم به دنبال اختلاف افکني‌ بين دو خلق کرد و تورک بودند هيچ ثمري نداشته است . بيانيه ها و پيام هاي دو حزب اصلي کردستان ايران در حمايت بي‌ چون و چرا از مطالبات تورکها به همراه تظاهرات کردها در نقده در همبستگي با قيام تورکهاي اين شهر، به وجه روشن ثابت کرد که هر دو خلق تحت ستم و رهبران و تشکيلات آنها به درستي‌ دشمن اصلي‌ خود را در مسير کسب حقوق ملي‌ شناخته و به هيچ صورت اختلافات و مسائل جزئي و فرعي بين خود را (حتي اگر واقعا وجود داشته باشد) در مسير همبستگي و همياري در کسب حقوق ملي براي خلق هاي خود عمده نکرده و راه حل هاي آن ها را در چارچوب هاي دموکراتيک و در فرداي شکست نهائي فاشيسم و شووينيسمي که در سرکوب مليت هاي ايراني، تورک و کرد نميشناسد ميجويند و مجال آلوده کردن فضا و به بيراهه بردن مبارزات مردم تورک و کرد را به بد خواهان نميدهند.

 

بي ترديد دست آورد هاي قيام خرداد آذربايجان تنها آن مواردي نيست که در اينجا به اشاره گفته شد، اما اگر اين قيام تنها هر يک از اين دست آورد ها را نيز داشته باشد، اين توان را دارد که بعنوان يک نقطه عطف تاريخي در مسير مبارزات مليت هاي ايران براي ابد به ثبت رسيده و قهرمانان شرکت کننده در آن وبخصوص مجروحين وزنداني شدگان و در صدر همه آنها شهيدان پر افتخار اين خيزش تاريخ ساز براي ابد به صورت سمبل هاي شرف ملت تورک آذربايجان در سينه اين خلق جاي گيرند.