شونیسم
فارس ؟ :استفاده
های درست و نا
درست از یک
مفهوم!
هدایت
سلطان زاده
بسیاری
از فعالین
سیاسی ملیت
های غیر فارس
در ایران در
ده سال اخیر ،
واژه" شونیسم
فارس" را براحتی
و بی تامل به
نتایج
استعمال و یا
دقیق بودن
کاربرد آن
بکار
میبرند.این
تعمیم آسان
شونیسم در
باره یک ملیت
، که چیزی جز
یکسان گرفتن
همه آحاد یک
ملیت نیست ،
نه از نظر
تئوریک و نه
از نظر عملی
می تواند قابلیت
تایید داشته
باشد. تردیدی
نیست که سیاست
حاکم بر
دستگاه سیاسی
ایران در متجاوز
از هشتاد سال
گذشته ، چیزی
جز شونیسم و
بر تر شماری
ملیت فارس و
زبان آن نبوده
است .لیکن حاکمیت
سیاسی را هرگز
نمیتوان
معادل مردم ،
آنهم کلیت
مردم یک ملیت
گرفت، حتی اگر
در مقاطعی از
تاریخ بخش
مهمی از مردم
با آن همراهی
نشان داده
باشند. این به همان
اندازه درست
است که فاشیست
نامیدن همه
ایتالیائی ها
در دوره بنیتو
موسولینی و
یا نازی
نامیدن همه آلمانی
ها در دوره
هیتلر، هر چند
که بخش های قابل
توجهی از مردم
تحت تاثیر
نظرات افراطی
آنان قرار
گرفته بودند.چنین
نگرشی بخش های
مخالف این
نظرات افراطی
در بین همان
ملیت را
نادیده
میگیرد ،ونه
تنها گرایش
سیاسی-ایدوئولوژیک
در حاکمیت
سیاسی را با
مجموعه یک
ملیت یکی تلقی
می کند ، بلکه
همه افراد یک
ملیت را نیز
یکسان و یکدست
در تراز وی
داوری قرار می
دهد. این همان
شیوه ایست که
پاره ای از
افراد باصطلاح
سیاسی چه نا
آگاهانه و عوامانه و چه به
عمد و حساب
شده ، جنبش
ملی- سیاسی در
آذربایجان را
میخواهند با
"گرگ های
خاکستری "
معادل شمارند.
در هیچ
جای دنیا همه
آحاد یک ملیت
مثل همدیگر نمی
اندیشند و
بطریق اولی ،
اندیشه ای
یکسان با
حاکمیت سیاسی
در کشور خود
ندراند.از
اینرو، یکسان
گرفتن همه
مردم یک ملیت
و از آن فراتر
، یک کا سه
کردن همه مردم
یک ملیت با
حاکمیت
سیاسی
و چسباندن
مارک شونیسم
بر همه آنها ،
استفاده ای
نادرست و ساده
اندیشانه از
یک مفهوم است.
واژه
شونیسم ، نام
خو درا از نام سربازی
فرانسوی بنام
شوان نیکلا می
گیرد که بشکل
مفرط و غیر
عقلانی
شیفته
ناپلئون
بناپارت بود و
برغم اینکه
هیجده بار در
طی جنگ های
ناپلئونی
زخمی شده بود
،همچنان جنون شرکت
در جنگهای وی را داشت
و سر انجام در
جنگ واترلو
کشته شد.
در
اصطلاح سیاسی ،
شونیسم شکلی
از
ناسیونالیسم
افراطی را نمایندگی
می کند و آن
عبارتست از
ستایش اغراق
آمیز از شکوه
و عظمت و
فرهنگ ملیت
خود ، و در مقابل
، ارائه تصویر
کوچک و حقیر
از ملیت های دیگر.چنین
نگرشی معمولا از
طرف احزاب و
دولت ها
بعنوان یک
ابزار ایدوئولوژیک
تبلیغ می شود
و در سیاست
های رسمی و ادبیات
و هنر نیز در
اشکال مختلف
راه پیدا می
کند و به نا
آگاهی سیاسی و
فرهنگی در بین
مردم دامن
میزند.این امر
چیز تازه ای
نیست و در بین
بسیاری از ملت
ها وجود داشته
و همچنان وجود
دارد. در سطح
سیاسی ،
شونیسم یک
سیاست محاسبه
شده و عمدی
است که از طرف
حکومت مفروضی
دنبال میشود لیکن
در سطح توده
مردم ، شونیسم
بر نا آگاهی
استوار است و
معمولا
حکومتی که سیاست
شونیستی را
دنبال میکند ،
تلاش میورزد
با دستکاری در این
ناآگاهی ،
ذهنیت مورد
نظر خود را تزریق
کرده و بر
نامه های خود
را با جلب
دستکم بخش
هائی از مردم
و حتی پاره ای
روشنفکران
پیش ببرد.از
آنجائی که
درجه آگاهی مردم
و یا
روشنفکران و
نیز جهت گیری
های سیاسی و
ایدوئولوژیک
و واکنش آنان در
برابر این
پدیده و درجه
پذیرائی آنان متفاوت
است ، بهمین
دلیل همه آنان
را نمی توان
در یک ردیف
قرار داد و به
داوری یکدست
در باره همه
آنان پرداخت.
در
دنیای امروز ،یک
آمریکائی
معمولی ،
احساس برتری
نسبت به
اروپائی ها
دارد و یا روس
ها را در دوره
جنگ سرد ،آدم
هائی خطر ناک
می پنداشت .در
مقابل ، روسها
نیز،
امریکائی ها
را جاهل و بی
اطلاع از
تاریخ و هنر و
فرهنگ میدانند.و
یا در ذهنیت
القاء شده
چینی ها ، آمریکائی
ها فقط یک
"بربر"
هستند.بسیاری
از آمریکائی
ها، گاهی از
دیدن تصاویر
فضائی شهر های
ژوهانسبورگ
وکیپ تاون در
آفریقای
جنوبی متحیر
می شوند زیرا
شناخت آنان از
آفریقا ،
اساسا بر پایه
فیلم های تارزان
شکل گرفته
است. بخاطر
دارم که چند
سال قبل
همسایه آلمانی
دوست ما
فکر می کرد
که در ایران مردم مربا
را نمی شناسند
.طبعا ،
آلمانی ئی که
به ایران سفر
کرده باشد ، و
یا آمریکائی
که شهر های
اروپا و یا کیپ
تاون را دیده
باشد ، اندیشه
و برداشتی
متفاوت پیدا
خوا هد کرد.
درک
شونیستی فقط
به ملیت حاکم
محدود نمی
شود.بسیاری
اوقات ، یک
ملیت تحت ستم
نیز شکلی از
شونیسم را در
مقابل
ملیت حاکم از
خود ظاهر می
سازد ، هر چند
که اولی نقش
تهاجمی و تسلط
طلب دارد و
دومی را می
توان شونیسم
تدافعی و پر
خاشگر علیه
ستم بر خود
نامید. لیکن
مضمون هر دوی
آنها را یک
نوع
ناسیونالیسم
کور تشکیل می دهد
که به تمایز
سیاسی و
فرهنگی در بین
گروه های مختلف
اجتماعی در
درون یک ملیت
بی اعتنا ست.
باید
توجه داشت که
شونیسم قبل از
هر چیز ، در
اعمال یک سیاست
از طرف یک
حاکمیت خود را
نشان می دهد و
آن عبارت است از برتر
شمردن نژاد،
فرهنگ و زبان
یک ملیت نسبت
به ملیت های
دیگر در یک
کشور است که
نتیجه آن به
بر تر شماری
ملیت متکلّم
به آن زبان و
شکلی از نژاد
پرستی می
انجامد. این
ناسیونالیسم
افراطی ممکن
است خود را در
یک شکل فراملی
پنهان سازد و
شونیسم سیاسی
خود را در یک
قالب بظاهر
انترناسیونالیستی
یا یک ایدئولوژی
فراملی بیان
کند ویا در
ادبیات رسمی
دولتی ، از
برتری نژادی
ملیتی که
فرهنگ و زبان
آنرا بر تر می
شمارد سخن
نگوید ولی
نتیجه عملی و ایده
پنهان درآن
چیزی جز آن
نیست.در این
شکل از شونیسم
سیاسی ، به فر
هنگ و زبان یک
ملیتی ، یک نوع
رسالت تاریخی
قائل می شوند
که نه تنها
نقش متحد
کننده همه
ملیت های دیگر
را در طول
تاریخ بر عهده
داشته ، بلکه
ضامن بقای
کشور و شرط پیشرفت
آتی آن تلقی
می شود.این
نوع نگرش ،
فرهنگ و زبان
ملیت های دیگر
را عقب مانده
و بدون
پشتوانه
تاریخی ، بدون
مشاهیر قابل
افتخار و بدون
ظرفیت علمی
برای سطوح متعالی
دست آورد های
فکری و فنی
بشر معرفی می
کنند. واقعیت
این است که هر
زبانی ، فراتر
از سطح محدود
زبان محاوره
ای که در آن ها
فقط لغات
بسیار محدودی
برای نیاز های
روز مره و
توسط اکثریت
قاطع مردم بکار
برده می شود ،
سطوح بالاتر
هر زبانی خود
از آمیخته ای
از تداخل لغات
، استعاره ها
و اصطلاحات
زبان های دیگر
تشکیل شده
است. در سطح
پایه و زبان
محاوره ای ،
که غالب مردم
نیاز های اصلی
خود را با آن
رفع می کنند ،
همه زبان ها
تقریبا مشابه
هم هستند و
ظرفیت های مشا
بهی دارند.اگر
ملتی بتواند
با استفاده از
زبان بومی خود
، نیاز های
بنیادی خو در
ارتباطات
اجتماعی را بر
آورده سازد ، این
بدان معناست که
میتواند با
استفاده از
ظرفیت های
پایه ای خود ،
نیاز های
عالیتر و علمی
خود را نیز بر
پایه همان زبان
گسترش دهد.
در
ایران ،
شونیسم بصورت
یک سیاست ، از
طرف رضا شاه و
سپس توسط
حکومت جمهوری
اسلامی
اعمال شده
است و اساسا
بر پایه زبان
فارسی و بزرگ
نمائی
امپراتوری
پارس در دوره
هخامنشی و ساسانیان
، که در واقع
مراد از آن
چیزی جز برتر
شماری ملیت
فارس نیست ،
قرار گرفته
است.حتی تبلیغ
عظمت تمدن
فارس و ستون"لوح
حقوق بشر"
کوروش از طرف
جمهوری اسلامی که
کوچکترین
اعتقاد و
پایبندی به حقوق
بشر ندارد و
بیلان حکومتی
آنرا جنایت
علیه بشریت
تشکیل می دهد
، با همین
منظور انجام
میگیرد.این
بدان معنا
نیست که همه
فارس نیز
شونیست شده
اند.مولفه
"شکوه و عظمت"
امپراتوری
کوروش و داریوش
، همواره مورد
تمسخر جنبش
های
دموکراتیک و
نویسندگان و
هنر مندان مترقی
در ایران بوده
است.لیکن اغراق
در مورد زبان
فارسی
و نقش متحد
کننده آن که
دو حکومت
متوالی سلطنت
و جمهوری
اسلامی از آن
آگاهانه
بعنوان ابزار
ایدوئولوژیک
در خدمت
شونیسم سیاسی
استفاده کرده اند
، چه در بین
عده زیادی از
روشنفکران و
چه در بین بخش
هائی از مردم
، بار منفی
خود را بجا گذاشته
است ، تا آنجا
ئی که برخی از
باصطلاح
روشنفکران ، بخود
جرات آنرا
داده اند که
زبان فارسی
را" زبان
فراملی" و
متحد کننده و
زبان های دیگر
ملیت هارا"
خرده زبان"
بنامند. ترجمه
ساده این نگرش
، چیزی جز بی
حقی فرهنگی
دیگر ملیت ها
در ایران نیست.
تر ویج این
ذهنیت ، در
عمل به ترویج
نژاد پرستی
علیه ملیت های
غیر فارس در
ایران
انجامیده است.
کافی است به
ادبیات و شعر
و داستان
نویسی در
ایران در طی
این دوره
نگریسته شود
که از یکسو
مملو است از
ستایش از نژاد
آریا ، و از
سوی دیگر ،
ارائه تصویری
تحقیر آمیز از
ترک و عرب و
کرد و یهودی.
این
سیاست در طی
هشتاد و پنج
سال گذشته ،
بویژه در دوره
جمهوری
اسلامی ، به
نابرابری های
سیاسی ،
اقتصادی و
فرهنگی مابین
ملیت فارس و
دیگر ملیت ها
در ایرا ن
انجامیده است
که بنوبه خود ،
واکنش بحق
آنان را بر
انگیخته است .
تردیدی نیست
که سیاست تبعیض
آمیز دستگاه
شاه و جمهوری
اسلامی ، به
نفع ملیت فارس
و بضرر بقیه
ملیت ها در
ایران تمام
شده است. لیکن
این امر اساسا
از مجرای
سیاست های
حاکمیت در
ایران گذشته
است. دشمن
ملیت های غیر
فارس در ایران
، حاکمیت
آپارتاید
موجود است و
اساسا شونیسم
حاکمیت را
باید هدف قرار
داد و نه فارس ها را و
آنهم بصورت
یکدست و یکجا. درست
است که بدنه
اصلی و هسته
مرکزی این
سیاست
شونیستی
عمدتا از فارس
ها
تشکیل شده است
، لیکن کم
نبوده اند ترک
هائی در
حاکمیت سیاسی و ارتش و
دیگر نهاد های
بوروکراتیک ،
همراهان جدی
این شونیسم
سیاسی بوده
اند. با
اینهمه ، آنان
سخنگویان
شونیسمی بوده
اند که به
زبان فارسی
سخن گفته است
و ترک بودن
آنان ، تغییری
در ماهیت
شونیسم
حاکمیت نمی
دهد. همانگونه
که استالین در
شوروی ، خود
گرجی بود ولی
تبلور سیستم
سیاسی ائی بود
که
ناسیونالیسم
روسی و
برنامه
روسی فیکاسیون
و آسمیله کردن
دیگر ملیت ها
در درون ملیت
روس را پیش می
برد. گرجی بودن
استالین ،
تغییری در
ماهیت شونیسم
روسی که در
دوره تزار نیز
وجود داشت و
آن در برتر
شماری فرهنگ و
زبان وعظمت
و دانش روس ها
خود را نشان
میداد و برای
آن رسالت
متمدن ساز ی
دیگر ملیت ها
را قائل بود ،
نمیداد. از اینرو، حضور
عناصر ترک در
دستگاه سیاسی
ایران ، جوهر
شونیسم
حاکمیت را که
بنفع ملیت
فارس و علیه
دیگر ملیت ها
، از جمله خود
ترک ها عمل می
کند ، دگر گون
نمی سازد.
فاصله
اقتصادی و
فرهنگی مناطق
فارس نشین ،
نظیر اصفهان و
کرمان و یزد
با آذربایجان
، خود گواه
گویائی است بر
این حقیقت.
ملیت های دیگر
، تقریبا
حضوری در
بوروکراسی سیاسی
ایران ندارند و
از ستم ملی
بیشتری نیز
رنج می برند.
در
حوزه عمومی
دموکراسی ،
جمهوری
اسلامی ، دشمن
همه مردم
ایران و از
جمله خود فارس
ها نیز هست و
سر منشاء اصلی
سرکوب آزادی و
منبع قهر و خشونت علیه
همه است. لیکن
در حوزه حقوق
ملیت های غیر فارس
، یک سیاست نژاد
پرستانه و
شونیستی را
پیش میبرد. بهمین
ترتیب ، علیه
زنان نیز یک
سیاست تبعیض
جنسی خشنی را
اعمال می کند.
در واقع ، ما
در ایران با
یک حکومت
آپارتاید چند
وجهی روبرو
هستیم.ضرورت
مبارزه برای دموکراسی عمومی و نیز
وجود آپارتاید
نژادی و جنسی
، زمینه
مشترکی است که
می تواند جنبش
های حق طلبانه
ملیت ها در
ایران را با
مبارزه مشترک
برای
دموکراسی و عدالت
اجتماعی ، و
نیز مبارزه
علیه ستم جنسی
بهم متصل
سازد. در این
صورت ،
دموکراتیسم
جوهره تعیین
کننده همه این
حرکت ها ، و از
جمله ، جنبش
ملیت های تحت
ستم در ایران
خواهد
بود.بگذارید
به تعبیر
اینشتاین ،
علیه شونیسم
کور هشیار
باشیم!
.16 اگوست 2006