رضا اغنمى:

نقد و بررسى کتاب « بحران آذربایجان (سال های 1324- 1325) »

 

خاطرات آیت الله حاج میرزاعبدالله مجتهدی

به کوشش: رسول جعفریان

مؤسسه مطالعات تاریخ معاصرایران

چاپ نخست تابستان 1381.  تهران

 

 

این کتاب دردوبخش  بررسی و نقد شده :

الف –  نگاهی به متن اصلی که نویسنده نوشته است.

ب  -  نگاهی به عنوان کتاب، مقدمۀ و یک زیرنویسِ گمراه کننده .

 

الف:

کتاب حاضر همان طوری که برپیشانی اثر آمده، خاطرات یک مجتهدِ فاضل ازخانوادۀ سرشناس تبریز است که خلاف دیگرملایان متعصب و قشری، به علوم و معارف غربی نیز علاقمند بوده و بدون تظاهر از دانش اروپا سود برده است.

خانوادۀ مجتهدی، اصولا اهل دین و دنیا هستند. بین بهشت و جهنم درآمد و رفت اند.  دراین خانواده بی سوادی وجود ندارد. فرزندانشان پراکنده درسطح ایران، در همۀ سازمان های فرهنگی، قضائی و بهداشتی حضوردارند.  درطبقه بندی خانواده ها، درتوجه به تعلیم و تربیت فرزندان و اهمیتِ بیشتر به کسبِ علم و دانش، بعد از خانوادۀ فرمانفرمائیان، مجتهدی های تبریز شاخص اند.  

 

این فکربنیادی وسازنده درخانوادۀ روحانی البته که قابل احترام است. اما چنین علاقۀ  ویژه وانحصاری نباید فریب مان بدهد. هنوز درخاطره های قومی و تاریخی، مخالفتِ تخریبیِ علمای دین با هرگونه تفکرنوجوئی و نوخواهی به ویژه تآسیس مدارس نوین،  ویران کردن، و به آتش کشیدن مدارس ونفی بلد رشدیه، دروجدان ها سنگینی می کند.

 

نویسنده کتاب، درکسوت یک روحانی مشهور، با شروع نا آرامی ها درآذربایجان، تصمیم می گیرد که وقایع روزانه را یادداشت کند.

«ازامشب که شب دوشنبه بیست و هفتم ذی الحجه 1364 مطابق دوازدهم آذر 1324 است خیال دارم سرگذشت و حوادث جاریه رابنویسم. ...»  ص 25

و شروع می کند به نوشتن وقایع روزانه آن سال پرتنش را.

 

حوادث روز یکشنبه 12 آذر1324

دراین روز صبح رفتم به منزل عمویم آقای میرزاخلیل اقا مجتهد. دیدم پسرکوچک ایشان صالح که به عدلیه می رود ودرآن اداره مستنطق است و نوه ایشان حسن که دادیار است. هردو پیش عمویم نشسته اند. تعجب نمودم. پرسیدم: چرا اداره نرفته اید؟ گفتند ازمیرزاکاظم آقا عمو کاغذی رسیده که صالح امروز به عدلیه نرود ...» ص 25

روز قبل در حوالی دمیرقاپی دربازار رنگی، یک قتل سیاسی رخ داده بود. مقتول محمدامین خان امیرمالک، متصدی رمز اداره شهربانی بود.عمو، برای اینکه آن دو برادر زاده دراین پرونده درگیر نشوند، آن نامه را فرستاده که درخانه بنشینند و مصون از گرفتاری ها باشند. سپس ازمجلس عقد سروان محمدخان درگاهی  و رفتن بیات والی جدید آذربایجان که "چهل روزاست واردشده است"  به دیدن مجتهد وشنیدن صدای تیراندازی

"چون ذهن ما مشوب بود، بسیار وحشت نمودیم. تصورنمودیم مصادمه بزرگ و سترگی مابین قوای دولتی و شورشیان شروع شد. صدای تیرقطع شد. آمدیم منزل بچه ها خیلی ترسیده بودند.  ..." 

 

روز دوشنبه 13 آذر

« ...   ...  راجع به تیراندازی شب که خیلی اسباب نگرانی شد،     ... ...      معلوم گردید که شب یک دسته شاخسی می خواسته اند به عنف داخل محوطه نزدیک کوی مسجد که فعلا مسکن عده ای نظامی ایرانی است بشوند قراول برای راندن یا ترساندن آنها تیر خالی کرده است .الحمدالله تلفات حاصل نشده است.ص 27.

 ("گوی" به غلط  کوی تایپ شده و منظورمسجد کبود است.)  

چند صفحه بعد از قول آقای شهیدی می نویسد:

"قضیه شاخسی را آقای شهیدی به تفصیل نقل می کردند. چون خانه ایشان نزدیکی های محل حادثه واقع است. بیشتر اطلاع داشته. ظاهرا چند نفرمقتول شده اند. سلمان طبال دسته که شغل عادی او لبو فروشی بوده است مقتول شده است. نمازش را آقای میرزا محمد امین که ازعلمای محله خیابان است خوانده است. به نقل ایشان بعد ازتیراندازی که اهالی دسته رو به فرارنهاده اند. ...  خیلی ها کلاه شان و کفششان را جا گذاشته بوده اند. حتا نان که خریده بودند انداخته و فرار نموده اند. صبح درخیابان ازاین جوراشیاء دیده می شده است. دندان مصنوعی هم جزو اشیاء انداخته شده بوده است.» ص 30

در آن روز های پرتنش، شکل گیری و راه افتادنِ ناگهانی دستۀ عزاداران شاخسی غافلگیر کننده بود. بعد از وقایع شهریور و آزاد شدن دسته های عزاداری، راه اندازی آن دسته با آن کیفیت برای خیلی ها تازگی داشت. طول شرکت کنندگان را که زنجیرواربا چوبدستی های بلند مخصوص در حرکت بودند، بیش از چهار کیلومتر تخمین می زدند  که درنوع خود  بی سابقه بود.

 

این جا لازم است دربارۀ مراسم شاخسی که پیشدرآمدی برای شروع عزاداری ماه محرم است داده شود.

بنا به یک سنت قدیمی، هفته ای قبل ازماه محرم، مراسم شاخسی درتبریز با شرکت همه محله های شهرآغاز می شد. عزاداران درحوالی غروب، ازمحله ای  دریک مسیر به خصوص راه می افتادند. شرکت کنندگان دیگر محلات نیز بین راه  به آن ها می پیوستتد.  مراسم تا ساعتی ازشب گذشته تمام می شد. با آغازماه محرم، مراسم شاخسی نیز خاتمه می یافت.

حرکت زنجیروارعزاداران درحالیکه هریک چوب بلندی به دست دارند، با پایکوبی ریتم دارشان، صحنۀ

 طغیان مردم را تداعی می کند. نوای سنج وطبل و فریاد شاخسی- واخسی (شاه حسین – واحسین)، در قالب

مظلومیت امام حسین، عصیان عمومی علیه جور و ستم جباران زمان را به نمایش می گذارد.

 

واما دربارۀ ماجرای خبر تیراندازی

اولا موقعیت مسجد کبود، در محلی ازجنوب به خیابان پهلوی وازشمال به خیابان کهنه واقع شده.  ورودی به شبستان مسجد از شمال،  ازطرف خیابان کهنه است. حیاط بزرگ مسجد درجنوب سابقا قبرستان بود. که در خیابان کشی دوران عبدالله خان طهماسبی بخش بزرگش به خیابان پهلوی افتاده بود.  سربازخانه تبریز درباغ شمال که به نظامیه شهرت داشت و درجنوبی ترین نقطه شهر بین محله مارالان و خیابان شاپورقرارگرفته  که بامسجد کبود حداقل دو سه کیلومتر فاصله داشت. نه تنها سربازخانه ای دراطراف مسجد کبودنبود بل که کویی در آن حوالی وجود نداشت که مسکن عده ای نظامی ایرانی باشد! وشگفت اینکه محل تیراندازی مقابل مسجدی بود که آقای حاج میرزا فتاح شهیدی امام جماعت آن مسجد را برعهده داشتند؛ معروف به مسجد میرزاسلمان.

 

آن چه که ازاین واقعه به یاد دارم:

اوایل شب بود که صدای سنج و دهلبانانِ دسته شاخسی از سمت میدان ساعت بلند شد که رو به طرف چهارراه منصور بالا می آمدند. من خود دیدم که رو به روی خیابان خاقانی، در کوچه میرزاسلمان که به سمت جنوب و رو به نظامیه می رفت، چند کامیون سرباز رو به شمال که دستۀ شاخسی ازروبه رویشان می گذشت ایستاده بودند. آهنگ یکنواخت پایکوبی و فریاد شاخسی عزاداران درخیابان های خلوت شب، درآن سرمای سوزناک

درآسمانِ یخردۀ تبریز فریاد می کشید.  که صدای تیر اندازی از طرف کوچه میزرا سلمان بلند شد. دستۀ طولانی شاخسی که گفته می شد طولش بیش از 4 کیلومتر بود، بهم خورد والفرار وباقی قضایا همانگونه که آقای مجتهدی تعریف کرده.

 من که به خانۀ آقای اردوبادی ازعلمای ساکن همان کوچه میرزاسلمان بود، پناه برده بودم، اقا سید مهدی اردوبادی را که همکلاس برادرم بود، دم دردیدم. تا مرا دید باعجله گفت برو تو این موقع اینجا چه می کنی؟

ساعتی بعد که سروصدا خوابید راه افتادم طرف چهارراه منصور تا رسیدم خانه. پدرم اول قدری دعوام کرد. وقتی آرام شد ماجرا را گفتم.

فردا معلوم شد که حادثه یک کشته و یازده نفر زخمی بجای گذاشته است.

سرلشگر زنگنه بعدها در وقایع آن شب، حقایق را نوشت.

 بنگرید به کتاب خاطراتی ارماموریت من در آذربایجان به نقل از گذشته چراغ راه آینده است. ص 284

 

داوری درباره نویسنده میباید ملازمه ای با شناخت معیارهای اشرافیت باشد و نه، درشان یک ملای معمولی. حضورچند نوکروکلفت درخانه و وحشی خواندن دهقانان که به زمان مسلح شدن آنها درنیروی جنگی فرقۀ دموکرات ها سخن به میان آورده، همچنین القاب زنانه در خانواده سبب این انتساب را بهتر توضیح میدهد.

 

دموکرات ها "غالبا دهاتی های وحشی هستند که غالبا حوادث ناگوار توسط آنها به وقوع می رسد" ص41

وداشتن عمه خانم به نام عصمة السلطنه ص 72.  یا ازخواندن اعلان ترکی "خنده ام گرفت" ص 62 اما وقتی که درجلسه هفتگی ادبی، مهدی مجتهدی شعری به زبان ترکی میخواند مینویسد:

«بدنبود. ... اینطور که کارها پیش می رود برای ماها لازم است که برای تطبیق نمودن خودمان براوضاع در ترکی هم قدری کار بکنیم و اگر حقیقتا ترکی آذربایجانی خودرا معمول بکنند نه ترکی قفقازی، تهیه نمودن آن زبان برای استعمال کتبی و تطبیق نوشته ها برای آن خیلی آسان است. تدریس زبان مادری دردرجه اول کار را بربچه های کلاس ابتدائی و شاگردان کلاس آسان می کند. با تفکیک تعلیم خواندن ونوشتن ازتعلیم زبان غیر مادری زحمت درس خوان ها، عوض دوتا یکی می شود وبه نصف تقلیل می یابد.» ص 73

نویسنده، درسلک روحانی، مسئلۀ زبان مادری را به درستی درک کرده . درمقایسه باروحانیون حاکم امروزی

فهم وشعوراجتماعی والایش ش برجسته می شود.

صادقانه می نویسد که «برای تنطیم اظهارنامه مدت فقط یک روز باقی مانده است. آقا میرزا محمد مجتهدی پسرعموی ما که دراداره مالیات بردرآمد عضو هستند بنا به خواهش من آمدند منزل، اظهارنامه مالیاتی من و خانم را باهم تنظیم بنمائیم.  ...»  ص 86

دربارۀ اوضاع سیاسی کشور، درنامه ای از دکترمجتهدی که نمایندۀ مجلس از تبریز است مینویسد:

" درتهران ازشاه تا گدا هیچکس ازاوضاع اطلاع ندارند و همه متحیر هستند." ص 107

نویسنده، ازیک میتینگ بزرگ، و حضور یک زن که دربین سخنرانان بوده با شگفتی یاد می کند.

" ...  بی ریا رئیس معارف در جزو ناطقین صحبت کرده است.  ... بی ریا هم لباس نظامی برتن نموده است. از خصوصیات این میتینگ یکی هم این بوده است که یک نفر هم زن نطق نموده است. گویا از زنهایی باشد که جزو مهاجرین از روسیه آمده است. مردم خیال کرده اند که قفقازی است. آقای پیشه وری و آقای شبستری هم نطق نموده اند ... یک نفر ازعمله های کارخانه کلکته چی نطق بسیار با حرارتی ادا نموده است ... جمعیت زیادی از طبقات مختلف شهر در میتینگ حاضر بوده اند." ص 23- 122

سلامتِ نفس نویسنده، باحفظ طبقۀ اشرافی وسلوکِ روحانیِ خود، حس احترام را درخواننده تقویت میکند. از خدعه و ریا به دوراست. رفتارش درمقایسه با ملایان ولایتِ فقیهی مسند نشین، خواننده را شگفت زده میکند.   

نویسنده، برای اولین بار حادثۀ آذربایجان را انقلاب می خواند:

" قبل ازانقلاب اخیر روزهای جمعه محلس دینی درمنزل ما صبح ها منعقد می شد.    ...      بعد ازانقلاب به ملاحظاتی چند این مجلس را تعطیل نمودیم. » ص 158

واقعۀ آذربایجان را نمی توان انقلاب نامید. تا به امروز هم هیچ تحلیل گرسیاسی و تاریخ نویس آن حرکت را انقلاب نخوانده است. حادثه آذربایجان، ا نتقال قدرت بود که دراثر بی توجهی دولت مرکزی، شدتِ نارضائی مردم بومی، با فشار و سازماندهی فرقه دموکرات، با پشتیبانی دولت شوروی رخ داد. آن هم زمانی که سراسر آذربایجان و بخشی از خاک ایران زیرسلطۀ قوای نظامی آن دولت بود.

 

«امروزدکترمجتهدی به وزارت معارف رفته ودرخصوص قضیه بردن طلاب به نظام اجباری باوزیر معارف صحبت نمود. وزیر اظهار نموده است که حکومت ملی تصمیم گرفته است طبق قوانین سابقه طلاب علوم دینیه را ازخدمت نظام اجباری معاف دارند. تشخیص طلاب ازغیرطلاب منوط به تصدیق آقای شهیدی و آقای دوزدوزانی که ازعلمای معتبر شهر هستند، نموده اند. بعدازغائلۀ شهریور تحصیل علوم دینیه رونق گرفته بود ...     ...   قبل از غائلۀ شهریور ازپنج مدرسه تبریز فقط طالبیه که بزرگترازهمۀ آنهاست، دایر بود. چهارتای دیگر تقریبا از سکنه خالی بودند ...» ص 161

 

نویسنده، ازتغییرات سیاسی درایران، حتا رفتاردرباریان نیزغافل نیست.  با اظهار خوشحالی ازوصلت خاندان پهلوی با دربار مصر، « ... آن هم برای استحکام سلسلۀ غاصب تاج و تخت و هم برای ازیاد روابط ایران با ملل عربی و اسلامی بسیار مفید بود.». همو، با دید روشن، آن وصلت را مفید به حال کشور می داند و درعین حال پهلوی را غاصب تاج و تخت می داند؛ و حق نان و نمک قاجاریان نیز که خاندان ش با آن پرورش یافته است را از یاد نمی برد. ص 179 

آن سال درتبریز، مردم درمراسم عید نوروزبا هیئت دولت ملاقات کردند. شرکت دراین مراسم برای عموم آزاد اعلام شده بود. هیئت دولت با حضور خود در ساختمان بلدیه، با لبخند و چای و شیرینی از مردم پذیرائی کردند.  مردم دسته دسته از طبقات گوناگون، حتا خرده پایان شهری پیر و جوان با زن ها، برای گفتن تبریک وارد ساختمان می شدند  و بعد از گفتن تبریک نوروزی با چای و شیرینی پذیرائی می شدند.

مردم ازاین کار بیسابقۀ دولت، احساس شخصیت کردند. برای نخستین بار بین مردم صحبت از این بود که دولت مردمی و حرمت به مردم یعنی این.

نویسنده کتاب با درک اثر روانی این حرکتِ جالب دولت می نویسد: 

ازاشخاصی که به دیدن مجلس ملی و نخست وزیر رفته بودند شنیدم که ازدحام عجیبی برای دیدن و عرض تبریک درمجلس و عالی قاپو حاصل شده بود. درعالی قاپو که سالن بزرگ مثل مجلس وحود نداشت، ... ... ازدراتاق که وارد می شدند با نظم جلو نخست وزیر آمده و دست داده ازاتاق خارج می شدند وازظرف شیرینی که درجلوشان نگاه داشته بودند یک شیرینی برمیداشتند. روح دموکراسی درآن محفل ساری بود. ...  نخست وزیر به جیب بعضی ها بادست خود شیرینی می ریخته است. ... ...  این ترتیب پذیرائی متواضعانه با دارا بودن قوت و سطوت که حکومت لااقل درتبریز و اطراف آن دارد حس اعجاب و تحسین جماعت را برای حکومت و روسای آن بر می انگیزد. » ص 185

 

ازنکات جالب دراین کتاب اطلاعات تازه ای ست که نویسنده درآشنائی با شادروان احمد کسروی درصفحات 193تا202 به دست می دهد. این نیز گفتن دارد  درزمانه ای که اصحاب مسجد ومنبر، علیه کسروی  بسیج شده و تکفیرش کرده بودند، نویسنده به دوستی با او ادامه می دهد.

« ... من از میراحمد کسرایی خواهش نمودم که با  هم برویم منزل ما، درآنجا قدری صحبت نمائیم. قبول کرد. آمدیم درمنزل ما که عبارت ازیک اتاق مخصوص بود درخانۀ عمویم  مدتی راجع به موضوعات متفرقه باهم صحبت نمودیم   ... ...  ...  این اولین و آخرین مجلسی بود که  من با کسروی تنها و بدون ثالث مدتی صحبت نمودیم.» ص 200

 

اظهارتآسف نویسنده ازاقدامات مسلحانۀ ملاکین درمنطقه، برعلیه حکومت ملی قابل درک است.می ترسد مبادا مهاجمین شکست بخورند. در درگیری های چاراویماق در منطقه هشترود که بین فدائیان وتفنگداران صولت السلطنه با پشتیبانی مرکز راه افتاده، می نویسد:

«من می ترسم که دولت ایران این قیام چاراویماق را نتواند تقویت کند و نتیجه قیام معکوس باشد.» ص 217

در محاکمه سرهنگ زنگنه و دیگر افسران متهم که درارومیه باعث کشتار پانصدنفر و مجروح شدن پنجاه نفر شده اند، دربارۀ آن دادرسی و جلسه دادگاه می نویسد:
 «مردم به این کومدی تقلیدی چندان علاقه نشان نمی دهند.» ص 231

دربارۀ روابط دولت مرکزی با آذربایجان که گاهی صحبت جنگ وگاهی تمایل به مسالمت، با نظری هشیارانه می نویسد:

« ... از رویه حکومت آذربایجان به ذهن آدم می رسد اگر واقعا هم این رویه از روی نقشه و برای رسیدن به منظور فوق اتخاذ شده باشد درمورد دولت ایران با آن فساد دولتی و جبن و منفعت پرستی زمامداران انصافا سیاست آذربایجان مناسب ترین سیاست ها است و نتیجه هم قطعی به نظر می رسد.» ص 236
«امروز استاسیون رادیوی تبریز رسما افتتاح گردید. عده ای از محترمین شهر با کارت دعوت شده بودند.» ص 244

نویسنده، نصب مجسمۀ ستارخان، در جای مجسمۀ رضا شاه، درباغ گلستان را برنمی تابد.  نارضائی خود را این گونه توضیح می دهد:
« ...     آن مجسمه را دولت نصب کرده بود. حضور نمایندگان دولت درمراسم تشریفات افتتاح، یک نوع به رسمیت شناختن عزل پهلوی ونصب ستارخان محسوب می شود. اگر نمایندگان مردمان حسابی ودولت ایران یک دولت جسابی بود،  شاید یک مساله ای دراین مورد حادث می شد.» ص 261

نویسنده  لحن بد و ناشایست و سست اعلامیۀ قوام السلطنه را " بی مورد ولوس" می خواند، با انتقاد شدید از نخست وزیر، می پرسد"
«عواملی که محرک رئیس الوزراء به بیرون دادن این اعلامیه گردیده است، معلوم نیست.  ...  انشای اعلامیه روی هم رفته غیرفصیح و پرازخودستائی و جمله های زننده و بی منطق است و اساسا مقصود از آن معلوم نیست. با نطق پیشه وری قابل مقایسه هم نیست.» صص63-262

قبلا نیز به این قبیل مقایسه ها اشاره کرده. مثلا در صفحه 30  آمده است:

«درهرصورت با وجود ضعفهای موجود نطق آقای پیشه وری بهتراز اعلامیه های آقای قوام السطنه میباشد.»

 

 

«یک نفر فدائی، گویا ربیب (پسر زوجه ازشوهر دیگر) قلیخان قره باغی، که  مشهور به قلیخان زرد است به گناه سوءقصد به ناموس یک دختر به عنف ازطرف محکمۀ صحرائی محکوم به اعدام شده بود، دیروز تیرباران گردید.» ص 270

داستان عشق این جوان و دختر که پدرش آقای آستارائی وکیل دادگستری وازمخالفین سرسخت پیشه وری بود، ازمدت ها پیش بین مردم برسر زبان ها بود.  درمحلۀ لیلاوا حوالی ارک، حدیثِ عشق وعاشقی بین دختر وآن جوان را کسی کتمان نکرد. فدائی و مسلح بودن عاشق، باعث مرگش شد. آنگونه که می گفتند، عاشق  در نیمه شب با  قرار قبلی از دیوارمعشوق بالا رفته وارد خانه شده بود.  پدر می فهمد و به شخص پیشه وری تلفن می کند.  پرونده به اتهام تجاوز به عنف دردادگاه صحرائی او را به اعدام محکوم و بلافاصله حکم دادگاه اجرا میشود.

 

قوام طی تلگرافی از پیشه وری تقاضا کرده بود که سرهنگ زنگنه و سرهنگ نوربخش را که به اتهام کشتار مردم  در ارومیه، دردادگاه تبریز محکوم و در زندان به سر می بردند، آزاد کرده و به تهران بفرستند.

«بنا به خبر رادیو تهران آقای پیشه وری تلگراف نموده است که بنا به امر رئیس دولت به فاصلۀ یک ساعت سرتیپ زنگنه و سرهنگ نوربخش به تهران روانه گردیدند.» ص 272

 

داوری ناعادلانه نویسنده، دربارۀ اعتصاب کارگران نفت جنوب، خوی اشرافی او را ازپرده بیرون  می افکند. ازشنیدن خبر رادیو تبریز برآشفته شده کارگران اعتصابی شرکت نفت را "اغتشاش طلبان" می خواند.

«باز رادیوی تبریز ازفرصت استفاده  نموده و  به انگلیس ها حملاتی کرد. اما درخصوص اصل قضیه که اعتصاب باشد، کمپانی ایستادگی نموده و حرکت های اغتشاش طلبان به جائی نرسیده.» ص 273

آن اعتصاب فلج کننده که شرکت نفت را غافلگیر کرده بود، ادامه پیدا کرد. با دخالت قوای انتظامی دهها نفر مقتول و مجروج شدند. اما درنهایت کارگران پیروزشدند.

«معلوم می شود که اعتصاب خیلی مهم است. درتهران حزب توده اعلامیه منتشر نموده و اطلاع داده اند که صدهزار نفرعمله اعتصاب نموده اند. والی آن ایالت حکومت نظامی برقرارکرده است. رفتن فیروز وآرامش با طیاره دلیل دیگری برای اهمیت قضیه می باشد. درضمن اعتشاشاتی هم واقع شده است که درضمن آن هفده نفر مقتول و صد وپنجاه نفر مجروح کرده اند.» ص 329

 

«امروز جشن گذاشتن اولین سنگ بنای دارالفنون آذربایجان برپا گردید و به همین مناسبت یک عده از محترمین به عمارت دانشسرای پسران دعوت شدند.» ص 284

محل سنگ بنای دارالفنون همان است که امروزه  دانشگاه تبریزشده و یادگاری نیک ازدورانهای گذشته است.

 

درکنار دلسوزی به وضع "مالکان بیچاره"، نگاهِ منصفانه اش به اوضاع عمومی مردم جلب توجه میکند.

«وضع تجار مخصوصا اصناف و سرمایه دارهای کوچک فعلا چندان بد نیست ودرآتیه امید اصلاحی درمورد وضع آنها می رود. نسبت به علماء وروحانیون، نهضت دموکرات آذربایجان ازاول بی طرف بوده و تا حال هم این بی طرفی محفوظ مانده است.» ص 323

درباره بهرۀ مالکانه تصمیمات تازه ای گرفته شده که نسبت به سابق تغییراتی به وجود آمده است. با کم شدن سهم مالک، نویسنده مسئله را  اینگونه عنوان می کند:

موضوع بهره هم دراین ضمن که بازارمیتینگ واعتراض گرم است، بی سرو صدا حل گردید. امیدواری های مالکین بیچارۀ آذربایجان به یاس مبدل شد.          ...  ...  ...   ...     عیب کار دراین است که بی نتیجه ماندن مراجعات مالکین ضربۀ جدیدی به حیثیت طبقۀ آنها وارد نموده ودهاقین را درپامال نمودن حقوق آن بیچاره ها جری تر خواهد کرد.» ص 338

 

دریادداشت روز 2 مرداد1325 با اعلام خبرآمدن لوی سایان دبیرکل کارگران جهانی به تبریز، اشارۀ  بجائی دارد به حضور و توضیح او دربارۀ کشتار کارگران شرکت نفت درخوزستان، که توسط مآموران انتظامی به قتل رسیده و مجروح شده اند.

«ممکن است که درموقع تظاهرورژه درمقابل منشی کل کارگران دنیا راجع به حادثۀ خوزستان هم عطف نظر بشود. درمیتینگ روز دوشنبه چند نفر از لیدرهای حزب دموکرات من جمله ولائی، بی ریا نطق نموده و از آقای  قوام که خودرا معرفی به آزادیخواهی می نماید، تنبیه مقصرین را درخواست نماید.» 342

 

نویسنده با کنجکاوی مسائل دنیا واکتشافات جدید علمی را تعقیب می کند. حتا از آزمایش بمب اتمی در جزایر میتینی غافل نیست.

« ...   این دفعه بمب را  در زیر آب منفجر نموده اند. اما در امتحان سه هفته قبل بمب را درهوا منفجر کرده بودند.   ... ... دراثر انفجار بمب یک ستون آب به بلندی هشتصدمتر به هوا بلند شده است که دو هزار تن وزن داشته است. سه کشتی بزرگ و شش زیر دریائی عرق شده است. ...» ص 343

 

سه شنبه 8 مرداد

بارانی که شب گذشته و امروز دوساعت ازآفتاب گذشته بارید، هوارا خنک نموده ونگرانی روزه داران را از گرمی هوا درشب های رمضان تااندازه ای مرتفع نمود.

مهمترین مسئله سیاسی روز همان کنفرانس صلح پاریس است.

امریکا که از رویه متفقین ناراضی بود. ازمداحله به کارهای سیاسی جهان خودداری کرد و درحقیقت ازمتفقین خود قهر نمود. عهدنامه صلح ورسای را امضا نکرده، بعد از مدتی با آلمان صلح جداگانه نمود و ازشرکت در جامعۀ ملل هم که خود ازمؤسسین اولیه آن بود خودداری کرد. ... » ص 351

 

سکوت نویسنده ازاین به بعد قابل تآمل است. تا می رسد به:

چهارشنبه 20 آذر 1325

«امروز هم درشهر نگرانی میان مردم حکمفرما بود. روابط بین تبریز و تهران همان طور مقطوع بود. سیم تلگراف کار نمی کند. رادیوی تبریز با رادیوی تهران به شدت داخل جنگ شده است ...  ...  ...       ... ... » صص52 – 351

 

پنجشنبه 21 آذر

با صدای لاینقطع تیر ازخواب بیدار شدیم   قبل از طلوع آفتاب توسط نوکری که برای خرید نان صبحانه بیرون رفته بود، مطلع شدیم که اوضاع به کلی برگشته است. اهل شهربرعلیه حکومت پیشه وری قیام نموده و شهررا متصرف شده اند. ...   پیشه وری فرارکرده است. ...  ... ... از هرطرف صدای تیر وتفنگ و طپانچه و مسلسل که به خوبی از همدیگر متمایز بودند،  شنیده می شد. » ص 354

 

دراین جا یادداشت های آقای حاج میرزاعبدالله مجتهدی تمام می شود.

قبل ازخاتمۀ این بخش باید بگویم که نویسنده درکنار وقایع نگاری آن چند ماهۀ موطنش، از مسائل عمدۀ جهان غافل نیست. با وسواس و کنجکاویِ دائمی در تعقیب حوادث آذربایجان ودولت مرکزی، گزارش های مهم خبرنگاران، اخبار رادیوهای خارجی و داخلی را نیز دنبال می کند.  باعلاقۀ زیاد اخبارمحافل بین المللی،  به خصوص ماجرای شکایت دولت، دربارۀ تخلیۀ ایران از قوای نظامی شوروی و مسائل جنبی در مجمع ملل متفق رازیرنظردارد. یادداشت بر میدارد ومکتوب میکند. این اهمیت دادن به مسائل حیاتی کشور، تمایز فکری یک روحانیِ آگاه؛ درعلاقمندی وترجیح آب و خاک و مشکلات وطن به مسائل مذهبی را توضیح می دهد.

 

کتاب را می بندم . ازپاکی وسلامت نفس این روحانی فاضل درحیرتم. صدای توفنده ای درکاسه سرم می پیچد: صفتِ روحانی رافراموش کن! انسان بود انسانی ورای هم مسلکان سوداگرش. نه، او روحانی نبود! به اومگو روحانی ! روحانی حاکمان امروزی اند . چپاولگر. بیشرم وآزرم. همانها که ناموس دختران مسلمان ایرانی را  گله گله دربازاربرده فروشان خلیج فارس با شرف وآئین ایرانی تاخت می زنند.

 

 

*******

ب :

نگاهی به عنوان کتاب، مقدمۀ و یک زیرنویسِ گمراه کننده درص351

 

کتاب، خلاف آنچه درروی جلد آمده، دربرگیرندۀ کلِ حوادث سال وحکومت یک سالۀ فرقه آذربایجان نیست. دقیقا از 12 آذر24 شروع شده تا 8 مرداد ماه  1325 + روز چهارشنبه بیستم وپنجشنبه بیست و یکم آذر همان سال بسته میشود.  یعنی این خاطرات به هشت ماه هم نمی رسد. نیمه کار رهاشدن  وقایع نگاری گرچه بدون علت نمیتواند باشد، لطمۀ شدیدی به این اثروارد ساخته به خصوص که "خاطره نویسان درپیوست ها" نیز، باداشتنِ سابقۀ  فضل و کمال کوچکترین اشاره ای به این موضوع نکرده اند.   حتا نخواسته اند توضیح کوتاهی بدهند و از گمراهی خوانندگان بکاهند. سکوت همه جانبه شبهه برانگیز است.

این تساهل یا تعمد،  برای خواننده پرسش هایی چند مطرح می کند:

 

چرا نویسنده که سال ها بعد از وقایع آذربایجان در قید حیات بوده، این کتاب را منتشر نکرده است؟

توسل به فضای سیاسی درآن سال ها نیز، بهانه ای بیش نیست. در فاصلۀ 1320 تا مرداد 1332 و پیشامد کودتا هیچگونه سانسور و محدودیتی برای انتشار کتاب نبود. به ویژه برای روحانیون که علنا به هر مقام، از شاه گرفته تا هرمخالف عقیدتی میتاختند و تامزر نابودی اش پیش میرفتند. نمونه بارز آن ها قتل کسروی و ترورچند وزیر و نخست وزیر بود.

چرا آقای جعفریان که مسئولیت کوشش تدوین و جمع آوری کتاب را برعهده داشته به این مهم توجه نکرده؟

چرا ناشر - مؤسسۀ مطالعات تاریخ معاصر - ، که به هرحال ازاعتبارفرهنگی برخورداراست مرتکب اشتباهِ عمدی شده و این اثرناقصِ هشت ماهه را به نام بحران آذربایجان (سال های- 1324-1325) به بازارعرضه کرده؟

به احتمال زیاد یادداشت های آن روزهای پرتنش چند ماهه، ازطرف متولیانِ مصلحت اندیش کنار گذاشته شده که جای تآسف است. این کار نه شایستۀ اهل تحقیق است و نه اهل فرهنگ را سزد! از اصحاب تقیه، دروغ چرا؟ باید پذیرفت.

آرزو می کنم که یادداشت های فعلا غیب زدۀ آن چند ماهه، ازحوادث روزگار مصون مانده باشد!

پرسش دیگر اینکه ضرورت نشرکتاب با این وضع ناقص وگمراه کننده چه بوده؟

به طور قطع مطالبی درآن چهار ماه آمده که افشای آن از قول یک شخصیت صادق، به مزاج روحانیتِ حاکم امروزی خوش نیامده، سانسورچی ولایت فقیهی حذف کرده است.

 

ازنگارش روزچهارشنبه 20 آذرماه 1325 نیز پیداست که مطالب روزهای قبل، ازاصل بریده شده است.

به این جملۀ آغازین دقت شود:
امروزهم درشهر نگرانی میان مردم حکمفرما بود. روابط بین تبریز وطهران همان طور مقطوع بود. سیم تلگراف کار نمی کند....» ص 351

(امروز هم یعنی مثل دیروز و پریروز و روزهای قبل.)  نویسنده آنقدر فارسی نویس اش غنی و محکم است که جای کلمات را می فهمد و کلام را درست درجایش به کار میگیرد. آوردنِ  "هم" دردنبال امروز، خبر را به گذشته ها وصل میکند. سانسورچیها برای فهم این گونه ظرافت های نوشتاری عاجز و ناتوان هستند.

گذشته ازآن، نویسندۀ دقیق و موشکافی که  از بگومگوی نوکرانش درخانه، دو صفحه وخرده ای را روایت کرده «... مشهدی علی آقا، آدم ما، با مشهدی ابراهیم، آدم دیگرما باهمدیگر منازعه نموده وکار به کتک کاری کشیده ...» ص 33 ، و با فراغ بال جزئیات را توضیح داده است. که درواقع، چیزی هم عاید خواننده نمیشود.

آیا از چنین شخص منظم ودقیق برمیآید که وقایع مهم چهارماهه کشور را کلا حذف کند؟

وسئوال آزار دهنده اینکه:

 صفحات غایب،  روایتگرچه حوادثی بوده که ناگهان مستوجبِ غیبت شده؟ شایدهم معدوم! شخصیتِ مسئولیت پذیرنویسنده، این اجازه را به خواننده می دهد که بپرسد: 

چه برسریادداشتهای آن  چهارماهِ روزهای پرتنش آمده؟ آیا او آنقدر بی خیال بوده  که مسئله رافراموش کند  تا حضرات بعد از55 سال بایک زیرنویس مغشوش سرخلق الله شیره بمالند! و روح نویسنده را بیازارند!

 

به ظن قوی چشم پوشی فاحش متوجه همۀ دست اندرکاران است که با آن شناسنامۀ گمراه کننده  که بر پیشانی کتاب زده، روح آن مرد فاضل را آزرده اند. چرا برادران و دیگر بستگان حاج میرزاعبدالله مجتهدی، که جملگی اهل ادب و فضل هستند به این خطای فاحش اعتراض نکرده اند. نپرسیده اند که منظور از چاپ این کتاب ناقص با آن اسم کذائی چه بوده و به چه منظوری ست؟ و مهمتر، ناشر:  "مؤسسۀ  مطالعات تاریخ معاصر ایران" چرا خود را عالما و عامدا به این نا به سامانی آلوده کرده و اثر ناقص و زخمی را درکارنامۀ خود جا داده است!

 

درمقدمه کتاب اشتباهاتی رخ داده که قابل تذکراست.

آمده است:

« پیشه وری درسال 1267 ش به دنیا آمد. درسال 1283 به باکو رفت. تا انقلاب روسیه درسال 1917 درآن جابود.   ...  ... وی درسال 1299 وزیرکشور جمهوری گیلان به فرماندهی میزرا کوچک خان بود. بعد از فرونشستن حرکت جنگل به روسیه رفت ودرسال 1315به ایران برگشت.  مدتی بعد به کاشان تبعید شد.  در عفو عمومی سال 1320 آزاد گردید. پیشه وری پس ازآن به تهران آمد وبه انتشار روزنامۀ آژیر پرداخت... » ص9 – 10

پیشه وری درکتاب 12 شهریور، در خاطرات خود و مقالۀ سرگذشت من درآژیر شماره 91 می نویسد: 

«در 1272 متولد شدم. در12 سالگی با خانواده خود به قفقاز مهاجرت کردم.  ...   ...  پس ازانقلاب کبیر  ... نهضت جنگل مراهم مانند همه آزادیخواهان ایران جلب نمود. بعدازآن به تصمیم ملیون گیلان به تهران آمدم و درآنجا سازمان سیاسی و شورای مرکزی اتحادیه کارگران را تشکیل دادم. و ارگان آن روزنامۀ حقیقت را منتشر کردم.  ...  تمام سرمقاله های روزنامه حقیقت به استثناء چند مقاله، ازقلم من تراوش کرده است.    ... بالاخره در 1309 بازداشت شدیم . ...  » گذشته چراغ راه آینده است"  انتشارات زبرجد ص 250

تورج اتابکی در کتاب «آذربایجان درایران معاصر» به نقل ازاردشیرآوانسیان مینویسد روزنامۀ حقیقت پس از 104 شماره توقیف شد. همان ص 259 

دکتر مصطفا الموتی، در "جلد 4 ایران درعصر پهلوی" دربارۀ پیشه وری می نویسد:

در روز 6/10/1309 درتهران دستگیر تا سال 1319 در زندان قصربوده و ازآن به بعد درکاشان به صورت تبعید عمر خود را سپری کرده است. با ورود قوای متفقین به ایران و آزادشدن زندانیان سیاسی، پیشه وری هم

اززندان آزاد می شود.» ص 320- 321

برای آشنائی بهتربا شخصیت پیشه وری ویکسال حکومت فرقه دمکرات بنگرید به کتاب (آذربایجان دمکرات) اثرعمیدی نوری مدیر روزنامه داد. به نقل ازدکتر مطصفا الموتی در جلد 4 ایران درعصر پهلوی در صص 340 – 344

 

زیرنویس صفحۀ 351 نیزآمده زیرابرو را بردارد زده چشم طرف را کور کرده.

باردیگر مرور می کنیم:

«تصویری که دراین کتاب دراختیار ما بوده، ازص 646 تا 666 را ندارد. برجسب ظاهر یا نوشته نشده یا به دست نیامده یا دراختیار ما قرار نگرفته است. بنا براین حوادث، از تاریخ 9 مرداد تا 20 آذر دراین تصویر نیست.»

تحلیلگر متجاوز قلم، اظهار نظر می فرمایند:

«آنچه دراین دوره رخ داد مطلب تازه ای درآذربایجان نبود و در تهران قوام سادچیکوف  ...   ...   در20 آذر قوای دولتی وارد میانه شدند  ...  ...    خشونت نیروهای نظامی دولت درشهرهای آذربایجان و قتل و غارتی که راه انداختند مع الاسف نه تنها چیزی کمتر ازاقدامات دمکراتها نبود که درمواردی بیشتر و خشن تر بود.»

از آنجایی که ازقدیم هم گفته اند دروغگوحافظه ندارد. تدوین کنندۀ زیرنویس هرگز به فکرش نرسیده که وقایع 9 مرداد تا 20 آذر – ( یعنی چهارماه و ده روز) در 20 صفحه نمی گنجد! اگر اینگونه میبود، حوادث این 8 ماهه  که درکتاب آمده، باید در 40 صفحه تمام می شد نه 354 صفحه!

نمی دانم چرا وقتی به این زیرنویس رسیدم، یاد خاطره نویس ها یا ویراستاران حکومتِ ولایت فقیه افتادم که  "خاطرات فردوست. احسان طبری – نورالدین کیانوری و ...  را نوشته اند.  نثریدالله شهبازی! در ذهنم قد کشید. لحن نگارش شبهِ نویسنده های مزدور!

 

قطع دارم که روانشاد آقای حاج میرزاعبدالله مجتهدی، نویسندۀ کتاب وقایع ایام را تا آخرین روز ثبت کرده. اگر غیرازاین بود به صراحت، علت توقف یا انصراف ش را میگفت و مینوشت. هیچ عقل سلیم نمی پذیرد که شخصیتی با آنهمه دقت وعلاقه، مرتکب چنین سهو وخطائی بوده باشد. سکوت کند، منصرف شود اماعلت ش  را توضیح ندهد! 

آیا مدح گفتن و شعر سرودن دررثای ش، ضروری بود یا توضیح کوتاهی دربارۀ این غفلت وجلوگیری ازنشر کتابی ناقص! هرگز دراین فکر نبودید که با این سهل انگاری یا مصلحت اندیشی شما یا شمایان آبروی مردی دانشمند که  دستش از هستیِ روزگارِ پلیدان و سفلگان کوتاه شده را لکه دار کرده اید!

پایان

از وبلاگ های زیر دیدن کنید:
www.ketabsanj.blogspot.com  
www.ketabedastan.blogspot.com