از کانال تلگرام   https://t.me/Seydavali/1924

سيف حاتملوى- روسوفیل های معاصر و حکومت ملی آذربایجان

 

جزوه ی "آذربایجان و مسئله ی ملی" نوشته ی فدائی خلق علیرضا نابدل را خیلی از ماها خوانده ایم.

این جزوه محصول دورانی از فعالیت سازمان چریکهای فدائی خلق در تبریز است که طبیعتا مهر و‌ نشان‌ آن دوران را بر خود دارد.

این‌ که اگر اعضای محفل اطراف بهروز دهقانی در آن دوران دست به عمل چریکی نمی زدند و امروزه زنده بودند، در رابطه با مسئله ی ملی آذربایجان‌ چگونه می اندیشیدند را نمی توان با قطعیت حدس زد. ولی در رابطه با این جزوه می توان به طور کلی گفت که نوشته ای سطحی و مغشوشی است.  من نظر خودم‌ را در باره ی آن در جای دیگری نوشته ام و احتیاجی به تکرارش در اینجا نیست. .

ولی به عنوان شخصی که از شعر و ادب می فهمد، با توجه به اشعار آذربایجانی باقی مانده از نابدل (اوختای) می توانم با قطعیت بگویم که اگر او در ابتدای شکوفائی شعری و ادبی اش جوانمرگ‌ نمی شد، می توانست ناظم‌ حکمت آذربایجان بشود.

 

شخصی در فیسبوک مطلبی در رابطه با این جزوه ی نابدل نوشته و آنرا بدل به میدانی برای تسویه حساب با فدائیان کرده است.

در این وجیزه نه قصد بررسی جزوه ی نابدل و نه نوشته ی مزبور بلکه پرداختن به مواضع یکی از روسوفیل های معاصر را دارم.

شخص مزبور در کامنتی از جمله می نویسد :

"مسئولیت شکست و نابودی و فروپاشی حکومت ملی آذربایجان کاملا بر گردن رهبری این حکومت و شخص میرجعفر پیشه وری بود." 

اینکه چنین نوشته ای را بهانه ای برای حمله به رهبران فرقه ی دمکرات آذربایجان و شخص سید جعفر پیشه وری کردن، خیلی بی شرمی و بی حیائی می طلبد.

کار بعضی از شوروی پرستان و سوویتیست ها به جائی رسیده است که برای تبرئه ی دولت وقت شوروی در خیانت به مردم آذربایجان جنوبی و تنها گذاشتن حکومت ملی آذربایجان در مقابل ارتش تا به دندان‌ مسلح اعزامی از تهران، حاضر هستند که حتی دستان دولت وقت مستقر در تهران و شخص محمد رضا شاه را از خونهای مردم‌ بیگناه و زحمتکشان آذربایجان‌ بشویند.

جالب اینجاست که این سوویتیست ها چندین سال پای صحبت و درد دلهای مهاجرین آذربایجانی که برای حفظ جانشان زن و بچه ی خود را گذاشته و به آن سوی آراز (آذربایجان شوروی) پناهنده شده بودند، نشسته و نان سفره ی آنها را خورده اند.

این شوروی پرستان به خوبی می دانند که برای نود و نه درصد این فرقه چی های مهاجر، نام سید جعفر پیشه وری مقدس بوده و است.

این سوویتیست ها بخوبی می دانند که در آخرین روزهای استقرار حکومت ملی آذربایجان بر سر سید جعفر پیشه وری و دیگر رهبران حکومت ملی چه ها آمد و میدان عمل آنها برای جلوگیری از قتلعام طرفداران فرقه ی دمکرات به دست ارتش اعزامی از تهران و اراذل و اوباش بسیج شده توسط ارتجاع و روحانیون آذربایجان چه قدر محدود بود.

این شوروی پرستان بخوبی می دانند که ملی قوشون (فدائیان مسلح به سلاح های سبک و ابتدائی) در سنگرهای کوه قافلانتی در مقابل تانک‌های آمریکائی مجبور به جنگیدن با کوکتل مولوتف بودند. اینها می دانند که آن نبرد، پیکار داود و‌ گولیات بود و داود فقط در افسانه ها پیروز میدان است.

این سوویتیست ها می دانند که شوروی ها ماهها قبل سلاح های آلمانی و سنگین را از دست قشون‌ ملی گرفته و با خود برده بودند، ولی باز هم دروغ می گویند.

بعد از اینهمه سال و افتادن خیلی از پرده ها، می توان باز هم طرفدار اتحاد جماهیر شوروی و حتی روسوفیل و طرفدار دو آتشه ی روسیه ی پوتین بود. چرا که نه؛ مگر رضا خان و محمد رضا شاهی که علیه منافع مردم‌ خودشان با انگلیس و آمریکا پیمان بسته و فاجعه ی حکومت اسلامی حاضر را برای مردم فلک زده ی کشورمان به ارثیه گذاشتند، امروزه طرفدار ندارد؟...

ولی برای رتوش اعمال رهبران شوروی در روز روشن دروغ بافیدن، خیلی پر روئی می طلبد.

دوستی این گونه اشخاص با اتحاد شوروی دوستی خاله خرسه است. چرا که اتحاد شوروی خیلی چیزهای تحسین برانگیز دیگری داشت که برای ارائه شان احتیاج به دروغ بافی نیست.

پایان سخن:

به عنوان یک آذربایجانی که ارثیه ی حکومت ملی آذربایجان را گرامی می دارد، گله ای از دولت وقت شوروی ندارم. این دولت درست یا غلط بر اساس منافع ملی خودش عمل کرده و در رابطه با حکومت ملی آذربایجان حاضر به معامله با دولت قوام- محمد رضا شاه و‌ پشتیبانان غربی اش شد.

گله ی من از رهبران حکومت‌ ملی آذربایجان و رهبر بزرگ آذربایجان سید جعفر پیشه وری است، که به دولت شوروی اعتماد کرده و برای روزی که فرا رسیدنش محتوم بود، پلان یدکی نداشتند.

سید جعفر پیشه وری مگر نمی دانست‌ که از رهبران حزب کمونیست ایران فقط کسانی زنده ماندند که زندانی قصر قاجار رضاشاهی بودند (از جمله خودش) و باقی رهبران حزب کمونیست ایران‌ که به اتحاد شوروی پناهنده شده بودند، قربانی تسویه های دوران استالین شده بودند.