اشپیگل شماره 47 سال 2016

بررسی: چرا انتخابات تنها یک وسیله ابتدایی و ساده برای تشخیص خواست مردم است.

نوشته:  داوید فان ریبرووک David Van Rybrouck   

برگردان: حسین انورحقیقی

پرزیدنت عزیز یونکر

بعد از پیروزی دونالد ترامپ ما نوشتار زیادی در باره انتخاب کنندگان و سیاستمداران آمریکایی و احزابشان خوانده ایم. ولی آنچه که نخوانده ایم تحلیل هایی درباره ساز و کار دمکراتیک می باشند. در باره این مسئله که شاید انتخابات به شیوه کنونی دیگر فرم کهنه شده ای برای تعیین دولت و مشی سیاسی آن بر مبنای اراده عمومی مردم است. طرح این مسئله هنوز هم بدعت به حساب می آید.

انتخاب کنندگان در انتخابات رای خود را (م: به نمایندگان) وا می گذارند و اما این واگذاری رای برای سالهای آتی هم هست. سیستم نمایندگی در زمان گذشته، که هنوز حجم داده ها محدود و سرعت ارتباطات کم بود، کاملا درست و لازم بود ولی آیا امروز هم چنین است؟ همه پرسی ها هم بهتر از آن نیستند. چون در یک همه پرسی از مردم خواسته می شود که چه نظری در موردی مشخص دارند بدون آنکه واقعا در آن باره فکر کرده باشند. اما به جای آن در ماههای پیش از همه پرسی بمباران تبلیغاتی می شوند.

اگر ما نتوانیم دمکراسی خود را از نظر تکنیکی به روز کنیم بزودی متوجه خواهیم شد که سیستم ما دیگر اصلاح پذیر نیست. سال 2016 بدترین سال بعد از سال 1933 برای دموکراسی است. انتخاب دونالد ترامپ نه تنها تصادفی و عجیب و غریب نیست بلکه نتیجه منطقی ترکیب ایده قرن هیجده (انتخابات) با ایده های قرن نوزده (حق رای همگانی)، قرن بیستم (کشف رسانه های توده ای و همگانی)  و قرن بیست و یک (فرهنگ رسانه های اجتماعی) است.

هم برکزیت (م:خروج بریتانیا از اروپا) و هم ترامپ به شکل دردناکی مسیر پر خطری را که دمکراسی های غربی ما به خود گرفته اند نشان می دهند: آنها دمکراسی را به رای دهندگان تقلیل داده اند. امتناع ما از تغییر ساز و کار دمکراسی سبب شده است که شورش سیاسی و ناپایداری دموکراسی های ما را تعیین کنند. آقای یونکر، این شامل اتحادیه اروپا هم می شود که شما رئیسش هستید. هفته های گذشته برای من روشن شد که اتحادیه اروپا می تواند در عرض یک سال به تاریخ بپیوندد. هرگاه گئرت ویلدرس Geert Wilders  و ماری لوپن Marine Le Pen  در انتخابات پیروز شوند در هلند و فرانسه برای خروج از اتحادیه اروپا همه پرسی برگزار می کنند. بر اساس نظر سنجی ها شانس انتخاب شدن برای هر دو هست و هر دو خواهان همه پرسی شده اند. قانون اساسی اروپا را هر دو کشور در سال 2005 رد کرده اند. خروج دو کشور بنیانگزار پایان رویای اروپایی، این بزرگترین پروژه صلح آفرین تاریخ بشریت، را رقم خواهد زد.

اما همه ماجرا این نیست. اطریش می تواند در ماه دسامبر برای اولین بار از جنگ جهانی دوم به بعد یک ساستمدار پوپولیست راست را به ریاست جمهوری انتخاب کند که اروپا دوستی اش محدود است. اگر رنتسی شکست بخورد ایتالیا هم تق و لق خواهد شد. لهستان هر چه بیشتر خود را به مجارستان، که به شیوه اتو کراتیک اداره می شود نزدیک خواهد کرد. بلغارستان بعد از انتخابات هفته پیش هر بیشتر چشم به روسیه خواهد دوخت و آلمان تا انتخابات سال دیگر شاهد افزایش نفوذ AfD    (آلترناتیو برای آلمان) خواهد بود. شهرت ناگهانی آلمان به مثابه "قدرت جدید رهبری جهان غرب" می تواند خیلی کوتاه مدت باشد.

تعداد زیادی از دمکراسی های غربی هم اکنون از "سندروم خستگی از دموکراسی" رنج می برند. نشانه ها از این قرارند: تب همه پرسی، ترک احزاب، شرکت نازل در انتخابات و یا همچنین: ناتوانی دولت و نشانه های رکود و فلج سیاسی که بواسطه بر آمدهای پوپولیستی، بی اعتمادی وسیع عمومی و رسانه های بی امان و بی رحم. بررسی به اصطلاح ارزش های جهانی تصویری تیره و تار به دست می دهد: کمتر از نیمی از جوانان اروپایی بر این نظرند که زندگی در یک دمکراسی واقعا مهم است. لیکن مشکل دمکراسی نیست. مشکل انتخابات است.

آقای رئیس این است وضعیت قاره. ما فرو می پاشیم. شما ماه سپتامبر گفتید که اروپا "حداقل در بخشی از خود با بحران وجودی" روبرو است. ولی اگر چنین است: پس چرا ما چیزی از شروع و حرکتی تازه و یا طرحی نو و قانع کننده از دموکراسی اروپایی نمی بینیم و نمی شنویم. اتحادیه اروپا تا کنون فقط به بدترین شکل ممکن با برکزیت برخورد کرده است: شانه ها را بالا انداخته و مثل سابق به راه خویش ادامه می دهد. زیرا مبارزه خروج از اروپا تنها بر مبنای دروغ بود و نیازی نیست که اروپا خود را مورد سوال قرار دهد. "اتفاقی زنجیره ای و دنباله دار؟ هرگز."

شما در برابر انتخابات ایالات متحده هم تاکنون بدترین جواب ممکن را یافته اید: شما گناه را به گردن نادانی ترامپ می اندازید. "ما دو سال از دست خواهیم داد تا اینکه ترامپ در سفر هایش با جهانی آشنا شود که تا کنون نمی شناسد." شاید چنین چیزی درست باشد ولی کسی که به جماعتی چون ترامپ، فاراژ Farage و جانسون  Johnson به عنوان دروغگو و احمق فحش می دهد ولی خشم و بیم انتخاب کنندگان آنان را جدی نمی گیرد، نفت روی آتش می پاشد. بله ممکن است که بخشی از خشم از تصوراتی ناشی شود که پوپولیست ها تغذیه می کنند ولی بخش دیگر آن مطمئنا واقعی بوده و قطعا نیازمند توجه و دقت است.

بار دیگر دو اروپا وجود دارد حتی آلمان هم دو تاست. اینبار رودر رویی بین شرق و غرب و یا کاپیتالیست ها و کمونیستها نیست. حالا رودر رویی مابین کسانی است که احساس می کنند که از نظر سیاسی نمایندگی می شوند با کسانی که چنین احساسی ندارند به هر حال تا زمانی که رهبری پوپولیست پیدا شده و کینه و نفرتهای قدیمی را بیدار کند.

مارتین شولتز، رئیس کنونی پارلمان اروپا و یک سوسیال دموکرات اخیرا خواهان "قیام انسانهای شریف" شد و فراموش کرد که با این فراخوان بخش بزرگی از اروپا را "نا شریف" جلوه می دهد. عجیب است من همیشه فکر می کردم که سوسیال دموکراسی دغدغه فراموش شدگان را دارد.

جواب قوی فرهوفشتاد Guy Verhofstadt ، سر کاندید لیبرال ها، به ترامپ نه دمکراسی بلکه دفاع بیشتر برای اروپاست. گویی بزرگترین خطر از خارج متوجه اروپاست. امروزه بزرگترین تهدید اروپا نه از جانب روسیه بلکه از سوی خود اروپاست. آقای هرمن فون رامپوی Herman van Rompuy  رئیس سابق شورای اروپا اخیر اظهار داشت: " من هر وقت که می شنوم مردم از کمبودهای دموکراسی اروپایی صحبت می کنند خنده ام می گیرد. می شود پذیرفت که اتحادیه اروپا باید کارکردش بهتر باشد. اما دمکراسی ما ایرادی ندارد."

من اما جور دیگری می بینم. علت اصلی فروپاشی اروپا این هست که موارد زیادی شهرندان را از بروکسل جدا می کند. زمان آن رسیده است که آنها هم اجازه مداخله نه از طریق نمایندگان بلکه به واسطه مشارکت مستقیم پیدا کنند. هر پنج سال یکبار رایی در صندوق انداختن دیگر کافی نیست. شهروندان اروپا کجا می توانند بهترین اطلاعات ممکن را بدست بیاورند تا دسته جمعی شرکت جسته و باهم درباره اروپا تصمیم بگیرند؟ شهروندان درکجا می توانند سرنوشت جامعه خویش را بدست گیرند؟ چنین چیزی مطمئنا در کابین رای اتفاق نمی افتد.

لازم است که ما به یک اصل مرکزی دمکراسی آتن برگردیم: ما باید قرعه بکشیم. تعداد زیادی از پست های عمومی در آتن باستان به واسطه قرعه کشی اشغال می شد. قرعه کشی در ونیز و فلورانس از اشراف نشینان دوره رونسانس هم مرسوم بود و زمانی دراز موجب ثبات بود. در انتخاب قرعه ای نباید همگان در باره چیزی تصمیم بگیرند که تنها تعداد محدودی از آن واقعا سردر می آورند بلکه ایده این هست که بخشی از مردم که تصادفی انتخاب شده اند آگاهی های لازم را بدست آورده و تصمیم درستی بگیرند. برشی از جامعه که مطلع است عاقلانه تر از تمامی جامعه عمل می کند که بی اطلاع است.

جدی می گویم آقای یونکر.  شما باید اروپایی ها را جدی بگیرید. چرا باید توده ها را تربیت کرد اگر نگذاشت حرف بزنند؟ نگاهی به ایرلند بیندازید. ایرلند نوجو ترین دمکراسی اروپا است. چند هفته پیش صد نفر از شهروندان برای مجمع معروف به شهروندان با قرعه انتخاب شدند. ایرلند کشوری است که به جای ترس از شهروندان به آنها اعتماد می کند. مجمع شهروندان باید طی سال آینده در باره پنج موضوع از جمله سقط جنین، همه پرسی و تغییرات آب و هوا بحث کند و همه کارشناسانی را که می توانند کمک کنند دعوت کند. این دومین مجمع شهروندان از این دست می باشد. حتی در سالهای 2013 و 2014 در آنجا از مردم خواسته شد که نظرات و توصیه های خود را در باره سیاست بدهند. ازدواج همجنس گرایان یکی از موضوعات آنزمان بود. نهایتا در باره پیشنهاد مجمع شهروندان در یک رفراندوم ملی نظر خواهی شد. برای اولین بار در تاریخ مدرنیته بود که تغییر قانون اساسی از طریق مشارکت شهروندانی که به شکل تصادفی انتخاب شده بودند انجام گرفت. در قرن بیست و یکم دموکراسی این گونه کار می کند.

چرا نباید چنین کاری را در سطح اروپا سازمان داد؟ هر کشور عضو می تواند 100 نفر شهروند را با قرعه انتخاب کند که چهار روز تمام فقط درباره یک مسئله مهم رای زنی کنند: چگونه می توان تا سال 2020 اتحادیه اروپا را دموکراتیک تر کرد؟ از این طریق شرکت کنندگان از پرتغال تا استلند همان زمان و همان اطلاعات را به دست می آورند. هر کشوری می تواند ده توصیه فورموله کند. پس از سه ماه از هر کشور عضو 20 نماینده که با قرعه انتخاب شده اند در بروکسل گرد هم می آیند تا لیست نهایی 25 مورد مهم سیاست آتی اتحادیه اروپا را تعیین کنند.

این یک دگرگونی اساسی خواهد بود. این شهروندان خواهند بود که دستور کار آینده را تعیین می کنند، دستور کاری از پایین به بالا. شهروندان نقش فعالی در شکل دادن به اروپا بدست خواهند آورد. همچنین تحرک تازه ای در ارتباط میان کشورهای عضو و بروکسل بوجود خواهد آمد. و مهمتر از همه: دو اروپایی که پیش از این صحبتش بود به جای ادامه فحاشی متقابل در شبکه های اجتماعی وارد یک گفتگوی واقعی با یکدیگر خواهند شد.

پرزیدنت یونکر، شما اظهار داشته اید: "دوازده ماه پیش رو برای شکل دادن اروپایی بهتر تعیین کننده است." شما حتی سخن از "اروپایی که شهروندان را قوی تر می کند"، زدید. متاسفانه تا کنون  موضوع از یک شبکه نسل پنجم تلفون همراه (م: شبکه های تلفون همراه بر اساس تکنیک بکار رفته به نسل های مختلف تقسیم می شوند. حالا نسل چهارم معمول است که با نام LTE شناخته می شود)  و  یک واحد نظامی داوطلب فراتر نرفته است. چگونه است که در چنین زمانه بلا خیزی چیزی بیشتر از این به ذهنتان نمی رسد. چالش های امروزی خیلی بزرگ هستند: ما باید دوباره اعتماد ها را به این پروژه نادر و یگانه جلب کنیم و این ممکن نخواهد شد مگر اینکه شهروندان را در مباحثات مربوط به آینده اجتماعشان شریک کنیم. دمکراسی تنها حاکمیت مردم و حاکمیت برای مردم نیست بلکه حاکمیت بدست مردم هم هست. ما یک سال تمام وقت داریم.

فان ریبرووک Van Reybrouck ، 45، یک نویسنده بلژیکی است و بنیاد گذار شبکه های بلژیکی  G1000 . اینروزها کتاب "علیه انتخابات. چرا رای گیری دمکراتیک نیست" از وی منتشر شده است.