مترجم: س. حاتملوی

 

فریاد برای آزادی

شاعر بزرگ سوری آدونیس از تضاد دین اسلام با دموکراسی سخن می گوید

 

از مترجم:

آدونیس (Adonis) یکی از مطرح ترین شاعران زنده ی جهان عرب و شاید بزرگ ترین آنهاست. او چندین بار کاندیدای جایزه ی نوبل ادبیات شده است. آدونیس را شاعر زیبائی ها، عشق، مرگ و زندگی دوباره نامیده اند.

نام اصلی او علی احمد سعید اسبر است. در سال 1930 در روستائی نزدیک شهر بندری لاتاکیای سوریه در خانواده ای علوی به دنیا آمده است.

آدونیس به عنوان یک شاعر و نویسنده، زندگی به حق پر باری داشته است. در عرض شصت سال فعالیت ادبی مستمر، تا بحال از او دهها مجموعه ی شعر، تالیفات مختلف در باره ی ادبیات و مسائل اجتماعی و همچنین ترجمه های متعدد منتشر شده است.

هنگام اعطای جایزه ی ادبی گوته (Goethe)، هیئت داوران او را « عصیانگری پر شور در مقابله با ایستائی معنوی ادبیات جهان عرب» نامیدند.

آدونیس در مقابله با حاکمان جهان عرب، صدایش را همیشه بلند کرده است. مبارزه ی او برای آزادی، جوابش زندان بود و مخالفتش با دیکتاتوری خانواده ی اسد در سوریه، منجر به اخراج او از اتحادیه ی نویسندگان عرب شده است.

آدونیس در آخرین کتابش «بهار عربی، دین و انقلاب» که به فرانسه منتشر شده است، پیشرفت انقلابی پیشرو در جهان عرب را بدون مرزبندی رادیکال با دین اسلام، یک توهم و غیر ممکن می داند.

آدونیس وقتی که می گوید : " مدرنیته همانند امری تکنیکی از خارج وارد جهان عرب شده است. مدرنیته برای کشورهای ثروتمند عربی شئیی مصرفی همانند اتومبیل، هواپیما، ساختمان سازی و الکترونیک است. اما آزادی و سیالیت عقل، فکر خلاق همانند وسیله ای برای آفرینش و خلاقیتی که پشت تکنیک خوابیده است در اینجا همه هیچ نقشی ندارند. عربها مدرنیته را مصرف می کنند بدون اینکه بخشی از آن بشوند. بدون اینکه به معنای واقعی کلمه آنرا وارد همه ی زوایای زندگی شان بکنند." انگار نه فقط جوامع عرب، بلکه جامعه ی ایران را نیز مورد خطاب قرار می دهد.

تشابهات واقعی مابین جهان عرب و جامعه ی ایران، بخصوص در رابطه با نقش به غایت منفی دین اسلام برای ایجاد جامعه ای مدرن و پیشرفته و همچنین دموکراسی خواهی کسانی که خود دموکرات نیستند، در این گفتگو قابل توجه است.

مصاحبه ی آقای رومان لایک (Romain Leick) با شاعر، در شماره ی 51 - دسامبر 2014 - مجله ی اشپیگل آلمانی چاپ شده است.

*****

اشپیگل-  آدونیس، وقتی که چهار سال قبل بهار عربی شروع شد، چنین به نظر می رسید که خاورمیانه در یک گذر تاریخی قرار گرفته و ملل آن می خواهند آینده شان را خودشان تعیین بکنند. چرا انقلاب تقریبا در همه ی این کشورها بخصوص در وطن شما سوریه، این گونه شکست خورد؟

آدونیس- در اوایل منهم خیلی امیدوار بودم. بخصوص موقعی که شاهد فتح میدانها توسط توده ی مردم بودم. به نظر می رسید که همه ی این جوانها و زنان به افق های تازه ای می اندیشند. به جامعه ای مبتنی بر دموکراسی و حقوق، به جامعه ای مدنی، به برابری و آزادی. طلوعی نوین بر اساس شادی، عشق و دوستی. حرکتی در مقابله با ایستائی و در جا زدن و برای زندگی و انسانیت. ندائی از درون انسانها همراه با فریاد برای آزادی. آزادی ئی مقدم بر نان و کار. آخر ارزش نانی که به نوکری بدست آید، چیست؟ ارزش کاری که هماهنگ با جان و روان آدمی نیست، زاینده و خلاق نیست، چقدر است؟

اشپیگل- شما تصویری شاعرانه از انقلاب بدست می دهید.

آدونیس- این انقلاب می توانست در آمدی برای عصر روشنگری در جهان عرب بشود. در عوض به نبردی برای قبضه ی قدرت تنزل پیدا کرد. مسیر رسیدن به هومانیزم از پارادوکسی می گذرد که گاندی آنرا به ما نشان داده است: انقلاب بدون انقلاب و بدون خشونت و ویرانی. من نه در کنار چه گوارا، بلکه در کنار گاندی ایستاده ام.

اشپیگل-  در مقابله با یک دیکتاتور مصمم، مقاومت مسالمت آمیز کارائی چندانی ندارد.

آدونیس- در وجود هر دیکتاتوری یک خرگوش ترسوی آماده به فرار پنهان شده است. بن علی در تونس و مبارک در مصر این را نشان دادند. من مخالف مصمم هر نوع خشونتی هستم. حتی خشونتی که اساس آن بر حق مقاومت استوار است. ستیز با پلیدی را نمی توان با پلیدی پیش برد. هدف وسیله را توجیه نمی کند. هدف نیک توسط وسیله ی بد فاسد می شود. چرا که خود وسیله، طبیعت هدف را تغییر می دهد.

اشپیگل-  اسد ولی از دمشق فرار نکرد. برای خلقی که توسط حاکمین سرکوب می شود، چه حق انتخابی باقی می ماند؟

آدونیس- البته که می توان بیچارگی ملتی در زیر یوغ و محاصره شده را فهمید. ولی خشونت راه حلی خلاق ارائه نمی دهد. کشتن کاریست آسان، وحشیانه، غیر انسانی و بی فایده. قهرمان مقاومت من مرد جوانی است که در پکن ( اشاره به حوادث میدان تیان آنمن- م.) راه را بر تانک ها بست. عصیانی در عالیترین فورم آن: بیائید جلو، یا با من سخن بگوئید و یا مرا  بکشید.

اشپیگل- عصیان دانشجویان در پکن به شکلی خونین سرکوب شد. کشتار نیز اولین بار توسط اسد شروع شد.

آدونیس- دفاع از اسد و رژیمش برای من تصورناپذیر است. اسد باید برود. اما او نسبت به قبل در موقعیت بهتری قرار دارد. انقلاب سوریه دیگر انقلاب نیست. گروههای مسلحی از داخل و خارج از کشور با همان شیوه و خشونت علیه رژیمی دد منش می جنگند. اگر این رژیم جایش را با دیگری عوض بکند، دستاوردمان چه چیزی خواهد بود؟ انقلابی که هدفش نه تغییر مناسبات اجتماعی، فرهنگی و چهارچوب اخلاقی جامعه، بلکه فقط بدست آوردن قدرت است، به چه دردی می خورد؟

اشپیگل- شما که نمی توانید خشونت دیکتاتور را با خشونت قیام کنندگان در یک ردیف قرار بدهید. بدین ترتیب هر حرکت آزادی بخشی از اول محکوم است.

آدونیس- سوریه مرحله ی جنگ آزادی بخش را مدتهاست که پشت سر گذاشته است. گناه اصلی اپوزیسیون دست بردن به اسلحه و تقاضای کمک تسلیحاتی از خارج بود. امروزه اپوزیسیون، چهره ای دیگر از رژیمی است، که خواهان سرنگونی آنست. سئوالی که از اول مرا راحت نمی گذاشت، عبارت از این بود: بهار عربی آغاز یک رهائی واقعی است یا برگشت سیستم سرکوب در شکل دیگر آن؟ چونکه تنها با عوض شدن قدرت حاکم، جامعه خود بخود عوض نمی شود.

اشپیگل- دلیل آن چیست؟ خشونت، خودکامگی و سرکوب، سرنوشت محتوم تاریخی نیستند. ملتهای شرق و اروپای مرکزی توانستند بدون خشونت خود را از چنگال کمونیزم آزاد بکنند.

آدونیس- دموکراسی در جوامع عربی حرفی بدون پشتوانه است. خواست دموکراسی از طرف کسانی که آنرا طلب می کنند، به معنای آن نیست که آنها دموکراتهای واقعی هستند. عربها نه در تاریخ گذشته و نه در زندگی فعلی شان هرگز با روند دموکراتیک آشنا نبوده اند. مفهوم دموکراسی در ارثیه ی فرهنگی آنها یک جسم خارجی باقی مانده است. ما عربها در طول تمامی تاریخمان هرگز موفق نشده ایم کشور- دولتی مرکب از شهروندانی برابر و آزاد که با سنتهای روشنگری در حیات سیاسی کشورشان به شکل فعالانه ای شرکت کنند، بوجود آوریم. دموکراسی، اساسش فرهنگی است که ما عربها فاقد آن هستیم.

اشپیگل-  آیا پروسه ی رشد عمومی جهان در جهت گسترش دموکراسی نیست؟

آدونیس- افق های زمانی پیشرفت متفاوت بوده اند. مدرنیته همانند امری تکنیکی از خارج وارد جهان عرب شده است. مدرنیته برای کشورهای ثروتمند عربی شئیی مصرفی همانند اتومبیل، هواپیما، ساختمان سازی و الکترونیک است. اما آزادی و سیالیت عقل، فکر خلاق همانند وسیله ای برای آفرینش و خلاقیتی که پشت تکنیک خوابیده است، همه در اینجا هیچ نقشی ندارند. عربها مدرنیته را مصرف می کنند بدون اینکه بخشی از آن بشوند. بدون اینکه به معنای واقعی کلمه آنرا وارد همه ی زوایای زندگی شان بکنند.

اشپیگل- می خواهید بگوئید که عصر روشنگری از کنار آنها گذشته است؟ اگر یک اروپائی چنین ادعائی بکند، حمل بر خود بزرگ بینی فرهنگی خواهد شد.

آدونیس- اسلام و قوانین آن ربطی به چیزی که دموکراسی نامیده می شود، ندارند. رنسانس، رفورماسیون و روشنگری منزلگاههائی تاریخی هستند که انقلاب هومانیستی غرب پشت سر گذاشته است. اینها در تاریخ جوامع عربی و اسلامی غائب هستند. تمامی مسئله اینست که از دورانی مبتنی بر خدا، آسمان و جمع، وارد عصری انسانی، زمینی و فردی بشویم. و این پیش شرطهای دموکراسی، موقعی بوجود می آیند که مذهب و سیاست بشکلی رادیکال از هم جدا بشوند. این چیزی است که من همانند خیلی از متفکرین و شاعران عرب خواهان آن هستیم و آرزویش را داریم.

اشپیگل- برای غرب مسیحی نیز این روندی طولانی و دردناک بوده است.

آدونیس- ما از عصر مدرن حاضر صحبت می کنیم نه از قرون وسطی. مسیحی ها انقلاب درونی را پشت سر گذاشته اند. بدون آن نه دموکراسی و نه حقوق بشر می توانند وجود داشته باشند. این یعنی به رسمیت شناختن دیگری، همانگونه که است. حق دیگرگونه بودن.

اشپیگل-  فردیت عوض پان اسلامیسم؟

آدونیس- در اسلام، آسمان ارتش خود را بر علیه زمین به میدان می فرستد.  آسمانی که در اصل فقط در عالم غیر واقع وجود دارد، فعال مایشاست. با قوانینی سلطه گرانه. در اینجا انسان وجود ندارد. جای انسان را دکترین گرفته است. جهاد به هدف غائی زندگی بدل می شود یعنی: یا باید مثل من باشی و یا حق زیستن نداری. در مذهب، انسان محکوم متون است. محکوم کتاب آسمانی، تا حد نابودیش. یکبار جسمش را و بار دیگر افکارش را نابود می سازند. در آغاز قتل بود، نه کلمه. ( اشاره به کتاب چهارم انجیل که در آن آمده است: "در ابتدا کلمه بود و آن نزد خدا بود و کلمه خود خدا بود." همچنین اشاره ی ظریفی است به قتل هابیل توسط قابیل/ م.)

اشپیگل-  یک دین یکتا پرستانه نمی تواند به معنای واقعی کلمه دموکراتیک باشد. اما به  رواداری میدان می دهد. تاریخ اسلام خود دلیل چنین مدعائی است.

آدونیس- البته. ولی رواداری ارزشی دوگانه است. رواداری جمعی نسبت به جمع دیگر، خود نشانه ای از سلطه ای پنهانی است. رواداری نوعی اغماض است. قدرت حاکم که حقیقت را در مالکیت خود می داند، نسبت به دیگران اغماض نشان می دهد، بدون آنکه دیگر گونه بودنشان را به رسمیت بشناسد. با رواداری تنها نمی توان دموکراسی را بوجود آورد. چرا که شرط اول دموکراسی برابری همه است.

اشپیگل- تقریبا در همه جا نیروهای مذهبی اراده ی خود را به انقلاب تحمیل کرده اند. عوض آغوش گشودن به آینده، نجات را در بازگرداندن گذشته ها می دانند. چه توضیحی برای این دیالکتیک وارونه ی تاریخ دارید؟

آدونیس- آینده هیچوقت نمی تواند تکرار مکرر گذشته باشد. نگاه غیر واقعی به گذشته، پرستش کارهای نیاکان، اتوپیائی غیر واقعی از عصر به اصطلاح طلائی اسلامی بوجود می آورد. تاسیس دوباره ی خلافت، میلاد نامیمون جهانی است که در آن با قصد قبلی انسانها را با دادن آگاهی های کاذب در جهالت نگاه می دارند. بدبختانه حتی ترکیه نیز تحت رهبری اردوغان شروع به پروراندن رویای بازگشت به عصر عثمانی را کرده است. نیروهای مذهبی همیشه در کمین خوابیده بودند. آنها در راس حرکات انقلابی قرار گرفته، آنها را به گروگان خود در آورده و به سوی فاشیسم مذهبی هدایت می کنند. فاشیسمی مذهبی که خطرناک تر از فاشیسم نظامی است. خاورمیانه به صحنه ی تئاتری مشحون از بی رحمی ها و ترور بدل شده است. صحنه ی این تئاتر قهرمانیهای دروغین را خرابه ها و قتل و عامهای وحشتناک تشکیل می دهد.

اشپیگل-  اسد در دمشق و نظامیها در قاهره به نظر فلاکت کوچکتری می آیند؟

آدونیس- اسد می تواند امروزه به بخش های معتدل جامعه ی از هم پاشیده ی سوریه تکیه بکند. آنها ته مانده ی قدرت او را تشکیل می دهند. فاشیسم نظامی کسی را که مقاومت نمی کند، راحت می گذارد. در حالیکه فاشیسم مذهبی در تمامی زوایای زندگی، حتی بخش خصوصی روزمره ی آن دخالت می کند. فاشیسم مذهبی دنیای بسته ای را بوجود می آورد که در آن دیگرگونه بودن، زیستنی است مرتدوار و پا به پای مرگ. حتی خداوند دیگر کاره ای نیست. چرا که او آخرین پیامش را به آخرین پیامبر فرستاده است. کشتن هر «بی دین» عملی است که گناهان مومنین را پاک می کند و هر سر بریدنی، نمایش زیبای مذهبی می باشد. عمل انتحاری کار قهرمانان افسانه ای است که دیگران را نیز به تداوم آن دعوت می کند. در مقابل همه ی اینها فقط می توانم تکرار بکنم: انقلاب عربی یا باید یک انقلاب فرهنگی باشد و یا بهتر است اصلا نباشد.

اشپیگل- منشا آن از کجا باید باشد؟ روشنفکران عربی که صدای خود را بلند بکنند، کجا هستند؟ عوض آنها حتی در اروپا نیز این سخنگویان مسلمان هستند که برداشت خود از اسلام را مطرح و تبلیغ می کنند. آیا خارج از اسلام فرهنگ دیگری وجود دارد؟

آدونیس- من که وجود دارم!

اشپیگل- شما از 30 سال قبل در تبعید زندگی می کنید. شما سوریه را نیم قرن پیش ترک کرده اید.

آدونیس- خیلی ها در این ور خط قرار دارند. وگرنه تاریکی مطلق بر جهان عرب حاکم می شد. البته تاثیرشان محدود است. آنها به حاشیه رانده می شوند. به عنوان مرتد مورد پیگرد قرار گرفته و با تهدید به مرگ به سکوت وادار می شوند. نوسندگان، شاعران و روشنفکران سلاحی غیر از سخنان و افکارشان ندارند. صدایشان که شنیده نشود، مثل آن است که اصلا وجود ندارند. غرب صدای آنها را نمی شنود؛ چرا که اصلا به صدای آنها گوش نمی دهد. غرب فقط مقاومت مسلحانه را می بیند. در این مقاومت نیز دیگر اهداف انقلابی و جنایتکارانه را نمی توان از همدیگر تفکیک کرد. غرب جهان عربی را نه به عنوان اقشاری مرکب از فرهنگ و تمدن، بلکه فقط به عنوان بلوک اسلامی می بیند. برای غرب چیزی که در نگاه اول دیده می شود، قابل توجه تر از آنیست که در عمق جریان دارد.

اشپیگل- پشت همه ی انقلابهای بزرگ همانند انقلاب 1789 فرانسه، انقلاب 1917 روسیه، انقلاب 1949 چین و یا انقلابات اروپای شرقی، روشنفکران متفکر و واضعین برنامه های اجتماعی  وجود داشتند: میرابو و دانتون، لنین، مائو، واسلاو هاول و خیلی های دیگر. شخصیت های سمت و سو دهنده ی عرب کجا هستند؟

آدونیس- ایدئولوژی عرب قادر نبوده است که همانند فیلسوف های ایده الیست آلمانی متفکرین پرسشگری که از سطح به عمق برسند، بوجود بیاورد. این ایدئولوژی بیشتر از هر چیز وسائل و ابزاری را بوجود آورد که به درد تکرار و توجیه گذشتگان می خورد. این ایدئولوژی روشنفکران را به توجیه گران رژیم بدل کرده و بدین ترتیب آنها را از زایائی عقلی خالی نمود. فرهنگ در ابعاد مختلفش به نقش و نگاری در دستگاه سیستم حاکم بدل شد. بدین ترتیب جامعه ی افلاطونی اسلامی، با سایه روشنهای خود، جای انسان و دنیای دلخواه را می گیرد. همینطور اسلام جای «عربیسم» و «ناسیونالیسم» و جماعت مومنین جای افکار عمومی عربی را می گیرند. اینجا دیگر انسان آزاد صاحب فکر نمی تواند وجود داشته باشد. چنین انسانی حق ندارد دیگر مومن نباشد. این ضد فرهنگ، سمبلش در عرصه ی معنوی اسلام ارتدکس و در عرصه ی مادی کشورهای ثروتمند نفتی هستند که فرهنگ جوامع عربی را رهبری و کنترل می کننند.

اشپیگل- چنین به نظر می آید که برای شما عربستان سعودی مرکز تاریکیهای جهان عرب است.

آدونیس- سوریها مردم عربستان سعودی را دوست ندارند. آنها وهابیت را قبول ندارند. اکثریت سوریها در کل خود نوعی اسلام عرفانی را قبول دارند. در این اسلام سنتهای صوفی گری نقش خیلی مهمی دارند. در این نوع اسلام، خداوند نه به شکل یک فرد، بلکه به شکل کاینات ظاهر می شود. در اسلام قشری سنی ها، تفکر، شعر و هنر جائی ندارند. در این اسلام حرف اول را قوانین و قدرت می زند. در حالیکه انسان مدرن باید همیشه تعریف نوئی از خود بدست دهد. او حق ندارد خود را با تعلقات گذشته اش تعریف بکند. و گرنه زندانی وابستگی های قومی و مذهبیش باقی خواهد ماند. متاسفانه غربیها نگرش اسلامی سعودیها را قبول کرده اند. رهبران کشورهای غربی در مقابل پادشاه عربستان، یعنی فرمانروای کشوری که حتی قانون اساسی ندارد، سر خم می کنند.

اشپیگل- بخشی از مقاومت مسلحانه در سوریه از نظر مالی توسط سعودیها مورد حمایت قرار می گیرد. آیا با شروع جنگ داخلی، غربیها می بایستی با مداخله ی نظامی رژیم اسد را سرنگون می کردند؟

آدونیس- به هیچ وجه! انقلابی که لایق نامش است، باید بری از هر گونه مداخله ی خارجی باشد. انقلابیون خود ملت هستند. هر گونه مداخله ی خارجی همه چیز را قلب می کند. نمی توان یک انقلاب را با مزدورها پیش برد. آیا غربیها موفق به بوجود آوردن دموکراسی در عراق و لیبی شدند؟ شهروند بالغ عرب برای دفع ستم رژیمهای خودی نباید دست به دامان رژیمهای خارجی - که خود اکثرشان رژیمهای استعماری سابق می باشند- بشود. و گرنه به توپ بازی منافع استراتژیک خارجیها بدل خواهد شد. کمک مان کن اوبا! کمک مان کن کامرون! کمک مان کن هولانده! چه تحقیری! آیا افکار عمومی عرب متوجه ابعاد این حقارت می شود؟

اشپیگل- آیا غرب می تواند در به وجود آمدن انقلاب فرهنگی به جهان عرب کمک کند؟

آدونیس- غرب در این باره حتی نمی تواند موعظه هم بکند. غرب دیگر سرمشقی به حساب نمی آید. فکر می کنم غرب دیگر فاقد اخلاق است.

اشپیگل-  منظورتان چیست؟

آدونیس- شاید دلیلش بحران اقتصادی و مالی است. نمی دانم. غرب از ارزشهایش سخن می گوید ولی در باره ی منافعش می اندیشد. غرب حقوق بشر را جار می زند ولی بر بی حقوقی فلسطینی ها چشم می بندد. موعظه ی دموکراسی می کند ولی برایش نظم و ثبات کافی است. وعده ی برابری می دهد ولی در عوض مناطق نفوذ را به رسمیت می شناسد. با نیروهای مذهبی که هر روز بیشتر به حاکمین مذهبی بدل می شوند، تعامل می کند. اسرائیل می بایستی روزی روزگاری به کشور- دولت نمونه ی دموکراتیک در خاورمیانه بدل شود. در حالیکه این کشور هر روز بیشتر به دولت مذهبی یهودی تبدیل می شود. منحنی خشونت مذهبی رو به اوج است. یهودی در مقابل مسلمان، مسلمان در مقابل یهودی: جنگی بی پایان. اورشلیم شهر سه دین ابراهیمی است. این شهر می بایستی یکی از زیباترین و نورانی ترین شهرهای جهان باشد. در حالیکه در واقع ضد بشری ترین شهر جهان است. قدرت در خاورمیانه از  مذهب جدا نیست. ریشه ی تمامی فلاکتها مذهبی است که در خدمت گروه و یا جمع معینی قرار می گیرد. باور دینی انسانها باید به خود آنها بازگردانده شود. مذهب نباید وسیله ای در خدمت حاکمیت و یا جمع معینی باشد.

اشپیگل- آیا هیچ نشانه ای از روشنائی نمی بینید؟ جنگ داخلی در سوریه به کجا منجر خواهد شد؟

آدونیس- نمی دانم. شاید در ویرانی کامل کشور. ولی حتی در صورت سقوط رژیم نیز قطعا به دموکراسی نخواهد انجامید. من چند ماهی بعد از شروع قیام در ماه ژوئن 2011، نامه ی سرگشاده ای به پریزیدنت اسد نوشتم. مخلص کلام نوشته عبارت بود از: یا انسان و حقوق و آزادیش و یا سقوط در قعر فلاکت.

اشپیگل-  آیا خطر سقوط به قعر فلاکت همیشه برای سوریه محتمل تر از کسب آزادی نبود؟

آدونیس- من بخاطر این نامه شدیدا مورد حمله قرار گرفتم. در این نامه من از اسد خواستم که مبتکر  آغاز دیالوگ و انجام اصلاحات سیاسی بشود...

اشپیگل-  آیا برخورد شما ساده لوحانه نبود؟

آدونیس- او که می توانست یک دولتمرد بشود، به یک دیکتاتور بدل شد. احتمالا عوض دیدن یک فرصت تاریخی، فقط مشکلات حفظ حاکمیت را در نظر گرفت. او می توانست با منحل کردن حزب حاکم بعث، حاکمیت را از رژیم حزبی جدا کند. او می توانست به ملت قدرت سخن گفتن و تصمیم گیری را پس بدهد تا بدین ترتیب حاکم بر سرنوشت خود بشود.

اشپیگل-  حرفهای خیلی با ارزشی هستند. ولی هیچوقت به عملی شدن آنها باور داشتید؟

آدونیس- البته می توان گفت که در یک سو فرصت بزرگ تاریخی وجود دارد که فقط باید آنرا دید و در سوی دیگر کله شق ابلهی از خود راضی. روشنفکری که بخواهد این دو را آشتی بدهد، خود را مسخره ی دیگران می کند. اما مقاومت مسلحانه تا امروز به جائی نرسیده است. خیال اسد می تواند راحت تر باشد.

اشپیگل- سوریه در خون غرقه می شود. مردم آن به چهار گوشه ی دنیا فرار می کنند. این خطابها و دیپلوماسی چه نتیجه ای می توانند داشته باشند؟

آدونیس- انقلاب واقعی، افقی است که برای عربها بسته می ماند. متاسفانه رئالیته در جهان عرب زیر سلطه ی دیکتاتورها و پرچم اسلام اینگونه است: کویری که در آن انسانها شکار و قتل عام های قومی تقدیس می شوند. در این واقعیت، زندگی صلجویانه ی در کنار هم برای عربها ممکن نیست. امکان موجود فقط اشتراک در نابودی است. من اقرار می کنم: این تاریخ عربی، این تاریخ مشحون از دیکتاتوری و کشورگشائی ها، همانند آتشی در درون تنم می سوزد.