چاپ و نشر در ایران؛ ادعاهای بزرگ، آمارهای حقیر

اسد سیف-:, ٨ امرداد ١٣٨٩

 

ما ایرانیان کتاب نمی خوانیم، فاقد فرهنگِ کتابخوانی هستیم. در علت این امر می توان به حق، حکومت‌ها را مقصر اعلام داشت که سانسور را بر چاپ اعمال کرده، خفقان تولید می کنند. می توان عوامل اقتصادی را بهانه آورد. می توان نظام آموزشی را محکوم کرد که با کتاب و کتابخوانی بیگانه است. ، ولی نمی توان در این دادگاه "منِ" تحصیلکرده ایرانی را تبرئه نمود.

شهرزاد نیوز: ما ایرانیان کتاب نمی خوانیم، فاقد فرهنگِ کتابخوانی هستیم. در علت این امر می توان به حق، حکومت‌ها را مقصر اعلام داشت که سانسور را بر چاپ اعمال کرده، خفقان تولید می کنند. می توان عوامل اقتصادی را بهانه آورد و این‌که کتاب گران است و درآمد اندک. می توان نظام آموزشی را محکوم کرد که با کتاب و کتابخوانی بیگانه است. می توان علت‌های دیگری برشمرد، ولی نمی توان در این دادگاه "منِ" تحصیلکرده ایرانی را تبرئه نمود.

ما ایرانی‌ها کتاب نمی خوانیم، ولی از کتاب خوشمان می آید. دوست داریم کتاب بخوانیم ولی نمی خواهیم وقت صرف آن کنیم. برای غذای جسم کبابِ کوبیده یک‌متری را در ده دقیقه تحویل معده می دهیم، اما نمی خواهیم یک کتابچه ده صفحه‌ای را طی یک سال غذای ذهن کنیم. شکم و غذای آن پیوسته ایام برایمان مهم‌تر و مقدس‌تر از ذهن و آذوقه آن بوده است. اگر گرسنه شویم، به غذاهای رنگارنگ پناه می بریم تا شکم سیر گردانیم. ذهن که به فکر محتاج آمد، هوای آزاد را تجویز می کنیم. در "اقتصاد خانواده" نیز همین روش پی گرفته می شود. برای همه چیز، از شکم و زیرشکم گرفته تا پوشاک و تفریح هزینه در نظر می گیریم، اما امور فرهنگی، از جمله خرید نشریه و کتاب، جایی در آن ندارند. کتاب و کتابت را هنوز در زندگی به رسمیت نمی شناسیم. از نوشتن دو جمله عاجزیم ولی در حرف، دست فلک ز پشت می بندیم. به چانه، به فرهنگ شفاهی، بیش از کتاب و فرهنگ کتبی اعتقاد و اعتماد داریم. ما ایرانی‌ها در این عرصه نیز در حرف مدرن، در عمل اما سنتی‌تر از همه تشریف داریم.

ما ایرانی‌ها کتاب نمی خوانیم. دوست نداریم که بخوانیم. توان آن را نیز نداریم. بضاعتِ ذهنی لازم برای این کار در اختیار نداریم. باور کردن آن مشکل است، اما آمار چنین می گویند:

در ایران 73 میلیونی، سه میلیون و پانصدهزار دانشجو به تحصیل اشتغال دارند.[i] چهارده میلیون و دویست هزار دانش‌آموز در مدارس دولتی و غیردولتی تحصیل می کنند. در کنار هزاران استاد دانشگاه و معلم مدارس، فقط 36 هزار مربی امور تربیتی در واحدهای آموزشی کشور به کار اشتغال دارند.[ii] در هر روستا و ده‌کوره کشور دانشگاه‌های آزاد تأسیس شده که در واقع غیردولتی هستند و در کلیت خویش 55 درصد دانشجویان کشور را تحت پوشش گرفته‌اند. اگر به احتیاجات ذهنی این خیلِ عظیم در عرصه تحصیل و یا مطالعه آزاد توجه کنیم، باید رقمی بزرگ به ذهن برسد که در واقع چنین نیست.

برای ملموس‌تر شدن موضوع ابتدا به واقعیت‌های آمار دولتی رجوع می کنیم و سپس حقیقتِ آمار جاری. جهت این کار علوم اجتماعی و ادبیات را نمونه می آورم.

بنا به اقرار معاون پژوهشی وزیر آموزش و پرورش، "سرانه مطالعه غیردرسی دانش‌آموزان ایرانی روزانه کمتر از دو دقیقه است".[iii] اگر دانش‌آموزان ایران را کتاب‌نخوانِ مطلق فرض کنیم و عده آنان را از سهم انتشاراتِ غیردرسی حذف کنیم. اگر عده آموزگاران کل کشور و استادان مدارس عالی را نیز به این علت که آمار دقیقی از آنان در دست نیست، کنار بگذاریم. اگر آمار فارغ‌التحصیلان رشته علوم اجتماعی را نیز محسوب نداریم و تنها عده دانشجویان کنونی این رشته و مربیان تربیتی را معیار قرار دهیم، با توجه به تعداد کلِ صفحات کتاب‌هایی که وزارت ارشاد از کتاب‌های علوم اجتماعی اعلام داشته، یعنی 3434649000 صفحه، هر دانشجو و مربی امور تربیتی در روز چیزی حدود دو صفحه کتاب در عرصه علوم اجتماعی می خواند. سال گذشته در عرصه علوم اجتماعی 4614 عنوان کتاب در ایران منتشر شده است.[iv] طبیعی‌ست، اگر این آمار را به آموزگاران و استادان دانشگاه و دانش‌آموزان گسترش دهیم، به هر کدام بیش از چند خط از یک کتاب در روز نخواهد رسید.

در عرصه ادبیات، با توجه به 6582 عنوان کتاب که در کل، در 3805019000 صفحه منتشر شده است، می بینم تفاوت عمده‌ای به چشم نمی خورد.

باید توجه داشت، آمار واقعی آن نیست که ادعا می شود. در عرصه علوم اجتماعی تیراژ کتاب، در بهترین حالت 1500 نسخه بیشتر نیست. در عرصه ادبیات نیز به طور متوسط همین تیراژ حاکم است. این موضوع را می توان با رجوع به شناسنامه چند کتابی که در چند سال اخیر انتشار یافته‌اند، به خوبی دریافت. حال اگر این آمار را معیار قرار دهیم، به عظمتِ فاجعه پی خواهیم برد.

با توجه به این آمار می توان ادعا کرد، متخصصان ایرانی در کلیتِ خویش، در رشته خود، بی‌سوادِ مطلق هستند. جزوات درسی را در دانشگاه ازبر کرده، پس از گذراندن امتحانات، به عنوان متخصص وارد اجتماع شده‌اند. آگاهی آن درصد اندک فارغ‌التحصیلان را نباید به حساب سیستم آموزش دانشگاهی حکومت گذاشت. اراده‌ای‌ست فردی که در شوره‌زار محیط آموزشی، خودساخته سر برآورده‌اند.

ما ایرانیان کتاب نمی خوانیم، به این علتِ ساده که نیاز آن را در خود احساس نمی کنیم. خواندنِ کتاب چه به عنوان سرگرمی و یا یافتن پاسخی برای پرسشی که در ذهن پیش آمده، در هر صورت یک نیاز است. در جامعه سنتی ما این نیاز احساس نمی شود. انسان ناآگاه انسان بی‌پرسش ا‌ست، نمی تواند پُرسا باشد. هستی را همان‌گونه که هست، پذیراست، سرسپرده "سرگذشت" خویش است.

در جامعه سنتی ما، از استاد دانشگاه تا دانش‌آموز دبستان، هیچ کس نمی کوشد تا بخواند که بیشتر بداند و یا این‌که لذتِ بیشتری ببرد. آنجا که ذهن تهی از فکر چالشگر و پرسشگر باشد، چه نیازی به خواندن است؟ هستند کسانی هم‌چون پدر، رهبر، مرجع تقلید، استاد و...که برای ما تصمیم خواهند گرفت. در چنین جامعه‌ای پاسخ تمامی پرسش‌ها از پیش آماده است. احکام الهی و اخلاق هنوز کار حقوق مدنی و شهروندی را انجام می دهند.

ذهنی که راه بر شک نداشته باشد، با تفکر بیگانه است. ما از کودکی در مدارس آموخته‌ایم که نپرسیم و شک نکنیم زیرا "زبان سرخ سر سبز برباد می دهد." آن‌کس که در این محیط آموزش ببیند، از هرچه کتاب و خواندن متنفر است، بزرگتر که شد، دوست دارد بشنود و شنیده‌ها را به دیگران انتقال دهد. او اسیر کلیشه‌هاست. ذهن او در بند است و این ذهن نمی تواند ناآگاهی خویش را از هستی بپذیرد. او خود را در شمار قوم برگزیده، دین بهتر و انسان‌های برتر می داند و در این آوردگاه پرسش جایی ندارد.

خواندن وقت می طلبد و رنج می خواهد. باید ذهنِ تنبل به کار گرفت. انسان سنتی فاقد چنین توانی‌ست. اصلاً برای چه بخواند؟ آن‌هم در کشوری که خواندن دردسرآفرین است، زندان و شکنجه به همراه دارد. او زندگی آن‌سان تدارک دیده که در آن جایی برای خواندن وجود ندارد. اگر کتاب به دنیای او راه یابد، آوار بر سرش فرو می آید و دنیای خیالی او درهم می ریزد. او خوشبختی در بی‌خبری را بر لذتِ در آگاهی ترجیح می دهد. او یاد می گیرد که در روزمره‌گی زندگی کند.


[i] - به نقل از خبرگزاری جمهوری اسلامی 1388/02/08

[ii] - به نقل از قائم‌مقام وزیر آموزش و پرورش، 17 بهمن 1386

[iii] -  حجت‌الاسلام دکتر بهرام محمدیان، معاون پژوهشی وزیر آموزش و پرورش، در گفتگو با خبرنگار فرهنگی ایرنا، 21 اردیبهشت 1388

[iv] - برای اطلاع بیشتر به سایت "خانه کتاب"، وابسته به وزارت ارشاد رجوع شود. www.ketab.ir