دریا گریست، خون گریست دریا

ابوذر آذران

طوفانِ نمک در راه است

- پایان تلخ دریای شور، تنها پایان یک دریا نیست، پایان حیات در سرزمین «عاشیق»هاست. دریاچۀ ارومیه، رمز حیات در آزربایجان است.

- فاجعه دریاچه، کمتر از حمله خارجی نیست. اینجا 36 هزارهکتار زمین برای همیشه، به کویر نمک تبدیل می‌شود و نه تنها از بین نمی‌رود، بلکه تمام شمال غرب ایران را نیز با خود به گنداب می‌کشد.

- نمی‌توان عمق فاجعه را درک‌کرد. فاجعه نه تنها فراتر از زلزله‌است که فراتر از انفجار اتمی است.

- تراژدی دریاچه ارومیه، تنها یک فاجعه زیست محیطی نیست، ضایعه ای بشری است. با خشکی دریا مردم منطقه برای همیشه، گرفتار خشم شور طبیعت خواهند شد.

- دریا به رنگ خون گراییده است، به رنگ چشمانِ ترِ آزربایجانی ها. دریا خون می گرید، گریه ای برای دردهای آزربایجان، دردهای دیروز، دردهای امروز و دردهای فردا.

اگر دریا بخشکد

پایان تلخ دریای شور، تنها پایان یک دریا نیست، پایان حیات در سرزمین «عاشیق»هاست. دریاچۀ ارومیه، رمز حیات در آزربایجان است. جایگاه موثر و انکارناپذیر این دریاچه در اکوسیستم شمال غرب فلات ایران، موید این مدعااست، اگر بخشکد هارمونی زیست محیطی آزربایجان بکلی دگرگون‌شده و کویری نمکین به مساحت ششصد‌هزار هکتار در دل «بهشت شدادیِ» جهان خواهد‌شد. آب‌و‌‌‌‌هوای زیبا و معتدل آزربایجان به گرمسیری بدل شده و به‌جای نسیم صبای همیشگی، طوفان های نمکین بر «خطه افلاکیان» خواهد‌وزید.

60عکس از دریاچه ارومیه را در قالب یک اسلاید ببینید.

اسلاید

انسان، عامل خشکی دریا

دریا می‌خشکد نه به دلیل مشیت الهی و قهر طبیعی طبیعت، بلکه به دلیل خریت انسان. برای انسانی که بر دریا و خشکی آذربایجان تصمیم می گیرد، دریا و خشکی هیچ اهمیتی ندارد، آنچه او می خواهد، فریب عوام است و گذر ایام. دولت سنگ و سیمان روی هم می چیند و سد و جاده می سازد تا بگوید که «می تواند» و کشاورز دور از چشم کور مجری قانون، چاهی پرآب و کوتاه می کند تا مزرعه کوچک خود را آبیاری نماید. اما نه دولت می فهمد که چه  تخم نحسی در این خاک پاک می کارد و نه کشاورز می داند چه چاه آتشینی برای آینده آذربایجان می کند.

دریا فدای انرژی

دریایی که زمانی زیستگاه آرتمیا بوده، اینک آشغالدونی صنعتی شده‌است. دریایی که زمانی رودهایی چون جیغاتی ( زرینه رود ) ، تاتااو (سیمینه‌رود) ، باراندوز، گدار و… به آن سرازیرمی‌شدند،  اکنون هیچ آبی از هیچ رودی دریافت نمی‌کند و به‌جای آب، فاضلاب کارخانه‌های صنعتی روانه دریا می‌شوند. سدهایی غول پیکر برای تولید برق ساخته‌اند و دریا را فدای انرژِی کرده‌اند. گویا قرار است تمام ایران حتی دریاهای‌مان نیز، فدای انرژی شود.

بی توجهی صاحبان خانه

در طی 12سال خشکی بسیارسریع دریاچه، حتی یک اقدام کوچک از سوی مسوولان صورت نگرفت. تنها یک‌بار سخن از تخصیص اعتبار 30میلیارد تومانی برای مقابله با خشکی دریا بر زبان صاحبانِ خانه رفت و البته به همان اعلام خبر هم ختم‌شد و دیگر خبری از چندوچون طرح، مطرح‌نشد. البته، حتی اگر تمام این سی ملیارد تومان هم خرج این راه دراز می‌شد، کاری از پیش نمی‌برد. دریا برای نفس‌کشیدن به تلاش های بیشتری نیازدارد.

فاجعه ملی است

فاجعه، ملی است. برای عبور از این فاجعه، نمی توان تنها، به اعتبار دو استانِ کم اعتبار با مدیرانی کوتاه‌قد، تکیه‌کرد. باید همه ایران به عرصه پیکار آید. باید اعتباری کلان برای این مسئله تخصیص‌یابد و هیئتی مرکب از تمامی دستگاه های سیاسی، زیست محیطی، امنیتی، راه ترابری، کشوری و لشکری تحت نظارت عالی‌ترین مقام اجرایی و حتی سیاسی کشور تشکیل شود.
طوفان نمک در راه است. گَرد این طوفان اگر چه پیش از همه، بر چشم آذربایجان خواهدرفت، اما در درازمدت، به تمام ایران زیان جبران‌ناپذیری خواهد‌زد. با از بین رفتن دریاچۀ نمکین، فلات ایران فلج خواهدشد. این تنها وظیفه آذربایجانی‌ها نیست که روزی بنام سیزده بدر به‌جای سیاحت در تفریح‌گاه های زیبای آزربایجان، برای نجات دریاچه و هشدار به مسوولان کنار دریا بروند و بطور نمادین، با بطری‌های کوچک، آب بر زمین نمک‌سودِ دریا بپاشند و البته دستگیرشوند و کتک‌خورند. این وظیفه همه فعالان سیاسی، اجتماعی و محیط زیست کشورمان است تا هرچه درتوان‌دارند برای نجات دریاچه ارومیه تلاش‌کنند..

خشکی دریا و ایجاد 36 هزارهکتار کویر نمک

هم‌اینک همپالهِ سالیانِ دورِِ سه‌گانهِ خزر، عمان و خلیج فارس، بدون دخالت کمترین نیروی خارجی و تنها بر اثر سوءتدبیر خودمان از کف می‌رود. اگر خدای ناکرده، همین امروز، نیرویی متخاصم بخواهد از گوشه‌ای وارد ایران شود و بخواهد تکه‌ای از خاک میهن را جدا‌کند، در سطوح مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، کشور با تمام قوا، خود را آماده نبرد می‌کند. رسانه ها، دانشگاه ها، حوزه های علمیه، ادارات، نهادها، سازمان ها، نیروهای نظامی، قوای سه گانه، بیمارستان ها، همه و همه بسیج می‌شوند تا نگذارند یک وجب از خاک پاک، به دست بیگانه بیافتد. فاجعه دریاچه، کمتر از حمله خارجی نیست. اینجا 36 هزارهکتار زمین برای همیشه، به کویر نمک تبدیل می‌شود و نه تنها از بین نمی‌رود، بلکه تمام شمال غرب ایران را نیز با خود به گنداب می‌کشد. اگر دریا خشک‌شود، لکه ننگی می شود بر محیط زیست شمال ایران، آنگاه همۀ دولت‌های بعد از خشکی دریا، برای کاستن از آثار مخرب آن، باید میلیاردها دلار خرج‌کنند تا کمی از عمق فاجعه‌بکاهند.

فاجعه ای فراتر از حمله خارجی

هشدار! اگر در جنوب ایران نام  خلیج فارس جعل‌می‌شود، در شمال آن، تمام دریاچه ارومیه نابود‌می‌شود. اگر بخشکد، دیگر در هیچ مرحله‌ای از تاریخِ آینده، با هیچ قدرت نظامی و اقتصادی نمی‌توان، دریاچه را به ایران برگرداند. اگر برود، برای همیشه خواهد‌رفت. نگذاریم دریای زردشت بمیرد.

سهمناک‌تر از زلزلۀ تهران

زلزله تهران به دلیل نتایج بسیار تلخ و خسارت سرسام‌آور آن، خواب از چشم سیاستمداران و شهروندان ربوده‌است، اما چرا ایرانیان از فاجعه ای به مراتب بزرگتر از آن، هراسی‌ندارند؟! زلزله تهران در بزرگ‌ترین مقیاسِ ممکن، ویرانی و خسارت سنگین اما معین خود را یکبار برای همیشه برجای می‌گذارد و آثار آن، روزی محومی‌شود و با بازسازی دوباره، به تاریخ می‌پیوندد. اما فاجعه خشک‌شدن دریاچه‌ارومیه، فاجعه‌ای‌است برای همیشۀ تاریخ، با خساراتی بسیار سنگین و تخمین ناپذیر.

فراتر از انفجار اتمی

نمی‌توان عمق فاجعه را درک‌کرد. فاجعه نه تنها فراتر از زلزله‌است که فراتر از انفجار اتمی است. انفجار اتمی تنها محدوده انفجار را ویران‌می‌کند و بعد از چند دهه تاثیر، آن در محدوده‌ای مشخص، کم کم به حداقل می‌رسد. اما در فاجعه خشکی دریاچۀ ارومیه، بخش بزرگی از شمال غرب ایران به بیایان نمک تبدیل می شود و به‌جای جلگه های حاصل خیز آذربایجان با آب و هوای معتدل آن، شاهد به سرزمینی لم یزرع با آب و هوایی بسیار گرم خواهیم‌بود.

فاجعه‌ای برای پنج کشور ایران، آذربایجان، ارمنستان، ترکیه و عراق

فاجعه خشکی دریاچه ارومیه، فاجعه‌ای فراملی هم است. پنج کشور ایران، آزربایجان، ارمنستان، ترکیه و عراق بطورمستقیم با این فاجعه روبرو هستند. با خشکی دریا، اکوسیستم منطقه به هم می‌خورد و آب و هوای همه کشورهای منطقه تحت تاثیر قرارمی‌گیرد. باید برای رهایی از بحرانی بسیار نزدیک، افزون بر تلاش ملی، سران کشورهای نامبرده با ایجاد تشکیلاتی بین‌المللی به نجات دریاچه بپردازند.

فاجعه ای فراتر از مرزهای سیاسی

فاجعه، از منظر حقوق محیط زیست بایستۀ بررسی است. کره‌ای کوچک برای حیات موجودات زنده بی‌شمار، بیش از هر زمان دیگری به صیانت همه‌جانبه نیازدارد. نقشه طبیعی کره، مرز سیاسی را نمی فهمد. اگر در گوشه‌ای از آن، تغییرات زیست محیطی عمیقی همچون خشکی دریاچه ارومیه صورت پذیرد، بی‌تردید بر روند طبیعی اکوسیستم جهان تاثیرخواهدگذاشت. حقوق محیط زیست هرگونه تخریب و تهدید کره‌خاکی را که محمل حیات انسان است، محکوم کرده‌‌است. بجاست فعالان زیست‌محیطی جهان از عمق فاجعه آگاه شوند و برای جلوگیری از خشکی دریا اقدامی جدی کنند.

فاجعه‌ای برای بشریت

تراژدی دریاچه ارومیه، تنها یک فاجعه زیست محیطی نیست، ضایعه ای بشری است. با خشکی دریا مردم منطقه برای همیشه، گرفتار خشم شور طبیعت خواهند شد. گلوی آذربایحانی پر از گرد نمک می شود و دیدگان او به جای نظاره مزارع سرسبز و باغ های سیب و انگور و گردو و… نمک‌زارهای ویرانگر را تحمل خواهد کرد.  خشکی این دریا، می تواند آذربایجان را چنان گرفتار مصیبت طبیعت کند که هرگز نتواند پای بر حقوق نخستین خویش بفشارد. نمی گویم عزمی برای خشکی دریا جزم بوده است، اما به جرات می گویم بی توجهی مطلق و عدم اتخاذ تدابیر جدی برای جلوگیری از این بحران بزرگ، عمدی بوده است.

آزربایجان، نگران دریا؛ دریا، نگران آزربایجان

12سال آزگار، دیدگان نگران آزربایجان شاهد مرگ تدریجی زیستگاه فلامینگوهاست. دومین دریاچه نمکین جهان، اکنون پس از 000/300 هکتار خشکی از مساحت و 17 متر کوتاهی از عمق، به رنگ خون گراییده است، به رنگ چشمانِ ترِ آزربایجانی ها. دریا خون می گرید، گریه ای برای دردهای آزربایجان، دردهای دیروز، دردهای امروز و دردهای فردا.

دریا، عضو جدید زنجیره محرومیت‌های آزربایجان

گویا تقدیر چنین‌است که آزربایجان در عصرِ «UN»ها شاهد تلخ‌ترین روزهای سرنوشت خود باشد و «زبان»، «فرهنگ»، «فولکلور»، «تاریخ»، «خاک» و «دریای» خود را از دست‌بدهد. این کلکسیون انگار سرِتمامی ندارد و در هوای طولانی‌کردن فهرست خویش است. فرزندان آزربایجان اگر تا امروز از نوشتن به زبان مادرشان و از فهم تاریخ، فرهنگ، موسیقی، ادبیات و فولکلور خود محروم‌بوده‌اند اینک انگار از دریای زیبا و هوای پاک سرزمین اجدادی شان نیز محروم می‌شوند. اگر دیگر نمی‌توانند شهرهای خود را به نام پیشین خود بنویسند و بر شناسنامه کودکان و سردرِ مغازه‌های خود اسم ترکی بنهند، انگار از اطلاق واژه دریا بر 000/600 هکتار از سرزمین نیز محروم خواهند شد.

خیزش آزربایجان برای حفظ دریا

آزربایجان می‌داند اگر دریایش خشک‌شود، چه مصیبتی در انتظار اوست، بنابراین همگام با رستاخیز بزرگ ملی برای حفظ زبان و فرهنگ و خاک، برای حفظ دریا نیز برخاسته‌است. سیزده‌بدرِ امسال (سال 89) فرزندان آزربایجان برای پاسداشت روز ملی محیط زیست، بصورت نمادین بر پهنه بی‌کرانه دریای زیبای خود گرد آمدند تا از او بخواهند که برای آنان بماند.

آزربایجان برای حفظ دریا تنهاست

اگر چه اراده ای بزرگ با پنچه های پولادین نمی گذارد آذربایجان دمی بیاساید و نمی خواهد آذربایجانی حقوق سلب‌شده خویش را به کف‌آرد، اما تاریخِ آذربایجان را با استقامت و بیداری نوشته‌اند. آذربایجان اگرچه برای حفظ دریا، تنهاست، اما؛ چه باک اگر همۀ هستی خود را برای دفاع از همۀ موجودیت خود به میدان آرد و همۀ روزهای خویش برای چنین دفاع مقدسی اختصاص‌دهد:

 

یک روز برای پیروزی مشروطه و روزی دیگر برای سقوط آن
یک‌روز برای عهدنامۀ گلستان و روز دیگر برای عهدنامۀ ترکمنچای
یک‌روز برای سقوط نخستین جمهوری جهان اسلام
یک‌روز برای تنها کتاب سوزی عصر جدید
یک‌روز برای قارا یانوار
یک‌روز برای دفاع از غرب آذربایجان
یک‌روز برای زبان مادری
یک‌روز برای تراژدی قاراباغ
یک‌روز برای نسل کشی جیلولق
یک‌روز برای فاجعه خوجالی
یک‌روز برای شهادت ثقه‌الاسلام
یک‌روز برای ضایعه آزادیستان
یک‌روز برای شهادت ستارخان
یک‌روز برای مرگ صمد بهرنگی
یک‌روز برای تولد بابک خرمدین
یک‌روز برای تولد شهریار
یک‌روز برای خرمشهر و عملیات های غرورآفرین 8 ساله
یک‌روز برای 29 بهمن 56
یک‌روز برای 1خرداد 1385
و …
و یک‌روز هم برای نجات دریاچه ارومیه

تاریخ همزاد جغرافیا است.

--
--
http://www.azdemokrasi.wordpress.com/

http://www.azdemokrasi.blogfa.com/

http://www.azdemocracy.wordpress.com/