دوستان بسیارعزیز کنگره                                                                                             
                                           
 
این شکایت - نامۀ بسیارخواندنیِ یک جوانِ ترکِ آذربایجانی است، ازستمی که بوسیلۀ دولتهای دیکتاتور و تامیت گرا در کشورایران، برهمۀ ملیتهای محروم، بدون استثناء، (از 1304) بمدت هشتادوشش سال است ، که - با شدت وضعف هائی- رفته ومیرود. اگرقصد متلاشی کردن سیستم تک زبانی، تک قومی، و تک مذهبی کنونی را بوسیلۀ دموکراسی، فدرالیسم و لائیسیته ( جدائی دین از حکومت ) نداشته باشیم، همچنان این سیستم فرهنگ کُش، بنابه" اقتضای طبیعتش" تجدیدحیات خواهدکرد وبه نابودی فرهنگی وهویت فردی ماادامه خواهد داد. دراین نوشته زبان حال خودوملت خودتان راخواهیدیافت.                                                                          
نویسنده مذهبی است: تنها آیۀ سرآغازسخنش را من معنی کردم. تا مناسبت آن با متن روشن ترشود: ( البته جزبرای برادران عرب - مان ). بنظرمن درشرایط کنونی، مذهبی بودن مؤلف اش، مهمترازلائیک بودنش میباشد! زیرا نشان میدهد که پُروسه و رَوَند هویت طلبی با چه قدرتی دربین اقشار مذهبی جوان ملتها نفوذ کرده است، ورژیم را که درضمن مدعی رهبری مذهبی است، به چالش کشیده است.                                                                   
دوستان عزیز با ( امید، اعتدال، عقلانیت و تکیه برهمدیگر )، آینده روشنی درانتظارهمۀ ما است. ملتهای خود رابیدار کنیم: ( که تکیه گاه اصلی ما هستند ) و درخارج هم جمعاً و بنام کنگره مان، چهرۀ آپاتاید فرهنگی: ( زبانی - مذهبی ) را به جهانیان "بَرمَلا "سازیم. دوستان عزیز با بستن پیمان اتحاد بین خود، و بخصوص میان ملل همسایه، توان خود را درداخل با افزایش حُسنِ همجواری وهمبستگی ملتهای مان بالا ببریم، وبه جهانیان نیزرشد واقعی خود و کنگرۀ خود را، همچون دولتمردان آینده، که اهل تفاهم و ثبات هستیم، به اثبات برسانیم .                                                                                                                                                                                                                

 شاد کام باشید. بامید مهرودوستی بیش ازپیش درمیان ملیتهای محکوم درایران
   
ضیاء صدرالاشرافی
===================================================================

Subject: از یک آزربایجانی به روشنفکران فارس- سید جواد علوی

لا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ وَ كانَ اللَّهُ سَمِيعاً عَلِيماً

(
سورۀ 4 آیۀ 148): الله (خدا) دوست ندارد، (کسی) بصدای بلند در عیب (دیگری) سخن گوید را جز آنکس که بر او ستم رفته است و هست الله(خدا) شنوندۀ دانا


=============================

به من بگویید اگر :

اگر نتوانی به زبان مادری ات بخوانی و بنویسی،

اگر نتوانی اسم کودک خود، مغازۀ خود واسم شرکت و محصول کار خود را
آزادانه انتخاب کنی،

اگر اسم وطن، شهر، روستا، خیابان وکوچة تو را دیگران انتخاب کنند یا آنها
را تغییر دهند و نتوانی کاری کنی،

اگر اسامی تاریخی رودها و کوهها و دشت و جزایر تو را چنان تغییر دهند که
حتی خودت نتوانی آنها را تلفظ کنی،

اگر جغرافیای سیاسی و هویت سرزمینی تو را چنان تجزیه و تکه تکه کنند که
پس از تو فرزندانت ندانند تکه های جدا شده جزء وطنش هستند،

اگرکودک توبه جای زبان مادری اش تنها به زبان قوم غالب بتواند، شعر و ترانه
بخواند،

اگر نتوانی معنا و مصداق قتل عام فرهنگی و دردها و مصیبت هایت را با زبان
خودت توصیف کنی،

اگر شعر و موسیقی وادبیات فرهنگ قوم غالب، شیرین تراز گنجینة خودت
باشد،

اگر همواره درحسرت دیدن هویت و فرهنگ وحتی مشاهدۀ تصویر طبیعت خودت از

تلویزیون وسینما باشی،

اگر برایت هویت و تاریخ شان را بسرایند و از تو انتظار داشته باشند تا بدان
احساس غرور کنی،

اگر علما و سخنوران قومت با منطق، روش، اسناد و مدارک و حتی هیجان قوم
غالب برای تو هویت بسازند،

اگر هویت، تاریخ و منافعت را انکارنمایند و نخبگان دست آموز قومت
پیشروتر و تندروتر از دیگران این انکار را به تو بباورانند و تثبیت کنند،

اگر دردناک ترین آرزو و حسرت بزرگترین نویسندۀ قومت - که یک عمر در خدمت
هویت و زبان و ادبیات قوم غالب بوده - که در کلاس اول ابتدایی بنشیند و
به زبان مادری بنویسد و بخواند،

اگر فداییان و قهرمانان وطنت یا خائن نشان داده شوند یا مصادره واستتار
شوند،

اگر بزرگترین سرمایه داران، سختکوش ترین کارگران و ماهرترین پزشکان،
مهندسان، و کل ملت تو با خرسندی وافتخار در خدمت رفاه، امنیت وهویت قوم
غالب باشند،

اگر فعالان و سیاستمداران و شاعران و شیرزنان از خواب بیدار شدة قومت در
شکنجه و زندان و تبعید باشند، و خادمان و خائنان حلقه به گوش قومت در
مصدر صدارت وهم کاسة غالبان باشند،

اگر مدیریت و سرنوشت ورزش، اقتصاد و فرهنگ وطنت در قبضة نظامیان باشد،

اگر حاکمان و والیان سرزمینت چکمه پوشان دیروز شاهنشاهی و سوداگران نظامی
امروز ولایت فقیه  باشند،

اگر عصیان تو درقلعة سرخ ات، کنار دریاچة درحال احتضارت، خیابان های
آغشته به خونت و ورزشگاههای پرازغرورسرزمینت به جرم دفاع از هویت،
منافع وعلائق ات سرکوب گردد،

اگر برای حفظ امنیت قوم حاکم وجلوگیری ازعصیان توعلیه قتل عام فرهنگی
توسط فرزندان سرزمین ات سرکوب گردی،

اگر روحانیان قوم تو درخدمت سلطه، استحمار واستثمار قوم غالب باشند،

اگر تحصیل کردگان قومت بنیادها و مبانی هویت ملی قوم غالب را تئوریزه
نمایند،

اگر مورخان، ادیبان و محققان قوم تو نتوانند با پول خود و در سرزمین خود
پژوهشکده ای برای مطالعه، بررسی و تحقیق عناصر هویت تاریخی و ملی خود
تأسیس نمایند،

اگر درسرزمین تو و با پول توعلیه هویت تاریخیت هزاران کتاب و
بنویسند،

اگربخش بزرگی از ملت تو فرق هویت خود ودیگری را نداند و در حال استحالة
سیستماتیک باشند،

اگر پانزده میلیون از همزبانان تو به خاطر نان و بقاء از وطن شان آواره
گردند و بزرگترین خلق مهاجر جهان باشند واین مهاجران، آوارگی خود را
پیشرفت و ترقی بدانند،

اگر اختیار بهره برداری، مدیریت و حتی کشف معادن نفت و مس و طلا و روی و
تمام ثروت های سرزمینت دراختیار قوم غالب باشد،

اگر نتوانی مالیات ملت خود را برای رفاه و توسعة سرزمین خود استفاده
نمایی و اختیار سرمایه گذاری اقتصادی در وطنت در دست خودت نباشد،

اگر سرنوشت زیباترین دریاچة ملی تو، جنگل ها و محیط زیست تو در دست تخریب
گران سرزمین تو باشد،

اگر تمام زیبایی ها و جاذبه های تاریخی و طبیعی سرزمینت در رسانه های ملی
شان پنهان گردد،

اگر میراث تاریخی، آثار تاریخی ات نفی و تخریب گردد و یا به سرقت رفته و
پنهان شود،

اگر تعیین سرنوشت ملی تو درعرصة سیاست، هویت و فرهنگ و جغرافیا و ورزش
در دست خودت نباشد،

اگر حکومت ملی خود مختار تو را با فریب ساکت ( توافقنامه قوام- پیشه وری ) و
با اشغال نظامی به خون بکشند و نزدیک به هفتاد هزار نفر از فداییان ملت
ات را کشته، تبعید و آواره کرده و به حبس بکشند،

اگر پاداش و سهم تو از فداکاری ها در جنبش های مشروطه، شیخ محمد خیابانی،
بهمن ۵۶، و مشارکت جانانه در حفظ سرزمین ایران در طول هشت سال جنگ
محرومیت، تمسخر و الیناسیون سیستمایک: ( از خود بیگانگی و جذب و حل برنامه ریزی شده ) باشد،

اگر قومت را به سوسک مستراح ( پست ترین موجود ) تشبیه کنند، و اعتراض تو را در
برابر آن به خاک و خون کشند،

اگر دراستادیوم های ورزشی مرکز، علنا به ملیت ات، و ناموست مکرر در مکرر توهین
نمایند، و تو هیچ امکان پاسخ و دفاع نداشته باشی!

اگر مسئولان امنیتی، ورزشی و رسانه ای مرکز به جای فحاشان، تو را مجازات
نمایند،

اگر نه تنها هر گونه امکان گفتگو و مذاکره برایت فراهم نکنند، بلکه تو را
برای این امر به رسمیت نشناسند.

و اگر

به من بگویید

چگونه می توانی سکوت کنی؟

چگونه می توانی تحمل کنی؟

با چه منطقی می توانی به منافع ملی و امنیت ملی سرزمین ایران بیندیشی؟

با چه منطقی می توانی به فکر وحدت و همبستگی ملی باشی؟

و به دعوت سکوت و فراخوان وحدت قوم غالب چگونه پاسخ می دهی؟

به من بگویید با چه بیانی و روشی و زبانی و منطقی می توانم با شما برای
درمان این دردها به گفتگو بنشینم؟

به من بگویید اگرشما به جای من بودیدچه رسالتی ووظیفه ای درقبال قوم ات
 
و ملت ات داشتی؟

امروز شما بایستی برای حفظ آنچه ایران می نامیم به سخن آیید و در قبال
این سوالات پاسخی در خور دردهای ما بدهید.

و…پاسخ های شما وظیفه و راه ما را مشخص خواهد کرد

سيد جواد علوي
۰۹/۰۷/۱۳۸۹