بار دیگر و این بار...

(نگاهی به خاطراتِ زندان به‌آذین)

 

اسد سیف

 

شکنجه تنبیه است، مجازاتی که اعتراف در پی دارد. به قول فوکو، شکنجه با "نظارت و تنبیه" تکمیل می شود تا روایتی دیگر از حقیقت بر زبان جاری و در جامعه حاکم گردد. شکنجه اعمال می شود تا قربانی روایت خویش از حقیقت فراموش کرده، از آن چشم بپوشد و به روایت قدرتِ حاکم از حقیقت گردن نهد.

شیوه‌های "اعتراف" گرفتنِ قرون وسطا را در قرن بیستم قدرت‌های سیاسی به شکلی دیگر پی گرفتند. دادگاه‌های استالین در این عرصه نمونه‌اند. بیشتر رهبران حزب در سال 1938، پس از اعتراف به اتهام و پذیرش خطای خویش تیرباران شدند. تمامی متهمان دادگاه‌های استالین به ارتباط با بیگانگان متهم بودند. همه می خواستند علیه حاکمیت توطئه کنند. آنان حقیقتِ حاکم را نمی پذیرفتند.

از این زمان است که شکنجه با ساختاری مدرن به انحصار قدرت در می آید. قدرتِ حاکم می کوشد نه تنها جسم قربانی را از بین ببرد، بل‌که سعی می کند، فکر او را نیز نابود کند. ذهنِ قربانی نمی بایست امکان حیات در جامعه داشته باشد. نمایش قربانیان پس از شکنجه و اعترافات و اقرارهای آنان در واقع بی‌آبرو کردن و تحقیرشان را به همراه دارد.

قربان با تنی درهم شکسته و سیمایی مسخ‌شده که ترس بر آن چیره شده، باید حامل این پیام باشد که؛ قدرت حاکم حق است، و حق در برابر ناحق پیروز می شود. پیروزی خیر بر شر به عنوان یک اصل، تکرار می شود. بیننده باید بیاموزد که اگر حقیقتِ حاکم را نپذیرد، آن‌چیزی در انتظار اوست که اکنون شاهد است. او باید بپذیرد که هرگونه مقاومتی در برابر قدرتِ حاکم درهم شکسته خواهد شد. پذیرش سلطه‌ی حاکمیت پیام نهایی اعتراف‌کنندگان است.

جمهوری اسلامی نیز از چنین اصلی پیروی می کند. همه ابزار شکنجه به کار می گیرد تا حقانیت خویش بر کرسی حقیقت بنشاند. اعترافات تلویزیونی در این عرصه میراثِ شوم رژیم پیشین بود که جمهوری اسلامی آن را، هم‌چون دیگر ابزار شکنجه، تکامل بخشید.

"اعترافات تلویزیونی رهبران حزب توده" در جمهوری اسلامی از جمله مواردی‌ست که باید جداگانه و به تفصیل به آن پرداخت. محمود اعتمادزاده (به‌آذین)، نویسنده و مترجم نامدار، در شمار رهبران حزب توده، در اردیبهشت سال 1362 از جمله کسانی بود که بر صفحه تلویزیون ظاهر شد تا گذشته خویش نفی کرده، اعلام دارد که آنان توطئه‌گرانِ علیه جمهوری اسلامی بوده‌اند.

به‌آذین چند ماه پیشتر، در زمستان 1361 بازداشت شده بود. پاسداران از بام خانه هجوم آورده بودند تا این پیرمرد 68 ساله را در خانه مسکونی‌اش دستگیر نمایند.

به‌آذین پیش از انقلاب، شخصی غیرمذهبی، از مخالفان سرسختِ حکومتِ دینی، مارکسیستی طرفدار "اردوگاه سوسیالیسم" و هوادار حزب توده بود. پس از انقلاب اما به پیروی از خطِمشی حزب توده، مدافع انقلاب و نظام جمهوری اسلامی شد.

"بار دیگر و این بار..." نام خاطرات به‌آذین است از سال‌های زندان او در رژیم جمهوری اسلامی. این جزوه که در خارج از کشور، از طریق اینترنت دست به دست می گردد، سه سال پس از مرگ نویسنده منتشر می شود. او پیش از مرگ در مصاحبه‌ای اعلام کرده بود که جلدهای دیگر خاطرات او با نام "از هر دری" اجازه انتشار نیافته‌اند. می توان حدس زد که این کتاب نیز در شمار همین آثار باید بوده باشد.

خاطرات به‌آذین را می توان در چند محور بررسی کرد؛

 

هم‌گام با انقلاب، همراه با نظام

 

نویسنده که خاطرات خویش را از هشت سال زندان نوشته، در پی سال‌ها آزار و شکنجه، هم‌چنان خود را، آن‌سان که حزب توده می گفت، "پیرو خط ضد امپریالیستی امام خمینی" می داند. در این سال‌های سیاه انگاره اصلاً به ماهیتِ این نظام نیندیشده است. خود را با شکنجه‌گر هم‌سو و در یک خط می بیند؛ "من خود را با بازجوی جوان و قدرت انقلابی که او نماینده آن بود، در یک صف می دانستم. انقلاب را من نزدیک چهل سال خواسته بودم و در راه آن پیوسته در بالاترین حد امکانم کوشیده و رنج برده بودم، و اکنون با صورت اسلامی آن که سرانجام پیروز گشته بود، کمترین دشمنی و ستیز نداشتم."

او هنوز فکر می کند که این "انقلاب ضدامپریالیستی، و به ویژه ضد آمریکایی" برای تحقق "آرمان‌های مردمی" حرکت می کند. بر این اساس، در حالی که شکنجه‌گر او را "دشمن نظام" و "جاسوس" می نامد، شلاق بر پای او زند، تا آن اندازه که شکاف بر می دارد و خون از آن بیرون می زند، او را به شستن توالت و دستشویی مجبور می کند، سیلی بر گونه‌اش می نوازد، زیر دوش آبِ سرد نگه‌اش می دارد،"سخت‌گیری‌شان را به صلابت ایمان‌شان و شور پاسداری‌شان از انقلاب نسبت می دادم، در عین شکنجه‌های تن و جان، تائید می کردم."

او "دن‌کیشوت"وار بر این عقیده است که؛ "بازجو و من هر دو، سودای انقلاب را در سر داشتیم. هر دو سرباز انقلاب بودیم...من و او در یک سنگر برای پایداری و نیرومندی انقلاب، برای پذیرفته شدن حکومت اسلامی" بودیم. در کورذهنی ناب به این نتیجه می رسد که "بگذار به‌آذین و هزاران به‌آذین فدا شوند تا انقلاب بماند و به زعم دشمنان، راه موجودیت بالنده خود را بگشاید." بی آن‌که اندکی به چرایی و چیستی این نظام بیندیشد و بداند برای چه ارزشی حاضر است از جان خویش بگذرد.

 

در آغوش اسلام

 

به‌آذین در زندان مسلمان می شود. نماز می گذارد، روزه می گیرد و به دعا و نیایش روی می آورد. دختر بزرگش در ملاقاتی حضوری از وی می پرسد؛ "این گرایش به اسلام چرا تنها پس از دستگیری و زندان به شماها دست می دهد؟ خودتان تعجب نمی کنید؟" به آذین ریشه آن را در  گذشته خانواده می جوید. خود نیز سستی برهان خویش را احساس می کند.

پس از چند سال، رژیم می کوشد تا از قلم او به نفع نظام استفاده کند. از زندان به خانه‌ای منتقل می شود که طبری نیز ساکن آن است. دو مارکسیست پیشین حالا دست به آسمان می برند تا از خدا نجات انسان‌ها را طلب کنند. طبری به روایت به‌آذین به آن‌چه می نویسد، خود اعتقاد ندارد. به‌آذین اما خود قادر نیست اقرار کند که او نیز به چنین منجلابی گرفتار آمده است. خداپرستی این دو نه تنها خنده‌آور، بل‌که طنز تلخ و سیاهی‌ست از تاریخ اجتماعی ما.

به‌آذین در زندان جمهوری اسلامی یکتاپرستی‌ست که خود را معصوم می داند و به خطاهای پدر باور ندارد. ترس از پدر، چشم او بر ناراستی‌ها می بندد. شکنجه و آزار وی را به تسلیم‌طلبی می کشاند. خود نیز نمی داند از کدام انقلاب و از چگونه "رژیم ضدامپریالیستی" به دفاع برخاسته است. باورهای ایدئولوژیک حزب را هنوز نشخوار می کند و جالب این‌که، سازمان‌ها و احزاب دیگر را هنوز هم "گروهک" می نامد.

به‌آذین اگرچه بسیاری از آن‌چه را که بر وی گذشته، آگاهانه بر زبان نمی راند و نادیده می گیرد، اما همین بخش‌های گفته شده سندی‌ست که می توان به اعتبار آن جمهوری اسلامی را به محاکمه کشاند و ماهیتِ ضدبشری نظام را در آن جستجو کرد.

گویند که ایوبِ پیامبر از دستِ خدا شکایت به خود وی می برد. روایتی‌ست از "کتاب ایوب" در "عهد عتیق" که؛ شیطان ایوب را گفت، حق تعالی تو را نعمت فراوان داده است. ایوب پاسخ داد، مرا نیز شُکر و عبادت بسیار است. خداوند بر او خشم گرفت، رنج و بلا بر وی نازل کرد. ایوب سر تمکین فرود آورد و آن را به عنوان عافیت پذیرفت. و این حکایتِ حالّ به‌آذین است در برابر رژیم.

به‌آذینِ پس از زندان، آن به‌آذینِ پیشین نیست. جان و جسمی‌ست تسلیم شده‌ به شیطان، هم‌چون "دکتر فاوست" گوته که خود مترجم آن است به زبان فارسی.