باز هم‌ "کمپین منوفارسی"  - "سؤزو آت یئره، صاحبی گؤتوره ر".

 

در چند روزی که از شروع کارزار "منوفارسی" می گذرد، بیشتر مطالب منتشره از سوی هر دو طرفِ موافقین و مخالفین این کمپین را خوانده و عکس العمل ها را تعقیب کرده ام.

باید در یک‌ جمله بگویم که این‌ کارزار نه‌ تنها به اهداف خود رسید بلکه مرزهائی فراتر از انتظار را در نوردید.

 

سکوت معنی دار طرفداران "حق تعیین سرنوشت"، سکوت و حتی مخالفت کسانی که "حق شهروندی" را دوای تمامی مشکلات کشور می دانند، سکوت سیلبرتی های سیاسی کار که در تلویزیونهای فارسی زبان خارج از کشور "همیشه در صحنه" تشریف دارند، سکوت دارندگان جوایز متعدد بین الملی، سکوت و حتی مخالفت ضمنی خیلی هائی که با پزهای روشنفکری و عدالت خواهانه و طرفداری از محرومان ظاهرا صف خود را از سلطنت، اصلاح طلبی و مرکزگرائی جدا کرده اند، ماسک خیلی ها را از صورتشان کنار زد.

 

این چنین است که مرزهای ملی و قومی در کشور گل و بلبل - که در یکصد سال اخیر مصنوعا برچیده شده بودند- این بار با شدت و حدت بیشتری در حال برافراشته شدن هستند.

بی اختیار یاد جمله ای از نوشته ی عالمانه ی "روایت رنج زبان‌ مادری" جناب ایواز طاها می افتم که:

"با گفتمان صدساله‌ی فارسی‌محور، نه می‌توان همبستگی اجتماعی را تأمین کرد و نه شور سیاسی لازم را برانگیخت؛ شور سیاسی در نیمی از مردمان ایران که از این گفتمان آسیب دیده‌اند."

آذربایجانیها می گویند:

"سؤزو آت یئره، صاحبی گؤتوره ر".

سخنی که بر زمین افتد، لاجرم صاحب اش را پیدا خواهد کرد.