شهروند:

نگاهي به فمينيسم

ساناز صحتي ــ تورنتو

"فمينيسم " از بحث انگيزترين واژه هاي چند دهه اخير است، اما پيشينه اي طولاني تر هم دارد. از همان زمان که "آبه گيل ادامز" به همسرش "جان" موقع نوشتن "اعلاميه استقلال آمريکا" گفت، "زنان را هم به ياد داشته باشيد." (که در واقع نويسندگان اعلاميه استقلال مسئله زنان را هم در آن متن گنجاندند ولي در نسخه نهايي آن را حذف کردند) تا عصر حاضر، دچار تحولات و تغييرات بسياري شده است. خيلي ها، چه زن و چه مرد، تصور دقيق و درستي از فمينيسم ندارند و معناي واقعي آن را نميدانند. البته نمي شود بر آنها خرده گرفت، زيرا که در سال هاي اخير بخصوص تعابير متفاوتي از اين مکتب شده است که کسي که خود را فمينيست مي داند، بايد تصميم بگيرد که در کدام يک از اين شعبات متعدد فمينيسم جاي مي گيرد.

ممکن است تصور کنيم که سردرگمي و گيجي فقط مختص کشورهاي جهان سومي است، اما چنين نيست. در غرب بخصوص اين چندگانگي بيشتر از ساير نقاط دنيا به چشم مي خورد. از آغاز مبارزات زنان براي رسيدن به حقوق مساوي با مردان تاکنون با دگرگوني عميق نقش زنان در جامعه و حضور چشمگير و قدرتمند آنان در تمام سطوح اجتماعي، واژه فمينيسم هم دچار تحول شده است. اگر زماني زنان را به خاطر مبارزه براي به دست آوردن حق رأي فمينيست مي ناميدند، اما وقتي حق رأي و حضور در عرصه هاي سياسي تقريبا به دست آمده است، کلمه فمينيسم هم به حوزه هاي وسيع تري راه يافته است.

در غرب، در عصر حاضر تعبيرات متفاوتي از فمينيسم ارائه داده شده است. افراطيون دست راستي فمينيسم را مترادف با F-word و جزو کلمات زشت به کار مي گيرند. بعضي ها آن را Femi-Nazi مي نامند که برگرفته از کلمه Nazi هاي آلمان در جنگ دوم جهاني است. آن ها معتقدند که زنان موجوداتي هستند که به شدت از جنس مرد متنفرند. مذهبيون معتقدند که فمينيست ها مي خواهند همجنس گرايي را رواج دهند، ميخواهند سقط جنين را آزاد کنند و نسل بشر را از بين ببرند. مردان متعصب پايبند اصول و عقايد از سکه افتاده و قديمي وحشت دارند که فمينيسم زنان را به سوي کار در خارج از خانه بکشاند و ديگر اساس و بنيان خانواده و اطاعت از شوهر به دليل وابستگي اقتصادي از بين برود.
قصد من در اينجا شرح مبارزات زنان در غرب و يا ايران نيست. به مناسبت روز زن فکر کردم يادداشت هاي مختصري را که در مورد کلمه فمينيسم جمع آوري کرده بودم در اختيار دوستان بگذارم. ممکن است يک زن فمينيست به هيچ يک از شعبات متعددي که شرح داده خواهد شد تعلق نداشته باشد و جاي خود را در هيچکدام از آن ها نبيند، ولي آيا اين به اين معناست که ديگر آن زن نبايد و حق ندارد از فمينيسم سخن بگويد. قضاوت را به عهده خود خوانندگان شهروند قرار مي دهم. آيا شما يک فمينيست هستيد؟ فکر مي کنيد کدام يک از تئوري هاي فمينيسم شما را به خواسته تان، يعني رسيدن به حقوق مساوي و برابر با مردان در جامعه مي رساند.



1ــ فمينيسم

اين واژه به نظريه اي اطلاق مي شود که طبق آن مرد و زن بايد از لحاظ اقتصادي و سياسي و اجتماعي برابر باشند. اين نظريه هسته اصلي نظريه پردازي ها درباره زنان است. اين نظريه به تفاوت ها و شباهت هاي موجود بين زن و مرد توجهي نمي کند. قصد ندارد که به بهاي ارتقاء مقام زن، مرد را ناديده بگيرد. طرفداران نظريه فمينيسم که "فمينيسم مرکزي" هم ناميده شده اند معتقدند که زن مي تواند انتخاب کند که پا به پاي همسرش در خارج از خانه داراي شغل و سمتي باشد و يا در منزل وقتش را صرف تعليم و تربيت کودکان بکند، اما در خانه بودن و نگهداري از کودکان به معناي آن نيست که در مسايل اجتماعي ، فرهنگي و سياسي جامعه حضور نداشته باشد و يا از لحاظ اقتصادي قدرت نداشته باشد. "فمينيسم مرکزي" به دنبال برابري زن و مرد، انتخاب آزاد و حقوق مساوي اجتماعي است.



2ــ فمينيسم آمازون

پيروان اين نوع فمينيسم تصويري همانند تصاوير زنان قهرمان اساطير يونان دارند. آن ها بيشتر روي اندام انسان تکيه مي کنند و مخالف اين تصوير کليشه اي هستند که زن در مقايسه با مرد موجودي است از نظر جسماني ناتوان. طرفداران فمينيسم آمازون اعتقاد دارند که صفات و ويژٰگي هاي مردانه يا زنانه وجود ندارد يعني نمي توان گفت مردان ذاتا داراي يک سلسله ويژگي هستند و زنان داراي سلسله ويژگيهاي ديگر. اينان معتقدند که بعضي اشخاص ذاتا ساخته نشده اند که جنگجو باشند، در جنگ شرکت کنند و يا در کارهاي شاق و امور ساختماني کار کنند.
از ديدگاه اينان اين مسئله ربطي به زن و مرد بودن ندارد. نمي توان گفت زن براي جنگ و کارهاي ساختماني ساخته نشده و مرد براي کارهاي خانه. آن ها طرفدار اين عقيده هستند که زن و مرد از لحاظ جسماني باهم برابر هستند و بايد همه کارها به طور يکسان در اختيار هر دو قرار بگيرد.



3ــ فمينيسم فرهنگي

فمينيست هاي فرهنگي معتقدند که تفاوت هاي اساسي بين زن و مرد وجود دارد، ولي آن ها ويژگي هاي زنان را قابل ستايش و بي نظير مي دانند. قبول دارند که بين زن و مرد از لحاظ بيولوژيکي تفاوت وجود دارد. مثلا زن ها مهربان تر، ظريف تر و حساس تر هستند و اگر در رأس امور قرار بگيرند هيچوقت در دنيا جنگ نمي شود.

فمينيست هاي فرهنگي سعي دارند جنسيت گرايي را از بين ببرند و تنها راه نيل به اين هدف را ارتقاء و اعتلاي صفات ويژه زنانه مي دانند و در واقع مي خواهند دنيا، دنيايي زنانه باشد.


4ــ اکو ــ فمينيسم
Eco- Femenism

طرفداران اين نظريه مخالف پدرسالاري جامعه حاضر هستند. معتقدند که جامعه پدرسالار جامعه اي نوپاست که فقط پنج هزار سال است به وجود آمده. اولين جامعه بشريت جامعه مادرسالاري بوده که در آن زنان در مرکز و رأس امور قرار داشتند و همانند خدايان مورد پرستش واقع مي شدند، اما با پيدايش جامعه پدرسالار و به وجود آمدن نظريه پدرسالاري تمام سعي و تلاش مردان پدرسالار در جهت از بين بردن و لطمه زدن به زنان سرکش و متمرد بوده است. طرفداران اين نظريه معتقدند که فلاسفه پدرسالار رفتارشان با زنان و کودکان همانند رفتاري است که با محيط زيست مي کنند، يعني هر سه را يکسان سرکوب کرده و سعي در رام کردنش دارند. يعني غلبه بر طبيعت، رام کردن و استفاده از آن و يا سوءاستفاده از آن و سوءاستفاده از محيط زيست، از نوع همان کارهايي است که مردان در بهره کشي از زنان و کودکان در پيش گرفته اند.


5 ــ فمي نازي
Femi – Nazi

اين کلمه بار اول توسط مجري يک برنامه راديو تلويزيون به نام "راش ليم با" به وجود آمد. "فمي نازي" را کساني که مخالف فمينيسم بودند به وجود آوردند. آن ها معتقدند که زنان همانند نازي ها که قصد داشتند نسل يهود را از صفحه روزگار محو کنند، مي خواهند با آزاد کردن سقط جنين نژاد انسان را از بين ببرند. آن ها به فمينيست ها فقط به صورت کساني که طرفدار سقط جنين هستند نگاه مي کنند و سقط جنين را هم مساوي براندازي نسل بشر.



6ــ فمينيسم ليبرال

اين نظريه براساس فردگرايي ليبراليستي بنا شده است. طرفداران آن خواهان حداقل قوانين و حداکثر آزادي فردي هستند و بيشتر بر قدرت فرد، حقوق و آزادي و استقلال فرد و تفاوت هاي فردي تکيه مي کنند، ضمن اين که بر موانعي که زن و مرد به دليل جنسيت با آن ها روبرو هستند نيز تکيه مي کنند و مي کوشند اين موانع را از ميان بردارند. ريشه اصلي اين ديدگاه فمينيستي همان فلسفه معروف ليبراليستي است.



7ــ فمينيسم ماترياليستي

اين نوع فمينيسم در اين دو قرن اخير طرفداران بسياري داشته است. اساس نظريه بر اين بود که زن را با فراهم کردن شرايط مطلوب مادي و اقتصادي به رهايي و آزادي برساند. قصد فمينيست هاي مادي گرا اين بود که زنان را از چهارچوب کارهاي قراردادي خانه، آشپزي، ظرفشويي، لباسشويي و بچه داري نجات دهند. و اين فقط از طريق رساندن زنان به استقلال مادي امکان داشت. طرفداران اين نظريه معتقد بودند تا موقعي که زنان از لحاظ مادي وابسته به همسرانشان باشند و وقت خود را صرف امور خانه و بچه داري بکنند، نمي توانند استقلال و حقوق مساوي با مرد داشته باشند. "انقلاب بزرگ خانگي" کتاب شارلوت پرکينز گيلمن از جمله منابع اين نوع فمينيسم است که به تفصيل به اين نظريه مي پردازد.


8ــ فمينيسم اعتدالي

طرفداران اين نظريه اغلب زنان جواني هستند که همانند مادرانشان با مشکلات، تبعيض ها و نابرابري هاي مادران و مادربزرگ هايشان روبرو نبوده و آن ها را تجربه نکرده اند. براي اين دسته، حقوق مساوي تحصيل حاصل است. آن ها معتقدند که ديگر احتياجي به برچسب فمينيسم زدن نيست، حتي از به کار بردنش شرم دارند. در حالي که اين گروه به دليل نوع خاص زندگي اي که مي کنند، بيش از آن که خود فکر مي کنند به فمينيسم اعتقاد دارند. سعي کنيد از کارکردن يا تحصيل منعشان کنيد، جلوي پيشرفت شان را در اجتماع و عرصه هاي هنري ، سياسي ، فرهنگي و ... بگيريد، اجازه ندهيد به طور مساوي با همکاران مرد حشر و نشر داشته باشند، اجازه ندهيد در امور مادي خانواده نقش داشته باشند، حق و حقوق قانوني را از آنها بگيريد، آن وقت چنان با چنگ و دندان حقشان را از هر کسي که مانعشان باشد خواهند گرفت که به کارگيري برچسب فمينيسم حتي کمي شايد در مورد آن ها معتدل باشد.


9ــ فمينيسم گروه ملي زنان

طرفداران اين گروه از فمينيست ها معتقدند که تمام سعي و کوشش جامعه بايد صرف رسيدگي به وضعيت زنان باشد و براي بالا بردن سطح زندگي زنان بايد به آنان امتيازات ويژه داده شود. مثلا اگر زنان بخواهند حرفه اي صددرصد مردانه را انتخاب کنند، بايد راه برايشان هموار شود و به آن ها اين امتياز ويژه داده شود، ولي اگر مردان بخواهند مثلا در کار و حرفه اي که مختص زنان است وارد شوند، نبايد هيچ امتيازي به آن ها داده شود. چرا که مردان به اندازه کافي در اجتماع از امتيازهاي ويژه برخوردارند.


10ــ فمينيسم راديکال

زمينه بسياري از فمينيسم هايي که طي سال هاي 1975-1967 شکل گرفت، فمينيسم راديکال است. فمينيست هاي راديکال تنها به دنبال تغيير وضعيت زنان نيستند، بلکه معتقدند که بنياد جامعه بايد دگرگون شود. آنان به دنبال تغييرات انقلابي در جامعه هستند. مي گويند چرا بايد آن ها به دلايل بيولوژيکي مجبور شوند نقشي را در جامعه به عهده بگيرند که بر آنها تحميل شده است؟ و چرا بايد مردان تنها به دليل اين که مرد به دنيا آمده اند نقش هاي مردانه را به عهده بگيرند؟ فمينيست هاي راديکال سعي دارند زن و مرد را به طور مساوي از رفتارهاي پيشاپيش تعيين شده توسط فرهنگ و باورهاي سنتي، اجتماعي و سياسي رها سازند.


11ــ تجزيه طلب ها

به اين دسته از فمينيست ها به غلط برچسب همجنس گرا زده اند. اينان فمينيست هايي هستند که طرفدار جدايي زنان از مردان هستند، گاهي به صورت جدايي مطلق و گاهي به صورت جدايي نسبي. به زناني که جلسات زنانه تشکيل مي دهند و يا در انجمن ها و گروه هاي صرفا زنانه شرکت مي کنند، هم برچسب تجزيه طلبي زده اند. فرضيه اصلي اين نظريه "جدايي" است. جدايي از مرد به زن توانايي اين را مي دهد که خودش را در فضايي ديگر ببيند. نيمي از فمينيست ها چه تجزيه طلب باشند و چه نباشند معتقدند که اين نوع جدايي قدم اول براي رشد شخصي زن است. گرچه به دنبال جدايي دائمي زن از مرد نيستند.

فمينيسم به هر شکل و صورتي ريشه در همان نظريه اوليه فمينيسم يعني "فمينيسم مرکزي" دارد: آزادي، آزادي ، آزادي؛ برابري، برابري، برابري.
زنان ايران بعد از انقلاب فهميدند که اگر آزادي زن هديه مردان باشد، بي ترديد توسط همان مردان هم پس گرفته خواهد شد. همان طور که آزادي هاي نسبي و حق و حقوق قانوني که در رژيم سابق به زنان هديه شده بود با تغيير رژيم از آنان گرفته شد. هنوز زن ايراني، حتي اگر از لحاظ علمي و شغلي داراي عالي ترين رتبه و مقام هم باشد، حق تعيين سرنوشتش را ندارد. حق طلاق ندارد. حق سرپرستي و قيمومت فرزندانش را ندارد و تازه اين ها ابتدايي ترين حقوقي هستند که يک زن در يک جامعه آزاد مي تواند داشته باشد.

انقلاب در ايران و شرکت زنان بويژه زنان جوان در کنار مردان يک موقعيت خاص براي زنان به وجود آورد که بعدا حاکميت مردسالار با تحميل قوانين مردسالار انقلاب را به يک انقلاب ضدزن ايراني تبديل کرد. ولي زن ها هرگز فراموش نکردند که با شور و شوق و اشتياق در انقلاب شرکت کرده بودند و در واقع اگر بعدا زن هاي بيشماري زنداني شدند و يا به قتل رسيدند، خواه در زندان ها و خواه بيرون، به اين دليل بود که شور و شوق مقام و منزلت پيدا کردن در جامعه در آن ها مشتعل بود.

اگر امروز زن هاي ايران خواهان حقوق مساوي از هر لحاظ در کشور خود هستند به اين دليل است که اگر آن ها اين رشد عقلاني و فکري را داشتند که در انقلاب شرکت کنند، به زندان بروند، تحميلات يک جنگ خانمانسوز را بر خود و کودکانشان هموار کنند، و در ضمن در دانشگاه ها بيشترين امتيازها را از نظر تحصيل به دست بياورند، شکي نيست که آن ها مي توانند در صورتي که آزادي داشته باشند، در عالي ترين جايگاه ها بايستند و قدرت و ابتکار خود را در اختيار کل جامعه قرار دهند. حاکميت مردسالار، اقتصاد مردسالار و وجود قوانين منحط و عقب مانده اجازه نمي دهد زن ها از کل نيروي خود براي پيشرفت خود و جامعه استفاده کنند. اين موانع همگي موانعي است که حاکميت مردسالار بر زن تحميل کرده است و تنها موقعي اين تحميلات از بين مي رود و زنان شکوفايي خود را در همه حوزه ها به نحو احسن نشان مي دهند که از هر لحاظ به حقوق حقه خود و حقوق مساوي با مردها دست يابند.


شايد در دنيا محروم ترين زن، زني است که به او اجازه داده نمي شود حتي محروميت خود را بيان کند.

روز زن بر همه زنان مبارک!