ما چشم در برابر چشم نميخواهيم
نامه دايی لاله سحرخيزان خطاب به مردم!

ميگويند : شهلا جاهد دختر خواهرم را کشته است. ميگويند: شهلا جاهد دوست دختر ناصر محمد خانی بوده است
ميگويند : شهلا جاهد از روی اجبار به قتل لاله اعتراف کرده است .
به خواهرم تلقين شده است که دخترش را شهلا جاهد کشته است . او داغدار است. پسران لاله در مقابل جشمانش قرار دارند. از چنين شخصی و در چنين شرايطی دشوار٬ به سختی ميتوان انتظار قضاوتی درست را داشت.

اگر شهلا جاهد اين عمل شنيع را مرتکب شده باشد و يا به احتمال قزيب به يقين از روی عشق و علاقه شخصی به ناصر محمد خانی اين قتل را به گردن گرفته باشد٬ در ماهيت قضيه تفاوتی ايجاد نميکند. در هر حال ما خانواده لاله نبايد خواهان قصاص شهلا جاهد باشيم. ما چشم در برابر چشم نميخواهيم. باجنايت نميتوان جنايت را ريشه کن کرد. اعدام شهلا جاهد نه مشکلی را برای ما خانواده لاله بر طرف ميکند و نه هيچ مصونيتی برای جامعه در برابر اينگونه اعمال به ارمغان ميآورد. تنها نتيجه اين رفتار٬ رشد جنايت و آسان شدن کشتن انسانها است.

شهلا جاهد دارد تاوان عشق به يک مرد را پس ميدهد. آيا اين همه زندان و شکنجه روحی که تا کنون متحمل شده است برای يک دوست داشتن لازم بود؟ آيا ما بايد شاهد اعدام او هم باشيم و يک انسان ديگر نابود شود. اين چه سيستم و فرهنگی است که با انسانها چنين ميکند؟
من به عنوان يک انسان از کشتن هر انسانی متنفرم. خبر کشتن هر انسانی چه با قتل ناخواسته و چه با اتکا به قوانين عهد عتيق تنم را ميلرزاند. مو بر بدنم سيخ ميشود و به اين قانون و فرهنگ تف ميندازم.

هم من و هم خواهرم , يعنی مادر لاله , خواهان مرگ و اعدام هيچکس نيستيم. ما در قرون وسطی زندگی نميکنيم. مادر دنيايی متمدن و مدرن در قرن 21 زندگی ميکنيم. احکامی چون قصاص و اعدام مربوط به دوره جاهليت بشر ميباشد. بارها وبارها ثابت شده است٬ اجرای اين قوانين نتايج عکس آنچه مجريانش ادعا ميکنند را داشته است. در ايران اينها برای ايجاد وحشت و ترس از حکومت البته خيلی هم موثر بوده است.
برای من تصور لحظاتی که لاله عزيز ما٬ به قتل رسيده ٬ يک شوک و يک زخم عميق است. ولی من آنسوی ماجرا را هم می بينم. هنوز اصلا معلوم نشده موضوع چه بوده و چه کسی قاتل است. و حتی اگر شهلا قاتل باشد٬ من علاقمندم٬ شرايطی که او را به اينجا کشانده٬ نيز دقيقا موشکافی شود. او يک انسان و يک زن است که در ايران زندگی کرده و بطور قطع هزاران مشکل داشته است. شايد در يک فيلم بتوان زندگی کبرا رحمانپورها٬ شهلا جاهدها و نازنين فاتحی ها را نشان داد و در آن فيلم نفرت از فقر٬ نابرابري٬ زن ستيزی و سيستم را جايگزين نفرت از قربانيان و يا قتل قربانيان کرد.
شهلا جاهد و کبری رحمانپور و امثالهم قربانيان اين جامعه بيرحم و نا برابرهستند. متاسفانه زنان تابع علت ها و ناهنجاری های جامعه ای هستند , که به صرف زن بودنشان مجرم شناخته ميشوند. من بعنوان دايی لاله سحرخيزان و عضوی از خانواده وی نه تنها خواهان اعدام و قصاص شهلا جاهد نيستم , بلکه متقاضی آزادی فوری وی و از بين رفتن اين قوانين عصر جاهليت هستم.

شاپور بارکی زاده ( دايی لاله سحرخيزان )
26 شهريور 1385

 

 

کبری رحمانپور با گام های لرزان  بسوی چوبه دار - آذر درخشان

اگر من جای اولیای دم مقتول بودم
آذر درخشان

با اعتراض میلیونها زن و مردی که حکم اعدام کبری رحمانپور را محکوم کرده اند همراه می شدم.
از باصطلاح حقوقی که دستگاه قضایی نظام جمهوری اسلامی به من داده است اعلام تنفر می کردم و این «حقوق» را که همانا تائید آدم کشی قانونی بر طبق قوانین دوران جاهلیت است به خودشان ارزانی می کردم.
اگر من جای اولیای دم مقتول بودم نمی گذاشتم که نظام جمهوری اسلامی در اعمال این قوانین نابرابر و اجرای این احکام قرون وسطی مرا همدست و همراه خود کند.
اگر من جای اولیای دم بودم در به خاک سپاری این قوانین قرون وسطی مانند حکم قصاص و سنگسار با اکثریت مردم ایران و جهان همراه می شدم و نمی گذاشتم که قاضی شاهرودی از این فرصت استفاده کند، چهره معصوم و مخالف اعدام کبری بخود بگیرد و به مردم جهان اینگونه وانمود کند که گویا این جمهوری اسلامی نیست که احکام قرون وسطایی عهد جاهلیت را علیه مردم ایران بکار می بندد بلکه این مردم هستند،  مردمی مانند اولیای دم مقتول که ذاتا انتقامجو  بوده و خواهان اعدام یکدیگر هستند.
اگر من جای اولیای دم مقتول بودم با همه کسانی که جمهوری اسلامی طبق قوانین عقب مانده قضایی شریعت به آنان «حق»  تعیین مجازات مجرم و «حق» گرفتن جان انسانهایی دیگر را داده است همراه می شدم و این «حقوق» غیر انسانی را به صورت سران جمهوری اسلامی پرتاب  کرده  و می گفتم این نه یک حق برخورداری از حقوق انسانی، بلکه «حق» شراکت در جنایت است.
اگر من جای اولیای دم مقتول بودم اعلام می کردم که من هیچ منفعتی در موجودیت قوانین غیرعادلانه و قرون وسطی ندارم. و این  سران جمهوری اسلامی  هستند که برای تداوم نظام پوسیده و غیر عادلانه شان نیاز به احکام و قوانینی دارند که مردم ستمدیده را مجازات کنند.
اگر من جای اولیای دم مقتول بودم،  می دانستم که با تقاضای حکم اعدام کبری در حقیقت در حال تائید  قتل هزاران انسانی هستم که از بدو قدرت گیری جمهوری اسلامی توسط قانون قصاص، سنگسار، مرتد و کافر  جان خود را از دست داده اند، در حال تائید قانونی هستم که هزاران انسان فقیر و رنجدیده به جرم دزدی لقمه نانی دست و پای شان قطع و چشم شان از کاسه بیرون آمده و انگشتان دست و پای خود را از دست داده اند، یعنی در مظان نفرت و انزجار میلیونها مردم جهان هستم میلیونها مردمی که به طرق مختلف این قوانین دوران بربریت را محکوم کرده اند.
 
اگر من جای اولیای دم مقتول بودم،  کبری رحمانپور را محکوم به مرگ نمی کردم، نظامی را محکوم به مرگ می کردم که در آن هزاران زن و دختر برای تامین خود مجبور به تن فروشی اند، هزاران هزار دختر جوان و خردسال بايد به ادامه زندگی و ازدواج با مردان چندین برابر سن  خود تن  دهند، ملیونها انسان گرفتار اعتیاد  دست به هر جنایتی می زنند، هزاران کودک خیابانی کودکی خود را سرگردان در خیابانها و در کنار انواع رفتارهای غیرانسانی  سپری می کنند، نظامی که حرف اول و آخرش قانون جنگل است، قانوني که در طی 27 ساله گذشته اشاعه دهنده فرهنگ انتقام، سودجویی، دروغگویی، دو رویی و خلاصه برای منفعت خود از روی جسد يکديگر  رد شدن بوده  و بلحاظ اخلاقی در حال اضمحلال و فساد است.
اگر من جای اولیای دم بودم، علیه قانون قصاص اعتراض می کردم.  قانونی که  وجودش و اعمالش توهین به مردم ایران است.  مردمی که باید در آستانه هزاره سوم برای پیشبرد زندگی حقوق و قضایی خود در اسارت احکام هزاره های پیشین باشند.
اگر من جای اولیای دم مقتول بودم،  قانون قصاص را بعنوان قانونی مربوط به دوران جاهلیت بشر شایسته زباله دان تاریخ اعلام می کردم زیرا بشر در آستانه هزاره سوم نیاز به قوانینی دارد که هدف آن نه انتقامجویی از انسان گناهکار  بلکه کمک به انسانهای خطاکار برای بازسازی خود و در نهایت  خدمت به تحقق جامعه ای انسانی  باشد.
نه و هزاران بار نه.  من ننگ همدستی و همراهی با نظام جمهوری اسلامی و قوانین عقب مانده اش را بر پیشانی ام حک نمی کنم  تا در تاریخ ثبت شود که اندک مردمانی هم بودند که در سبعیت و جنایت وعقب ماندگی با مرتجعین جمهوری اسلامی همراهی کردند. بهتر است سران جمهوری اسلامی این ننگ و شرمساری تاریخی را بتنهایی بر دوش خود حمل کنند.
آری و هزاران بار آری.  کبری را نه قاتل بلکه قربانی و هم چون هزاران قربانی بی نام و نشان این نظام جنایتکار می پنداشتم و با میلیونها مرد و زنی که اعلام کردند کبری نه قاتل بلکه قربانی این جنایت است هم نظر و هم رای می شدم.
اگر جای اولیای دم مقتول بودم با قلبی بزرگ و روحی سخاوتمند با مادر رنجدیده کبری همدردی می کردم. اعلام می کردم که مرگ کبری شاید دلی کوچک را برای لحظه ای  کوتاه خنک کند اما میلیونها دل بزرگ را در درازی تاریخ می سوزاند.
اگر جای اولیای دم مقتول بودم،  به مادر کبری می گفتم من هم چون اولیای دم "سیروس و بهروز" تحمل اعدام جوان دیگری را ندارم و کبری را هم چون "سینا و علیجان" می بخشیدم.
با وجدان انسانی شریف و قلبی پرعطوفت بزرگترین آرزوی خانواده کبرا را که روشن شدن چراغ دلشان با آزادی کبری است، برآورده می کردم.  باور کنید این یکی از زیباترین لحظه های جاودانه زندگی است وقتی می توانیم لبخند شادی را بر چهره مردم ستمدیده و رنجیده نقش ببندیم.
 
30
شهریور 1385
Azar_darakhshan@yahoo.com

 

 

زنان تحت خشونت تمايلي به قطع رابطه با همسرانشان ندارند

كانون زنان ايراني: بسياري از زنان قرباني خشونت تمايلي به جدايي و طلاق از همسرانشان ندارند، بلكه آنان ترجيح مي دهند كه به خشونت در روابط زناشويي پايان داده شود نه اينكه اصل رابطه قطع شود.

بر اساس يافته هاي تحقيق شهلا معظمي پور، جرم شناس، زنان قرباني به دليل خجالت و شرم از تن دادن به جدايي و يا حتي شكايت خودداري مي كنند. همچنين نبود امكانات مادي و اقتصادي، جلوگيري از هم پاشيدگي خانواده و ترس از دست دادن فرزندان از ديگر دلايل عدم تمايل به جدايي ميان زنان قرباني است.

بنابراين دستيابي زن به حكم محكوميت كيفري مرد نه تنها موثر نخواهد بود، بلكه كار دشواري است كه به ديگر مسائل مربوط به خشونت خانوادگي اضافه مي شود.

در اين تحقيق كه " حمايت از زنان در برابر خشونت خانگي" نام دارد، به الگوي كمك و ياري خواستن قربانيان خشونت خانوادگي اشاره شده است: اين الگوها معمولاً مشابه يكديگر است. يعني زن قرباني ابتدا با خانواده، دوستان و يا همسايه ها تماس مي گيرند. سپس از پزشك يا مشاوره هاي خانواده درخواست كمك مي كنند.
نكته اينجاست كه تنها در صورت بروز سوء رفتار شديد و تكرار است كه پليس و مسئولان قضايي وارد محركه مي شوند.

خشونت در محيط خانواده يا اصولاً ناديده گرفته مي شود و يا كم اهميت جلوه داده مي شود، زيرا تصديق آن موجب شكسته شدن حرمت خانواده مي شود.
به عقيده اين استاد دانشگاه، شكستن سكوت و اعتراض در برابر رفتارهاي خشن كه زنان را آزار مي دهد، اولين گام مبارزه با معضل خشونت خانگي است.
به نظر معظمي پور تبيين و انتشار انواع خشونت هايي كه هر روزه جسم و روح زنان را در معرض آسيب قرار مي دهد، مي تواند توجه سياست گزاران، مقامات اجرايي، كارشناسان و رسانه هاي جمعي را به مسئله خشونت عليه زنان جلب كرد و مبارزه با آن را در دستور كار خود قرار داد.

معظمي پور در تحقيق خود به نقش قانون، پليس، واكنش هاي حقوقي اي مثل طلاق، واكنش هاي بهداشتي و درماني و نيز تحقيقات اشاره مي كند و به تبيين هر يك از جنبه ها از بعد حقوقي مي پردازد.

 

 

هفتاد درصد زنان خانه‌دار چهارمحال وبختياري افسرده هستند
كارشناس بهداشت رواني دانشگاه علوم پزشكي چهارمحال وبختياري گفت : هفتاد درصد زنان خانه دار اين استان دچار بيماري افسردگي هستند.
به گزارش خبرنگار سرويس اجتماعي خبرگزاري زنان ايران "ايونا" ، "مصطفي شاكري" در كار گروه بانوان شهرستان شهركرد افزود: وضعيت اقتصادي ، سبك زندگي مردم ، بيكاري ، اعتياد همسران و مردسالاري از مهمترين عوامل افسرگي بانوان استان است.
وي افزود: اكنون ۱۰هزار بيمار زن رواني در مراكز درماني استان بصورت رايگان در حال درمان هستند.
وي گفت: آموزش مهارتهاي زندگي ، آموزش به بيماران رواني ، بيمار يابي، افزايش سطح آگاهي زنان روستايي و آموزش بهداشت رواني در بين دختران جوان از جمله اقدامات در راستاي كاهش شدت افسرگي در بين زنان استان است.

 

 

یک نقد خوب!

 

لاله حسین پور

 

ارائه راه بردهای اثباتی در مباحثات مربوط به تبعیض جنسی، یکی از وظایف اصلی فمینیست هاست. نقد این راه بردها و بحث و جدل حول آن، خود، یکی از ارکان جنبش است.

 

در رابطه با کمپین یک میلیون امضاء، یک نقد خوب خواندم و ارزش آن را دارد که خود به نقد گذاشته شود.

هیئت تحریریه نشریه آرمان نو (1) اعلامیه ای در رابطه با این کمپین داده است. اعضای هیئت تحریریه، به گفته خودشان، از دانش جویان طیف چپ تشکیل شده اند و معتقدند مبارزه با استثمار طبقاتی و جنسی تنها راه رهایی انسان است.

چه خوب، دانش جویانی یافت می شوند که چنین می اندیشند. اما بهتر می شد اگر رفع تبعیض ملی، مذهبی، رنگ و هر گونه تبعیض دیگر در جامعه را نیز آرزو می کردند و رفع هر گونه تبعیض و استثمار را از کلیه ابعادش، چه اقتصادی و چه فرهنگی، شرط رهایی انسان می دانستند.

 

هیئت تحریریه نشریه آرمان نو به درستی معتقد است که بهبود شرایط زندگی مردم نه از میان معادلات قدرت و چانه زنی در بالا، بلکه از طریق افزایش آگاهی جمعی و حساسیت بیشتر توده های مردم حاصل خواهد شد و اظهار امیدواری می کند که جنبش زنان نیز به همین درک رسیده است. اما با این حال گمان می کند که جنبش زنان با طرح کمپین یک میلیون امضاء در حد گرفتن حقوق برابر از حاکمیت درجا خواهد زد و به طبقات فرودست التفاتی نخواهد داشت.

 در این امر که نهادهایی از جنبش زنان عمدتا در سطح روشن فکری فعالیت می کنند و زنان خرده بورژوا و مدرن را دربر می گیرند، اختلافی نیست. اما این که این جنبش بسیار آگاه به وظایف خود هست و تاریخچه و گذشته ای که دارد، ثابت می کند که چه گام هایی در آینده برخواهد داشت، نیز بسیار روشن است. ا تفاقا نکته مهم همین است که جنبش زنان در جای خود ایست نکرده است. این جنبش در حال شدن است، روان است و می رود که گستره اش را وسعت ببخشد. جنبش زنان اسم عام است و با چند روشن فکر و چند تجمع تعریف نمی شود. از چند روشن فکر شروع کرده است، اما تنها به روشن فکران ختم نمی شود. نه این که امیدواریم ختم نشود، بلکه جنبش زنان در مسیرحرکت خود ثابت کرده است که بسیار فراگیر فکر می کند، عمل می کند و قصد دارد که به هر گوشه ای و به هر گودی جاری شود و تا اعماق پیش رود. اگر چنان چه در راه خود به اعماق با مانع روبه رو شود و توقف کند، آن جاست که شکست خورده است.

 

اما هیئت تحریریه نشریه آرمان نو می گوید کمپین یک میلیون امضاء شکست می خورد، چرا که ما حاکمیت جان سختی داریم که حاضر به تمکین نیست و با یک میلیون امضاء نیز تن به تغییر قوانین تبعیض آمیز علیه زنان نمی دهد. کاملا درست است. چنین توهمی را نه جنبش زنان و نه هیچ ایرانی که رژیم حاکم بر ایران را بشناسد، ندارد. بنابراین ایده این کمپین ، حال از هر جا برگرفته شده باشد، مهم نیست، بلکه خود این ایده یک شیوه آگاهی رسانی است. هدف ادغام عمل و نظر است و حقا که ایده مناسبی برای این ادغام در نظر گرفته شده است. گرفتن امضاء شکل است. شیوه ایست که می تواند فکر را به درون توده های میلیونی ببرد، می تواند به آگاهی، پا دهد، قدم دهد و به حرکت وادارد. نظر و تئوری را فعال کند و به میان جامعه مدنی ببرد. این هدف شکست نمی خورد. شکست ناپذیر است. تنها زمانی که متوقف شود، شکست خورده است. اما تو می دانی و من، چه خوب می دانم که آگاهی، مرداب نیست. رودخانه ای ست جاری که از میان سنگ لاخ های عظیم، خواهی نخواهی عبور می کند.

 

هیئت تحریریه نشریه آرمان نو، عالی تحلیل می کند و می گوید اگر جنبش زنان در سطح برابری در قانون باقی بماند، تبعیض را از بین نمی برد. در این امر تردیدی نیست. اما چرا در اهداف جنبش زنان تردید داشته باشیم؟ آیا چون در طرح کمپین، همه جانبه صحبت نشده است، روا است که در اهداف جنبش زنان که رفع تبعیض جنسی است، تردید نشان دهیم؟ جنبش زنان با این کمپین و خواسته های مطرح شده، متولد نشده است و وظایفش با این کمپین به اتمام نخواهد رسید. اگر به شعارهای جنبش زنان که در روزهای مختلف و به مناسبت های مختلف، فریاد زده شده، توجه کنیم، می بینیم  که انجام چنین درخواست هایی نه تنها برابری قانونی زن و مرد، بلکه برابری اقتصادی، فرهنگی و به طور کل رفع تبعیض همه جانبه جنسی را مد نظر دارد. (در پایان برخی شعارهای جنبش زنان را می آورم).

البته همان طور که هیئت تحریریه نشریه آرمان نو می گوید، صرفا برابری حقوقی نباید هویت جنبش زنان را تعیین کند. و نمی کند! وقتی جنبش زنان در روز جهانی مبارزه با خشونت، درباره خشونت همه جانبه در خانه مقاله می نویسد، فریاد می زند و تظاهرات می کند، چرا گمان می شود که خشونت در خانه مسئله جنبش زنان نیست و جنبش زنان قصد دارد حریم خصوصی افراد را از حریم عمومی زندگی اجتماعی جدا کند و اسطوره کانون گرم خانواده را به راه اندازد؟! چرا چنین برداشتی وجود دارد که تنها درخواست های کمپین،  هویت جنبش زنان را تعیین می کند؟ چرا تصور می شود که جنبش زنان فقط برای حق طلاق و حضانت می جنگد و کاری به خواسته های عدیده زنان زحمت کش ندارد؟

 

 البته تقاضای تدقیق و تصحیح برخی از درخواست ها از جانب هیئت تحریریه نشریه آرمان نو حق است. برای مثال چگونه حق دیه برابر مطرح شده است؟ در حالی که جنبش زنان به مثابه یکی از طرف داران اصلی دمکراسی و مخالف خشونت، می بایست نه تنها با مجازات قصاص بجنگد، بلکه با اعدام و کشتن انسان به هر دلیل و بهانه ای و به هر شکل و شیوه ای و در هر موقعیت و شرایطی مبارزه کند.

تکیه جنبش زنان به نهادهای حقوق بشری و بین المللی نیز یک جانبه است. مسلما می توان در امر مبارزه با تبعیض جنسی از نهادهای بین المللی یاری خواست و تا آن جا که امکان پذیر است، آنان را واسطه کرد، اما توهم به این نهادها وداشتن اعتماد واهی به آنان، بی راهه است.

مهم ترین امتیاز جنبش زنان، استقلال آن است. جنبش زنان می بایست این استقلال را نه تنها ازنهادهای بین المللی و دولت های خارجی نشان دهد و نه تنها از دولت و نهادهای وابسته به حاکمیت به اجراء درآورد، بلکه استقلال خود را از هر ایدئولوژی و مذهب نیز به اثبات رساند.

 

اشتباه هیئت تحریریه نشریه آرمان نو در آن جاست که فکر می کند جنبش زنان از یک عده زنان روشن فکری تشکیل شده که هیچ ارتباطی با توده زنان در جامعه ما ندارند. مسلما اگر جنبش را تنها در غالب چند مقاله، افراد و چند جلسه و مراسم ببینیم، اشتباه کرده ایم. هم اکنون توده های زنان در شهرستان ها، در محلات و در خانه های خود در حال جنگیدن با قوانین نابرابر، با حقوق سرخورده و با تحقیرهای حاکم بر زنان هستند.

هیئت تحریریه نشریه آرمان نو نگران است که زنان طبقات فرودست نمی توانند از تغییر قانون طلاق و یا حضانت به نفع خود استفاده کنند. سئوال این است که آیا این زنان حق داشتن آگاهی در مورد حق طلاق و حضانت را دارند یا خیر؟ و آیا اگر در یک شرایط خیالی، امکان تغییر این قوانین وجود داشته باشد، زنان طبقات فرودست، به جرم آن که به دلایل اقتصادی توان استفاده از آن را ندارند، پس نیازی به طرح آن ندارند؟

برای مثال در جایی می خواندم که زنان زحمت کش، نه مانند زنان طبقات مرفه، بلکه طور دیگری به ازدواج مجدد همسر خود می نگرند و معتقدند که از طریق ازدواج دوم و سوم، زن بدبختی، صاحب خانه و همسر می شود، بنا براین باید از ازدواج مکرر دفاع کنند! حال چون زنان زحمت کشی پیدا می شوند که چنین فکر می کنند، نباید لغو ازدواج مکرر را مطرح کرد؟!

اما چنین نیست. بسیاری از همین زنان زحمت کش و طبقات فرودست با تمام وجود از رفتار همسر خود در رنجند وبخشا به علت همین قوانین تبعیض آمیز و ضد زن، اجازه و توان تصمیم قاطع ندارند. این زنان و همه و همه، آحاد جنبش را تشکیل می دهند. جنبش زنان در حال حاضر نیروی بالقوه بسیار وسیعی دارد که هنوز به حرکت در نیامده است و تعیین سرنوشت آنان در دست هیچ روشن فکر و لیبرالی قرار ندارد. سرنوشت آنان باید تنها به دست خودشان تعیین گردد. ترسی نیست اگر زن یا زنان روشن فکری به تعهدات و وظایف خود پشت پا زنند و به راه دیگری روند. جنبش زنان، همان رودخانه است که جاری ست!

 

(1)            اعلامیه هیئت تحریریه نشریه آرمان نورا در آدرس اینترنتی زیر خواندم

www.apis.blogfa.com

 

برخی شعارهایی که از جانب زنان اعلام شده است را در زیر می آورم:

-         آزادی، برابری، حق طبیعی ماست

-         زندانی خشونت، آزاد باید گردد

-         قانون ظالمانه، سنت های مردانه، ملغی باید گردد

-         حق زن ایرانی، احیاء باید گردد

-         یک صدا، متحد، صلح، قانون، آزادی

-         مقابله با ازدواج های اجباری، با تعدد زوجات و طلاق های یک طرفه

-         مقابله با خشونت، قتل های ناموسی و خود سوزی

-         تأمین اجتماعی و خدمات رایگان برای زنان زحمت کش

-         اجازه کار در بیرون از خانه و مطالبه فرصت های برابر

-         اعدام را در ایران متوقف کنید

-         همه زندانیان سیاسی را آزاد کنید

-         اگر متحد شویم، شکست ناپذیر خواهیم شد.