مختصری از زندگی و مبارزات زنده ياد مهين جهانگيری

 


 

حافظه تاريخى ايرانيان مجموعۀ كاملى از تجارب تلخى را در خود ثبت و ضبط كرده است، درواقع هرچند فرزندان راستين مبارز اين کشور در روزهاى سخت همواره بدفاع از آزادى و برابري، برخاسته و سينه سپر كرده و بيشترين هزينه هاى جانى و مادى را پرداخته‌اند، اما در واپسين لحظات گروهى فرصت طلب و سودجو همه دستاوردهاى انقلابات ايران را صاحب گرديده‌اند بى آنكه سهمى براى مردم و يا خواسته های عاملين و مبتکرين اصلى اين مبارزات قائل شوند و اين حقيقت بسيار تلخى است كه در حافظه تاريخى ملت ايران ثبت شده است. به اطمينان ميتوان گفت که يکى از علل اصلى تاخير درايجاد جنبشهاى جدی نوين و سراسری توسط مردم ايران که تحت حاکميت فقر واستبداد و ترور در سايه يکی از حکومتهای منزوی و منفور جهان بسر می برند،به همين امور برميگردد.




مهين جهانگيری متولد سال1335 خورشيدي، سومين فرزند خانواده جهانگيری ها بود.مهين تحصيلات ابتدائی و دبيرستانی خود را در شهرضا گذراند.
مهين مارکسيستی آرمانگررا،ا انقلابی پرشور و از مدافعين واقعی و عملی برابری حقوق زنان و از مروجين خستگی ناپذير ايدهای انسانی سوسياليستی بود. بهمبن دليل او دوستان بسيار و دشمنان سرسختی داشت. مهين جهانگيری از کادرهای اصلی جنبش روشنفکران کارگران و زحمتکشان مناطق مرکزی و جنوب کشورمان بود که علارغم زندگی کوتاه خود بارها توسط ساواک و سپس پاسداران حکومت اسلامی به زندان و به بازجوئی کشيده شد . شب پرستان حاکم در شب سوم آبانماه 1360 او را به همراه مبارز زحمتکش، اکبر محمدی از مسئولين شوراهای دهقانی روستای کاسگان به جوخه مرگ سپردند.اين جنايت بدون هيچگونه محاکمه و فقط پنجاه روز پس از آخرين بازداشت وي، بوقوع پيوست.

 
مهين مبارزات خود را از دوران نوجوانی و در اواخر دهه چهل خورشيدی ، تحت تأثير برادر و همرزمش، الله قلی جهانگيری شروع کرد. وی در آنزمان دانش آموز و در شهرضا مشغول به تحصيل بود. نقش مهين در جنبش ما آنچنان برجسته بود که از ابتدای شروع به فعاليت وی در اوايل دهۀ پنجاه خورشيدی علاوه بر حساسيت فوق العاده ساواک مورد خشم و کينه روحانيت و حوزه علميه قم اين مدافعين راستين بنيانهای ارتجاعی مردسالاری در جامعه قرار گرفت.


مهين جهانگيری برای دفاع از آرمان برابری طلبانه خود در تمامی حوزه های مبارزاتی نقش عملی وزنده داشت او در ميان توده های زحمتکش همانقدر توانا و کار ائی داشت که در ميان روشنفکران و محافل سياسی فعال و مؤثر بود.



پس ازسرکوب قيام و جنبش روشنفکری مردمی الله قلی و يارانش و دستگيری گسترده فعالين جنبش در سال 1352مهين هدايتگر و نيز رابط پايه مردمی و روشنگران زندانی اين جنبش بود و در تداوم و اسمترار آن مبارزات نقش عمده ای داشت.

 
مهين علاوه بر اين مسئوليت سنگين، در تبليغات و روشنگری سياسی و دفاع از حقوق برابر انسانها در جامعه ای که بشدت در قيد وبند مناسبات ارتجاعی وفرهنگ فئودالی و خانخانی بود لحظه از پای ننشست. او در اواسط دهه پنجاه که سايه سياه سکوت ناشی از سرکوبهای خونين و وحشيانه ساواک و ژاندارمری در سراسر کشور و بويژه آن مناطق حکفرما شده بود با سازماندهی توزيع کتابهای روشنگرانه که دستيابی به اينگونه آثار در آن زمان خطرناک و مشکل بود و نيز ترويج ايده های برابری طلبانه و دفاع قاطعانه از برابری حقوق زنان با مردان به مصاف با سکوت و خفقان برخواست.


ساواک و نظام استبدادی حاکم برای مقابله با ايده های سوسياليستی برابرطلب و آزاديخواهانه وی و معدود همرزمانش به همکاری با حوزه علميه روی آورد. ساواک شاه و ملاهای حوزعلميه برای مقابله با فعاليت های روشنگرانه مهين متحدأ و علنی همکاری می کردند. مسئول وقت ساواک در منطقه آقای محمد نويد*(1) از طريق تبليغات اسلامی حوزه علميه قم و با مسئوليت شيخ علی شريعتی دهاقانی*(2) به توزيع و ترويج گسترده، آثار متحجرين اسلامی دردور افتاده ترين نقاط در منطقۀ وردشت در استان اصفهان پرداخت.


ساوک علاوه بر توسل به روحانيت مرتجع و نيز فشارهای مستقيم بر وي، از طريق احضار و بازجوئی و تهديد، ازشيوه های غير مستقيم نيز برای خنثی نمودن فعاليتهای روشنگرانه و ايجاد محدوديت برای مهين و ديگراعضای نوجوان خانواده حداکثر تلاش خود رابعمل می آورد.دراين شيوه ساواک با احضار پدر و مادر جهانگيري، آنان را تهديد ميکردند که اگر آنان خود مانع فعاليتهای فرزندانشان نشوند، مهين را بازداشت و به مکان نامعلومی می فرستند، اين شيوه تهديد پدران و مادران به ربودن فرزند توسط دستگاه امنيتی مخوف و کثيف در ديکتاتوريهای وابسته به غرب، تاثير مخربی بر روحيه مبارزاتی فعالين سياسی و بويژه خانواده های آنان داشت.
در همين رابطه در تابستان 1354 مه لقا کريمی (مادر جهانگيری) در پاسخ بازجوی ساواک و برای خلاصی از فشارآنان ميگويد, اگر خواندن کتاب و امانت دادن آن جرم است چرا مانع از توضيع گسترده آن توسط شيخ شريعتی نمی شويد( اشاره مادر به توضييع هفتگی کتاب بوسيله شيخ شريعتی و واحد تبليغات اسلامی قم که با اتومبيل و تا دوره افتاده ترين نقاط در اين مناطق صورت ميگرفت، بود) مسئول ساواک در پاسخ اظهار ميدارد,اين کتاب ها با هزينه و به دستور ما توضيح ميشود و اگرفرزندان تو هم، از ابن کتابهای مطالعه ميکردند، ما مشکلی با آنان نداشتيم,.


مهين علارغم انواع مسئوليتهايش درامر مبارزه و خانواده و فشارها درعرصه مبارزه و انواع محدوديت های و موانعی که ساواک و مشاورين حوزوی اش در عرصه تحصيل و شغل برايش ايجاد ميکردند اما لحظه از تلاش و کوشش برای آموزش و آموختن دست برنداشت.


مهين در تابستان 1356 برای تشکيل و مديريت آموزشگاه تربيت معلم برای پيکار با بيسوادی در ميان زنان در روستاها و مناطق دور افتاده شرکت کرد اما ابتدا با دخالت ساواک او را کنار گذاشتند. مزدوران شاهی که ازقدرت توده ها و وفاداری آنان به فرزندان راستين خويش غافل بودند، در مقابل درخواست خانواده های داوطلبين و واجدين شرايط آموزش معلمی که حضور فرزندانشان را مشروط بر مديريت مهين بر اين موسسه اعلام کرده بودند، عقب نشينی کرده و به آن تن دادند.
اين آموزشگاه با تعداد بيست کار آموزمی بايستی بطور شبانه روزی اداره می شد زيرا شاگردان که از ميان داوطلبين دختر با حداقل تحصيلات دوره راهنمائی و از مناطق دور افتاده و فاصله های زياد از يکديگر برای آموزش معلمی به آموزشگاه جلب شده بودند تمام ايام هفته را در محل آموزشگاه ميگذراندند.
اين آموزشگاه با فعاليت های شبانه روزی مهين در سال 1356شروع بکار نمود. با پاقشاری و تلاش مهين کتابخانه ای برای اين آموزشگاه با مجموعه ای از کتابهای که داشتن و مطالعه اش تاآنزمان جرم محسوب ميشد راه اندازی شد. با اوجگيری حرکتهای اعتراضی مردم در پاييز 1357 و بدنبال آن پيروزی انقلاب ناکام مردم کشورمان، آموزشگاه تربيت معلم نيز پس از يکسال فعاليت، تعطيل شد، اما کتابخانه آن گسترش فوق العاده ای يافت و در سالهای اوليه انقلاب علاوه بر کتاب در آن محل امکان دستيابی به مجموعه ای ازکاستها، نشريات و مجلات سياسی فرهنگی جريانات سياسی آنزمان فراهم بود. اين مرکز فرهنگی بارها مورد يورش پاسداران قرار گرفت، که هر بار با تلاش و پيگيری مهين و همرزمانش باز سازی می شد*(3).


دورجديدی از فعاليتهای سياسی در منطقه با اوجگيری انقلاب ضد استبدادی مردم و آزادی زندانيان سياسی از بند حکومت ديکتاتوری شاه، از پاييز 1357شکل گرفت. مهين در اين دوره توانست باشايستگی خود به يکی از ستونهای اين جنبش بدل شود. مهين که در برخوردهای توده ای و برقراری ارتباط با مردم و تأثير گذاری در آگاهی مردم ، نسبت به منافعشان، شايستگی اش را نشان داده بود، اکنون، نقش ارتباط با مردم را ، به شکلی عالی ايفا می کرد، زيرا علاوه بر روشنفکران، کارگران و دهقانان و بويژه زنان و ديگر اقشار زحمتکش منطقه، مهين را همرزم خود می دانستند.


توده های زحمتکش جزتی ترين مسائل و مشکلات حتی خانوادگی را با او در ميان می گذاشتند و اوهمواره رازدار زندگی آنان بود اکنون نيز بسياری از مسائل اجتماعی تشکيلات با او بود و بسيار عالی از عهده کارها برمی آمد ، اين فقط از صداقت و جديت مهين امکان پذير شده بود.

اولين بازداشتی مهين در نظام اسلامی در روزهای اول اسفند 1357 مدتی کوتاه پس از پيروزی انفلاب بود. مهين ورفقا وهمرزمانش که درجريان تصرف مراکز نظامی شهر تهران از جمله پادگان سلطنت آباد و ساواک تهران در روزهای 19 تا 22 بهمن نقش گسترده ای داشتند، مقداری سلاح در جريان اين روزها در تهران بدست آورده بودند ، مدتی بعد سه تن از جمله، زنده يادان مهين و جعفر جهانگيری جهت انتقال تسليحات به تهران می روند، در تهران با همآهنگی مسئول نظامی ستاد فدائيان و با همراهی يکی از افراد سازمان با رفقا قرار می گذارند که بخشی از سلاح ها را به رفيق فدائی تحويل داده و در اصفهان تحويل بگيرند، وبخشی را نيز خود جابجا کنند. هنگامى که همرزم فدائی مشغول بسته بندی و جاسازی بخشی ازسلاح ها بوده مامورين کميته به خانه ای که اين رفقا در آن بودند حمله کرده و هر چهار نفر را دستگير ميکند و همراه با آن بخش از سلاح هايی که رفيق فدائی قرار بود به اصفهان بياورد به کميته ميبرند. مهين و همرزمانش يک روز در کميته بازداشت بودند ، بر طبق توافق قبلی با مسئول نظامی سازمان فدائی مبنی بر اينکه اگر اسلحه هابدست کميته چی ها افتاد، بگويند آنها متعلق به سازمان فدائی می باشد، مهين وهمرزمانش هم همين را گفته و کميته نيز تلفنی با ستاد سازمان تماس ميگرد و صبح زود ماشينی از ستاد فدای می آيد و اسلحه ها را از کميته تحويل ميگيرند. مهين و همرزمانش پس از رهائی با بخش ديگری از سلاحها و لوازمی که مصون مانده بود و حمل آن با خودشان بود به منطقه بازگشتند.


در بهار و تابستان 1358مهين در بخش زنان، ارتباط و تدارکات و چاپ و تکثير و ساماندهی کتابخانه، ستاد زخمتکشان شايستگی بی نظيری از خود نشان داد.همزمان درتابستان 1358 به درخواست توده های زحمتکش همراه با نمايندگان شوراهای کارگران و دهقانان و عشاير در جلسه مذاکره با اردوی برادران قشقائی شرکت نموده و در آن جلسه تاريخی بعنوان يک زن روشنفکر برابری طلب و در کنار زخمتکشان ضمن طرح خواسته های توده های زحمتکش بدفاع از آرمان سوسياليستی خود و همرزمانش برخواست، اردوی خان در آنزمان در منطفه وردشت و در باغ کاشفی مستقر شده بودند و ناصر قشقائی نماينده امام در جنوب مأموريت داشت تا کار جنبش شوراها را با همکاری حاکميت و با دسيسه خوانين بهرامی دره شوری يکسره کنند. اين طرح، ابتدا با دعوت از دکتر عبدالله قشقائی فرزند ناصر قشقائی به ستاد زحمتکشان در روستای ديزگان وبه ميان زحمتکشان توسط جهانگيری و همرزمانش ، ميرفت که با کمترين هزينه خنثی شود، درتجمع وسيعی که مردم زحمتکش و مسلح در ستاد زحمتکشان برای استقبال از عبدالله قشقائی سازمان داده بودند کوشش شد تا با طرح خواسته های عادلانه مردم منطقه و افشای ماهيت خوانين همدست ساواک از يک طرف و نيزبا به نمايش گذاردن عزم و نيروی زحمتکشان و همسنگرانشان، در دفاع از دست آوردهای خود، ازسوی ديگر، ازوقوع برخورد و درگيری نظامی جلوگيری بعمل آيد. در پی اين اقدام هوشيارانه رهبران جنبش که با بازگشت عبدالله قشقائی به اردوی خوانين و تاکيد وتآييد وی بر بخشهای از خواست زحمتکشان، ميرفت که به نتيجه مثبت نائل شود، اما با توطئۀ مجدد رژيم اسلامی و خوانين بهرامی دره شوری منجر به التيماتومی از طرف اردوی برادران قشقائی به ستاد زحمتکشان مبنی بر تسليم بدون قيد و شرط خود به اردوی خانها و منحل کردن شوراها شدند. اين التيماتوم با اقدام بموقع و سريع رهبران جنبش شوراها که با محاصرۀ نظامی اردوی خوانين از يکطرف و همزمان برپائی تجمع و تظاهرات در نزديکی محل اردو، وتحميل هيئت مذاکره ازميان نمايندگان شوراهای زحمتکشان به آنان به نتيجه رسيد.خوانين که درابتدا توده ها را بعنوان طرف مذاکره نمی پذيرفتند وتنها خواستار گفتگوی مستقيم با رفيق الله قلی آنهم حول چگونگی تسليم وی و يارانش بودند، با ايستادگی و هوشياری روشن بينانه رهبران سياسی جنبش نه تنها اردوی خوانين تن به مذاکره مستقيم با نمايندگان شوراهای برخواسته از ميان زحمتکشان دادند بلکه آخرين ترفند آنانرا که قصدداشتند از شکست خود در برچيدن شوراهای زحمتکشان را، با جدائی انداختن بين توده ها و روشنفکران به يک پيروزی بدل سازند نيز با هوشياری نمايندگان کارگران و دهقانان ، به شکستی ديگر مبدل شد، اينبار توده های ستمکشيده با وفاداری به همرزمان انقلابی خود حماسه ای ديگر آفريدند. با ورد پيروزمندانه هيئت نمايندگی توده هامردم، خوانين تلاش ميکنند به آنان وانمود کنند که حاضرند با بخش های ازخواسته های آنان کنار آمده و بخش ديگر را نيزبه مرور زمان با رأی دادگاههای انقلاب حل و فصل نمايند، مشروط بر اينکه مشترکآ خواستار برچيده شدن پايگاه کمونيست ها و روشنفکران از منطقه شوند، خوانين که گويا از قبل در جريان دستگيرها و اعدامهای سالهای بعد بوده باشند به نمايندگان شوراها هشدار ميدادند که اينان بزودی دستگير و زندان و اعدام شده و يا با فشار دولت مجبور به فرار خواهند شد، اينان مخالف اسلام و امام هسنند دولت اسلامی با اينان سازش نخواهد کرد،پس بهتر است صف خود را از اين کفار جدا کنيد.


نمايندگان شوراهای زحمتکشان با مشاهده طرح دشمنان طبقاتيشان ادامه مذاکره خود را مشروط بر حضور تعدادی از روشنفکران انقلابی از جمله جانتاختگان، رفيق مهين و محمدقلی جهانگيری در مذاکرات با براداران قشقائی و اردوی خوانين می کنند.( جانباختگان رفقا، مهين و محمدقلی جهانگيری با درخواست و پافشاری توده ها دراين هيئت مذاکره شرکت کردند).

 
هيئت اعزامی مذاکره شوراها، که متشکل از نمايندگان اقشار روستائی و نيز طوايف مختلف کوچنشين، در منطقه وردشت بود، ضمن افشای ماهيت خوانين دره شوری و بهرامی به برادران قشقائی بويژه خسرو قشقائی که خود بمدت 25 سال از ايران تبعيد و دور بود، پرداخته و ضمن طرح خواسته های حق طلبانه مردم منطقه، التيماتومی به اردوی خوانين، مبنی بر اينکه ظرف 24 ساعت منطقه وردشت را ترک کنند، اعلام نمودند. با قبول اين خواسته ها از سوی اردوی خوانين، جنبش شورائی توده های مردم بدون درگيری نظامي، از اين توطئه که ميرفت تا به فاجعه تبديل شود، پيروزمندانه بيرون آمدند.اين حرکت پيروزمندانه آنچان بر خود باوری و اتحاد و درک عظمت اتحاد حول منافع طيقاتی توده ها موثر واقع شد که به جرأت ميتوان گفت برای کسب چنين تجربه ای به سالها مطالعه و ميارزه توأمآ نياز بود.
اين تنها بخشی ناچبز از دست آوردهای اين جنبش است که بدلايل متعدد ازجمله قتل عام کادرهای اين حرکت، مشکلات امنيتی که هم اکنون نيز بدليل حضور بخش وسيعی از بدنه توده ای اين جنبش در داخل که از بيان خاطرات و اقدامات خود معذورند و ..... تا کنون در مورد اين جنبش عظيم و دست آوردهای بی نظيرش سکوت شده است.


در جريان تهاجمات وحشيانه ای که با عنوان انقلاب فرهنگي، دربهار 1359 بوسيله اوباش حزب الله وبدستور روحانيون و حاکميت اسلامي، برای تسخير، دانشگاه ها و دفاتر نيروهای انقلابی جهت نابودی آخرين دست آوردهای انقلاب مردمی صورت ميگرفت، رفيق مهين يکی از مدافعين پيگير و فعال اين آخرين سنگرهای انقلاب، در شهر شيراز بود و در اين تهاجمات چندين بار بطور سطحی مجروح شد.

 

در تابستان 1359 ستاد زحمتکشان و جنبش مردمی متناوبأ مورد حملۀ گسترده عوامل رژيم اسلامی متشکل از پاسداران و همدستان محلی قرار ميگرفت. در اوايل تابستان 1359 هنگامی که مهين از شهرضا عازم منطقه وردشت بود در ميانه راه توسط ايست های بازرسی بازداشت شد. رفيق مهين به زندان شهرضا منتقل و به مدت سه ماه در سلول انفرادی گذراند. در اين تهاجم و تهاجمات بعدی دهها نفر ديگر از زحمتکشان و روشنفکران منطقه بازداشت و به شهرضا منتقل شدند. مدتی پس از اين بازداشتها تظاهرات بزرگی از زنان زحمتکش منطقه در مقابل محل اسارتگاه اين مبارزين در چهار راه شهرداری شهرضا، در اعتراض به اين اقدامات وحشايانه رژيم و پايمالی حقوق دمکراتيکی که توده ها خود با سرنگونی نظام مستبد سلطنتی بدست آورده بودند و بويژه در اعتراض به بازداشت مهين صورت گرفت، شرکت کنندگان دراين تظارات که فقط از زنان بودند به شيوه وحشانه ای توسط پاسداران جنايت و سياهی مورد هجوم قرار گرفتند. جنايتکاران، در اين تهاجم از گاز اشک آور،چوب و باطوم برای متفرق کردن اين زنان زحمتکش استفاده کردند. اين حمله با نظارت و هدايت مستقيم محسن صفوی که خود و برادرش از بنيانگذاران و فرمانده هان اصلی سپاه بوده اند، انجام گرفت.


در اوايل مهر ماه1359 رفيق مهين و ده ها زندانی ديگر از جمله جانباختگان بهروز سلوکی و اکبر محمدی و.... با سپردن وثيقه های سنگين از زندان آزاد شدند.
رفيق مهين پس از آزادي، کتابخانه و مقر ستاد زحمتکشان در روستای ديزجان را که در پی حملات مکرر تابستان 1359 وشهادت رفيق علی باز حانبازلو تقريبأ از هم پاشيده بود را مجددأ احيا کرده و سپس در شيراز و مدتی نيز در مناطق ماهور ميلاتون در کنارهمرزمانش و در ميان زحمتکشان گذراند. در اوايل بهار 1360 به شيراز و پس از مدتی همراه با همرزمانش در استان اصفهان مستقر شدند

در طول بهار و تابستان 1360 بارها محل های فعاليت اين جنبش و استفرار کادر های آن مورد تعرض رژيم اسلامی قرارگرفت، که هربار با هوشياری و تلاش پيگير رفقای گروه طرحهای شوم رژيم نقش بر آب ميشد تا اينکه در 13 شهرويور 1360 و در پی حمله ای گسترده ای رفيق مهين و دهها تن از همرزمانش دستگير و به بازداشتگاه سپاه پاسداران شهرضا منتقل شدند. مهين پس از 35 روز بازداشت و بازجوئی و شکنجه از شهرضا به بازداشتگاه سميروم منتقل و در آنجا نيز پس از 15 روز در سلول انفرادی در عصر سوم آبانماها 1360 بدون محاکمه به مرگ محکومش نمودند.

 
مهين در عصر سوم آبانماه 1360به همراه اکبر محمدی از رهبران شوراهای زحمتکشان به گلوله بسته شد، اين جنايت درست يک روز بعد ازاعدام برادر و همرزمش محمدقلی جهانگيری وکارگر زحمتکش ومبارز راه سعادت نصرت سليمانی که در عصر دوم آبانماه به جوخه اعدام جنايتکاران رژيم اسلامی سپرده شدبودند،بوقوع پيوست.
بنابر منابع و مدارک معتبر، تجاربزرگ و خوانين مزدور بهرامی دره شوری ، برای صدور و اجرای حکم اعدام مهين ونيز حضور در صحنه اعدام مبالغ کلانی به قاضی حجت الاسلام ابراهيم نامدار پرداخته بودند.

مهين جهانگيری يه هنگام اجرای حکم اعدام 26 ساله و مجرد بود


جنايتکاران جنازه اين چهار رزمنده را در بيابانهای اطراف شهرضا رها کرده وعلارغم پافشاری خانواده از دادن هرگونه نشانی از محلی که جنازه ها را در آنجا رها کرده بودند طفره می رفتند.
پس از تلاش بسيار، جنازه ها را مادر در بيابانهای اطراف شهرضا پيدا می کند، اما باز هنگامی که وی و تعدادی از نزديکان وهمياری مردم شريف، مشغول خاکسپاری جانباختگان بودند مورد تعرض و حمله وحشيانه مزدوران بسيج و سپاه واقع شده و تعدادی دستگير ميشوند. اما خانواده ها به هر روی اين چهار رزمنده را در کنار همديگر در شهرضا بخاک ميسپارند.

گرامی باد خاطره و ياد همۀ جانباختگان راه آزادی و برابری!

با رويش ناگزير جوانه ...
گيرم که در باورتان به خاک نشستم
و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهاتان زخم دار است
با ريشه چه می کنيد ؟

گيرم که بر سر اين بام بنشسته در کمين پرنده ای
پرواز را علامت ممنوع می زنيد
با جوجه های نشسته در آشيانه چه می کنيد ؟

گيرم که می زنيد
گيرم که می بريد
گيرم که می کشيد
...
...
با رويش ناگزير جوانه چه می کنيد ؟


زير نوشت:


*آقای محمد نويد از مسئولين ساواک در جريان سرکوب قيام مردمی 1352 در منطقه وردشت بود، او در جريان اين قيام حضور دائمی و روزانه در منطقه داشت، در برخورد با مردم عادی شقاوت و خوشونت بخرج ميداد اما براستی بايد يادآورشد که پاسداران اسلام درجنايت و پستی گوی سبقت را از وی و همکارانش ربودند.( اگر اساسأ انسان مجاز به مقايسه در چنين عرصه ای باشد؟)هميشه با لباس غير نظامی بود علارغم اين وی را سروان نويد خطاب ميکردند وی دربهار سال 1358 توسط بيدادگاه های اسلامی اعدام شد از مواردی که دررابطه با اتهامات وی در روزنامه اطلاعات در بهار 1358 درج شده ,شرکت وی در سرکوب قيام يکی از مبارزين بنام الله قلی جهانگيری, بود، قابل ذکر است که علارغم نقش برجسته وی در دستگيريهای گسترده و شکنجه افراد دستگيرشده و خسارات گسترده ای که به خانواده های بی بضاعت و کم در آمد در جريان قيام توده های زحمتکش در دهۀ پنجاه در منطقه وردشت در استان اصفهان، وارد آمد، حتی يک نفر از قربانيان آن سرکوبها و صدمات، از روند دستگير و محاکمه محمد نويد خبردار نشدند و دستگير و اعدام وی همچون ديگر قربانيان نظام اسلامی خودسرانه و غير قانونی و به يقين برای جلوگيری از افشای همکاريهای ساوک و گردانندگان حوزه های ضدعلميه اسلامی بود.



* شيخ علی شريعتی دهاقانی همکار ساواک در زمان شاه و از گردانندگان تبليغات حوزه بود. اين ملا در دهۀ پنجاه خورشيدي، بدليل همکاری و نزديکی با خوانين دره شوری و بهرامی و نيز همدستی با ساواک برای مفابله با رشد آگاهی و دانش مبارزاتی در مناطق ورددشت وسميروم و دهاقان در استان اصفهان، مورد تنفر توده های مردم بود و بهمين دليل بعد از پيروزی انقلاب و بويژه در اويل بدليل حساسيت توده ها هرگزموفق به کسب پست ومقام اداری علنی نشد. اما در سازماندهی جنايات رژيم و در پيگيری سرکوب و شکنجه و اعدام مردم زحمتکش منطقه و روشنفکران مبارز منطقه که برای رهای از جورو ستم طبقاتی و برای عدالت و آزادی بپاخاسته بودند، تلاش و اقدامات گسترده ای نمود. اولين مسئوليت علنی وی که پس از شروع گسترده سرکوبها درسال60 به او واگذار شد مسئوليت اعزام طلاب به جبهه های جنگ ايران و عراق ، يود.

 

*دراين کتابخانه مجموعۀ ای ازکتابها و نشريات و کاستهای موسيقی و آموزشی ارزشمندی موجود بود.اين مرکز فرهنگی ، طولانی ترين مدت زمان را در کشورمان در آنزمان دوام آورده بود و صدها نفر از محرومين کشورمان در مناطق دور افتاده از کتابهای آن بهره می بردند، در سيزدهم شهريورماه 1360 در يورش گسترده رژيم به منطقه وردشت و همزمان با آخرين بازداشت مهين و تعدادی از همرزمانش اين مرکز فرهنگی متلاشی و کتابهای آن بوسيله برادران رهنما (براداران عليرضا نانوا از اراذل چماقدار و ابسته به نهادهای نظامی و سرکوبگررژيم اسلامی در شهرضا) برای بقول خودشان سوزاندن در تنور به غارت رفت.


سايت روشنگری