زينب پاشا چهره‏ي يک زن شجاع و عدالت خواه

 

رحيم رئيس‌نيا

 

زينب پاشا، سردسته‏ي زنان شرکت کننده در نهضت تحريم تنباکو و گشودن انبارهاي محتکران تبريز در اواخر سلطنت ناصرالدين شاه و اوايل سلطنت مظفرالدين شاه قاجار است. درباره‏ي او همين قدر مي‏دانيم که  در محله‏ي عمو زين‏الدين، از محلات حاشيه‏اي تبريز به دنيا آمده ، و نام پدرش شيخ سلمان بوده است. نخستين حضور او در چشم انداز تاريخ در جريان قيام تحريک تنباکو است. تبريز به دنبال انتشار اعلان شرکت رژي از اوايل محرم 1309 به جوش و خروش درآمد و در اندک مدتي «متجاوز از بيست هزار نفر مسلح» شدند، چنان که سرانجام دربار قاجاري به متوقف شدن عمليات شرکت رژي در اين شهر فرمان داد و در نتيجه طغيان روبه توسعه در اواسط صفر همان سال فروکش کرد. به احتمال قوي زينب هم در همين دوره‏ي يک و نيم ماهه بوده که به قيامي که موجبات نگراني جدي ناصرالدين شاه و رجال درباري را در تهران و تبريز فراهم آورده بود، پيوسته است.

کريم طاهرزاده بهزاد، از شاهدان عيني آن حادثه شنيده است که در همان روزها که بازار تبريز به دعوت مجتهد متنفذ شهر بسته بود، دولتيان با مرعوب کردن بازاريان در حال گشودن بازار بوده‏اند که يک مرتبه عده‏اي زن مسلح که گوشه‏هاي چادر نماز خود را به کمر بسته بوده‏اند، در بازار ظاهر شده، بازار را مجدداً بستند. گروه زينب اقدامات بعدي مأموران دولتي را براي باز کردن بازار نقش بر آب کردند. اين تجربه‏ي موفقيت آميز موجب شد که پس از آن هر وقت ظلم و ستم حکومت استبدادي از حد مي‏گذشته دسته‏ي زن‏ها «به سرپرستي زينب پاشا خروج و کانون فساد را ويران نموده، پس از آن از نظرها پنهان ‏مي‏شدند و کسي به هويت آنان پي نمي‏برد.»

طاهرزاده در بحث از حوادث مذکور و مؤثر واقع شدن اقدام زنان اشاره به سنتي کرده است که بي‏گمان در نقاط ديگر ايران هم کم و بيش رواج داشته است. به نوشته‏ي وي هر مرد وظيفه داشته که شئونات زنان را که در ميان جامعه احترام فوق‏العاده داشته‏اند، ولو با فدا کردن جان خود حفظ نمايد. لذا وقتي عده‏اي زن در بازار ظاهر مي‏‏شدند، احساسات مردان شعله‏ور گشته، به پا مي‏خاستند و مانع را از ميان برمي‏داشتند. اين غليان وقتي به اوج مي‏رسيد که زني لچک خود را به نشانه‏ي استمداد به طرف مردان پرتاب بکند.

زينب پاشا که بي بي شاه زينب، زينب باجي، ده‏باشي زينب نيز معروف بوده، در سال‏هاي بعدي نيز در کار کشف انبارهاي غلات مالکان و گشودن آن‏ها و تقسيم گندم و جو احتکار شده بين خانواده‏هاي تنگ دست فعال بوده است. نام او در حوادث مصادره‏ي انبار ميزرا عبدالرحيم قائم مقام، پيش کار آذربايجان و انبار نظام‏العلما برده شده است. به نوشته‏ي اعتمادالسلطنه حادثه‏‏‏ي اول در 11- 12 صفر 1313 روي داده و مردم به جان آمده از تعديلات قائم مقام و اقوامش و ترقي قيمت نان و قحطي به ستوه آمده، براي شکايت به در خانه‏ي پيش کار مي‏روند و او هم به تفنگ‏چيان خود دستور شليک مي‏دهد. در نتيجه‏ي تيراندازي آن‏ها به روايتي بيست و به روايتي سي نفر کشته مي‏شوند، و قائم مقام خود از ترس شورشيان به عمارت وليعهد پناهنده مي‏شود و بعضي از بستگانش از شهر فرار مي‏کنند‏. وي بعد هم به گزارش خود اضافه مي‏کند:

«مي‏گويند اين فتنه غليظ‏تر از اين‏هاست و عشر اين را ذکر نکرده‏اند و به بندگان همايون عرض ننموده‏اند». اعتمادالسلطنه که از قرار معلوم در روزهاي بعدي اطلاعات زيادي درباره‏ي حادثه‏ي مو رد بحث به دست آورده بوده، دو هفته پس از يادداشت سابق درباره‏ي آن چنين مي‏نويسد :

«فتنه‏ي تبريز خيلي غليظ شده است. خانه‏ي قائم مقام را مردم غارت کرده‏اند و ... مردم بدواً خيال غارت خانه را... نداشته‏اند. از کوچه عبور مي‏کرده‏اند که به سيد حمزه يا قدم گاه صاحب‏الزمان به بست روند. قائم مقام ... همين که صداي اين جمعيت را شنيد... خودش از در ديگر فرار کرد و به الواط اسکوئي [محافظ خانه] حکم شليک داد. سي نفر مقتول و شصت نفر مجروح شدند...».

اعتمادالسلطنه به شرکت زنان در اين حادثه اشاره‏اي نکرده است، اما در گزارش اوت 1895 / صفر 1313 هرگون فرانسوي از تظارات «حدود سه هزار زن چوب به دست» که «کسبه را به بستن دکان و پيوستن به راه پيمايان مجبور کردند» و بر اثر تيراندازي افراد قشون در روز اول شورش پنج و در روز دوم سه زن کشته و تعدادي زخمي شدند و شعار زنان به شعار سياسي بر ضد سلطنت قاجاريه تبديل شده، سخن رفته است. ميرزا فرخ نامي که حادثه‏ي مذکور را در همان زمان به نظم [ترکي] کشيده، زينب پاشا را رهبر اين حرکت قلمداد کرده است. خلاصه‏ي مضمون سروده‏ي بيست و دو بيتي وي از اين قرار است :

چون تخت حکومت در تبريز خالي مانده، قائم مقام را والي کردند. پس از انتصاب او تبريز شلوغ شد و گرسنگي بيداد کرد، و نهايتا کارد به استخوان رسيد و طايفه‏ي اناث ديدند که در مردان نشاني از غيرت نيست، زينب ده‏باشي به زنان خبر داد که به آلات حرب مسلح بشوند و همه باهم به دلـله زن بازار حمله کنند و ببينند که آيا او مي‏تواند راسته‏ي بازر را بندد يا نه؟  زينب حکم کرد و زنان  بازار را سراسر بستند.

اهل اناث پس از بستن راسته‏ي بازار به سوي پل قاري- که نزديک خانه‏ي قائم مقام بود – روان شدند و قائم مقام که وحشت کرده بود، به الواط حکم کرد که به پشت بام بروند و هريک از آنان يک تفنگ آئينه‏دار برداشتند و گلوله بازي شروع شد. مردم تاچنين ديدند وارد حمام شدند و خيلي‏ها گلوله خوردند و به خون غلتيدند . به حضرت والا [وليعهد؟] خبر دادند که خلق خانه‏ي قائم مقام را زير و زبر کرده‏اند و از گلوله هراسي ندارند. حضرت والا به مردم پيغام فرستاد که آرام گيرند تا فردا چاره‏اي بينديشد. اما زينب ده‏باشي اعتنايي نکرده، از جمعيت [زنان] خواست تا آرام نگيرند و نشان دهند مردانه سر حرف خود ايستاده‏اند.

اين حقير (ميرزا فرخ) آن روز ترس از خانه بيرون نيامدم. صداي توپ و تفنگ دوباره بلند ...

يک شعر ترکي هفت بندي – هر بند مشتمل بر پنج بيت با برگردان «زينب پاشا چوبي به مشت، رو کرده بر بازارها» - نيز که از قرار معلوم در همان ايام سروده شده، دربردارنده‏ي اطلاعاتي درباره‏ي زينب پاشا و يارانش است.

در اين سروده گفته مي‏شود: زينب پاشا که چادرش را به کمر بسته و آستين‏هايش را بالا زده و روي خود را با چارقدش گرفته، نقشه‏ي خود را پيشاپيش کشيده و مقدمات لازم را تدارک ديده بود، آمد و در جلو مسجد عمو زين الدين ايستاد و هفت يارش را که عبارت بودند از فاطمه نساء، سلطان بيگم، ماه شرف، جاني بيگ، خيرالنساء، ماه بيگم و شاه بيگم را جمع کرد و دستورات لازم را به آن‏ها داده، گفت بازار را بايد ببنديم تا چاره‏اي براي گرسنگي پيدا شود و...

زينب پاشا در تاراج خانه‏ي نظام‏‏العلماي ديبا نيز که به علت قلت نان در اوايل نيمه‏ي دوم ربيع‏الثاني در تبريز صورت گرفته، شرکت داشته است. روزنامه‏ي ناصري که در تبريز انتشار مي‏يافته، گزاراشي از شورش مذکور که منجر به کشته شدن عده‏اي و ويراني خانه‏هاي نظام‏العلما و علاءالملک و ثقه‏الدوله شده، در شماره‏ي مورخ 21 ربيع‏الثاني 1316 خود درج کرده است. طاهرزاده بهزاد، در آن زمان شاگرد مدرسه بوده و محل غارت شده را ديده ، اين حادثه را «آخرين صحنه‏ي زينب پاشا» به شمار آورده است.

اما بنا به روايتي ديگر آخرين حادثه‏ي قابل ذکر زندگي زينب پاشا را بايد درگيري او با عساکر عثماني در جريان مسافرتش به عتبات، که در اواخر عمرش روي داد، دانست.

زينب پاشا با چهره‏ي يک زن شجاع و حق طلب و عدالت خواه در ادبيات شفاهي راه يافته و هنوز هم  نام وي ورد زبان مردم آذربايجان است و هر زني که ابراز رشادت نمايد، مي‏گويند زني است مثل زينب پاشا.

در قحطي‏هاي بعدي نيز مردم به محتکران آزمند مي‏گفته‏اند: «فقط زينب پاشا از پس شما نامردان برمي‏آيد!» قهرمان خطيبي شاعر معاصر آذربايجاني منظومه‏اي به نام زينب پاشا به زبان ترکي آذربايجاني سروده است.

 

 

منابع :

□آذربايجان، مجله، تبريز، ض 9 (شهريور 1325 / سپتامبر 1946).

□اعتمادالسلطنه، روزنامه‏ي خاطرات اعتمادالسلطنه، به کوشش ايرج افشار، تهران 1356، ص1026 – 1027، 1031.

□رحيم رئيس نيا، ايران و عثماني در آستانه‏ي قرن بيستم، ج 2، تبريز 1374، ص 644- 662.

□بهزاد سحرگاهي، نقش زنان ايراني در انقلاب مشروطه، روزنامه‏ي مهد آزادي، تبريز، شماره‏ي مسلسل 3460 (12 مرداد 1381)، زينب پاشا قياميندا ...، مهد آزادي، شماره‏ي مسلسل 3443 ( 8 آبان 1380)، ص 4؛ ص 3.

□صمد سرداري نيا، تبريز در نهضت تنباکو، تبريز 1377، ص 120- 132.

□کريم طاهرزاده بهزاد، قيام آذربايجان در انقلاب مشروطيت ايران، تهران بي‏تا، ص 84 – 85.

□ناصري ، روزنامه تبريز، س 5، ش 21 (21 ربيع‏الثاني 1316 / 9 سپتامبر 1898).

□هما ناطق، نگاهي به برخي نوشته‏ها و مبارزات زنان در دوران مشروطيت، کتاب جمعه، تهران، شماره 30( 23 اسفند 1358)، ص 45 – 54.

□عبدالحسين ناهيدي، زنان ايران در جنبش مشروطه تبريز، 1360، ص 41 – 54.