آذربايجان از منظر حقوق بشر


  
اين مطلب را به بنيانگذار حقوق بشر در آذربايجان يعني به مبارز نستوه و وکيل ملي آذربايجان آقاي صالح کامراني تقديم مي کنم. چون ايشان تنها کسي بودند که در دنيا براي اولين بار از پايمال شدن حققوق بشر در آذربايجان لب به سخن گفتند و جهاني کردند.
  
  ملت از نظر حقوقي گروهي از مردم را گويند كه داراي فرهنگ مشخصي هستند باتوجه به اين تعريف،عوامل عيني پيدايش ملت را مي توان دراشتراك زبان،تاريخ يا سنت هاي مشترك و... مشاهده كرد. اين تعاريف وعناصر ياد شده درآن مارا مصمم مي كند كه مردم آذربايجان رانه فقط به عنوان يك گروه قومي بلكه بعنوان يك ملت بشناسيم وسپس حقوق ويژه آن ملت رانيز محترم شماريم. البته اين مطلب نبايد اين شائبه رادرذهن ايجاد كند كه،مردمي كه داراي زبان وتاريخ و...جداي از ديگران هستند ولي هنوز به عنوان يك ملت شناخته نشده اند، داراي حقوق مشخص نيستند، بلكه مسلماٌداراي حقوق مشخص معيني هستند كه بايدمحترم شمرده شوند.
  حال ببينيم حقوق بشر يعني چه وبه چه معناست؟ در يك جمله مي توان حقوق بشر را در ((حفظ وتامين قانون كرامت ذاتي انسان))دانست.
  حقوق بشر، جزئي از ارزشهاي مطلق بشريت است چرا كه مبين ارزش در نفس خود است همه انسانها آزاد به دنيا مي آيند واز لحاظ حيثيت و حقوق با هم برابرند وچنانكه درماده 2 اعلاميه جهاني حقوق بشر اشاره شده ((هر كس مي تواند بدون هيچگونه تمايز مخصوصاٌاز حيثيت ونژاد ،رنگ، جنس، زبان ومذهب، عقيده سياسي يا هرعقيده ديگر از تمام حقوق وكليه آزادي هايي كه در اعلاميه حاضر ذكر شده است ؛ بهره مند گردد.پذيرش وبه رسميت شناختن كرامت ذاتي انسان وحقوق برابر وانفكاك ناپذير خانواده انساني ، همانا بنياد آزادي، عدالت وصلح در جهان است. بايد بر اين مساله تاكيد داشت كه حقوق بشر به گونه اي كه مجرد وانتزاعي در ذات هر فرد انساني نهفته وموجود است وهيچكدام از ملل جهان، دولت ها وسازمانهاي بين المللي وايالتي وحتي سازمان ملل متحد نمي تواند اين حقوق را ايجاد كند، بلكه آنها موظف اند اين حقوق را كه از پيش به افراد بشر تعلق داشته محترم شمارند. چنانچه در تعريف ملت اشاره شد،هر ملتي داراي فرهنگ مشخصي است كه اين مساله هويتي جدا از ديگر فرهنگ ها را به او مي بخشد، به هر حال براي رسيدن به عدالت وصلح وآزادي وپيدايش عيني آن در جامعه بايد معتقد بود كه هويت فرهنگي نيز في نفسه داراي ارزش است.البته براي تفكيك در ادامه بحث لازم است كه بگوييم هويت فرهنگي درسطح بزرگتري مثل كشور نيز وجود دارد.در اين حالت اعتقاد به برتري صرف حقوق بشر وبا هويت فرهنگي آنها در مقابل يكديگر قرار مي دهد واز اين طريق هر كدام به بهانه اي كه ان يكي را رد مي كند، ممكن است حقوق بشر را ناديده بگيرد كه البته بحث ما در اين مقاله به اين حالت اختصاص نمي يابد بلكه به دنبال شناسايي حقوق بشر براي يك هويت فرهنگي ملي (در سطح ملت آذربايجان) هستيم. مشخصاٌ در مورد مشكل بالا ،يكي از راه هاي دستيابي به تفاهم.توصيه موضع خود يا تكيه برهنجارها يا ارزشهايي كه مقبوليت عام دارندتا از اين طريق دو ديدگاه رابه هم نزديك كرد. اين تعامل بايد ردسطح هويت فرهنگي ملت آذربايجان وحقوق بشر نيز داشته باشد تا به تفاهم برسند ذكر اين نكته لازم است كه حالتي پنهان وجود دارد كه مي تواند براي يك هويت فرهنگي كشوري، نخواهد هويت فرهنگي ملتي راقبول كنند كه اين خود نقيض آشكار حقوق بشر مي باشد. بطور كلي معتقديم كه هويت هاي فرهنگي درهر سطح باحقوق بشر به آن معني كه هست واشاره شد، تناقض ندارند وحتي در راستاي اهداف يكديگر ودر راه تكامل يكديگر نيز گام بر مي دارند ولي وقتي پاي هويت فرهنگي كشوري به ميان مي آيد، اوضاع فرق مي كند وآن شرايط نا مطلوبي كه نبايد ، پيش مي آيد وبه همين دليل اوضاء جهاني به گونه اي است كه نمي توان روزي را به ياد داشت كه در آن انساني به خاطر عقيده سياسي يا مذهبي يا به دلايل ملي ونژادي، زنداني، شكنجه، تبعيد ويا حتي ترور نشده باشد. وبا وجود آنكه سازمان ملل متحد در راس فعاليت هاي جهاني خود پيگير جدي اجراي حقوق وآزادي هاي اساسي در سطح بين المللي بوده است، ناديده گرفتن وحتي مخالفت با آن به دستاويزي براي دولت ها وبرخي اعتقادات ملي وديني به بهانه نيست گرايي فرهنگي مبدل شده است. به هر حال بايد قبول كرد كه امروزه حاكميت مطلق از حوزه زماني فرهنگي، اقتصادي وسياسي واجتماعي به حاكميت نسبي تبديل شده است ودر فرايند جهاني شدن بايد اين حاكميت نسبي را پذيرفت وبه سمت هماهنگ سازي پيش رفت ، نه تنها وظيفه ملت آذربايجان بلكه اين وظيفه همه اين فرهنگ هاست كه در اين مسير فرهنگ خود را با بقيه فرهنگ ها تطبيق دهند ويا نقاط مثبت فرهنگشان را تزريق كرده از ديگر فرهنگ ها پذيرش كنند، اما بايد در اين فرايند سعي شود تا نقاط منفي فرهنگ ها سامان داده شود.
  ولتر مي گويد:(( شخصيت، اخلاق، آداب ورسوم واستعدادهاي اصلي وحتي عيب هايي را كه موجب تمايز ملتي از ملت ديگر مي شوند، نبوغ آن ملت مي نامند)). درست است كه بايد پي به نبوغمان ببريم وآن را تقويت كنيم ولي بايد در عين حال آن را تعديل و هماهنگ سازيم.
  وقتي يك ملت به علت سركوب شدن آرزوها وآمالش ، به فقدان هر گونه غرور نژادي وملي ، وهرگونه اعتماد به نفس وبه علت ... در معرض اين خطر قرار مي گيرد كه در تاريخ فراموش شود چاره اي جز متوسل شدن به ناسيوناليسم افراطي براي او باقي نمي ماند و مي خواهد از اين راه به حقوق برسد. ولي مطمئناٌاگر بر مبناي كرامت انساني با آن ملت برخورد شود، حقوق مسلم او در همه ابعاد وزمينه ها كه نمود آن را مي توان در اعلاميه جهاني حقوق بشر ميثاق بين المللي حقوق مدني وسياسي و ميثاق بين المللي حقوق اقتصادي ، اجتماعي، فرهنگي و... مشاهده كرد به رسميت شناخته شود ومورد احترام قرار گيرد، هنجار ها وفرهنگش را محترم شمارند و... در آن صورت است كه فرهنگ گفت گو وهماهنگ سازي فرهنگ ها امكان پذير خواهد بود.
  ((كلود لويي اشتراوس)) انسان شناس اجتماعي فرانسوي معتقد است :(( سهم واقعي يك فرهنگ نه درابداعات ونوآوريهايي است كه به تنهايي پديد مي آورد، بلكه در تفاوت داشتن آن با ديگر فرهنگ هاست))
  وباز مي گويد: در تمدن جهان چيزي جز ائتلاف جهاني فرهنگ ها نمي تواند باشد. فرهنگ هايي كه هر يك اصالت خود را حفظ مي كند. اشتراوس همچنين با تاكيد بر حفظ اصالت فرهنگ ها ونژاد ها وحفظ هويت وتمايزشان به تكامل آنها از طريق تعادل معتقد است. ومشخصاٌاين فرهنگ هاي متفاوت هر يك با حفظ تمايزشان داراي دو حقوق ويژه مي باشند ونبايد آن حقوق را به بهانه هاي واهي چون تاكيد بر تثبيت فرهنگي وناسازگاري اصول كلي حقوق بشر با سياستهاي داخلي وخارجي دولت هاي ملي وديني از آنها سلب كرد.
  زماني كه حقوق ذاتي انسان اقتضا مي كند، وقتي كه در اعلاميه جهاني حقوق بشر وميثاقهاي بين المللي حقوق اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي ومدني وسياسي به اين مساله اذعان داريم. وقتي كه روح بشر آزاديخواه است، آيارواست، در اين شك كنيم كه: ((هر كس حق زندگي، آزادي وامنيت شخصي دارد)) ، (( همه در برابر قانون مساوي هستند وحق دارند بدون تبعيض وبالسويه از حمايت قانون برخوردار شوند)) (( هركس حق آزادي عقيده وبيان دارد )) ، ((هركس حق دارد ،آزادانه مجامع وجمعيت هاي مسالمت آميز تشكيل دهد)) ،((كليه ملل داراي حق خود مختاري هستند ،به موجب حق مزبور ملل وضع سياسي خود را آزادانه تامين مي كنند)) ،آيا در اينكه حق زندگي از حقوق ذاتي انسان است، شكي وجود دارد؟ مسلم است كه جواب هر عقل سليمي منفي است، عشق وافر به آزادي ونيروي اخلاقي ذاتي موجود در ملت آذربايجان ، هميشه اوراآماده رسيدن به اهداف متعالي در جهت احقاق حقوق مسلم و ويژه خود نگه داشته است. اما مطمئناٌدر جوامع امروزي وبا توجه به شرايط حاكم ، دستيابي به اين حقوق مسلم وذاتي سهل نمي باشد وبايد براي دستيابي به اين واقعيت ها تلاش كرد وبه موفقيت خود ايمان داشت. به هر حال روح تاريخ هيچوقت دروغ نمي گويد و((تاريخ، تصوير وعمل عقل ماست)) پس بايد با تفكر به پيشرفت وهرچه بهتر وضروري است كه به جاي تفسير بيهوده جهان وحقوق درصدد تغيير دادن ودگرگون سازي به سمت حالت مطلوب آن براييم واين كار نه با افتخار به گذشته دور ، بلكه با اثبات توانايي ها وقدرت در زمان حال ميسر مي شود واثبات توانايي ها هم بي شك بدون عمل ميسر نخواهد شد ، بايد توجه داشت كه در جامعه شناسي (حقوق هم شاخه اي از اين علم است.).
  نمي توان يك لحظه را نقطه عطف دانست. سپس تغيير ودگرگوني به سمت مطلوب در يك لحظه ميسر نمي شود، بلكه بايد بستر آن را فراهم كرد، از اقدام هراي نداشت، از قبول مسئوليت نترسيد وبا تعيين هدف وحركت در مسير آن، مي توان به حقوق مسلم دست يافت، آن زمان رسيدن به حقوق ويژه را مي توان نقطه عطف دانست . پس حتي اگر به قيمت فداي امروزمان هم شده، بياييد در جهت بهبود فرداي بهتر ملتمان بكوشيم.
  در خاتمه بحث درباره حقوق وتكاليف ملت آذربايجان از منظر حقوق بشر- كه بيشتر به تبيين حقوق پرداختيم –وبيان وظايف در قبال همديگر ، لازم است گفته شود كه متاسفانه هيچ ضمانت اجرايي در حقوق بين المللي براي ماهيت حقوق بشر وبخشي از آن تحت عنوان رفتار با اقليت ها وجود ندارد وكشور ها هنوز در اين مورد به توافق نرسيده اند از اين رو حمايت كامل از حقوق بشر و به تبع آن حقوق اقليت ها در سطح بين المللي در حال حاضر محقق نيست. به نظر من وظيفه كشور ها واقليت ها در برابر هم قرار دارد وبايد براي تحقق بيشتر حقوق وآزادي هاي اساسي وجلوگيري از هرگونه اقدامات افراطي از هردو طرف وپيشگيري از ايجاد تضادها وبحران هاي اجتماعي ويرانگر در سطح كلان، به شيوه هاي مشترك باوركردن همديگر روي آورند و طي يك روند منتقي و مبتني بر احترام متقابل ، گرايش هاي آرماني ملت ها واقليت ها محترم شمرده شود و درآن حالت است كه مي توان از اقليت ها انتظار همكاري در جهت حمايت از حاكميت داشت وبه عبارتي رسيدن به اين اهداف بايد مبتني بر فرهنگ شنيدن وشنيده شدن باشد.
  
  آيناز هونتاي فعال جنبش دانشجوئي آذربايجان