سیاست کنونی آمریکا در قبال ایران

 

یونس شاملی

صورت اصلی مسئله:

آنچه که از کنش ها و واکنشهای میان آمریکا و ایران برمی آید، عروج تضاد قدرتمداری جهانی در مقابله با قدرتمداری منطقه ای است. جمهوری اسلامی ایران برای گسترش سیطره سیاسی خود در منطقه به مذهب تکیه داده و با سوار شدن بر موج اسلام گرایی و حمایت از آن در قالب حمایت از حزب الله در لبنان، حماس در فلسطین و جنبشهای افراطی شیعه در عراق از سویی و جلب افکارعمومی ضد آمریکایی و ضد اسرائیلی در منطقهء خاورمیانه از سوی دیگر است. اما روشن است که رژیم جمهوری اسلامی تنها با جلب حمایت افکار عمومی کشورهای مسلمان منطقه نمیتواند آرزوی سلطه بر خاورمیانه را، در صورتیکه تمامی دولتهای موجود در آن که اغلب در صف دوستان آمریکا قرار میگیرند، به این آسانی محقق سازد. در همین رابطه است که رژیم ایران برای تکمیل پروژهء قدرقدرتی خود در منطقه به تقویت بنیهء نظامی خود نیاز دارد. از این روست که دستیابی به تکنولوژی هسته ایی و غنی سازی اورانیوم و سپس مسلح شدن به سلاحهای اتمی راهی است که به زعم رهبران جمهوری اسلامی، میتواند سیطره این رژیم را بر منطقه خاورمیانه فراهم تر سازد.  البته نباید فراموش کرد که جنبهء دیگر سودای جمهوری اسلامی در مسلح شدن به تکنولوژی و سپس سلاح های اتمی، تثبیت و استمرار حاکمیت ضد انسانی و عقب مانده خود در ایران است.

 

اما در این معادلات و برنامه های جمهوری اسلامی خلاء و نارسائی های چشمگیری وجود دارد. چرا که سیطره ایی که جمهوری اسلامی سودای آن را در سر می پروراند، بر بنیاد قدرت سیاسی- نظامی شیعه بنا شده و بر محور ایران-عراق شکل می پذیرد. برنامه ایی که از هم اکنون آرایش سیاسی نظامی تمامی دول عربی و سنی را در مقابلش به واکنش کشانده است. واکنشی که در حمایت از دیپلماسی مرحله کنونی آمریکا علیه ایران نقش بسیار جدی بازی می کند.

 

از طرف دیگر تمامی دولتهای جهان غرب و در راس آن آمریکا بشدت با سیطرهء مذهبی و بویژه سلطه شیعه با بافت بشدت عقب ماندهء جمهوری اسلامی در تصادم کامل قرار دارد. خاورمیانه از نقطه نظر سوق الجیشی و به عنوان مهم ترین منطقه تولید انرژی در جهان دارای اهمیت ویژه ایی است. بنابراین قدرتهای بین المللی در صورت امکان هرگز به  جمهوری اسلامی فرصت چنین قدرت نمایی را نخواهند داد. و در عین حال نباید فراموش کرد که اسرائیل، متحد آمریکا در منطقه با مسلح شدن ایران به سلاح اتمی بیش از دیگران خود را در معرض خطر می بیند. بنابراین نسبت به این رویداد  بی تفاوت نخواهد نشست. اسرائیل حتی ممکن است پیش از وقت موعود در مقابل سوداهای قدرتمدارانهء جمهوری اسلامی از خود واکنش نشان داده و جنگ را با سرعت بیشتری در منطقه گسترش دهد.

 

واکنشهای دوگانهء "تیغ" و "تشر" آمریکا نسبت به سیاستهای ایران در منطقه و مسئله گسترش تکنولوژی اتمی، تردیدهایی را در میان نظریه پردازان سیاسی دامن می زند. اما این دیپلماسی از سوی به خریدن زمان از سوی آمریکا برای گسترش جبههء اعتلاف جهانی علیه ایران بهره برداری می شود، و از سوی دیگر برای اعادهء نظم بیشتر در عراق و افغانستان مورد  استفاده قرار میگیرد.

 

با چنین آرایشی از نیروهای سیاسی نظامی، منطقهء خاورمیانه آبستن حوادث ناگواری است. تضادهای مطرح در شرایط کنونی یعنی آمریکا به همراه دول منطقه با ایران صورت ظاهری مسئله را روشن می کند، اما در عین حال رژیم جمهوری اسلامی از حمایت نسبتاً وسیع مسلمانان در کشورهای منطقه و بطور ضمنی حمایت بخشی از دول جهان ( مثل چین، روسیه و...) برخوردار است و این میتواند به شعله ور شدن یک جنگ خانمانسوز کمک کند.

 

صورت مسئله مرحله کنونی:

بعد از تصویب قطعنامه 1737 شورای امنیت سازمان ملل مبنی بر تحریم ایران در عرصه های تکنولوژیک و نظامی، بحران ایران و آمریکا وارد مرحله تازه ایی شده است. ارسال ناوگان آیزنهاور یکی از بزرگترین ناوگان های جنگی آمریکا با بیش از بیست هزار پرسنل نظامی، و اخیر وارد شدن 9 کشتی جنگی تازه به خلیج فارس و انتشار خبر ایجاد یک پایگاه و فرودگاه نظامی آمریکایی در عراق و در حاشیه مرز ایران و همزمان حمله به کنسولگری ایران در اربیل، نشانهء ورود این بحران به مراحل تازه ایی بود. این نمایش قدرت آمریکا چنان برجسته بود که رهبران رژیم را سراسیمه به واکنش کشاند و اختلاف نظرهای احمدی نژاد، رئیس جمهوری اسلامی از یک طرف و هاشمی رفسنجانی رئیس شورای مصلحت نظام و محسن رضائی دبیر این شورا را از طرف دیگر به اظهار نظر در مطبوعات داخلی ایران وادار کرد. احمدی نژاد در رابطه با این حرکت آمریکا گفت: "آمریکا نه می خواهد و نه می تواند به ایران حمله کند" . هاشمی رفسنجانی در یک مصاحبه و در پاسخ به این سخنان احمدی نژاد عنوان کرد که: "چندي پيش در جلسه‌اي كه به اتفاق گروهي از مسئولان خدمت رهبري بوديم، كسي گفت كه تهديدات جدي نيست و هيچ نگراني وجود ندارد كه آيت‌الله خامنه‌اي در پاسخ به او تأكيد كردند، تهديدات جدي است."  و محسن رضائی در پاسخ پرسش خبرنگار سایت بازتاب در خصوص گسیل ناوگان جنگی آمریکا به خلیج فارس گفت: " آمریکا قصد دارد تا با برخورد با ایران، مشکل خود در خاورمیانه را حل کند."

 

بنابراین گسیل ناوگانهای شناور آمریکا به خلیج فارس و استقرار یک پایگاه نظامی در مرز ایران نشانه برخورد آمریکا از موضع قدرت با جمهوری اسلامی است، پیامی که با سهولت خود را در دل رهبران بلند پایهء جمهوری اسلامی جا کرد. اما بخشی از مسئولین درجه بالای رژیم همچون لاریجانی مسئول امنیت ملی ایران همچنان تصور می کنند که "حمله به ایران شایعه است". با هر تصوری که رهبران رژیم از قدرت نمایی آمریکا در منطقه داشته باشند، اما روشن است که شیوه برخورد آمریکا با ایران از مرز برخورد صرف دیپلماتیک عبور کرده و سیاست تیغ (جنگ) و تشر(برخورد انتقادی دیپلماتیک) را همزمان بکار می گیرد. دو راهی که در واقع امکان دو انتخاب را در مقابل جمهوری اسلامی قرار میدهد.  به عبارت دیگر امریکا ضمن گسیل نظامی به منطقه خلیج فارس و گسترش نیروهای خود در مرز عراق و فراهم آوردن امکانات نظامی درترکمنستان، همچنان به استمرار برخورد دیپلماتیک برای حل مسئله اتمی در ایران تاکید می ورزد.

 

آیا حمله نظامی آمریکا علیه ایران قریب الوقوع است؟

انتشار خبرهای مربوط به فعل و انفعالات نظامی ایالات متحده آمریکا در منطقه با ذهنیت هجوم آمریکا و انگلیس به عراق و سرنگونی برق آسای رژیم بعث در 21 روز همسانیها و این همانی هایی را در ذهن تحلیلگران مطبوعات ایجاد کرده و شرایط کنونی را با شرایط آغاز جنگ عراق مشابه تلقی کرده و این تصور را در افکار عمومی دامن می زند که گویا زمان حملهء قریب الوقوع جنگ آمریکا علیه ایران بسیار نزدیک است.

 

اما واقعیات و فاکتهای موجود نشان از آن دارد که حمله نظامی قریب الوقوعی در راه نیست. مقایسه واقعیتها، شرایط و فاکتهایی که زمینه حمله به عراق را فراهم آورد را با شرایط کنونی که آمریکا نیروی نظامی خود را به منطقه گسیل کرده است، نشان میدهد که  حمله قریب القوعی از طرف آمریکا در کار نیست. مقایسه این دو شرایط را بطور خلاصه می توان چنین بیان کرد:

·        حمله به عراق در شرایط بعد از حوادث هولناک 11 سپتامبر انجام گرفت و در آن زمان هم افکار عمومی داخل آمریکا (حمایت 89 درصد مردم آمریکا از جنگ عراق) و هم افکار عمومی جهان در سمت و سوی حمله نظامی به عراق بود.

·        با وجود اینکه حمله نظامی آمریکا به همراه انگلیس به عراق خارج از مدار حقوق بین المللی و با سبقت گرفتن از مصوبات سازمان امنیت صورت گرفت، اما بدلیل آماده بودن افکار عمومی جهان بتدریج دولتهای زیادی بعد از این حمله به همکاری با اشغالگران عراق پرداختند.

·        رژیم بعث عراق و در راس آن صدام حسین با اشغال کویت چندی قبل از حمله نهایی آمریکا به عراق، سران عرب را به وحشت انداخته بود و مخالفت شدید دول عرب با رژیم بعثی زمینه های حمایت از حرکت آمریکا را فراهم آورده بود.

·        در زمان تهاجم آمریکا به عراق، این کشور تنها سنگینی تجربه اشغال افغانستان را بر دوشهای خود احساس می کرد و هنوز تاثیرات مخرب اشغال نظامی حتی در افغانستان بروز نکرده بود.

·        اعتلافی از احزاب و شخصیتهای سیاسی و مذهبی برای برپایی دولت جدید در عراق به این دلیل که این احزاب و شخصیتها دارای پایگاهی در میان مردم نبوده اند  واعتبار و اتوریته معنوی و سیاسی نداشته، خود به معضلی جدی در مرحله تکوین دولت جدید تبدیل شد. هر روز دستجات، گروهها و باندهای مختلفی در گوشه و کنار کشور شکل گرفتند که به هر نحو ممکن بازگشت نظم و امنیت بر جامعه را با مشکل جدی مواجه ساختند. تنها در بخش کردستان عراق بود که به دلیل داشتن احزاب با سابقه و قدرتمند توانست در منطقه کردستان آرامش نسبی را برقرار باشد.

 

اما شرایط کنونی برای حمله نظامی به ایران از سوی آمریکا با وجود همسانیهایی که با شرایط آغاز جنگ علیه عراق وجود دارد، اما در زمینه های زیادی بشدت با آن شرایط متفاوت است. این همسانی و تفاوت شرایط را بطور خلاصه میتوان چنین ارزیابی کرد:

 

-         افکار عمومی داخل آمریکا بعد از جنگ عراق و ناکامی های این کشور در عراق و صدماتی که سربازان آمریکایی از قبل جنگ متحمل شده اند، بشدت در حال تغییر است. در شرایط کنونی با نظرسنجی که نیوزویک به عمل آورده تنها 36 درصد مردم آمریکا از جنگ در عراق پشتیبانی میکنند. حتی انتخابات میان دوره ای در بعضی از ایالات آمریکا و موفقیت دمکراتها در آن نشانهء بارز برگشت افکار عمومی در حمایت از سیاست جنگی هیئت حاکمه کنونی و در راس آن جورج بوش رئیس جمهور آمریکاست. حتی افکار عمومی جهانی نیز نسبت به سیاستهای آمریکا در عراق و حتی افغانستان بشدت بدبین است. بروز ناآرامیها و گاه پیشروی طالبانها در افغانستان نیز نگرانیهای قابل توجهی را برای مقامات آمریکایی و دیگر مقامات جنگ افغانستان ایجاد کرده است. به عبارت دیگر اگر چه کشورگشائی های اخیر به رهبری آمریکا به موفقیت برق آسایی به انجام رسید، اما مرحله بعدی این آغاز، یعنی کشورداری مشکلات لاینحلی را پیش پای اشغالگران گذاشت که پیش از آن قادر به پیش بینی آن مشکلات نبودند. اوضاع در عراق و افغانستان گاه کاملاً خارج از کنترل نیروهای اشغالگر جریان می یابد وهمین عدم کنترل در افغانستان و عراق نیروهای نظامی بیشتری را برای اعاده نظم در این کشورها طلب می کند.

 

-         با وجود اینکه جنگ علیه عراق، با آمادگی افکار عمومی بعد از 11 سپتامبر در جهان حتی توانست از فرازمصوبات شورای امنیت بگذرد، اما افزایش روزافزون مخالفت با جنگ در افکار عمومی آمریکا از یکسو و افکار عمومی جهان از سوی دیگر، گذشتن از فراز مصوبات شورای امنیت برای حمله به ایران در شرایط کنونی بشدت مشکل می نماید. به همین سبب آمریکا برای حمله به ایران به اعتلاف خیلی وسیعتری در جهان نیاز دارد و به احتمال زیاد بایستی روند ورود به جنگ با ایران را با طی مراحل حقوقی آن در شورای امنیت سازمان ملل و تصویب قطعنامه ایی که برخورد نظامی با ایران را مجاز می شمارد، دنبال کند. البته تغییر شرایط و الزامات ضروری میتواند پیمودن طریقت حقوقی برای قدرتهای بین المللی و در راس آن آمریکا را منتفی کند. اما روشن است که گذار از مسیر فعالیتهای دیپلماتیک و مراحل حقوقی که با مصوبات شورای امنیت مقدور است حدالمقدور برای ایجاد اتحاد وسیعتر دولتهای جهان علیه ایران لازم است. قطعنامه 1737 شورای امنیت برخورد نظامی با ایران را مجاز نمی شمارد.

 

-         تجارب تلخ اشغال نظامی، بروز نا آرامی ها در هر دو کشور افغانستان و عراق و صدمات جانی سربازان آمریکایی، برخورد نظامی با کشور ثالث را به آن آسانی که تصورش می رود، میسر نمی سازد.

 

-         همچنین نبود احزاب سیاسی توانا در اپوزیسیون رژیم که بتوانند پایگاهی در میان مردم داشته باشند، آمریکا را بعد از اشغال احتمالی ایران باز در برابر این معضل قرار خواهد داد که با جمع آوری رهبران احزاب چند ده نفره و یا چند صد نفره و شخصیتهای مطرح که پایگاهی در میان مردم ندارند فاجعه بی اعتباری رهبری سیاسی در عراق امروز در ایران نیز تکرار شود. باز در ایران نیز به احتمال زیاد منطقه کردستان به دلیل نفوذ احزاب سیاسی میتواند منطقه نسبتاً آرام در مقایسه با مناطق دیگر ایران باشد. البته شایان ذکر است که جنبشهای ملی دمکراتیک متعلق به ملل غیر فارس ایران با سرعت قابل توجهی در حال رشد هستند. اما در شرایط کنون هنوز احزاب سیاسی مراحل تکوین، تدارک و گسترش خود را طی نکرده اند و در واقع آمادگی لازم را برای بدست گرفتن هژمونی ملت خویش را ندارند. البته در این میان جنبش ملی دمکراتیک آذربایجان با توجه به بدنه نسبتا توانا از نظر کادرهای سیاسی، شاید بتواند بر سرزمین آذربایجان حاکمیت خود را بگستراند. تکوین نیروهای سیاسی دمکراتیک در ایران، در واقع در گرو توانائی و عرض وجود کردن جنبش ملی دمکراتیک آذربایجان است. این تنها نیرویی است که در صورت حضور توانای خود میتواند به تعادل سیاسی در برقراری مناسبات دمکراتیک میان ملل ساکن در  ایران کمک شایان توجهی بکند. اما در عین حال امکان بروز جنگ داخلی میان ملل ساکن ایران، همچنان که امروز عراق را در چنبره خود گرفته است، ایران را نیز با چنین مصیبتی روبرو سازد.

 

-         بروز تضاد مذهبی شیعه و سنی در منطقه، زمینه های رشد تضاد مذهبی را بشدت افزایش داده و حتی در عراق به جنگ خانمانسوز مذهبی مبان شیعیان و سنی مذهبان تبدیل شده است. این تضاد تنها در مدار جنگ داخلی عراق باقی نمانده، بلکه مرزهای کل منطقه خاورمیانه را درنوردیده است. واکنش رهبران دول عربی علیه تلاش ایران برای اعمال هژمونی شیعه در منطقه با واکنش نسبتاً  تندی مواجه شده است. ایران نیز از چندی پیش با حمایت از جنبش حزب الله در لبنان و اینک با حمایت از حماس و سپس تاسیس دولت عراق که شیعیان در آن دست بالایی دارند، در صدد اعمال هژمونی خود در منطقه خاورمیانه است. اما این خواستگاه جمهوری اسلامی اینک به بلای جان آن مبدل شده و اغلب رهبران دول عربی را در کنار دیپلماسی فشار آمریکا به ایران قرار داده است. مخالفت دول سنی مذهب عربی با ایران از زوایه دیگر به تحریک افکار عمومی مسلمانان آن کشورها و تشویق نوعی اسلام سیاسی است که به زعم رهبران دول عربی ابدا خوش نمی آید. تشدید تضاد مذهبی در منطقه، انرژی موجود در منطقه را به سوی درگیریهای مذهبی منحرف می کند و لبهء تیز حملات را از امریکا گرفته به رقبای مذهبی خود می کشاند. جمهوری اسلامی در واقع با این سیاست دول عربی را به جبهه مخالفین خود و در راس آن آمریکا رانده است.

 

همچنانکه می بینیم، غیر از رشد تضاد مذهبی میان سنی ها و شیعیان که واکنش سران عرب را به همراه داشت و در عمل به ضرر جمهوری اسلامی است، تمامی فاکتهای موجود دیگر شرایط  کاملا متفاوت و البته مشکلی را برای انتخاب دیپلماسی معین پیشا روی آمریکا قرار میدهد. شاید از همین روست که آمریکا هنوز در دو محور سیاست نزدیکی به جنگ از سویی و ادعای حل دیپلماتیک مسئله از سوی دیگر دیپلماسی خود را دنبال می کند.  البته برجسته شدن سیاست دو لبه آمریکا همچنین میتواند رژیم جمهوری اسلامی را در مقابل تردید انتخاب میان جنگ و یا سازش قرار داده و آمریکا با محاصره نظامی شاید حتی بتواند بدون جنگ این رژیم را به عقب نشینی جدی وادار سازد. در عین حال سیاست دولبهء آمریکا علیه ایران با خریدن زمان در صدد تاثیر به افکار عمومی جهان از سویی و شکل بندی یک اعتلاف همه جانبه جهانی علیه ایران از سوی دیگر است.  

 

جمهوری اسلامی در فراروی دو انتخاب

بروز تضاد در دیدگاههای رهبران جمهوری اسلامی که فوقاً به آن اشاره شده،  نشان از آن دارد که این رژیم هنوز در مقابله با آمریکا به انتخاب نهایی دست نزده است. به عبارت دیگر جمهوری اسلامی دو راه در برخورد با آمریکا را در پیش روی خود دارد و با یک تحلیل معین از شرایط کنونی، در نهایت در مقابل انتخاب دو راه قرار میگیرد:

 

1- استمرار سیاست تاکنونی

احمدی نژاد گسیل نظام آمریکا به مرزها و سواحل ایران را "جنگ روانی آمریکا علیه ایران " می خواند. اظهار نظر مشابه ایی از سوی مسئول امنیت ملی ایران، لاریجانی تکرار می شود. این بخش از رهبران و مسئولین جمهوری اسلامی بر این باورند که آمریکا با مشغله هایی که با آن دست به گریبان است نمیتواند حمله نظامی برای سرنگونی  جمهوری اسلامی را تدارک ببیند. برخورد دوگانه در لفظ (دیپلماتیک) و عمل (گسیل نظامی به سواحل ایران) آمریکا میتواند چنین تردید هایی را برانگیزاند.

 

استقرار نظامی در طول مرزهای ایران برای آمریکا میتواند واقعاً به مثابه اهرم فشار جهت عقب راندن جمهوری اسلامی از مواضع کنونی اش مورد استفاده قرار گیرد. البته اگر بتواند چنین القائی را در دل رهبران جمهوری اسلامی بکارد. اما در هر صورت دو استراتژی برای آمریکا در این مرحله لازم است. مرحله اول استقرار نظامی در مرزهای ایران برای به وحشت انداختن رژیم جهت عقب نشینی آن. اما اگر نتوانست رژیم جمهوری اسلامی را به عقب نشینی وادار کند. بایستی استراتژی مرحله بعدی را، یعنی تعرض واقعی برای سرنگونی جمهوری اسلامی را، بکار گیرد.

 

2- چرخش جدی از سیاست تاکنونی

هاشمی رفسنجانی تهدید آمریکا جدی گرفته است. وی همچنین در مصاحبه با مطبوعات داخلی گفته است که؛ رهبری جمهوری اسلامی یعنی خامنه ایی  نیز تهدید آمریکا را جدی تلقی می کند. این نشان میدهد که وزنهء تمایلات فکری در رهبری جمهوری اسلامی به نفع فکر "جدی بودن تهدید آمریکا" می چربد. اما تمامی این مواضع با سراسیمه گی خاص و در زمانی صورت گرفته که آمریکا به صف آرایی نیروهای نظامی خود در جنوب و غرب ایران پرداخته است.

 

سنگینی وزنهء این فکر در نزد رهبری جمهوری اسلامی، با توجه به سرنوشت رژیم بعثی در عراق، روشن است. باور به جدی بودن تهدید آمریکا و به تبع آن اقدام به عقب نشینی، این پرسش را پیش روی سردمداران جمهوری اسلامی قرار خواهد گذاشت که؛ عقب نشینی تا چه حد و درجه ایی از سوی قدرتهای جهانی مطالبه خواهد شد و ظرفیت جمهوری اسلامی در پذیرش این عقب نشینی تا چه حد و درجه ایی است؟

 

امتیاز قابل ذکر جمهوری اسلامی در انتخاب حد و درجه عقب نشینی در درجه اول، نبود جنبش های آلترناتیو و توانای سیاسی و سازمان یافته در ایران است. از سوی دیگر توازن تضادها در درون و برون منطقه خاورمیانه، و نقش دولی چون چین و روسیه میتواند بر این معادله تاثیر جدی برجای بگذارد.

 

3- راه سوم

راه سوم در مقابل قدرتهای سیاسی نظامی جهان، که مسلح شدن جمهوری اسلامی به تکنولوژی هسته ایی را تهدیدی برای امنیت منطقه ایی و جهانی می بینند، حملات موضعی و تاکتیکی نظامی از طریق هوا برای نابودی مراکز تدارک و تولید تکنولوژی هسته ایی در نقاط مختلف ایران است. اما روشن است که اگر چنین شیوه ایی برای جلوگیری ایران از تداوم تدارک تکنولوژی هسته ایی استفاده شود، نه تنها مراکز تهیه و تولید تکنولوژی هسته ایی، بلکه برای فلج کردن و جلوگیری از واکنشهای احتمالی نظامی ایران، مراکز مهم نظامی، اقتصادی، فردوگاهها و دیگر مراکز تولیدات تکنولوژیک نیز هدف چنین حمله نظامی قرارخواهد گرفت. استفاده از این روش از سوی آمریکا و متحدانش در واقع ویرانیهای عظیمی را به بار خواهد آورد و جمهوری اسلامی را عملاً زمین گیر خواهد کرد. بهر طریق با وجود صدمات و زیانهای وارده با استفاده از این شیوه، اما حیات جمهوری اسلامی تضمین خواهد شد، و این فلاکتی است که مردمان ایران بایستی تاوان آن را بپردازند

 

نتیجه:

در هر حال با صورتبندی کنونی از آرایش نیروهای سیاسی و نظامی احتمال بروز یک جنگ خانمانسوز دیگر در منطقه بسیار محتمل است. و این احتمال با پافشاری ایران به استمرار سیاست اتمی اش از یکسو و تلاش برای تاثیر گذاردن به معادلات سیاسی در منطقه از سوی دیگر رو به افزایش است.

 

اما آغاز یک جنگ از سوی آمریکا برای اعاده نظم استعماری، چیزی جز آغاز یک ویرانگری دیگری نخواهد بود. در سوی دیگر این تخاصم، رژیم جمهوری اسلامی با ماهیتی به غایت عقب ماند و ضد انسانی قرار دارد، که تنها برای بقاء خویش می جنگد. و در این جنگ تنها عنصری که دخیل نیست مردمانی هستند که به قربانگاه قدرمداری دو سوی این جنگ فرستاده می شوند و خرابی های وسیعی که در این کشور عقب مانده، مردمان آن را به حلقوم فلاکتی بیش از آنچه که هست می کشاند. در سایهء شوم این تخاصم وحشتاناک انسان بی گناه علی رغم میل باطنی اش، حتی در پناهگاهها، اگر پناهگاهی وجود داشته باشد، به انتظار باران گوله ها و توپ ها و بمبها خواهند نشست، تا خشم خصم روزی فرو نشیند و یکی از طرفین دیگری را به مذلت بکشاند.

2007-01-31