تعميق بحران در خاورميانه

(1)

لبنانِ در سايه سياه جنگ

 

يونس شاملی

12 جولای ارتش اسرائيل برای سومين بار در چند سال اخير جهت انهدام حزب الله در لبنان و اينبار به بهانهء آزادی دو سرباز اسرائيلی که توسط چريکهای حزب الله به اسارت گرفته شده اند، ماشين جنگی خود را وارد لبنان کرد. بيش از يکماه تعرض و اشغال نظامی لبنان توسط اسرائيل بخشهای جنوبی لبنان توسط ارتش اسرائيل به ويرانه ايی بدل شد. از سوی ديگر علی رغم طراحان نظامی اسرائيل و اقوالی که رهبران سياسی آن در رسيدن به هدفهای خود به مردم اسرائيل داده بودند با ناکاميهای قابل توجهی روبرو شده  است. مقاومت حزب الله در لبنان با تمامی خصارات و صدماتی که اين جنبش با آن روبرو شد، اما نتيجه جنگ که با درخواست آتش بس از سوی سازمان ملل با قعطنامه 1701 اين سازمان ارائه گرديد، موقعيت حزب الله در افکار عمومی مردم لبنان و کشورهای عربی به عنوان طرف جنگ با اسرائيل  را به سمبلی از مقاومت و ايستادگی در مقابل خشونت اسرائيل تبديل کرد.

 

استفاده اسرائيل از سلاحهای غيرمتعارف در جنگ (بمبهای خوشه ايی)، اشغال چندين بارهء لبنان، خشونت عليه هدفهای غيرنظامی و غيرنظاميان از سوی نهادهای بين المللی و از آن جمله امنستی انترناشنال مورد تقبيح قرار گرفت و افکار عمومی داخل اسرائيل به علت عدم دستيابی اسرائيل به انهدام حزب الله در لبنان را عليه دولت اسرائيل افزايش داد. آمريکا در شرايطی که با آتش بس به زعم آمريکا زود رس مخالفت کرده بود، مجبور شد شرايط تازه در لبنان را بپذيرد و خلع سلاح حزب الله را از طريق ديپلماتيک دنبال کند.

 

اما اين تمامی ماجرا نبود. جنگ لبنان رويدادی بود که چند سر داشت و عموماً به بحران در خاورميانه باز میگشت و بخشاً نقش ايران، سوريه و آمريکا را در اين بحران برجسته ميکرد. بعد از آغاز جنگ مقامات رسمی اسرائيل اذعان داشتند که جنگ عليه حزب الله در واقع آغاز جنگ عليه جمهوری اسلامی است و رهبران رژيم اسلامی در ايران جنگ اسرائيل عليه حزب الله را جنگ عليه جمهوری اسلامی تلقی کردند که از لبنان آغاز شده است. رهبران حزب الله در ديدار خود از ايران کتمان نکردند که حزب الله بخش جدايی ناپذيری از جمهوری اسلامی است. در اين بحران چند سر البته که آکتورهای ديگری نيز از دنيای عرب و اتحاديه اورپا  نقش معينی را ايفا ميکنند.

 

اينک بعد از جنگ 33 روزهء لبنان و آتش بس شکننده ايی که ميرود صفوف نيروهای نظامی اسرائيل را از حزب الله جدا سازد، خاورميانه در بحرانی عميق تر فرو ميرود. ايران از موقعيت مناسبتری در افکار عمومی خاورميانه برخوردار ميشود، وضعيتی که نيروهای بين ا لمللی و در راس آن امريکا را ابدا خوشحال نمی کند. سمت گيری ايران در پرونده اتمی اش و پرهيز از پذيرش بسته های تشويقی کشورهای 5+1 از سويی و تقويت موضع نظامی حزب الله در لبنان، تضعيف  دولت اسرائيل به خاطر آتش بس اخير بدون رسيدن به هدف تعيين شده قبلی (نابودی حزب الله) و بويژه تعميق خشونتها در عراق خاورميانه را بسوی بلاتکليفی بيشتری سوق ميدهد. در اين ميان جريانات مذهبی سکان دار قايقی ميشوند که اساساً از هم اينک به گل نشسته است و خصومت و خشونت نظامی ميرود که خاورميانه را بيش از پيش منزوی و شوربخت تر از قبل سازد.

 

در يک نگاه کلی شعله ورشدن جنگ در خاورميانه که آمريکا برای اعاده نظم استعماری در منطقه در پيش گرفته و اسرائيل سهم بسزايی در اين جنگ افروزی دارد، زمينه های مقاومتی را سامان داده است که در خلاء هژمونی مترقی در اين کشورها، رهبری آن بر دوش جنبشهای عقب ماندهء مذهبی سياسی سنگينی می کند. مقاومتی که در آن از صبح سحر، اميد و شادمانی و سازندگی خبری نيست. بحران خاورميانه جنگ قدرتهای بين المللی است عليه دولتها و فرقه های مذهبی- سياسی که آرمانشان تخريب مدرنيته و مقاومت در مقابل هرنوع ترقی، دمکراسی مردمی و عدالت اجتماعی است. به عبارت بهتر بحران خاورميانه  در شرايط کنونی بر بنياد تضاد مردم با دشمنانشان استوار نيست، بلکه جنگ خصم است عليه خصم که نه تنها سودی از آن عايد مردمان اين منطقه نميشود که نتيجه آن خرابی و ويرانی هرچه بيشتر در تمامی عرصه هاست.

2006-09-04 

 

 

(2)

تهديد اسرائيل را بايد جدی گرفت...!

 

در پی آتش بس در جنگ لبنان تهدادات احمدی نژاد رئيس جمهوری ايران عليه اسرائيل مبنی بر انهدام آن از روی کره زمين همچنان تکرار ميشود. اين اظهارات بويژه زمانی مطرح ميشود که آتش بس ميان اسرائيل و حزب الله لبنان ورق جنگ را حداقل از نظر افکار عمومی جامعه مسلمان در کشورهای عربی به نفع حزب الله ورق زده  و جمهوری اسلامی را از موضع قدرت به تهديد عليه اسرائيل کشانده است.

 

از سوی ديگر بعد از رد پيشنهادات تشويقی کشورهای 5+1 در خصوص پرونده اتمی از طرف ايران، اين بحران به بن بست تازه ايی راه گشوده است و رهبران جمهوری اسلامی اينبار با شدت بيشتری به ادامه سياست اتمی خود در غنی سازی اورانيوم تاکيد می ورزند. هر چند که دولتمرادان جمهوری اسلامی علی رغم اظهار نظرهای علی خامنه ايی رهبر جمهوری اسلامی در تاکيد به استمرار سياست غنی سازی اورانيوم، يکی به نعل و يکی به ميخ می زنند و همواره سعی بر آن دارند که تا حد ممکن زبان ديپلوماتيک خود را از بابت اينکه درهای ايران همواره برای مذاکره باز است، بکار گيرند. اما برای هر آگاه سياسی روشن است که مطالبات کشورهای 5+1 پايان بخشيدن کاملِ غنی سازی اورانيوم و تقلای ايران برای استمرار غنی سازی اورانيوم است. لذا در شرايط کنونی به نظر راه سومی متصور نيست.

 

از سوی ديگر اسرائيل با پيشروی غنی سازی اورانيوم توسط  ايران و با تهديد های آشکارمحمود احمدی نژاد خود را در معرض يک تهديد جدی و قابل اجرا مي بيند. چند روز پيش نخست وزير اسرائيل عنوان کرد که پروژه غنی سازی اورانيوم در ايران ميتواند اين کشور را در چند سال بعد به سلاح اتمی مجهز سازد. وی تاکيد کرد که تهديدات آشکار جمهوری اسلامی عليه اسرائيل و دستيابی آن به سلاح اتمی جدی ترين تهديدی است که اسرائيل در طول حيات 58 ساله خود با آن مواجه بوده است.

 

روشن است که مسلح شدن جمهوری اسلامی به تکنولوژی اتمی با خميره ايدئولوژيک مذهبی از يکسو و نهادينه شدن نژادپرستی و رسوخ شونيسم فارس در ساختار برتری جويانهء مذهبی و نژادی در آن از سوی ديگر، نه تنها برای اسرائيل، بلکه برای تمامی کشورهای دور و نزديک در منطقه بشدت ترسناک بوده و اساساً به مثابه تهديدی جدی عليه تمامی دول و مردم منطقه و حتی جهان تلقی می شود. واکنش دول غربی و در راس آن امريکا در خصوص پايان بخشيدن به غنی سازی اورانيون در ايران نيز از اين زاويه قابل درک است.

 

آيا ايران با ساختار سياسی استبدادی و فقر و مذلت اقتصادی و حاکميت راسيسم سياسی- فرهنگی در داخل کشور ميتواند به رقابت نظامی با دول غربی و در راس آن آمريکا بپردازد؟ آگر پاسخ به اين پرسش منفی است، جمهوری اسلامی با تکيه بر کدامين پارامترها در صدد استمرار تعميق پروژه اتمی خويش است؟ به نظر ميرسد که جمهوری اسلامی در نظر دارد سياست مسلح شدن به سلاح اتمی را از بستر ايجاد بحران و يا گسترش آن در منطقه دنبال کند. آيا ميتوان تصور کرد که درجه ريسک ديپلماسی بحران جمهوری اسلامی تا چه حدی در نظر گرفته شده است؟

 

به نظر ميرسد که جمهوری اسلامی استمرار حيات خود را نه تنها در امواج بحران منطقه ايی جستجو مي کند بلکه اين رژيم برای استمرار برنامه های مخوفی که در پيش دارد حيات مليونها انسان را در ايران، منطقه و حتی جهان در معرض خطرات جدی قرار ميدهد. البته اين در حالی است که جمهوری اسلامی نه تنها در بيرون با دول منطقه و جهان در حال سرشاخ شدن است که اين رژيم با مردمان داخل و بويژه ملل غيرفارس نيز به دليل سياستهای نژادپرستانه سياسی و فرهنگی در ايران بشدت تحت فشار قرار دارد.

 

تمامی اين فشار ها از هر سو و با هر معنا و مفهومی حيات جمهوری اسلامی را زير سوال می کشند و اين رژيم را برای استمرار حيات پوسيده خويش به چالش فرا می خوانند. اما در اين ميان واکنش اسرائيل در قبال تهديدات ايران با امکانات نظامی که در اختيار دارد، حتی ميتواند خيلی سريعتر از جهان غرب  جامه عمل به خود بگيرد. بنابراين واکنش اسرائيل در برخورد با برنامهء غنی سازی اورانيوم در ايران را بايد جدی تلقی کرد. چرا که سياست اتمی ايران برای اسرائيل چيزی در حد انتخاب مرگ و زندگی است. 

2006-09-06

 

اما و متاسفانه قربانيان اصلیء سياستهای شوم جمهوری اسلامی و واکنشهای قدرتهای ارتجاعی منطقه ايی و جهانی جز مردمان ستم کشيده در گوشه و کنار ايران نخواهند بود.

2006-09-06

 

 

(3)

افغانستان به کجا ميرود؟

 

دامنهء جنگ و خونريزی در خاورميانه بيش از پيش افزايش ميابد. اينک بيش از پنج سال از تهاجم آمريکا و متحدينش به افغانستان و اشغال اين کشور و برکناری رژيم طالبان و تاسيس رژيم تازه در افغانستان می گذرد.

 

اگر چه افغانستان بعد از اشغال نظامی توسط آمريکا و متحدانش  در سال 2001 به مثابه کشوری آرام و خالی از درگيریهای نظامی نبوده است، اما روند دگرگونيها در افغانستان آنچنانکه از سوی کشورهای اشغالگر وعده داده می شد، آرام نگرفته است. در آغاز جنگ امريکا و متحدانش با عراق و با اوجگيری درگيريهای خونين در آن کشور، اخبار رويدادها و حوادث افغانستان در سايه تخصامات عراق کم رنگتر شد. اما ديری نپائيد که خبرهای پی در پی از درگيری دستجات طالبان با نيروهای نظامی ناتو و امريکا در آن کشور به رسانه های خبر جهان مخابره شد.

با وجود انتخابات نسبتاً آزاد در افغانستان و تاسيس دولت جديد در اين کشور، اما تهاجم گروههای مسلح متعلق به طالبان و القاعده عليه نيروهای نظامی دولت تازه تاسيس و ائتلاف آمريکا در افغانستان نه تنها فروکش نکرد بلکه دامنه آن بيش از پيش گسترش يافت. طبق گزارش موسسه تحقيقاتی شورای سنليس که در امور توسعه، امنيت و مبارزه با مواد مخدر به دولتها مشورت می دهد در گزارش تازه خود عنوان کرده است که؛ افغانستان، بار ديگر در حال سقوط به دست طالبان است. گاردين همچنين در گزارش چند ماه پيش از زبان يکی از فرماندها ناتو نوشت که؛ 'افغانستان در آستانه سقوط به سوی هرج و مرج قرار دارد'.  

خبر تکان دهنده ديگری که از افغانستان به خبرگزاری های جهان مخابره شد همانا خطر خشکسالی و گرسنگی بود. يک سازمان خيريه بريتانيايی بنام سازمان خيريه "کريستين ايد" که 66 روستا در افغانستان را بررسی کرده است، هشدار داد که؛ خشکسالی گسترده در افغانستان باعث خواهد شد که ميليونها نفر در اين کشور با خطر گرسنگی روبرو شوند. بنا بر گزارش اين سازمان خيريه کودکان، زنان باردار، خانواده های غير زارع و سالمندان با بيشترين خطر گرسنگی مواجه هستند.

گزارشهای زيادی از رسانه های منطقه ايی و بين المللی حکايت از آن دارد که نيروهای طالبان هم اينک بخشهای زيادی از خاک افغانستان را کنترل مي کنند و غلبه روانی قابل توجهی در مردم افغانستان دارند.

از سوی ديگررهبران فعلی افغانستان از هر فرصتی برای انتقاد از نيروهای اشغالگر استفاده می کنند. واکنش کرزای در قبال برخورد غيرانسانی نظاميان آمريکايی با زندانيان سياسی در افغانستان، آبروريزی تجاوزات جنسی عليه زنان در افغانستان توسط سربازان آمريکايی و مسائلی از اين قبيل همواره مطرح بوده است. ژنرال ظاهر عظيمی، سخنگوی وزارت دفاع افغانستان در همين رابطه می گويد که محدوديت های زيادی از سوی کشورهای کمک کننده به افغانستان وضع شده است. وی همچنين ادامه ميدهد که؛ نبايد فراموش کنيم که ما محدوديت های خاص خود را داريم، به گونه مثال وقتی ما می گويم ارتش بايد تا آخر سال اکمال شود، جامعه جهانی می گويد نه. اگر می خواهيد چنين کنيد از جيب خود مصرف کنيد چون ما تا سال ۲۰۰۹ برنامه داريم ... عين (همين) برخورد در مورد پليس و برنامه های اقتصادی و بازسازی می شود."

هفته ها گذشته شاهد درگيرهای گسترده ايی ميان دستجات نظامی طالبان با نيروهای نظامی ائتلاف بوده ايم. شدت اين درگيریها به گونه بود که فرماندهان نظامی ناتو در افغانستان را به استمداد از ناتو برای ارسال 2500 نيروی نظامی بيشتر کشانده است. اين در حالی است که ناتو 18000 نيروی نظامی و امريکا 22000 هزارنيروی نظامی در افغانستان دارد. 2000 تن از سربازان آمريکا مستقر در افغانستان تحت فرماندهی نظامی ناتو قرار دارند.

تمامی شواهد و قرائن نشان ميدهد که بحران در افغانستان دامنهء خود را می گستراند. جنگ و خونريزی ميان نيروهای دولتی  و ائتلاف آمريکا با نيروهای طالبان و القائده هر بيشتر افزايش می يابد. فقر و مذلت دامنه خود را هر چه بيشتر می گستراند و افغانستان در معرض خشکسالی و گرسنگی قرار دارد. افغانستان، پيکری که زخم چندين دهه جنگ نابرابر را با پيشرفته ترين تکنولوژی نظامی بر تن خويش حس می کند. پرسشی که همچنان تنين انداز هر انسان مترقی  است اينست که؛ چه نيرو و جريان سياسی ميتواند افغانستان را بسوی يک جامعه پيشرفته رهبری کند؟ طالبان و يا جنگ سالارانی که رهبری توليد و صدور مواد مخدر از افغانستان را رهبری می کنند؟ و يا ائتلاف امريکا که در صدد صاف کردن جاده برای اعمال ارادهء سياسی نظامی غرب درخاورميانه است؟ 

افق سياسی نظامی در افغانستان بسوی يک هرج و مرجی تازه  راه می برد.  
2006-09-13