Gorush Sayti son gunlerde neshr etmishdir:  http://anadil.eponym.com/blog  

 

Soz Incileri (Min Bir Hekmet), dunya bilginlerinin heyat haqqinda dushunceleri, (pdf formatinda). Lutfen saytimizin kitab bolumune bash vurun.

 

Bundan evvel neshr olmushdur (Lutfen kitab bolumune bash vurun):

She'r Dalgasi (Ozgur she'rler)

Min Bir Chichek (Qezeller)

 

Oxumagini tovsiye etmek istediyimiz bashqa materyallar:

Bugunun Yazisi

Dirse Xan Oglu Bugac (Dede Qorqud dastanlari eruz qurulushunda)

Tenqidi Yazilar

Ortoqrafi Haqqinda

Azerbaycan Turkcesine uygun unicode fontlari

 

 

 

ایران آذربایجانی دیل و کولتور اوجاغی- کانادا داکی دانیشیق
آذربایجان در رسانه های جمعی ایرانی و جهانی
سخنران : انصافعلی هدایت
روزنامه نگار آزاد و مستقل

می گویند ؛ کره زمین با حدود 200 کشور ، به «دهکده جهانی» بدل شده است. در گذشته ها ، چنین چیزی در مخیله رمان نویسان تخیلی هم نمی گنجید . ولی حادثه ای است که اتفاق افتاده و ما ( آذری ها ) از این قافله تمدن و حرکت ، عقب مانده ایم .
در این دهکده ، هر کس که صدایش به گوش همسایه ها نرسد یا ناشناس باقی بماند ، در حقیقت وجود خارجی ندارد. برای کسانی که در این دهکده زندگی می کنند ، وجود خارجی ندارند . چون ، اگر کسی در این دهکده بود ، همه او را می شناختند . با بقیه مردم ، رابطه داشت . صدایی از او در می آمد . گوشها به صدای او ، چشم ها به چهره او و حافظه ها به محل زندگی اودر این دهکده ، عادت کرده بودند ولی کسی ” ما آذری ها ” را در این دهکده ، نمی شناسد .

در این دهکده ، هر کس برای خود نشریه ای دارد . صدایی دارد . روزنامه و رادیویی دارد . تلویزیونی دارد تا به همسایه ها بگوید که در خانه (جامعه ) او چه می گذرد.
امروزه در غرب ، روزنامه ها قدیمی شده اند و بزودی ، از صحنه زندگی خارج خواهند شد … یک آذری تبریزی ، مسئول اجرای این پروژه است . آقای عشقی را دیروز دیدم که مشغول ویران کردن روزنامه ها و تاسیس نشریات جدید ، مدرن و مطابق با مدرنیت دیگر گوشه های زندگی است …

در این دهکده ، کوچکترین ملت ها ، جمعیت ها ، گروه ها و حتی چند فرد که به دنبال پول هستند و اهداف بلندی برای جامعه ندارند ، برای خود ، صدایی دارند تا مشتریان احتمالی ، آنها را بشناسند .( با عرض معذرت ) هم جنس گرایان و فاحشه ها هم ، به رسانه ها ی مدرن دست یافته اند و برای شناساندن خود به اهالی این دهکده ، فعالیت می کنند …
آن وقت ، زمانی که ” نجدت سزر ” با هیاتی به تبریزآمد ( چند سال قبل ) خبرنگاران ترک همراهش - پس از شنیدن گفتگوی ما ترک ها - با حیرت از درصد آذری ها یا ترک ها در تبریز ترک ، پرسیدند.
یعنی ، این تقصیر مردم ” دهکده ” جهانی نیست که ما آذری ها را نمی شناسند . بلکه تقصیر خود ما آذری ها است که خودمان را نشناخته ایم و نشناسانده ایم .

همسایه های جهانی ما از وجود ما بی خیرند و این بی خبری ، به معنی آن است که یا ما وجود خارجی نداریم و یا از زندگی خود راضی هستیم و این زندگی بکام ما است .به هر حال ، مشکلی نداریم . شاکی نیستیم و صدای اعتراضمان در نمی آید و گر نه …
از طرف دیگر ، این نظریه پرداز کانادایی که جهان را به ” دهکده ” بدل کرده است ، می گوید : ” رسانه ، پیام است .”
او خود دستگاه فرستنده رادیویی ، رادیو ، تلویزیون ، روزنامه و هر نوع نشریه و …را خود فرهنگ می داند که سطح فرهنگی جامعه را نشان می دهند.
با توجه به این مقیاس ، فرهنگ در آذربایجان، کشتار شده است . چه کسی مسئول مرگ این فرهنگ است؟ خود ما آذری ها یا دیگران ؟

رسانه های آذربایجان ایران :
در دهکده ی جهانی ، افراد غایب هستند . حضور ندارند . توجهی به آن ها نمی شود . اگرکسی یا جامعه ای زنده است ، از سطح فرهنگ ، تمدن و رسانه هایش ، به زنده بودن آن پی می برند . بودن و نبودن ، زنده یا مرده بودن یک ملت در این دهکده ، با نبض و قلب یا بود و نبود رسانه های عمومی یا خصوصی آن ، سنجیده می شود وحیات رسانه های ما ، از این قرار هستند :

1- رسانه های آذری در ایران ، تیراژی ندارند . نقشی هم ندارند …
2- از نظر مالی به مردم یا صاحبان خود وابسته نیستند . بلکه به آگهی های دولتی وابسته هستند .
3- روزنامه نگاران و صاحبان روزنامه های آذری ، به فکر تولید اندیشه یا انعکاس حوادث جامعه نیستند . بلکه در فکر کسب درآمد ( آگهی ) هستند .
4- هرکس که کاری در جامعه ، در صنعت ، در خدمات ، در ادارات دولتی و نیمه خصوصی پیدا نکند ، به روزنامه نگاری آذربایجان روی می آورد تا از این راه با مقام های دولتی ، آشنا شده و کاری برای خود دست و پا کند . درد روزنامه ها و روز نامه نگاران ، نه مردم و آذربایجان که پول است و رسانه ها در آرامش و امنیت ( و امنیت در بی خاصیتی) خفته است .
5- روزنامه ها فاقد یک متخصص هستند . افراد کم سواد یا بی تخصص در آن ها کار می کنند .
6- معمولا در روزنامه های آذربایجان ، به صاحبان تخصص و اندیشه ، جایی و پولی نمی دهند تا کار کنند …
7- مطبوعات آذربایجان ” زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد ” را در عرصه ی رفتار رسانه ای خود ، ملاک عمل قرار داده اند .
8- مطبوعات و رسانه های غیر دولتی آذربایجان ، می ترسند که به تجزیه طلبی و حمایت از اندیشه ی تجزیه طلبی ، متهم شوند . در نتیجه ، به افراط در تفریط ، مبتلا شده اند .
9- می ترسند که انقلابی به نظر برسند . در حالی که مجموعه ی فروش آن ها در استان های آذری از همشهری یا ایران و … کمتر است …این کم فروشی به محتوای آن ها مربوط است .
10- معتقدند که باید رفت ولی آهسته و مداوم رفت . اما این رفتارشان و مداوم بودنشان ،در جامعه بی تاثیر است .
11- مطبوعات آذربایجان ، به لوس کردن مسایل آذربایجان ، ساده نگری و سطحی نگری به مسایل ملت ، دامن می زنند .
12- رسانه های آذری ، ادبیات آذری را از داخل و درون ، خالی و پوچ می کنند . چون به آگهی ها وابسته هستند و آگهی با توجه به بی خاصیت بودن آن ها ، به رسانه ها داده می شود . در نتیجه کسی را به عنوان ادیتور محتوا و حتی ظاهر مطالب ، استخدام نمی کنند . در نتیجه بلبشویی در نوشتار آن ها حاکم است که زبان آذربایجان را به سخره در نوشتار و دلزدگی می کشانند و مردم را از زبان مادری خود متنفر می کنند .


ملت ها و کشور های ترک و مسایل ما آذری ها :

الف - ترکیه :
1 - دولت و رسانه های ترکیه از وجود آذری ها در ایران بی اطلاع یا کم اطلاعند و ما آذری ها را فارس می شمارند . (این موضوع سابقه تاریخی دارد. )
2- نشریات ، رادیو و تلویزیون ترکیه ، مسایل تهران و مرکز ایران را بهتر از مسایل آذربایجان می شناسند .
3- ما آذری ها ، بزرگ ترین ملت آذری یا ترک خالص دنیا هستیم اما چون عقب مانده هستیم و مدرن نشده ایم ، به دنباله روی از دیگر ملت های ترک می پردازیم و آن ها ما را به هیچ نمی گیرند … باید به خودمان برگردیم .
4- رسانه های ترکیه ، ستونی و دقیقه ای به آذربایجان ایران اختصاص نداده اند .
5- رسانه های ترکیه حاضر به همکاری با رسانه های آذری و ژورنالیست های آن ، نیستند .
6- رسانه های ترکیه ، ترکمن های عراق را جدی می گیرند و به رسمیت می شناسند . ترکمن ها در سیاست های منطقه ی ترکیه جایی دارند اما آذری ها هیچ رنگی در سیاست منطقه ای ترکیه ای ندارند .
7- سفر نجدت سزر به تبریز و ملاقات ما خبرنگاران منطقه ترک نشین … میزان شناخت آنان و اتهام های مخالفان حقوق ما را به من اثبات کرد .
8- یکی از پناهندگان هنرمند آذربایجانی مدتی است که توانسته به دو نشریه ی ترکیه وارد شده و مطالبی در مورد آذربایجان ایران در آن ها منتشر کند …
9- ترکیه در حمایت از ترکمن های عراق ، در مقابل آمریکا هم ایستاد ولی در مورد ایران و آذربایجان در سکوت مطلق قرار دارد و انگار که آذربایجان ایران وجود خارجی ندارد ، رفتار می کند …

ب - جمهوری آذربایجان :
1- رسانه ها و بخشی از مردم جمهوری آذربایجان ، ما آذری ها را جدی می گیرند . چرا که هنوز ارتباطات خونی و خانوادگی زیادی با هم داریم .
2- رسانه های جمهوری آذربایجان ، گرچه از ما حمایت می کنند اما نمی توانند افکار عمومی این جمهوری را به نفع ما بسیج کنند ، آماده کنند وخواست مردم را به سیاستمداران آن کشور، تحمیل کنند .
3- سیاستمداران جمهوری آذربایجان در حمایت ازمسایل آذری های ایران ، هیچ حرکت سیاسی مهمی نمی کنند . با دولت ایران و دولت های دیگر در رابطه با سرنوشت و مسایل ما آذری ها ، مذاکره نمی کنند …

تنبلی و سکوت آذری ها
آذربایجان ایران ، خودش را به سکوت و انزوا در یک آپارتمان محکوم کرده است و

نتیجه آن :

1ـ ما ملیتی غیر مدرن و عقب مانده هستیم که به زبان امروز دنیا با خودمان و با مردم اطرافمان ، گفتگو نمی کنیم…
2ـ ما آذری ها، خودمان را فراموش کرده ایم و از گرسنگی و سیری دیگر ملت ها حرف می زنیم . ما «الینه » شده ایم …
3ـ در این دهکده جهانی ، همسایه هایمان ، ما را نمی شناسند …
4ـ خودمان هم از مسایل خودمان بی خبریم. چرا که هنوز وسایل خبر دار شدن و خبر دار کردن را ( که اکنون در هر خانه ای هست ) به خدمت نگرفته ایم…
5ـ ما مظلومیم ، سر به زیریم اما مظلومیت خود را به گوش دیگر ملتهای ایرانی و همسایه هایمان نرسانده ایم و نمی رسانیم و کسی از وجود ملتی عقب مانده در این گوشه ایران ، خبر دار نیست …
6ـ ما هنوز احزاب ، گروهها ، جمعیت ها ، رادیو ها ، تلویزیون های منطبق با افکار خود را نساخته ایم … روشنفکر به معنی روشنفکر- یا نداریم یا بسیار اندک هستند .
7ـ چون خودمان ، مسایل خودمان ، خواستها و افکارمان را جدی نگرفته ایم ، دنیا هم ما و خواستها و افکارمان را جدی نگرفته و بی توجه به ما ،ازکنارمان ، می گذرد …
8ـ چون عقب مانده ایم ، خود را به دنیا نشناسانده ایم ، دنیاهم ما را به عنوان یک ملت - به رسمیت نمی شناسد …

VOA
BBC
CNN
رادیو و تلویزیون لیبریتی ( رادیو اروپای آزاد )
الجزیره و…
و مسایل آذربایجان :

1ـ این رسانه های بین المللی ، به مسایل کشورها یا ملت های موجود سیاسی ( وجود خارجی دارند ) اهمیت می دهند .
2ـ به مسایل اقوام و ملت هایی می پردازند که خود آن ملت ها ، فعالان سیاسی آن ، رسانه های آن ملت ها و… هم ، خودشان را جدی بگیرند .
3ـ امکانات و بر نامه های رسانه ای خود را در اختیار اقوام یا ملت هایی قرار می دهند که خود رهبران سیاسی ، فکری ، سرمایه داران و… آن ملت هم ، حرکتی از خود ، نشان بدهند …
4ـ رسانه هایی که بخش آذری ، ترکی و فارسی دارند ، مانند رادیو بی بی سی ، رادیو صدای آمریکا ، رادیو لیبریتی ،رادیو فرانسه ، رادیواسراییل و… کمتر از یک درصد برنامه هایشان را به مسایل آذربایجان ایران اختصاص می دهند .
5ـ چرا ؟ چون خود آذری ها در خواستهایشان ، جدی نیستند …
6ـ چرا که آذری ها شریک فعالیت های حکومتی هستند . در خواست ملی شان ، جدی نیستند و جدی هم گرفته نمی شوند …
7ـ این کانالهای جهانی که مردم کره خاکی ، دنیای تصوری خود را از زاویه دید اخبار و تصاویرآنها می سازند ، اخباری از آذربایجان دریافت نمی کنند .
8ـ افراد سیاسی و ژورنالیست های آذری با این افکار سازان جهانی ، رابطه شغلی ، عاطفی و دوستانه ای ندارند …
9ـ در نتیحه ، اخبار آذربایجان ( گرچه مهم هستند ) اما به آستانه خبر در این رسانه ها نمی رسند…
10ـ در بخش فارسی ، ترکی ، آذری و ترکمن این رسانه ها ، افراد آذری و ترک زیادی کار می کنند . اندیشمندان آذری با این معماران افکار و ژورنالیست ها ، رابطه بر قرار نکرده اند تا آنان را به آذربایجان و مسایل آن و چگونگی حقوق بشر در این منطقه از ایران ، حساس کنند …
11ـ فعالان سیاسی آذربایجان ، فعالیتهای خود و مسایل آذربایجان را در پستوها ی فکری ، طرح می سازند و به رسانه های جهانی نمی کشانند …
12ـ آذری ها و فارس هایی که در این رسانه ها کار می کنند ، از تجزیه ایران می ترسند و از همین ترس هم اخبار را فیلتر یا سانسور می کنند تا به این احساس تجزیه طلبانه ، دامن زده نشود . در نتیجه ، تعداد زیادی از روشنفکران و سیاستمداران فارس و پان ایرانیست ، خود را فریب داده و از جنایت های فراوان بر حقوق بشری مردم این منطقه ، چشم بسته و بر این مردم ، ظلم مضاعف روامی دارند …
13ـ ما آذری ها ، فعالان سیاسی سیاست شناس ، زنده و پر تحرک ، ژورنالیستهای فعال و چند زبانه ، نداریم . تعدادی از ما هم در دام تعصبات خود ساخته ، زندانی شده ایم و دنیا ما را نمی شناسیم …

پیروزی جنگ رسانه ای تلویزیون الجزیره بر اسراییل
1- امروز، در سایه ی رسانه های قدرتمند عربی ، ملت های عرب ، خود و نیازهای زمان خود را شناخته اند و می دانند که باید افکار مردم دنیا را سازمان بدهند .
2 – امروزه مردم عرب به کشتن و کشته شدن در جنگ ، اهمیتی نمی دهند . چون ، می دانند که پیروزی ، در کشتن و کشته شدن نیست . بلکه در جلب توجه دنیا است .
3 – عرب ها بعد از سال های سال ، جنگ و خون ریزی ، آموخته اند که قدرت در سلاح و نفرات نیست. بلکه در حمایت های گسترده ی ” سیاسی ” جهانی است .
4 – عرب ها آموخته اند : دنیا به آدم ، ملت ، جامعه ، کشور و منطقه ی ” مظلوم و ساکت ” ، توجهی نمی کند و به مسایل آن ، حساس نیست . اما اگر بتواند ، اخبار و ظلم هایی که به ” او ” می شود را به سطح جهانی بکشد و افکار مردم دنیا را در حمایت از خودش ، آماده کند ، در میدان نبرد ، پیروز خواهد بود .
5 – عرب ها یاد گرفته اند ، به دنیا با چشمی بنگرند که مردم دنیا از آن چشم می نگرند و با وسایلی کار کنند که مردم دنیا با آن کار می کند و این دو ، در سلطه به ” رسانه ها ” خفته است .
6 – درجنگ اخیر ، عرب ها به خاطر جنگ رسانه ای کانال های تلویزیونی ، بخصوص ؛ ” الجزیره ” ، پیروز شدند .
7 – در چند سال گذشته ( به برکت رسانه های کم هزینه ای مانند الجزیره ) دنیا عرب ها را جدی گرفته است . چرا که اکنون ،عرب ها ، صدایشان را به گوش جهانیان می رسانند و خودشان را جدی گرفته اند . دنیا هم آنان را جدی گرفته است .
8 – الجزیره ، به تنهایی ، به اندازی ده ها هزار سرباز مسلح و جان بر کف ، کارآمد است . نه تنها سربازان دشمنش را به عقب راند ، بلکه جان هزاران سرباز عرب را نجات داد و جهانیان را متوجه مظلومیت عرب ها ساخت . دنیا نتوانست ، آنان را نادیده بگیرد .
9 – الجزیره توسط دولت های عرب ، حمایت مالی نمی شود . بلکه عرب هایی که خود ونیازهای زمانه را شناخته اند ، به جای جان خود ، پول خود را به ” جبهه ” رسانه ای می فرستند .
10 – الجزیره و دیگر رسانه ها ، نقش رهبری سیاسی ، نظامی ، تبلیغاتی و ستون پنجم را به عهده گرفتند و جهت دید جهانی را از اسراییل ، به عرب ها چرخاندند .

الجزیره مثال خوبی برای زایش و حرکت رسانه های عقلانی و مردمی آذربایجان ایران است .

تلویزیون « گون آذ» :
1ـ در میان آذری ها ، تلویزیون « گون آذ » نقش مطبوعات دوران قبل از مشروطه را بازی می کند.
2ـ گون آذ ، به دولتی وابسته نیست …
3ـ گون آذ ، تنها و دست تنهاست …
4ـ گون آذ ، یک تفکر را نمایندگی می کند …
5ـ گون آذ ، تنها به زبان ترکی است و هنوز از طرف رسانه های دنیا ، جدی گرفته نشده است …
6ـ گون آذ همه خواستها ، افکار و مشکلات آذری ها را نمی تواند مطرح و نمایندگی کند …

در تاسیس و راه اندازی رسانه های مستقل آذری ، موفق باشید!!!

 

 

نگاهی به نوشته دکتر براهنی و نقدی بر نوشته مزدک بامدادان

“سایین براهنی بِی! لؤطفن سیز داها بوش وئرین!”
نوشته دکتربراهنی برای شوونیستها یک شوک بود. چه برای آنهایی که میدانستند شوونیست هستند و چه آنهایی که نمی دانستند و یا حداقل قبول نداشتند. با توجه به مقام و منزلتی که رضا براهنی به عنوان پدر نقد ادبی زبان فارسی با سابقه پر فروغشان دارند، انتظار این بود که حداقل کسانی که خود را شوونیست نمیدانند در نقدشان از لمپنیسم دوری کرده و انصاف به خرج میدادند.
مقاله دکتر براهنی اگرچه در ظاهر کوتاه مینماید ولی در واقع چندین فصل را شامل است:
1) در اولین خطوط مقاله، دکتر براهنی به مطلب بسیار مهمی اشاره میکند: صورت مسئله و تغییر دادن آن. میدانیم که پس از فرونشستن ظاهری حرکت هویت طلبانه اخیر در آذربایجان که عمده ترین شعار آن “هارای هارای من تورکم” بود، هر کسی به فراخور نیازش مسئله را بفرم دلخواه خود، یعنی به فرمی که نیازش را برطرف میکند تفسیر میکند. عده ای از چپی ها دلشان خوش است که ترکها یا بقول خودشان آذریها! بر علیه اختلاف طبقاتی قیام کرده اند. عده ای دیگر از چپی ها، آنرا حرکتی که در نبود جریان چپ بدست پانترکیستها افتاد میدانند. کسانی که تنها راه حل “مسئله قومیتها” را سرکوب میدانند، آنرا حرکتی ارتجاعی با شعار “فارس دیلی، ایت دیلی”، شعاری که یا داده نشد و یا اگر شد تنها به وسیله بخش خیلی کوچکی بود میدانند و به تحریک فارسها می پردازند… دکتر فی الواقع این انحرافات و اهمیت آنها را تیزبینانه تشخیص داده و در اولین خط مقاله اش بیان نموده است.
2) فصل دیگری که دکتر براهنی گشوده است، مسئله مانا نیستانی است. کسی که با کشیدن کاریکاتور جرقه به انبار باروت زد. اینجا نیز دکتر نقطه انحرافی کسانی که از مانا نیستانی “مظلوم” حمایت میکنند را به ظرافت بیان نموده است. اگر چه اتفاقات آذربایجان تنها بدلیل کاریکاتور مانا نبود، ولی به هر حال مانا کاریکاتوری رسم کرده که به یک ملت در آن توهین شده است و در هر سیستم حکومتی عادلی این عمل جرم محسوب میشود و متناسب با جرم، مجرم باید کیفر ببیند.
3) مسئله دیگر واکنش دولت به کاریکاتور مانا است. می دانیم که تا زمانی که تظاهرات در آذربایجان بالا نگرفت، دولت واکنشی به مطلب فوق نشان نداد. حتی بعید نیست از حرکت مانا به صورت غیر آشکار حمایت هم نشده باشد. چرا که مطلبی مشابه در هفته بعد نیز در نشریه ایران جمعه در همان ستون نوشته شد که صراحتا میتوانست مقدمه ای برای توهینهای بعدی باشد. پس مانا نه به خاطر کاریکاتورش بلکه بدلیل ترس دولت از حرکات ترکها زندانی شد.
4) همفکر بودن اکثر گروههای اپزوسیون و جمهوری اسلامی در روا بودن توهین به ترکها مطلب دیگری است که در مقاله به آن اشاره شده است.
5) آلوده بودن فضایی که بر علیه مردم آذربایجان درست شده است به نژاد پرستی نیز در مقاله مذکور با ذکر نمونه هایی نشان داده شده است. در اینجا دکتر براهنی اشاره کوچکی به جمعیت آذری های ایران نیز با ذکر منبع اشاره نموده است.
6) مسئله دیگر آلوده بودن افکار کسانی که میخواهند هویت مشترکی بر تمام ملیتهای ایران تحمیل کنند به باستانگرایی است که نگارنده مقاله با ذکر تاریخچه ای از شروع این نوع باستانگرایی و مشخصه های آن به کنکاش موضوع پرداخته است.
7) جانبداری شاهان ترک از رشد ادب فارسی نیز مطلب دیگری است که دکتر براهنی آنرا بیان نموده است.
8) انحصار تعلیمات عمومی در کشور به زبان فارسی از اوایل حکومت رضا پالانی نیز به عنوان شروع خیانت به اکثریت ملت بیان گردیده است.
9) دکتر براهنی گریزی هم به زیبایی شناسی و هنر زیبایی شناسی زده است.
10) مبارزات گذشته مردم آذربایجان و عدم تمکین آنها به تنگ نظری هایی از قبیل اطاعت کورکورانه از شاه ترک در مقابل حمایت از حرف حق یک مجتهد شیرازی و مجاهدتهای تبریز در مشروطیت نیز بخش دیگری از مقاله مذکور را تشکیل میدهد.
11) خطاب قرار گرفتن مردم آذربایجان با عنوان “ملت آذربایجان” در قیام مشروطه بیان شده است.
12) رسمی شدن زبان ترکی در آذربایجان در زمان پیشه وری و سایر خدمات او نیز بخشی از مقاله است.
13) نحوه رسمی شدن زبان فارسی در زمان حکومت رضا پهلوی نیز به تفضیل بیان شده است.
14) لزوم سپردن اداره امورات آذربایجان به آذربایجانی و تساوی فرهنگی برای ملیتهای ایرانی در مقاله آمده است.
15) محکومیت تفکر یک ملت یک زبان برای کشور کثیرالملله ایران شرح داده شده است.

با دقت در ادامه مقاله میتوان نکات دیگری نیز به لیست بالا افزود. پس از انتشار این مقاله، طبق روال معمول یک عده شروع به فحاشی کردند، یک عده هم سکوت را جائز شمردند و تا آن جایی که نویسنده اطلاع دارد تنها یک نقد از طرف آقای مزدک بامدادان برای مقاله دکتر براهنی نوشته شده است.
آقای مزدک بامدادان نقدش را با این جمله شروع مینماید:
” رخدادهای هفته‌های گذشته در شهرهای آذربایجان بیش و پیش از هر چیزی نشانگر آن بودند که در نبود آزادی و نهادهای مردمی، آشوبگران و نژادپرستان به سادگی می‌توانند رهبری هر جنبشی را بدست بگیرند و آنرا به بیراهه بکشانند.”
مگر شروع و پایان رخدادهای مذکور با شعارهای متفاوتی بود که ایشان ادعای بیراهه کشانده شدن آنرا مینماید؟ نگارنده کاری به کلمه “آشوبگران” ندارد چرا که هر حرکتی در این وادی از طرف مخالفانش آشوب خوانده میشود. ولی راجع به کلمه “نژادپرستان”، آیا رهبران جنبش آذربایجان، یعنی آنهایی که به نظر مزدک بامدادان حرکت را به بیراهه کشیدند، شعارشان نژاد پاک و خون اصیل بود؟ آیا کسی در تظاهرات تبریز شعاری مبنی بر پاک خونی ترکها سر داد؟ پس چرا ایشان رهبران این جنبش را به نژادپرستی متهم مینماید؟ نگارنده تنها دلیلی که به ذهنش میرسد تقدس بیش از حد خون پاک آریایی در نظر شوونیستها میباشد. این تقدس باعث میشود که شوونیستها هر آن کس را که اصالتش و آسیمیله نشدنش را با شعار “هارای هارای من تورکم” داد میزند، نژادپرست بخوانند. این تقدس باعث میگردد که قیاسی احمقانه در ذهن شوونیستها صورت گرفته و اعلام تورک بودن را به معنی اعلام برتر بودن تورکها نسبت به سایر ملتها بدانند، همانگونه که مفروضات ذهنی شان آریایی بودن را به معنی برتر بودنشان می شناسد.
به نظر شما گفتمان کسانی که ملقب به “نژادپرستان” شده اند چگونه است؟ آقای مزدک بامدادان آنرا هم مشخص کرده است:
” سخن گفتن از “رسمی شدن زبان فارسی در دوره پهلوی‌ها”، “پیرایش چهره فرقه دموکرات آذربایجان از همه کاستی‌ها”، “ساختن تاریخ هشتاد ساله برای آنچه که باستانگرائی خوانده می‌شود”، و بیش و پیش از هرچیز تهی بودن جای هواداری از حقوق پایه‌ای شهروندی مانند برابری زن و مرد، آزادی گفتار و نوشتار، آزادی اندیشه، برابری دینی، همان چون و چراهائی هستند که گفتمان آقای براهنی را به گفتمان نژادپرستان نزدیک می‌کنند”
یعنی هر کس در هر نوشته اش باید فقط به هواداری از حقوق پایه‌ای شهروندی مانند برابری زن و مرد، آزادی گفتار و نوشتار، آزادی اندیشه، برابری دینی پرداخته و حرفی از “رسمی شدن زبان فارسی در دوره پهلوی‌ها”، “پیرایش چهره فرقه دموکرات آذربایجان از همه کاستی‌ها”، “ساختن تاریخ هشتاد ساله برای آنچه که باستانگرائی خوانده می‌شود” نزند وگرنه دیالوگی شبیه به دیالوگ نژادپرستان پیدا میکند. اوج لمپنیسم اینجاست که ایشان اینها را با مهارت خاصی روبروی هم قرار میدهد. به عنوان مثال، از نظر ایشان نویسنده یک مقاله نمیتواند هم به برابری زن و مرد اعتقاد داشته باشد و هم در مورد رسمی شدن زبان فارسی در زمان پهلوی ها صحبت نماید.
نویسنده که دادش از “نژاد پرستان تجزیه طلب” در آمده است مینویسد:
“من حتا یک گام هم از شما پیشتر می‌روم و تابوی “تمامیت ارضی” را هم می‌شکنم و همانگونه که در همه نوشته‌هایم آورده‌ام ، “حق جدائی” را هم از حقوق پایه‌ای شهروندی می‌دانم و از آنجائی که خود را یک “شهروند ایرانی‌تبار جهان” می‌دانم و آسایش، سربلندی و آزادی همه مردم را خواهانم، بر آنم که اگر رسیدن به این آزادی و سربلندی و آسایش تنها و تنها در گروی تکه تکه شدن ایران است، پس خجسته و فرخنده باد این فروپاشی!”
معلوم میگردد از نظر ایشان حق جدایی تنها موقعی رواست که هیچ کس آنرا طلب نکند و “تجزیه طلب” نباشد. البته باید توجه داشت که ایشان خودشان ترک هستند وگرنه تاکنون نخبه فارسی دیده نشده است که حتی تا این حد لارج باشد!
در مورد مطلب توهین آمیز روزنامه ایران که به سهو به کاریکاتور توهین آمیز روزنامه ایران مشهور شده است، می نویسد:
“بگذارید پیش از هر چیزی به کاریکاتور مانا نیستانی در ایران بپردازیم؛ هر دوی ما می‌دانیم که در هیچ کشور پیشرفته‌ای نمی‌توان این روزنامه و این کاریکاتور را بدست گرفت و به دادگاه رفت و از دست نویسندگان آن دادخواهی کرد. خشم من هم از همان آغاز داستان (٢) نه از ترکی بودن واژه “نمنه”، که از باز کردن پای لمپنیسم به یک روزنامه سراسری بود. و هنگامی که در کشوری خواسته‌های گوناگون مردم بروی هم انباشته شوند و هیچ کسی از کمترین حق شهروندی خود برخوردار نباشد، همین یک واژه ترکی که بر زبان یک سوسک روان شود، بر زبان سوسکی که در همه آن نوشته به فارسی سخن گفته است، جرقه‌ای است که بشکه باروت را بس است. از دل آن نوشته و آن کاریکاتور “توهین سازمانیافته به ترک‌ها” بیرون کشیدن، هنری است که از هر کسی بر نمی‌آید.”
یا ایشان مثل اکثریت شوونیستها مطلب مذکور را نخوانده و تنها به شنیده های خود اکتفا می کند، یا اینکه با حذف مطلب کناری کاریکاتور سعی در تبرئه کاریکاتوریست مینماید. در مطلب توهین آمیز روزنامه ایران، کاریکاتور تنها نقشی که بر عهده دارد اینست که آشکارا تورکها را مخاطب و مورد توهین مطلب نشان میدهد. آیا واقعا هشتاد درصد سوسکها ( یا بقول شما، فارسها) ترجیح میدهند به زبان دیگری حرف بزنند؟
مزدک بامدادن مشکلش با براهنی را این هم نمیداند و نکات زیر را به عنوان مشکلش با ایشان می شمارد:
1) آمار مربوط به ترک”زبانان”
در اینجا ایشان به جای مراجعه به سایت اتنولوگ و بررسی منابعی که سایت مذکور از آنها برای آمار خود استفاده کرده است، راه نزدیکتر را انتخاب نموده و دروغ بودن رفتار همه دستگاههای حکومتی و به طبع آن نبودن آمار دقیق و در نتیجه مخدوش بودن آمار را به نفع تورکان با مهارت لمپنیستی بصورت مجازی در خواننده القا می نماید. در ادامه نیز آدرس را عوضی میدهد. با اینکه دکتر براهنی در مقاله اش تنها به ذکر آمار پرداخته تا عمق فاجعه را نشان دهد، ایشان اشاره دکتر براهنی را به معنی روا بودن ستم گروه های پر جمعیت تر به گروه های کم جمعیت تر مورد اعتاب قرار می دهد.
2) زمان پیدایش باستانگرایی در ایران
ایشان ابتدا در معنی باستانگرایی تشکیک نموده و معتقد است که هر گونه صحبت از “داریوش و کوروش و گذشته پیش از اسلام نشانه باستانگرائی” امروزه به غلط به حساب باستانگرایی گذاشته می شود. صد البته که هر گونه صحبت از داریوش و کوروش و… نباید به حساب باستانگرایی گذاشته شود. مشکل اینجاست که اکثر صحبت کنندگان از کوروش و داریوش و … چنان گنده گویی می نمایند که دم خروسشان قسم حضرت عباسشان را باطل مینماید. آیا صحبت از فرشهای پرنده، سوخت بدون دود، باطری دوران اشکانی و اراجیفی از این دست نباید به حساب باستانگرایی نوشته شود؟ آیا اعتقاد به داشتن گذشته ای پر فروغ و ایجاد آرزوی بازگشت به آن گذشته که همانا ارتجاع است، باستانگرایی نیست؟ چرا این صحبت کنندگان به مخاطبانشان عکسهای دهکده ای که اخیرا در کرمان کشف شد را به عنوان نمونه عینی از نحوه زندگی در این مرز پر گهر (چه ترک، چه فارس …) در زمانهای نه چندان دور عرضه نمیکنند؟
به نظر نگارنده، ادامه مطلب ایشان در مورد باستانگرایی تنها میتواند ناشی از یک سوء تفاهم باشد. در نوشته دکتر براهنی، باستانگرایی خاصی مورد اشاره است که میخواهد هویت مشترک کامل بر تمامی ملیتهای ایرانی تحمیل کند و این نوع باستانگرایی از دوره حکومت پهلوی شروع میگردد. در صورتیکه باستانگرایی مورد نظر مزدک بامدادان کلی بوده و ربطی به سیاست “یک ملت یک زبان” ندارد.
3) نقش شاهان تورک در اعتلای زبان فارسی
ایشان به کلی منکر نقش شاهان تورک در اعتلای زبان و فرهنگ فارسی هستند و معتقد بودند که شاهان تورک برای کشورداری مجبور بودند منت “وزیران و دبیران و دیوانیان و میرزایان و مستوفیان … که همه فارسی زبان بودند” را بکشند. آیا فردوسی و سعدی و حافظ و … هم جزو دبیران و وزیران و مستوفیان و … بودند؟ آیا کشورداری شاه شجاع نیاز به شعر حافظ داشت؟ زبان و ادب فارسی را فقط وزیران و دبیران گسترش دادند؟
جبين و چهره حافظ خدا جدا مكناد ز خاك بارگه كبرياي شاه شجاع
این بیت از دیوان حافظ است نه از دفتر مالیات شاه شجاع!
می نویسند:
“دیگر آنکه اگر از “جانبداري پادشاهان ترك از زبان و ادب فارسی” می‌نویسید، اینرا هم بنویسید که برخی از این پادشاهان ترک، و بویژه سردودمان‌هایشان با گویندگان این زبان چه می‌کردند، مگر جز این است که با بر افتادن هر خاندانی و برآمدن خاندانی دیگر همین فارس‌زبانها بودند که از دم تیغ بیدریغ می‌گذشتند و سربازان همان شاهانی که “از زبان و ادب فارسی جانبداری می‌کردند” در شهرهای بزرگ این آب و خاک از کله منارها برپا می‌کردند و انبان انبان چشم برکنده شده همین مردم را برای پادشاهشان می‌فرستادند؟”
ایشان که از ابتدای مقاله میکوشند خود را خارج از دایره تعصبات قومی نشان دهند، آشکارا فارس زبانها را تنها قربانیان لشکر کشی های شاهان تورک نشان میدهند. گویی شاهان تورک فقط آنها را از دم تیغ میگذراندند. باید از ایشان پرسید کدامیک از بزرگان ادب پارسی را شاهان تورک از دم تیغ بیدریغ گذراندند؟ اصلا کدامشان لحظه ای دست از ستایش شاهان تورک برداشتند و خلعت پس فرستادند؟ بر کدامشان آن رفت که بر عمادالدین نسیمی رفت؟ کدام نوشته این بزرگان ادب پارسی (همان فارسی) توانست حرکتی سیاسی در جامعه ایجاد کند و بادی مخالف بادبان یکی از شاهان تورک باشد؟ نگارنده نمیخواهد آن بزرگان را ملامت کند، چرا که صلاح کشور خویش را خسروان دانند. ولی در دوره ای که جبری گری، صوفی گری ، خراباتی گری و هزاران داروی خواب آور توسط این بزرگان به خورد جامعه داده میشد، چه دلیلی داشت پوستشان مثل پوست نسیمی کنده شود؟ امیدوارم که ایشان دلیل عدم التفات شاهان تورک به زبان مادریشان را دانسته باشد.

4) زمان رسمی شدن زبان فارسی در ایران
ایشان معتقد است که رسمی کشور از هزاران سال پیش فارسی بوده است. گو اینکه ایشان از خاطر برده است که مفهوم “زبان رسمی” به هزاران سال تعلق نداشته و پدیده نوظهوری است. سیستم حکومتی قبل از مشروطه به گستردگی امروز نبوده و نیازی به زبان رسمی نبود. خود قانون مشروطه هم، هم به زبان فارسی و هم به زبان ترکی منتشر گردید. آموزش به فرم امروزی هم با زبان مادری در ایران شروع گردید. با شروع دوره پهلوی، نه تنها فارسی زبان رسمی گردید، بلکه استفاده از زبان ترکی هم ممنوع شد.
5) نقش پیشه وری
نگاهی به نوشته دکتر براهنی در مورد پیشه وری و جوابیه آقای مزدک بامدادان در مورد او میتواند نحوه نگارش جوابیه و اتکای آن بر لمپنیسم را به وضوح نشان دهد. دکتر براهنی مینویسد:
“آيا سيد جعفر پيشه وري، تيز هوش ترين رجل سياسي آذربايجان، بيش از هر رجل سياسي ديگر در زندان رضاشاه نمانده است؟ آيا همو پس از در رفتن رضاشاه، در واقع پس از بركنار شدنش به دست همان اجانبي كه او را بر سر كار آورده بودند، نمي خواست فقط وكيل تبريز در مجلس شوراي ملي باشد؟ و آيا با او مجلسيان آن همه خدعه نكردند؟ آيا او نبود كه در بازگشت به تبريز نخستين كنگره ي ملي آذربايجان را براي تحقق شوراهاي ايالتي و ولايتي تشكيل داد؟‌ آيا او نبود كه نخستين بار به زنان حقوق مساوي با مردان داد. آيا او نبود كه در طول يك سال با دست خالي يك ولايت به آن بزرگي را از شر لومپن ها، چاقوكش ها، دزدان سرگردنه، مفتخورها، گردن كلفت ها و زمين خوارها نجات داد؟ آيا او نبود كه مشروطيت را در آذربايجان به صورت عيني پياده كرد؟ آيا او نبود كه پدر همه ي بچه هاي تبريز، دوست همه كارگران و دهقانان، و مسئول سلامت و امنيت سراسر منطقه اي به آن بزرگي بود؟ و آيا براي كوبيدن دمكراسي در آذربايجان، و از بين بردن اميد و آرزو در ميان مردم منطقه اين قوام و استالين نبودند كه دست به دست هم دادند تا نخستين حركت انقلابي كارگران و دهقانان را در آذربايجان نقش بر آب كنند؟‌ زبان تركي، زبان رسمي آذربايجان شد، به دليل اينكه زبان تركي زبان رسمي اش بود. منتها قبلا بالقوه بود و پيشه وري آن را به فعل تبديل كرد، تا بعد دوباره پس از سقوط فرقه نه از قوه خبري باشد و نه از فعل! آيا او نبود كه دومين شهر بزرگ كشور، يعني تبريز را شبانه آسفالت كرد؟ آيا او نبود كه دومين دانشگاه كشور را به وجود آورد؟‌ آيا او نبود كه بين مردم مي گشت و از كسي واهمه نداشت؟ و او نبود كه جز جنايتكاران و متجاوزان به عنف به بچه ها و زنهاي مردم، كسي را تنبيه نكرد؟ آيا او نبود كه تئاتر، موسيقي و ادبيات منطقه را به صورت رسمي رواج داد؟ شما خجالت نمي كشيد مردي را كه اين همه خدمت كرده، خائن مي خوانيد؟ نامه ي استالين را در ملامت او در برابر چشم خود نداريد،‌ كه به او مي تازد؟ و شما اصلا دقت نمي كنيد كه او اصلا و ابدا نمي خواست از ايران برود. او را به قول پروفسور زهتابي توي ماشين دربسته به آن سوي مرز بردند، و بعد هم به آن صورت فجيع كشتند، تنها به خاطر اين كه جام شرابش را به سلامتي آذربايجاني كه در چارچوب مرز ايران بماند، در مهماني باقراوف، سر كشيده بود.”
طبیعتا منتقد باید عوض کلی گویی، نکته یا نکاتی را که قبول ندارد را به صراحت بیان نماید. مثلا یک منتقد میتواند ادعا نماید که “نه! پیشه وری با اسکورت بین مردم می گشت و از ترور خودش بیمناک بود” و دلیل خود را بیان نماید. مزدک بامدادان باز مسیری راحتتر را انتخاب کرده و مینویسد:
” امروزه هم بازماندگان فرقه مانند دکتر جهانشاهلو با یادآوری دیده‌ها و دریافته‌های خود از آن روزگار، و هم پژوهشگران بی‌یکسویه آن سوی ارس با نگاه به بایگانی کا. گ. ب. می‌نویسند و می‌گویند که داستان فرقه دموکرات، به آن زیبائی و شورانگیزی که شما می‌نویسید نبوده است،… ” و لابد پژوهشگر بی یکسویه آن سوی ارس هم جمیل حسنلی و مرجع آقای مزدک بامدادان هم ترجمه فارسی کتاب دو جلدی ایشان است که بارها توسط جمیل حسنلی نسبت به ترجمه مغرضانه مذکور اعتراض شده است.
6) آوردن یا نیاوردن نیرو از سایر استانها برای سرکوب حرکت اخیر ملت آذربایجان
مسلما در میان تورکها کم ساتغین نداریم تا به سرکوب حرکت اخیر پرداخته باشند. ولی آنگونه که شرکت کنندگان ادعا میکنند بسیاری از سرکوب کنندگان از سایر مناطق ایران به آذربایجان آورده شده بودند. از نظر نگارنده نمیتوان بدون دلیل محکمی این نظر را رد کرد. چرا که ابعاد این حرکت خیلی گسترده بوده و بدلیل اینکه در داخل دستگاه اطلاعاتی – امنیتی کشور تورکهایی هستند که به هر دلیل دل پری از فارسها دارند، حاکمیت احتمالا نمیتواند کاملا به آنها اعتماد نماید. آقای مزدک بامدادان بدون هر گونه دلیل مستند و تنها بر اساس احساسات خود ادعا میکند که چنین امری حادث نشده است. گویی ایشان سری هم در دستگاه اطلاعاتی و امنیتی کشور داشته و دلایل غیر قابل بیانی را بر این ادعای خود دارند.
7) حقوق شهروندی یا حقوق ملی
ایشان بکلی منکر حقوق ملی ملت آذربایجان بوده و آنرا ناشی از حس هموند یک قبیله بودن میداند. در اینکه حقوق شهروندی باید رعایت شود، نگارنده شکی نداشته و آنرا جزو مسلمات می داند. ولی آیا این به آن معناست که حقوق ملی در جهان امروز و یا در مدینه فاضله آقای مزدک بامدادان محلی از اعراب ندارد؟ ولی در اول مقاله میخوانیم که ” خواسته‌های قومی (که به نگر من بخش جدائی ناپذیر منشور حقوق بشر هستند)” مشکل اینجاست که ترجمه “خواسته های قومی” به زبان دکتر براهنی همان “حقوق ملی” است. چرا که ایشان اعتقاد به ملت بودن مردم آذربایجان دارد.
8) مقدم بودن خواست “قومی” یا خواست سراسری
“شهروند تنها و تنها از سوی خود سخن می‌گوید و از سوی کسانی که او را به سخنگوئی برگزیده‌اند، و هموند قبیله همیشه و در همه جا از سوی قبیله اش سخن می‌گوید، چه دیگر هم-قبیله ای‌هایش بخواهند و چه نخواهند، و خواسته‌های خود را خواسته آنان می‌داند، چه بپذیرند و چه نپذیرند.”اینجا هم آقای بامدادان آدرس عوضی داده است. آیا هیچ وظیفه ای بر عهده نخبگان یک ملت (یا قوم) نیست؟ آیا ملت آذربایجان باید منتظر بمانند تا روزی که اجازه حرف زدن به آنها داده شود؟ از کجا معلوم حرکت بعدی در این مرز و بوم هم توسط یک عده فاشیست و لومپن به انحراف کشیده نشود؟ چه تضمینی است که دوره بعد دست لومپنهایی بیافتد که “حق جدایی” را قبول دارند ولی مطالبه کننده های آن را “جدایی طلب” نامیده
و با برچسب نژادپرستی آنها را از میدان بدر می کنند؟

http://persian-chauvinism.blogspot.com/2006/06/blog-post.html

 

 

 

گزارش تحلیلی اورمونیوز از سفر احمدی نژاد به اورمیه

استقبال نه چندان شایسته از یک رییس جمهور

آیا او به سولدوز خواهد رفت؟

اورمونیوز(9 شهریور 1385): صبح امروز و با دو ساعت تاخیر نسبت به اعلام قبلی، محمود احمدی نژاد در ورزشگاه تختی اورمیه حاضر شد تا برای مردم این شهر سخنرانی کند.

این دیدار در حالی انجام می گرفت که از ابتدای سال جاری سفر احمدی نژاد به استان آذربایجان غربی با تاخیرهایی مواجه شده بود. استاندار آذربایجان غربی دو بار در مورد این تاخیر نکات جالبی به زبان آورده بود. وی در جایی عنوان داشته بود که نا آرامی های آذربایجان در این تاخیر تاثیر داشته و نیز در مصاحبه ای دیگر گفته بود: علت ابینکه رییس جمهور ابتدا به تبریز و اردبیل رفت این   بود که شبکه های ماهواره ای (منظور وی گوناز تی وی  است) تبلیغ می کردند که اگر احمدی نژاد به تبریز برود  چنین و چنان می کنیم. اما ایشان رفتند و اتفاقی نیافتاد و مردم هم به خوبی استقبال کردند. (مصاحبه مطبوعاتی هفته پیش رحیم قربانی به نقل از هفته نامه های اورمیه)

رحیم قربانی البته درست می گفت زیرا اتفاق خاصی نیافتاده بود و میزان استقبال مردم نیز به گونه ای بود که بتوان آنرا در حد آبروریزی به حساب نیاورد. (البته میزان استقبال در برخی از شهرها از جمله تبریز واقعا کم بود.)

این مورد صبح امروز در اورمیه نیز اتفاق افتاد. اما برای روشن تر شدن تمامی جوانب قضیه بهتر است نیم نگاهی به اوضاع شهر و استان پیش از سفر احمدی نژاد بیاندازیم.

آماده سازی نیروها جهت استقبال

گذشته از تمهیدات ریز و درشتی که در موارد پیشین (که البته به سفر احمدی نژاد به استان منجر نشد) در نظر گرفته شده بود، این بار نیز دربسیاری از ادارات ستادهای استقبال تشکیل گردیده بود. این ستادها علاوه بر کارهای تشریفاتی که باید انجام می دادند وظیفه دیگری داشتند: حضور تمامی کارمندان در صفهای مردمی استقبال از رییس جمهور. کارمند یکی از ادارات استان این وضع را چنین توصیف میکند: "ما مجبور هستیم بر اساس لیستی که تعیین گشته در مکان های مورد نظر آقایان حضور داشته باشیم. برای تعداد مشخصی از کارمندان نیز شخصی به شکلی غیر محسوس گماشته شده تا ازحضور آنان اطمینان حاصل یابد. "

در عین حال سازمانها و اتحادیه های صنفی نیز با تهیه پارچه نوشته و پوستر هایی آنان را به اعضای اتحادیه (برای مثال مغازه ها و فروشگاه ها و یا وسایل نقلیه عمومی) داده بودند تا بر شیشه اتومبیل ها و یا مغازه های خود بچسبانند. با این وجود البته میزان استقبال از این طرح به مراتب کمتر بود. یکی از فعالین سیاسی آذربایجان در اورمیه در این زمینه به اورمونیوز می گوید: "اگر در ادارات میزان حضور کارمندان در روز استقبال با آینده شغلی آنها ارتباط تنگاتنگی دارد، اما در اتحادیه ها و اصناف این گونه نیست و هیچ اجباری بر صاحبان مشاغل وجود ندارد. برای مثال چسباندن یا نچسباندن پوستر احمدی نژاد بر شیشه یک مغازهیچ گاه بر آینده شغلی صاحب آن مغازه تاثیری ندارد." وی این چنین نتیجه میگیرد: "درصد زیادی از استقبال انجام گرفته، که البته بسیار قابل توجه نیز نبود، از روی اجبار و یا تهدید در مورد آینده شغلی افراد صورت میگیرد و اگر اجباری در کار نباشد میزان   این استقبال های فرمایشی بسیار کمتر خواهد بود."

در همین رابطه یک راننده تاکسی که مورد پرسش غیر محسوس خبرنگار اورمونیوز قرار گرفته بود از اجباری بودن نصب پوستر رییس جمهور بر شیشه اتومبیل ها سخن گفت.

علاوه بر موارد مذکور تعداد زیادی ازنیروهای بسیجی نیز در میدان استقبال حضور دارند. اکثر ین افراد جوانانی هستند که به امید کاهش میزان خدمت سربازی خود به عضویت موقت بسیج درمی آیند.

استقبال نه چندان شایسته

با وجود تمامی این تمهیدات اما میزان استقبال، آنچنان که مسئولین انتظار داشتند نبود. شبکه استانی تلویزیون که از ساعت هشت صبح اقدام به پخش برنامه زنده میکرد تا ساعت ده، زمان سخنرانی رییس جمهور تصاویری از استادیوم تختی، محل این سخنرانی پخش نکرد و هنگام سخنرانی نیز تنها تصاویر بخشی از استادیوم در زوم تصاویر تلویزیونی قرار گرفته بود که آنها نیز پارچه نوشته هایی در دست داشتند و مشخص بود که از سوی ارگانی خاص هدایت میشوند. برای یک لحظه که دوربین به سمت دیگری منحرف گشت، مشخص شد که بسیاری از سکوهای استادیوم خالی است.

هم چنین در خیابانهای شهر نیز خبر خاصی وجود نداشت و ازدحام قابل ملاحظه ای، آنگونه که شایسته رییس جمهور یک کشور می باشد شکل نگرفته بود.

سخنان احمدی نژاد

محمود احمدی نژاد اما مطابق تمامی سخنان پیشین خود، امروز نیز با مردم به گونه ای سخن گفت که مصداق بارز ادبیات پوپولیستی انتخاب شده توسط وی است.

وی در این سخنان هیچ اشاره ای به قیام ملت آذربایجان و مردم اورمیه در سه ماه پیش نکرد و تنها به گفتن این نکته بسنده کرد که ساختن ايران نيازمند وحدت و همدلي است و متقابلا دشمنان همواره به دنبال ايجاد تفرقه هستند و هر روز با يك زبان و با يك ترفند مي‌خواهند صفوف به هم فشرده ملت ايران را از هم جدا كنند.

وي گفت: ما مي‌گوييم، ملت ايران يكپارچه است و هيچ وقت از هم جدا نخواهد شد و در پاي اصول خود ايستاده و از اينجا صداي ايستادگي مردم آذربايجان را بشنويد .

رییس جمهور ایران در بخشی دیگر از سخنان خود مطابق معمول در برابر مسائل کلان جهانی موضع گرفت اما این موضع گیری ها نسبت به مواضع سال گذشته وی بسیار تعدیل شده بود. وی دراین سخنرانی به هیچ وجه سخنی از هولوکاست به زبان نیاورد و تنها قدرت های جهانی را بدون ذکر نام مورد مشخصی به باد انتقاد گرفت. وي گفت: قدرت‌هاي استكباري خواهان در اختيار داشتن تمامي ثروت‌ها، علم و امكانات دنيا هستند و آنان با علم‌آموزي ملت‌ها مخالفند، چون پيرو شيطان و دروغگو هستند .

وي اضافه كرد: آنها مدعي آزادي و حقوق بشر هستند ولي از ديكتاتورترين حكومت دنيا طرفداري و ادعا دارند كه طرفدار حقوق بشر هستند ولي مخوف‌ترين زندان‌ها را در اختيار دارند و با دزديدن افراد و انتقال به اين زندان‌ها آنها مورد شكنجه قرار مي‌دهند .

احمدي‌نژاد گفت: اين قدرت‌ها حتي براي ‌حقوق مردم خود نيز ارزشي قايل نيستند و با شنود تلفن‌ها و سانسور اخبار مانع از رسيدن اخبار صحيح به مردم خود مي‌شوند .

وي افزود: هر وقت ما مي‌گوييم ملت فلسطين به‌طور آزادانه و با مراجعه به آراي خود سرنوشت خود را تعيين كنند، ما را متهم به ضد حقوق بشر مي‌كنند .

دكتر احمدي‌نژاد تاكيد كرد: همه جاي ايران را بايد بسازيم، از آذربايجان غربي تا كردستان و سيستان و بلوچستان و خراسان را بايد بسازيم و خداوند امكان لازم را در اختيار قرار داده است.

پیش از احمدی نژاد نیز حجت الاسلام حسنی امام جمعه اورمیه و نیز رحیم قربانی استاندار آذربایجان غربی پشت تریبون قرار گرفتند و ضمن خوشامدگویی سخنانی را در رابطه با وضعیت استان بیان کردند.

سفر به سولدوز؛ چالشی دیگر

در عین حال چالش دیگری در انتظار هیات دولت است و آن عبارت است از احتمال سفر به شهر سولدوز. آنگونه که در برنامه های سفر احمدی نژاد مشخص گشته وی بعد از ظهر فردا (جمعه 10 شهریور) به این شهر خواهد رفت. شهر سولدوز در جریان قیام مردمی ملت آذربایجان در خرداد ماه حماسه عظیمی از خود به نمایش گذاشت و بیش از 15 شهید تقدیم آذربایجان نمود. احتمال زیادی وجود دارد که اعضای دولت در سفر به این شهر با اعتراضات مردم این شهر مواجه شوند. به همین دلیل احتمال لغو سفر احمدی نژاد به سولدوز وجود دارد. در همین ارتباط ممکن است تراکم برنامه ها و کمبود زمان به عنوان بهانه لغو این سفر معرفی شود.

 

در حاشیه

وقتی احمدی نژاد ترکی حرف می زند

 

در بخشی از سخنان رییس جمهور، هنگامی که وی خواست از مردم بپرسد  که از ساعت چند اینجا هستند، این پرسش را به زبان ترکی ایراد کرد. وی که پیش از این مدتی را در آذربایجان غربی به عنوان فرماندار ماکو گذرانده است گفت: ساعات نئچه­دن بورداسیز؟ یورولوبسوز؟ کیم یورولوب؟

و در این قسمت وی انتظار داشن تا مردم بگویند دشمن، اما این اتفاق نیافتاد!