تأملی در تاریخ

)مظفرسعید) میانالی علیرضاونکوور  miyanali@yahoo.ca

 

 

 

در روزنامه «شهروند» بی. سی به تاریخ 30ر9ر2005 مطلبی چاپ شده است از آقای عبدالقادر بلوچ به بهانه «نگاهی به وبلاگ‌ها».  آقای بلوچ در گریز به صحبت آقای دکتررضا براهنی متأسفانه به یکی از شخصیت‌های تاریخی ملت آذربایجان - سیدجعفر پیشه‌وری - با بی‌انصافی تمام اهانت کرده است.

ابتدا بایستی خاطرنشان کنم که مشابه این نوع برخورد را ما بارها از طرف وابستگان رژیم پهلوی شنیده‌ایم.  این گونه سخنان اگر از طرف مدافعین آن طایفه باشد اصلا جای بحث نیست.  چرا که واژه شریف انسانی برای خدمتگزاران توده مردم نمی‌تواند مشابه معنایی باشد که برای ستایشگران و خادمان دربارهای ستم‌شاهان و سلاطین به کار می‌رود.  طبعا برای مدافعان آزادی و حقوق بشر شریف خوانده شدن از طرف سرکوبگران شبهه‌انگیز خواهد بود. 

با این توضیح اگر مبارزه برای احقاق اولیه‌ترین حقوق بشر، یعنی حق سخن گفتن و استفاده از زبان مادری از دید دربار شاه و وابستگان آن بی‌شرفی به حساب می‌آید، از دید مردم تحت ستم این تعبیر برعکس در مورد آنهایی به کار می‌رود که به ذات انسانی خود پشت کرده و هوّیت خود را به سرکوبگران می‌فروشند.

قبل از هرچیز در مورد گزارش آقای بلوچ به نوشته عضو دیگر شورای نویسندگان ایران در ونکوور نظری بیفکنیم.

آقای حمید دادی‌زاده در مورد همکارشان در شورای نویسندگان ایران چنین می‌نویسند:

«آقای بلوچ؛ این اتهامات هیچ کمکی به روشن شدن مطلب نمی‌کند و تنها به طور عصبی و گذرا بی آن که مطالعه‌ای در اینباره کرده باشد نظر می‌دهد.  حتی خنده‌آورتر از همه این است که ایشان سایت «تریبون» را هم به تجزیه‌طلبی متهم می‌کنند.  حال آن که مسئولان این سایت از پیش‌قراولان اندیشه فدرالیسم در ایران هستند و خط و مرز کلی با هر نوع اندیشه جدائی‌طلبی دارند.»

شرافتمندی آن اسطوره تاریخ آذربایجان برای ملت آذربایجان در کدامین راز نهفته است؟

بی‌تردید قبل از هرچیز باید از 21 آذر 1324 به رهبری آن پیشوای استوار سخن آغازید.  چرا که هرچه بیشتر از نهضت 21 آذر می‌گذرد شکوه، اهمیت تاریخی، مضمون عمیق اجتماعی – سیاسي بویژه ماهیت خلقی و انسانی آن در تاریخ معاصر آشکارتر می‌شود.  روزنامه «فرمان» در این مورد چنین می‌نویسد:

«دشمنان آزادی نه تنها فرقه دموکرات آذربایجان، بلکه انقلاب ستارخان و قیام خیابانی را نیز به تهمت ناروای جدائی‌طلبی (سپاراتیزم) متهم می‌کردند.  اما از نظر ما رهبران فرقه دموکرات آذربایجان افرادی وطن‌پرست می‌باشند.

امروز ما بر این باوریم که پیشه‌وری برای ایران دلسوزتر از «سیدضیا»‌هایی است که به دروغ سنگ وطن‌پرستی به سینه می‌زنند.

شما در کل زندگی بی‌غل و غش پیشه‌وری کوچکترین لکه‌ای سیاه نمی‌توانید پیدا کنید.  خواسته ملت آذربایجان، خواسته‌ای است به حق. (روزنامه «فرمان» - 1324، شماره 327). 

تاریخ مبارزات خلق‌های ایران شاهد انقلاب‌های بی‌شماری بوده است.  جنبش مشروطیت همانند یک رویداد عظیم در تاریخ، جنبش خیابانی، قیام خراسان، جنش جنگل، نهضت ملی کردن نفت و سرانجام انقلاب بهمن، هر یک بروز انفجارآمیز برعلیه ارتجاع بوده است.

تمامی این جنبش‌ها برای ایجاد دگرگونی‌های اجتماعی آغاز گردیده که با تأسف همه در نیمه راه متوقف مانده، ماهیت خود را از دست داده‌اند.  باز رژیم‌های ضدملی و ضد دموکراتیک مجددا در کشور حاکم گشته‌اند.

تصویر بخشی از وضعیت موجود را در نوشته‌ای چنین می‌خوانیم:

«در حالی که به سال 1320 فقط 24 نفر متخصص از دانشکده فنی فارغ‌التحصیل می‌شدند، 1050 نفر افسر، دانشکده افسری را به اتمام می‌رساندند.» (روزنامه «آذربایجان» 1332، شماره 609).

جنبش 21 آذر به رهبری سیدجعفر پیشه‌وری با این وصف هم از لحاظ شکل حاکمیت و هم از نظر مضمون اجتماعی‌اش نسبت به جنبش‌های دیگر جایگاه ویژه‌ای داشته است.

در سال 1976 روزنامه «وارهایت» چاپ برلین شکل حاکمیت حکومت ملی آذربایجان را چنین ارزیابی می‌کند: «سیستم دموکراتیک، دستگاه کهنه حکومتی را لغو کرد و به جای آن در تمام نقاط آذربایجان ایران ارگان‌های دموکراتیک به وجود آورد».

نهضت 21 آذر به رهبری سیدجعفر پیشه‌وری برخلاف مفسرین شرق و غرب کاملا شکل‌ ملی با محتوای دموکراتیک داشته است.  بدین جهت از طرف تمام خلق‌های ایران مورد تأیید و تحسین قرار گرفت.

فرقه دموکرات آذربایجان به رهبری سیدجعفر پیشه‌وری و هم‌رزمان آبدیده‌اش، وسیع‌ترین توده‌های زحمتکش آذربایجان کارگران، دهقانان و دیگر اقشار از جمله روشنفکران و سایر نیروهای ملی را در صفوف خود به هم فشردند.  استقبال از حکومت ملی – دموکراتیک آذربایجان حتی از محدوده آذربایجان نیز تجاوز کرد.  130 نفر از افسران ارتش شاهنشاهی که در آذربایجان خدمت می‌کردند در ارتش حکومت‌ ملي ماندند و 160 نفر از افسران دیگر مناطق که معترضین حکومت شاهنشاهی در ایران بودند به آن‌ها پیوستند، که به تعبیر خودشان در ارتش آزادی‌بخش حکومت‌ ملي آذربایجان انجام وظیفه کنند.  به طوری که از کل درجه‌داران رده بالای ارتش حکومت ملی که شامل 8 نفر ژنرال، 14 نفر سروان و 300 نفر افسر بودند، 280 نفر از آن‌ها را همان افسران یاد شده در بالا تشکیل می‌دادند.

خسرو روزبه در دفاعیه خود در محکمه نظامی شاهنشاهی علاقه و مناسبات آزادیخواهان ایران را نسبت به نهضت 21 آذر چنین بیان می‌کند:

«جنبش ملی آذربایجان و کردستان در سال‌های 25 – 1324 برای حفظ و حراست استقلال ما و پایداری آن سبب شده بود.

جنبش آذربایجان برای آزادی آذربایجان و ایران ضروری بود».

روزنامه «بیداری» به تاریخ 10 دی، سال 1324 در مورد مجلس ملی آذربایجان چنین می‌نویسد:

«در بیست سال اخیر سردمداران حکومتی ایران در نقض قانون اساسی ایران از چیزی ابا نکرده، به اشتراک مردم در حکومت به هیچ‌وجه راه ندادند.  در صورتی که در مجلس ملی آذربایجان تمام مبارزین راه آزادی و دموکراسی صرف‌نظر از طبقه و منسوبیت سیاسی شرکت داشتند».

از 101 نفر نماینده در مجلس ملی آذربایجان 12 نفر دهقان، 16 نفر روشنفکر، 14 نفر افراد فنی – صنعتی، 12 نفر مالک، 15 نفر کارگر، 10 نفر کارمند، 10 نفر تاجر، 8 نفر معلم، 2 نفر کارخانه‌دار و 2 نفر روحانی مشارکت داشتند.

لوئی سایان رهبر حزب کمونیست فرانسه که در آن تاریخ به ایران آمده بود به دعوت اتحادیه کارگران آذربایجان به تبریز می‌آید.  لوئی سایان در فرودگاه تبریز خطاب به مردم آذربایجان در سخنرانی خود چنین می‌گوید: «من، سلام می‌کنم به نهضت دموکراتیک شما! نهضت دموکراتیک شما برای ملت ایران سرمشق بزرگی است.  من آرزو می‌کنم که نهضت دموکراتیک آذربایجان در تمام نقاط ایران به اجرا درآید.» (روزنامه «رزم»، سال 1325، شماره 775).

با این وصف اگر به اندیشه و تفکرمان که پدیده ذهنی است اندکی انصاف بیفزائیم مسائل عینی را که ملموس است نمی‌شود کتمان کرد.  حتی، محتوای موجودیتی را هم که مورد قبول‌مان نیست نمی‌توان انکار کرد.  همانطوری که آیت‌الله میرزا عبدالله مجتهدی -هرچند که حکومت ملی آذربایجان مورد قبولشان نبود- در خاطرات خود به تاریخ 26 آذر 1324 چنین می‌نویسند:

«بعد از حوادث یک ماه اخیر که زندگانی عادی در شهر قدری مشکل شده بود، از روز شنبه یک حس امنیت در شهر حکمفرما است که نظیر آن شاید از غائله شهریور ماه 1320 به این طرف ديده نشده بود». (کتاب «بحران آذربایجان» - آیت‌الله مجتهدی).

فرقه دموکرات آذربایجان در نخستین بیانیه خود خطاب به خلق آذربایجان و ایران تأکید کرد که برای تأمین آزادی ملی آذربایجان در چهارچوب ایران، برای ترقی و شکوفائی فرهنگ ملی در درجه اول باید زبان ممنوعه آن رسمیت یابد.  آذربایجانی به زبان مادری خود بخواند، به زبان مادری خود بنویسد، در امور اداری از زبان مادری خود استفاده کند، ادبیات درخشانش دوباره پا بگیرد، درآمد ملی‌اش در آذربایجان بماند و صرف امور آبادانی و سازندگی شود . . .

این خواست‌های برنامه‌ای فرقه دموکرات آذربایجان با پیروزی 21 آذر به مرحله اجرا درآمد.

24 روز بعد از پیروزی 21 آذر در پانزدهم دی ماه آیت‌الله میرزا عبدالله مجتهدی در خاطرات خود به یک مورد در تبریز چنین اشاره می‌کند:

«قیمت هیزم تنزل فاحش نموده است.  هیزم، زردآلو، بادام را خرواری پنجاه و دو – سه تومان خریده بودیم.  حالا سی‌وپنج‌تومان می‌گویند».

اگر به قبل از حوادث 21 آذر نظری بیفکنیم وضعیت موجود در آن برهه تاریخی را به وضوح درخواهیم یافت.  سازمان دانشجویان دارالفنون تهران براساس نامه کمیسیون بودجه مجلس در سال 1943 اظهار می‌داشتند:

«در حالی که بیشتر از 40٪ از کل بودجه دولتی صرف‌امور نظامی و تسلیحاتی می‌شود فقط 5ر3٪ از بودجه به امور بهداشتی اختصاص یافته است.  به عبارت دیگر آن چه که صرف بیمارستان‌ها و مراکز بهداشتی می‌شوند تنها 6/1٪ از مخارجی است که به علفه اسب‌های ارتش شاهنشاهی خرج می‌شود.  در آن زمان به استثنای شهر تهران به طور متوسط اگر در مناطق فارس‌نشین کشور برای هر 23 هزار نفر یک تخت بیمارستانی موجود بود، این رقم در آذربایجان به 70 هزار نفر بالغ می‌شد.

اگر تعداد پزشکان در سال 1945 در کل آذربایجان 49 نفر بود، این رقم در اولین سالگرد فرقه دموکرات آذربایجان به 196 نفر رسیده بود.» (مجله «آذربایجان» سال 1365، شماره 5، صفحه 31).

از جمله کارهایی که توسط حکومت ملی در آذربایجان به مرحله اجرا درآمد تأسیس دارالفنون بود.

یک سوم بودجه‌ای که از طرف حکومت ملی به این دارالفنون تخصيص یافت، از کل بودجه دولت مرکزی به تمام امور فرهنگی آذربایجان بیشتر و بیشتر بود.

حکومت تهران که تا آن زمان در هیچ منطقه ایران به جز تهران در فکر احداث مؤسسه علمی و مدرسه عالی نبود، با تأسیس دانشگاه تبریز توسط حکومت ملی آذربایجان و فشار مردمی حکومت مرکزی مجبور شد که در مشهد، شیراز و اصفهان به تأسیس دانشکده پزشکی اقدام کند.

نویسنده معروف هند، «هندوز» اصلاحات حکومت ملی را خلاصه‌وار چنین ارزیابی می‌کنند: «اصلاحات انجام یافته در شهر تبریز توسط حکومت ملی در عرض آن یک سال، بیشتر از آن بود که شهر تبریز از بدو وجود به خود دیده بود.» (روزنامه «آذربایجان» - سال 1345، شماره – 1648).

82/16٪ از بودجه به امور فرهنگی، 92/7٪ برای بهداشت، 88/23٪ برای آبادانی و بهتر کردن وضعیت اقتصادی موجود و هم چنین برای مسائل عمومی – اجتماعی خرج شد.  در نتیجه 88/49٪ از کل بودجه سال مالی به اصلاحات و امور یاد شده در بالا اختصاص یافت.  

جنبش 21 آذر به ملت آذربایجان آزادی به ارمغان آورد.  حقوق اجتماعی و سیاسی آن تأمین گردید.  توده‌های مردم به صحنه سیاسی قدم گذاردند و به سازندگان واقعی تاریخ مبدل شدند.  حقوق برابر زنان با مردان برای اولین بار به اجرا درآمد.

روزنامه «وطن یولوندا» ارگان ارتش سرخ شوروی مستقر در تبریز در شماره 3 (357)، به سال 1946 چنین می‌نویسد: «اخیرا چند تن از مدیران روزنامه‌های چاپ تهران از جمله آقای شاهنده مدیر روزنامه «فرمان»، آقای تفضلی مدیر روزنامه «ایران ما» و آقای بزرگ علوی عضو هیئت تحریریه روزنامه «رهبر» مصاحبه‌ای با جناب آقای محمد قاضی رهبر جنبش خلق کرد در مهاباد کردستان انجام داده‌اند» که این مصاحبه در روزنامه «فرمان» چاپ شده است.

روزنامه «وطن یولوندا» (در راه وطن) بخشی از این مصاحبه را که به حق رأی زنان در کردستان اختصاص دارد چنین چاپ کرده است:

«سئوال: فرقه دموکرات آذربایجان براساس منشور سازمان ملل برای اولین بار به زنان آذربایجان اجازه حق رأی داده است.  آیا شما نیز چنین خواهید کرد؟

جواب: من، این اقدام فرقه دموکرات آذربایجان را عملی بسیار خوب و به جا می‌دانم.  ولی متأسفانه ما در این زمینه موفق نشده‌ایم.»

جنبش 21 آذر به رهبری سیدجعفر پیشه‌وری الهام‌آور دگرگونی‌های نوین اجتماعی و بیانگر منافع ملی آذربایجان بود و به همین جهت مجلس آذربایجان، مجلس ملی و حکومت آذربایجان، حکومت ملی نامیده شد.  حکومت ملی آذربایجان برای سرتاسر ایران نه تنها به نمونه‌ای تبدیل گردید، بلکه تأثیر انقلابی آن در تمام مناطق «همسایگان» مشاهده گردید.

به استناد شاعر معاصر آذربایجان بالاش آذر اوغلی روزنامه «لوموند» چاپ پاریس به سال 1325 در مقاله‌ای که به کشور عراق اختصاص داده بود، چنین می‌نویسد:

«حوادث پیش‌آمده در جریانات نهضت آذربایجان ایران تأثیر بسزائی در خاورمیانه، مخصوصا در کشور عراق را موجب گردید.

علیرغم سانسور شدید، این خبر به سرعت رعد و برق در کشور عراق پیچید.  هم‌چنین ملت ستم‌دیده ایران نیز همانند سایر ملل خاورمیانه نهضت آذربایجان را به عنوان یک نهضت ناجی برای ملل خاورمیانه نامیدند.» (روزنامه «آذربایجان» - سال 1339، شماره – 1314). 

با پیروزی نهضت 21 آذر، امور آبادانی شهرها تسریع یافت، خیابان‌ها آسفالت شد، احداث جاده‌های بین شهری آغاز گردید، در شهرها و روستاها مدارس جدید، بیمارستان‌ها و مراکز پزشکی گشایش یافت.  بی‌شک، رویدادهای انقلابی ایران در نهضت 21 آذر و بعد از سرکوب حکومت ملی آذربایجان گفته‌های سیدجعفر پیشه‌وری را تأیید کرد.  در آذربایجان جلوی پروسه تکامل ادبیات ملی گرفته شد، انتشار مطبوعات ملی که در دوره حکومت ملی در مقیاس گسترده‌ای شروع شده بود ممنوع، انجام دگرگونی‌های اجتماعی که در مقیاس کل کشور آغاز شده بود متوقف و سیستم اداره قرون وسطائی بر کشور حاکم گردید. هزاران انسان شریف که به صفوف مبارزه در راه آرمان‌های 21 آذر پیوسته بودند با پیشانی باز مرگ را پذیرفتند و در حالی که سرود می‌خواندند به پای چوبه دار رفتند.  ده‌ها هزار خانواده سرگردان شده و در تبعیدگاه‌ها و زندان‌های مخوف رژیم به زیر شکنجه افتادند.  بخش عظیمی از شرکت‌کنندگان در نهضت 21 آذر مجبور به ترک خاک مادری شدند.

رونامه «وارهایت» چاپ برلین در سال 1976 این فاجعه ملی را چنین می‌نویسد:

«خلق آذربایجان که تنها گناه‌شان آزاد‌زیستن و آزاد‌اندیشیدن بود به وحشیانه‌ترین اعمال ظلم و شکنجه محکوم شدند.

فدائیانی که تسلیم نشدند سرهایشان را بریدند و از تیر چراغ‌های کوچه‌ها آویختند.  به اعمال خون‌آشامان، قلدران و استثمارچیان میدانی تازه گشوده شد.

مالکین و کارفرمایان فراری برگشتند.  سرنیزه‌های ژندارم‌های بر سر دهقانان باز به جولان درآمد.  کارگران که به حق و حقوق خود رسیده بودند به اسارت کشیده شدند.  

در نتیجه فرهنگ مترقی آذربایجان دوباره با فرهنگ ارتجاعی عوض شد».

هرچه از آن تاریخ می‌گذرد اهداف ارتجاعي [حكومت] ایران آشکارتر و در مقابل آن شکوه، اهمیت و مضمون عمیق اجتماعی – سیاسی 21 آذر به رهبری راد‌مرد آذربایجان سیدجعفر پیشه‌وری آشکار می‌شود.

من فکر نمی‌کنم آقای بلوچ و امثال ایشان اگر آن راد‌مرد آذربایجان را خائن به وطن می‌پندارند، پس تردیدی نیست که قاتلین حوادث 21 آذر 1325 را خادمین وطن نشناسند.  اگر چنین است که برای تمام ملت ایران طاغوتی بودن سلطنت پهلوی به وضوح آشکار گشته است.

من فکر می‌کنم اندکی تأمل در تاریخ برای امثال آقای بلوچ مفید افتد.  چون مسائل آن زمان آذربایجان فراتر و پیچیده‌تر از این بود که ایشان فکر می‌کنند.  من فقط به طرح کلیدی آن بسنده می‌کنم.  اگر لازم افتد به شرح آن در نوشته‌ای دیگر حضور خوانندگان گرامی مطلبی با اسنادی دیگر ارائه می‌کنم.

همانطوری که برای آقای بلوچ موضوع آقای دکتر رضا براهنی بهانه‌ای بود که از 80 سال پیش ساخته – پرداخته پان ایرانیست‌ها را تقدیم دارند، نوشته آقای بلوچ نیز بهانه‌ای شد که به نقطه جنگ سرد آن روز جهان، یعنی آذربایجان با اسناد ارائه شده سفری داشته باشیم.  چرا که موضوع تنها مسئله آقای بلوچ نیست.  وضعیت موجود مرا به یاد آن روزهایی می‌اندازد که آقای قوام‌السطنه – نخست‌وزیر ایران در مسکو بود.

با هم‌دستی ارتجاع و شونیزم و میانجی‌گری سوسیالیست‌اندیشان به اصطلاح‌ حامي خلق و در رأس آن استالین، جنبش مردمی و دموکراتیک خلق آذربایجان به خاک و خون کشیده شد.

بد نیست به سندی که به وضوح این هم‌دستی را نمایان می‌سازد نظری بیفکنیم.

روزنامه «وطن یولوندا» به تاریخ 10 مارس 1946 در این مورد چنین می‌نویسد:

جناب آقای قوام‌السلطنه نخست‌وزیر ایران به تاریخ هفتم مارس به همراه آقایان آمدی، سیاح، شفق، دری، پیرنظر، اسدی، نیک‌پور و غیره مسکو را ترک کردند.

در فرودگاه مسکو معاون رئیس شورای کمیساریای خلق و وزیر امور خارجه جمهوری سوسیالیستی شوروی آقای مولوتوف، معاون ایشان آقای دئکانوزوف، سفیر جمهوری سوسیالیستی شوروی در ایران آقای سادجیکوف، معاون وزیر تجارت جمهوری سوسیالیستی شوروی میفونوف، معاون رئیس شورای شهر مسکو پارفیونوف، ژنرال سینیلوف، مدیر شعبه امور خارجه جمهوری سوسیالیستی شوروی مولوچکوف، مدیر امور خاورمیانه در وزارت امورخارجه سئچووف، هم چنین جناب آقای اعتصامی مستشار، اعضای سفارتخانه ایران در مسکو، همسر سفیر ایران در مسکو خانم آهی، روبئرس سفیر موقت انگلستان در مسکو، سفیر آمریکا جناب و. کئنتان، سفیر موقت دولت فرانسه در مسکو جناب ب. شارپانته، آقای قوام‌السلطنه و همراهان را بدرقه نمودند.

آقای قوام‌السلطنه در بیاناتی که در فرودگاه مسکو ایراد کردند با اطمینان خاطر اظهار داشتند: «پایتخت حکومت شوراها را که ترک می‌کنم، شخصا به من و به تمام نمایندگان هیئت‌مان به خاطر صمیمیت و مهمان‌نوازی از جناب مولوتوف تشکر می‌کنم».  هیچ جای تردیدی نیست که تنها مولوتوف نبود، بلکه حضور جمع حاضر در فرودگاه مسکو به آقای قوام‌السلطنه – جرات می‌داد که با چنین اطمینان خاطر بیان دارند: «حال، به هنگام ترک مسکو من براین باورم که کلیه مشکلات موجود مابین در اسرع وقت حل خواهد شد».  چرا که تمام نمایندگان دولت‌های به نام جهان که در تقسیم جهانی دخالت داشتند (بعد از تقسیم آلمان) همدست و متحد در فرودگاه مسکو حضور داشتند. 

به نظر می‌رسد که با ارائه این سند تاریخی هم‌دستی ارتجاع، شونیزم و سوسیالیست‌اندیشان به اصطلاح‌ حامي خلق برای همه به وضوح روشن شده است.  اگرچه ارتجاع با شونیزم برای سرکوبی نهضت ملی – دموکراتیک آذربایجان متحدا اقدام کردند.  بنا به گفته اکثریت نمایندگان نهضت 21 آذر، تریدی نیست که همان سوسیالیست‌اندیشان به اصطلاح‌ حامي خلق بودند که در وهله اول صفوف مقاومت را درهم شکسته و راه را براي ارتجاع و شونیزم باز کردند.

حال می‌توان گفت آقای بلوچ و امثال ایشان آن میانجی‌گری را در کدامین مرحله تاریخی، مابین کدامین قوا و با کدام قدرت می‌خواهند به انجام برسانند؟

قرن حاضر قرن بیستم نیست.  قرن بیست و یکم مضمون، محتوا، ماهّیت و فرم دیگری می‌طلبد.  رئالیست‌اندیشانی که از جنس دیروزند، از ایده‌آلیست‌های دیروز در عصر حاضر فرسنگ‌ها به‌عقب مانده‌اند.  به طور مثال به یکی از آن‌ها که متعلق به دیروز است بسنده می‌کنم.

اگر نماینده رئالیست‌اندیشان از جنبش دیروز آقای بلوچ و امثال ایشان به مسائل ملی آذربایجان چنین نظر دارند، آیت‌الله میرزا عبدالله مجتهدی 50 روز بعد از پیروزی 21 آذر یعنی 11 بهمن 1224 چنین می‌نویسند: «در هر صورت القای شبهه‌ی مسئله ملیت به میان انداخته شده است.  و به اصطلاح تخم آن کاشته شده است.  اگر با فرض، این دفعه هم تهران موفقیت پیدا نماید و این موضوع را از بین ببرد، باز قلع ماده نخواهد شد و این تخم کاشته شده نمو خواهد نمود و دوباره سبز شده و با قوت بیشتری جلو چشم تهران روئیده و بلند خواهد شد».

تأملی در تاریخ بی‌تردید برای آقای بلوچ و امثال ایشان اگر اندکی از محدوده فکری خود قدمی جلوتر بگذارند لازم و ضروری است.

استادانی چون آقای دکتر رضا براهنی که چهره‌ای جهانی دارند اگر در این راستا سخنی برای گفتن با این صراحت دارند، بی‌شک مرحله‌ای دیگر از جنبش ملی – دموکراتیک آذربایجان در حال شکل‌گیری است.